روزنامه ایران
1398/10/29
ما دچار تنبلی فرهنگی شدهایم
سیدحسین رسولی
خبرنگار
این روزها قطبالدین صادقی با تئاتر «چنور» به تئاتر شهر بازگشته است، نمایشی که در جشنواره «تئاتر کردی سقز»، جشنواره «مونودراما»ی اربیل و همچنین کشور سوئد به نمایش درآمده است. «چنور» روایت مردی است که پس از بیست سال مهاجرت از کشور شوراها به زادگاهش بازمیگردد و یکراست به قبرستانی میرود که پیش از مهاجرت، نامزدش را در آنجا دفن کردهاند تا با او از خاطرات گذشته و رنجهای غربت سخن بگوید. مهاجرت او پس از اعدام نامزدش در جریان کودتای 1332 اتفاق افتاده است. فرشید گویلی که برگزیده بهترین بازیگر مرد از جشنواره «مونودراما»ی اربیل نیز شده است، بهعنوان بازیگر، نقش مرد مهاجرتکرده این اثر را ایفا میکند. قطبالدین صادقی بهعنوان مدرس، نمایشنامهنویس و کارگردان تئاتر احتیاجی به معرفی ندارد و از چهرههای تأثیرگذار تئاتر ایران از دهههای گذشته تا اکنون است. اغلب هنرمندان نسل جدید تئاتر و سینما از شاگردان او محسوب میشوند. این هنرمند که مدرک دکتری تئاتر خود را در دهه شصت از دانشگاه سوربن پاریس گرفته است تاکنون بیش از ۵۵ نمایشنامه و ۲۲۰ مقاله نوشته و مدیر هنری چاپ کتابهای تئاتری نشر قطره است. با قطبالدین صادقی در تئاترشهر ملاقات کرده و گفتوگوی مفصلی ترتیب دادهایم که بخشهای مهمی از آن را در ادامه میخوانید.
آقای دکتر من خیلی خوشحال هستم که دوباره بهعنوان یکی از شاگردان شما در کسوت روزنامهنگار تئاتر ملاقاتتان میکنم. آخرین گفتوگوی ما مربوط به نمایش «مروارید» (۱۳۹۶) میشود که آن را در ایرانشهر اجرا کردید. موضوع نمایش «مروارید» بر اساس یک رویداد واقعی نقلشده توسط تاریخ جهانگشای جوینی بود؛ در واقع، شاهد دغدغه همیشگی شما بهعنوان هنرمندی ایرانی بودیم که به تاریخ و فرهنگ ایران میپردازد. این روزها هم نمایش «چنور» در راستای همان تفکرات شما اجرا میشود و باز هم به تاریخ ایران میپردازید. شما همچنان تفکرات ملیگرایانه و تاریخی خود را پی گرفتهاید ولی انگار تغییراتی در شیوه اجرایی خود اعمال کردهاید. شاید بنده اشتباه میکنم ولی دوست دارم نظر خودتان را بیان کنید.
از تغییرات در شیوه اجرایی گفتید ولی من خودم متوجه این تغییرات نمیشوم، با این حال، هر موضوعی را که تاکنون به سراغش رفتم و آن را نوشتم بواسطه خود آن موضوع بوده است یعنی آن موضوع است که یقه مرا گرفته است. اغلب اوقات موضوعی آنچنان به من هجوم میآورد که نفسم را میبرد. وقتی که توانستم چند روزی در تعطیلات تاسوعا و عاشورا در خانه باشم به سراغ شاهنامه فردوسی رفتم و بر اساس فرود آن در عرض پنج روز یک نمایشنامه نوشتم. من همچنان دست از منابع و مآخذ ملی ایران بر نداشتهام چون آنها نماد فرهنگ ملی ما هستند و ظرفیتهای دراماتیک ویژهای دارند، با این حال، نمایش «چنور» به تاریخ معاصر میپردازد. قرار نیست همیشه از تاریخ کهن و کتابهای کلاسیک ادبی چون حماسهها و عرفان اقتباس کنیم. تاریخ معاصر ما هم دارای موضوعها، شخصیتها و موقعیتهای دراماتیک قابل بحث است منتها یک چیزی در هوا وجود دارد که نویسنده و کارگردان باید آن را بو بکشد. یک هنرمند تئاتر وقتی با موضوعی مواجه میشود که دغدغه شخصیاش است، باید مطمئن شود که آن موضوع دغدغه جامعه هم باشد. موضوعها در فضای جامعه میگردد و مال همه است. راه درست در کارگردانی تئاتر هنگامی ساخته و پرداخته میشود که تنها به دغدغه شخصی خودتان نپردازید بلکه باید یک مسأله جمعی عظیم ملی هم در میان باشد. شما با این رویکرد از حدود و ثغور شخصی خود گذر میکنید و به ابعاد اجتماعی میرسید. مسأله بعدی این است که هر موضوعی شکلی منحصر به فرد دارد و باید آن را پیدا کنید. یعنی باید بهترین شکل ارائه محتوای مد نظرتان را پیدا کنید. این شکل باید فصیح و روشن و نیرومند باشد. شما نمیتوانید شکلی ثابت را به هر محتوایی دوخت و دوز کنید. هر شکلی از درون متن قوام مییابد. موضوع نمایش «چنور» به فرار انسانی میپردازد که حالا پس از چند سال بازگشته و نمیتواند با کسی سخن بگوید بنابراین شکل اجرایی آن باید با این موضوع هماهنگ شود و این شکلی را که در اجرا مشاهده میکنید همان شکلی است که این موضوع برای من میسازد. شکل اجرا باید تنهایی کاراکتر نمایش «چنور» را نشان بدهد، پس من هم قالبی را انتخاب کردم که تنهایی را نمایش بدهد. شخصیت محوری نمایش «چنور» از نسلی تنها و نابود شده میآید و امکان ندارد بتوانید تنهایی چنین کاراکتری را با شلوغی به تصویر بکشید. یک نمایش پر بازیگر، توانایی بازگو کردن تنهایی یک انسان را ندارد. پیتر سوندی در کتاب «تئوری درام مدرن» میگوید هنگامی مونولوگ در درام ضرورت دارد و توجیهپذیر است که امکان دیالوگ نباشد.
با اینکه این سالها نقد معطوف به متن و مخاطب مورد توجه است ولی همچنان نقد و تحلیلهایی با رویکرد به مؤلف، ملاحظات تاریخی و زندگینامهای صادق است. با توجه به نقدها، گزارشها و مصاحبهها درباره اجراهای شما در دهههای شصت و هفتاد، به نظر میرسد، هرچه جلوتر آمدهاید از اجراهای پربازیگر و پرشکوه و شلوغ، به سوی تئاترهای کوچک و کمبازیگر رفتهاید. حتی اخیراً شاهد اجرای مونولوگ و مونودرام از سوی شما هستیم. انگار از شیوههای بدنی طاقتفرسای بازیگری به سوی نمایش نوعی فشار و احساسات درونی هم رفتهاید. شاید تجربه زیسته شما در نمایشنامهنویسی و کارگردانیتان تأثیر گذاشته است و البته که شاید نظر بنده غلط باشد.
نه... شما نمیتوانید «هملت» را با دو بازیگر اجرا بکنید بلکه نیاز به بیش از ۳۶ بازیگر دارید. نمایش «بهرام چوبینه» هم احتیاج به ۳۲ بازیگر داشت... نمیدانم... الآن در حال تمرین نمایشی درباره «آنتیگون» هستم و بیشتر میزانسنها را هم تمام کردم. موضوع این نمایش طلب کرد تا ۱۵ بازیگر داشته باشیم. همه چیز را موضوع تعیین میکند. عنایت فرمودید؟ نمایش دیگری از کارهای برتولت برشت در حال تمرین دارم که ۲۵ بازیگر دارد. ضرورت موضوع است که همه چیز را مشخص میکند. به نظرم کاراکتر «جم» یکی از زیباترین شخصیتهای تاریخ فرهنگی ماست و من او را در نمایشنامه «مویه جم» حاضر کردم زیرا که این شخصیت، رهبر جریانی مترقی و پیشرفته بود ولی وقتی به قدرت رسید در دیکتاتوری غرق شد و سپس هم سقوط کرد. شما اگر میخواهید دیکتاتوری تنها را نشان بدهید باید از نمایشهای پربازیگر و شلوغ دوری کنید. باید شکل شما تنهایی را تصویر کند. فرض بفرمایید در نمایشنامه «سحوری» هم ۱۸ نقش داشتیم با اینکه اینجا هم قصد داشتم تنهایی در عشق را نشان بدهم. وقتی کسی حرف شما را نمیفهمد و تنها میشوید دچار سرخوردگی میشوید و تنها کسی که شما را دوست خواهد داشت به شما گوش فرامیدهد. کسانی که از شما متنفر باشند پنبه در گوششان خواهند کرد و حتی براحتی درباره شما داوری خواهند کرد و حکمهای عجیبی هم خواهند داد و قطعاً آنان شما را درک نکردهاند. من در آن اجرا میزانسنهایی به کار بردم تا تنهایی را به تصویر بکشم و تنها یک نفر به تنهایی آن کاراکتر توجه داشت و حتی از او سؤال کرد که حالت چطور است. پنجرههایی داشتیم که مدام باز میشدند چون دلهایی که به یکباره باز میشوند. من باید تنهایی عاطفی را نشان میدادم. در نمایش «چنور» هم تنهایی سیاسی را نشان دادم. هر شکل اجرایی یک دلیلی دارد. من نمایشنامهای بهنام «هیچ کس نمیداند در کجا میمیرد» نوشتهام که دارای دو شخصیت کرد است. یکی از آنان کردی مبارز از کشور ترکیه است و اسلحهای دارد و حالا به آلمان مهاجرت کرده و دیگری هم کردی رقصنده و هنرمند است که اکنون به آلمان مهاجرت کرده است. این دو کاراکتر مرتکب قتل میشوند و در نهایت در سلولی با یکدیگر همبند میشوند؛ بنابراین، این نمایش میطلبد که در جهانی بسته روایت شود. شخصیتهایی که از تاریخ و جغرافیا و ارزشهای بومی خود دور افتادهاند باید به این شکل نشان داده شوند و قطعاً نمیتوانید از ۱۰ کاراکتر بهره ببرید. این دو شخصیت برای همدیگر چون آیینهای هستند که روح یکدیگر را عریان میکنند. اضطرابها و اشتباههای آنان هم باید تصویر شود. حرف من روشن است، هر شکلی که در پیش میگیریم از خود محتوا میآید و موضوع است که میگوید چه شکلی باید قوام یابد. من هیچوقت شکلی را از بیرون به نمایش حقنه و تحمیل نمیکنم. خود متن است که شکلاش را مشخص میکند.
آقای دکتر، حسرتی در تئاتر ایران در زمینه پژوهش وجود دارد که ما را آزرده کرده است زیرا که بیشتر کارگردانان ایرانی یادداشتهای اجرایی خود را در دسترس عموم قرار ندادهاند. هنرمندان غربی به این موضوع توجه دارند و شما میتوانید شیوه اجرایی افرادی چون برتولت برشت و پیتر بروک را مطالعه کنید. کارگردانانی چون شما از دهه شصت در تئاتر ایران مشغول هستند ولی نوشتهها، یادداشتها، مقالهها و اغلب نمایشنامههای شما در دسترس نیست. فرهنگ ما به هنرمندان زنده خود بیمحلی میکند و حتی بخش پژوهش در تئاتر ایران از کار افتاده است. آیا امکان دارد یادداشتهای کارگردانی شما در دسترس پژوهشگران قرار بگیرد؟
من تمام یادداشتهای خود را نگهداری کردهام ولی متأسفانه شرایط چاپ آنقدر آشفته شده که نمیدانم چه باید کرد. من در نشر قطره مسئول بخش نمایشنامه و تئاتر معاصر هستم و باورتان نمیشود وقتی که بیست سال پیش آغاز به کار چاپ کتابهای تئاتری کردیم با تیراژ ۲۷۰۰ نسخه پیش رفتیم ولی اکنون با تیراژی بسیار پایینتر روبهرو شدهایم. نسل جدید به طرز حیرتانگیزی مطالعه نمیکند. آنان با فرهنگ کتابخوانی و تفکر و تعمق عمیق بیگانه شدهاند. فکر میکنم تعداد دانشکدههای تئاتر ایران از ۳ به بالای ۷۰ رسیده است ولی دانشجویان آنها کتاب نمیخوانند. دانشگاه آزاد در سالجاری بالای ۸۰۰ دانشجوی بدون کنکور گرفته است و اگر هر نفر حتی یک نسخه کتاب بخرد دیگر مشکلی نخواهیم داشت ولی بیشتر آنان کتاب نمیخوانند! آنان اصلاً به فرهنگ و اندیشه عمیق توجهی ندارند. جالب است بدانید وزارت فرهنگ به ۳۰۰۰ کلاس اجازه فعالیت داده است که حدود ۷۰۰ عنوان آن مربوط به بازیگری، کارگردانی، نویسندگی و چه و چه میشود. پس چیزی در حدود ۷۰۰ کلاس تئاتری داریم ولی چرا هیچ کدام از هنرجویان آنها کتاب نمیخرند؟! وضعیت نسل جدید فاجعه است. ما کتابی از نوشتهها، نقدها و مقالات رولان بارت چاپ کردیم که تنها ۴۰۰ نسخه از آن منتشر شد. البته برخی از کتابها به چاپ چهاردهم هم رسیدهاند و نباید همه چیز را سیاه ببینیم. شاید باور نکنید که تیراژ رمان در ایران بسیار بالا بود و همیشه رتبه نخست را داشت اما امروز تیراژ نمایشنامه از تیراژ رمان جلو زده است. اگر این نسل کتاب نمیخواند پس چه چیزی را جایگزین آن کرده؟! حتماً بازیهای رایانهای و فضای مجازی و چیزهای سطحی و تلویزیون را جایگزین کرده است. این نسل نه تفکر و تعمق عمیق دارد و نه صبر و سبک و مکتب. خیل عظیمی از آنان دارای اطلاعات دمدستی و سطحی هستند.
چقدر دل من خوش بود که درخواست کردم مجموعه نمایشنامهها و مقالههایتان را چاپ کنید...
اتفاقاً از سوی ناشر پیشنهاد شده است تا این کار را انجام بدهم. آقای فیاضی از دو سال پیش گفته دیگر نوبت خودت است ولی خود من دنبال این کار نبودم اما مدتی است با یکی از دوستان مشغول این کار هستم.
چرا خودتان علاقهای به چاپ آثارتان نداشتید؟
آنچه بیشتر از همه مرا آزار میدهد کجفهمیهای برخی از اهالی تئاتر است نه عدم درک مناسب نظام های سیاسی از فرهنگ و هنر-درست است که دولتها اصولاً درک جامع و کاملی از مقوله فرهنگ و هنر ندارند اما جالب است که تودههای مردم هم عین خیالشان نیست که آیا در حوزه فرهنگ و هنر شاهکاری تولید میشود یا خیر. فکر میکنم حداکثر ۵ الی ۶ درصد تودههای مردم اهل فرهنگ و تئاتر و سینما باشند و باقی درگیر چیزهای دیگر هستند. ما دچار تنبلی فرهنگی شدهایم. بیشتر مردم ایران عادت به دیدن تلویزیون کردهاند. جالب است که سریالهای سطحی ترکی و ایرانی به خورد مردم داده میشود و مردم هم به آنها علاقهمند هستند. با وجود این، حداقل، باید دلتان به اهالی فرهنگ و هنر، به طور ویژه اهالی تئاتر خوش باشد ولی اینگونه نیست. باور کنید اهالی تئاتر چنان ضربههایی به هم مسلکان خود زدهاند و خواهند زد که دولت و تودههای مردم هم نمیتوانند این ضربهها را بزنند. عجیب است که این ضربهها با حسن نیت نیست بلکه با بددلی و طراحی زده میشود. بهعنوان مثال یکی از اهالی تئاتر درباره من در چند جای خاص صحبتهایی کرده است مبنی بر اینکه قطبالدین صادقی سیاست عجیبی را در چاپ کتابهای تئاتری در پیش گرفته که کاملاً ضدمردمی و ضد فرهنگی است. من هم به او گفتم کدام سیاستها؟! این کتابها همه علمی و هنری هستند که مخصوص هنرجویان و اهالی دانشگاه است! گفتم که بیشتر این کتابها درباره کارگردانی و نمایشنامهنویسی و بازیگری و نشانهشناسی و سبکهای هنری است و کدام طراحی ضد مردمی در جریان است؟! بعد متوجه شدم که یکی از دوستان آن شخص، کتابی را به نشر قطره داده است که دارای اشکالهای عجیب بود. پنج بار این کتاب را بازگرداندم و به او گفتم که ترجمه شما غلطهای فراوانی دارد و من بهعنوان مسئول نمیتوانم به فرهنگ و تئاتر ایران خیانت کنم بعد هم این افراد تلاش کردند با من تسویه حساب شخصی کنند و فضا را مسموم کردند. دولت و تودههای مردم ضربههای سختی به من نزدند ولی اهالی تئاتر این کار را کردند! دلم از اهالی تئاتر خون شده است! اصلاً گفتوگویی در تئاتر شکل نمیگیرد و جوانمردی هم از میان رفته است. باور کنید من به آن شخص گفتم بیا با هم ترجمه کنیم و قصد دارم کمکت کنم ولی اصلاً امکان چنین کاری وجود نداشت... نمیشد... من کتاب اصلی و ترجمه مذکور را به یک مترجم بزرگ زبان آلمانی سپردم و به او گفتم نگاهی به آنها کند و بعد از چند روز آن مترجم به من گفت این ترجمه پر از اشکال است زیرا که مترجم بیشتر پاراگرافها را جا انداخته و آن بخشهایی را هم که ترجمه کرده اصلاً نفهمیده است. آن کتاب به زبان آلمانی بود و من هم تأکید کردم در برابر بچههای تئاتر مسئول هستم و این ترجمه پر از اشکال را چاپ نمیکنم. واقعاً در تئاتر ایران یاران همدل و همفکر خیلی کم هستند، منظورم کسانی است که دغدغه فرهنگ و جوانان را دارند. شما باید در لابهلای این بزن و بکوبها و نقدها و فحشها کار فرهنگی خودتان را پی بگیرید و گاهی هم ضربههایی خواهید خورد.
سایر اخبار این روزنامه
آموزش و پرورش با مسائل واقعی جامعه پیوند برقرار کند
صداقتی که در صدای فرهاد بود...
ما دچار تنبلی فرهنگی شدهایم
فراموشتان نمیکنیم
رها شدگان چهارراه استانبول
تهدید به تحریم
بایدهای یک انتخابات رقابتی
130 درصد بازدهی بازار سهام
شگفتی در شب 31/7 میلیاردی حراج تهران
نسل هوشمند مشاغل میلیاردی
نقشه راه آینده
مشارکت و تصور عمومی از انتخابات
تأثیر «عملیات بازار باز» بر نرخ سود بانکی
راهحلهای ساده 24 اقتصاددان