روزنامه شهروند
1398/03/30
کشتن مرغ مقلد
سعید اصغرزاده معاون سردبیر چرنوبیل یک سریال ستمگر است که روح و روان آدم را میخراشد و با مزمزه کردن خون و گشایش آرامآرم پوست تنت به ناگاه از درون منفجرت میکند. یک سریال در مورد انسان. یک پساانفجار پیشاآخرالزمانی که اتمسفری را در مقابل دیدگانت به نمایش میگذارد که همه چیزش رو است. بله! رو بودن خیلی وحشتناک است. همه ما آینده را میبینیم و میدانیم اما نمیتوانیم آن را تغییر دهیم! همه دست و پا میزنند که چیزی را تغییر دهند، خلق حماسههای لحظهای. قهرمانانی از هر طبقه. اما دنیا نیز میداند که بیفایده است. ما پا به قیامتی انسانی و نه الهی گذاشتهایم. مسببان اما چه کسانی هستند؟ سریال انگشت اتهامش را از داخل نیروگاه بیرونتر میبرد و یقه تصمیمسازان روس را میگیرد. ولی صادقانه بگویم؛ در خلق حادثه چرنوبیل همه مسئول هستند.در آن زیر، آن پایین میان آب، جایی که باید دریچهها باز شوند و آن هسته گداختهشده را بنوازند فقط نور چراغقوه است که میبینی. برای زدودن اشتباه خیلی دیر است. جانفداها، با هیچ نور واقعی پیش میروند. آه از این همه حبس نفس. اینهمه سختی و مرارت و دست آخر هیچ. هیچ. هیچ.
سریال ما را به میان خرابههای سوزان میبرد و انجام وظایف بیثمر برای نجات. شهادت در دادگاه را چه سود؟ چه کسی محاکمه میشود؟ چه کسی افشاگر است؟ چه کسی قهرمان است؟ این یک خطای انسانی است. یک خطای طراحی. یک خطای ایدئولوژیک. یک خطای طبقاتی. یک خطای ماندگار تکرار شدنی. یک تکرار. تکرار. تکرار.
سریال بیننده را به جایگاه شهود دعوت میکند. من به تو چیزهایی را نشان دادم که پس از 33سال فکر میکردی میدانی و نمیدانستی. من پرده را برداشتهام حالا تو باید تصمیم بگیری که چه میخواهی بگویی! سریال را دیدهای و سکوت میکنی؟ میخواهی بگویی دروغ میگویم؟ میخواهی منتظر بمانی تا سیستم و نظام جوابیهاش را آماده کنند، تا بگویند اشتباه انسانی نبوده، بلکه دخالت انسانی بوده. آنهم انسان غربی. جاسوس آمریکایی و...
پس اگر اینگونه است از جایگاه شهود شما را به جایگاه متهم دعوت میکنم. خودتان قدرت تحلیل ندارید. ذائقهتان را مصرفی کردهاند. اینهمه خیانت آشکار و آنوقت بلاتکلیفی؟
چه خوب است که درست در زمانی که با فاجعه بازی تاج و تخت از قدرت داستانگویی ناامید شده بودیم، با خلق داستانی از یک داستان واقعی فهمیدیم که انسان قصهگو هنوز وجود دارد و تمام قصهها با آنکه یک قصهاند، اما میزان قلقلک کردنشان فرق دارد. چرنوبیل تو را میگدازد. یک عطش انقلابی است. یک عبور از، تخصص و سیاست است. یک لهشدن است بین اهرمهای پیچدرپیچ یک نظام سلطه. برای همین هم سریال در ژانر وحشت قرار میگیرد. ژانری که لازم نیست زامبی واردش کنی. اینها از زامبیهای خیالی اسفناکترند. آدمهایی که دیگر آدم نیستند. حفرههایی در خلقت. نقص آفرینش در بیخ گوش ما. شما آیا دوست داری ناقص بشوی؟
باز هم دم بوریس شربینا (استلان اسکارشگورد)، معاونِ رئیس شورای وزیرانِ دولتِ شوروی گرم. آدمی که در سریال متحول میشود. یک سنگانداز که وقتی از طبقه حاکم دور میشود و پایش به میان مردم باز میشود، انقلابی میشود. با طبقه نخبه پیوند برقرار میکند و همکاری او و لگاسُف دانشمند چیزی است که مردم احتیاج دارند. اما این تحول شخصیتی چگونه شکل گرفت؟ جواب این است: آرامآرام. در طول 5 ساعت مینیسریال. آنهم با کشف این حقیقت که حالا که هوای چرنوبیل را استنشاق کردهای، 5سال بیشتر زنده نیستی! آقایان شما چقدر عمر میکنید؟
دادگاه چرنوبیل یاد صحنههای دادگاه کشتن مرغ مقلد را در خاطر آدم زنده میکند. در این صحنهها به صراحت نشان داده میشد که تام رابینسن بیگناه است، هیچ تجاوزی رخ نداده، میلا خودش نزد تام رفته و تام نیز سعی کرده فرار کند، باب ایول دخترش را کتک زده و دختر از خجالتِ علاقه پیدا کردن به یک سیاهپوست، دروغ گفته است..... دروغ. دروغ. دروغ.
سایر اخبار این روزنامه
خرس مادر نگاهمان میکرد...
7 ابهام برای حضور فیات در ایران
این 4 نفر استقلال را نقرهداغ میکنند!
لزوم ترویج فرهنگ «ایثار» در جامعه و نسل امروز
خانههای دولتی با اقساط 15 ساله
چرا برخی امیدیها با حیات شبانه مخالفند؟
طرح تحول سلامت از بودجه حذف نمیشود
من یکی از آن هفتاد کودکم
چهرههایی که شما را فرا میخوانند...
ستارهها آستین بالا میزنند
مردم خوشحال و زندانبانان خوشحالتر!
معمای نفر چهارم!
جابهجایی مرزهای سریالسازی در تلویزیون!
کشتن مرغ مقلد
صفحه شهرونگ
پوپولیستها مخدرتر از گل!
تهران و زیست شبانه