روزنامه وطن امروز
1399/02/04
کمی هم به لیبرالهای داخلی حق دهیم!
نوید مؤمن: تاکنون تعاریف زیادی درباره کلیدواژه «دال مرکزی»، بویژه در حوزه اندیشه و روش تحقیق ارائه شده است. در یک تعریف کلی، دال مرکزی، مهمترین محوری است که در یک گفتمان، سایر دالهای شناور حول آن مفصلبندی(Articulation) میشوند. نیروی جاذبه دال مرکزی، به اندازهای قوی است که دیگر نشانههای داخل گفتمان را به خود جذب میکند و به آنها معنا و هویت میبخشد. در بسیاری موارد، «دال مرکزی» نزد کسانی که طرفدار یک گفتمان و روش خاص هستند، تبدیل به یک «خط قرمز» میشود. به عبارت بهتر، اگر آن «دال مرکزی»، چه به لحاظ مفهومی و چه مصداقی به چالش کشیده شود، عملا کل منظومه گفتمانی هدف قرار میگیرد. هر اندازه این چالش عمیقتر و «دال مرکزی» سستتر باشد، خطر سقوط و فروپاشی این منظومه بیشتر خواهد بود. طی روزهای اخیر و با اثبات ناتوانی «غرب وحشی» در مواجهه فکری و عملیاتی با ذات پدیده «شیوع کرونا» و متعلقات آن، گفتمانهای لیبرالیستی و نولیبرالیستی در معرض فروپاشی قرار گرفتهاند. دال مرکزی این گفتمانها، یعنی مفهوم «آزادی افسارگسیخته» بیش از هر زمان دیگری در بوته نقد اندیشمندان قرار گرفته است. «فرانسیس فوکویاما» در توصیف شرایط موجود معتقد است: «در اجرای درست و موثر اختیارات دستگاه اجرایی، اعتماد مهمترین چیزی است که سرنوشت یک جامعه را تعیین میکند. در یک دموکراسی کمتر از یک دیکتاتوری، شهروندان باید باور کنند که دستگاه اجرایی میداند چه کاری انجام میدهد. اعتماد، متاسفانه دقیقا همان چیزی است که امروز در آمریکا از دست رفته است». به عبارت بهتر، فوکویاما عملا «اعتماد» را جایگزین «آزادی» کرده و به نوعی دال مرکزی گفتمانهای لیبرالیستی و نولیبرالیستی را هدف قرار داده است. هدف قرار دادن شالوده و بنیان نولیبرالیسم در اظهارات و مواضع پروفسور «نوآم چامسکی» نیز کاملا آشکار است، جایی که این اندیشمند آمریکایی میگوید: «زمانی که ما بر این بحران جهانی غلبه کنیم، 2 گزینه محتمل فردای سرنوشت بشریت را تعیین خواهد کرد؛ نخست، بعد از بحران، یا بر تعداد نظامهای فرااقتدارگرا، مستبد و بیرحمتر از گذشته نسبت به جان و مال انسانها افزوده میشود یا با همت و مقاومت توده مردم در سراسر جهان، بازسازی بنیادین نظامهای حاکم در جهت بهتر شدن شرایط زندگی انسان آغاز میشود». اشاره مستقیم چامسکی به دولت ترامپ در اینباره، جای بسی توجه دارد، جایی که او از رئیسجمهور آمریکا و همپیمانان آن بهمثابه «دلقکهای جامعهستیز» نام میبرد. پروفسور چامسکی صراحتا از «بازسازی بنیادین» نظامهای فکری و سیاسی حاکم بر غرب سخن گفته است. اگر اظهارات فوکویاما و چامسکی را در کنار تلقی قبلی سیاستمدارانی مانند «جیمی کارتر» و «بیل کلینتون» درباره «پایان دوران هژمونی آمریکا» قرار دهیم، به ترکیب جالب توجهی دست پیدا میکنیم: «اضمحلال ساختارهای فکری و سیاسی موجود در غرب». *** درست در چنین شرایطی روزنامه سازندگی، متعلق به طیف کارگزاران، نتوانسته است خشم عمیق خود را کتمان و در سایه «سکوت» و «تامل»، سقوط آزاد لیبرالیسم و نولیبرالیسم را در جهان امروز مشاهده کند. این روزنامه در یادداشتی تحت عنوان «دادگاه بیداد» مینویسد: «درست زمانی که دنیا درگیر بحران کروناست، انگار عدهای یادشان رفته سوسیالیسم چه بلایی سر چین مائو، کوبای فیدل کاسترو، شوروی لنین و استالین، ونزوئلای هوگو چاوز و موارد مشابه دیگر آورد و به فکر انتقامجویی از لیبرالیسم افتادهاند». پیشفرض مطرحشده در این یادداشت، انتخاب جبری بشریت میان «سوسیالیسم» و «لیبرالیسم»، آن هم در ابتدای قرن بیستویکم است! این همان سبک و سیاق همیشگی طرفداران نظام سرمایهداری است که هرگاه کسی بویژه پس از پایان جنگ سرد کمترین انتقادی از «لیبرالیسم» میکرد، آدرس «اتحاد جماهیر شوروی» را میدادند! بدون شک جهان در آینده نزدیک و بویژه در دوران پساکرونا، میان دوگانه «لیبرالیسم» و «سوسیالیسم» دست به انتخاب نخواهد زد! کسانی که امروز از ناکارآمدی ساختار سیاسی- اقتصادی غرب و عدم اقناع فکری شهروندان آمریکایی و اروپایی در قبال استدلالهای فکری حاکمانشان در دفاع از لیبرالیسم سخن میگویند، بلافاصله سخن از یک «نظام ساختاری جدید» به میان میآورند که در آن، «سرمایه» بر «انسانیت» غالب نباشد! نظام و ساختاری که در آن، «ثروت» قواعد بازی انسانها و چگونگی رفتار آنها را تعیین نکند و در دورانهایی مانند «شیوع کرونا»، شهروندان به «قربانیان فقیر» و «بهبودیافتگان ثروتمند» تقسیم نشوند! با همه این اوصاف، باید کمی به مدافعان داخلی لیبرالیسم هم حق داد! آنها سالها و بلکه دههها، با همین پیشفرضهای «سلطهجویانه» «خودحقیرپنداری» زندگی و خو کردهاند. برای آنها کاملا قابل هضم است که در ترکیب آزاردهنده «کاپیتالیسم» و «لیبرالیسم»، عدهای از مردم باید «قربانی» شوند تا عدهای دیگر بهراحتی زندگی کنند! آنچه امروز صدمه دیده است، دال مرکزی گفتمان لیبرالیسم و نولیبرالیسم از یک سو و شالوده نظام سرمایهداری از سوی دیگر است. باید به طرفداران این گفتمانها در داخل کشور کمی فرصت داد تا از «بهت» و «سوگ» ناشی از این «تحول بنیادین» و «حقیقت اجتنابناپذیر» بیرون بیایند!