اگر نازی‌ها در راه باشند

اگر نازی‌ها در راه باشند عاطفه مرادی: کرونا برای زمین و ساکنانش صدها پیامد داشته است؛‌ هر روز صدها گزارش و مقاله هم درباره همین پیامدها نوشته می‌شود اما در دل اغلب این نوشته‌ها یک امید نانوشته وجود دارد؛ اینکه ای کاش این بار در بر پاشنه‌های قدیمی‌اش نچرخد و اتفاقاتی که پیشتر بعد از یک همه‌گیری این چنینی، جهان را درگیر کرد این بار تکرار نشود.
از همان روزهای اول که کووید-19 از کاسه غذایی در ووهان چین سربرآورد و جهان را به قبل و بعد از خودش تقسیم کرد؛ آنان که دستی در تاریخ داشتند اوضاع ناشی از آن را با آنچه که بیش از 100 سال پیش، جهان تجربه کرده بود مقایسه می‌کردند. در این نزدیک چهار ماهی که از ورود این میهمان ناخوانده به تمامی بخش‌های زندگی انسان می‌گذرد، بارها اسم «آنفلوانزای اسپانیایی» به گوش خورده؛ آنفلوانزایی که با 50 میلیون کشته، چنین شناخته می‌شود که قربانیانش از تعداد کشته‌شدگان جنگ جهانی اول بیشتر بوده است. همه‌گیری کرونا، سؤالاتی را ایجاد کرد که بعد از تمام همه‌گیری‌های قبلی شکل گرفته اما جواب مناسبی نگرفته بود؛ اینکه این بیماری‌ها چطور قرار است زندگی اجتماعی و اقتصادی را در نقاط مختلف جهان تحت‌تأثیر قرار دهد.
100 سال بعد از آنفلوانزای اسپانیایی، تکرار بحرانی مشابه باعث شد تا کریستین بلیکل، اقتصاددان بانک فدرال رزرو نیویورک برای این سؤالات همیشگی دنبال پاسخی درخور بگردد؛ پاسخ‌هایی که البته مهم‌ترین آنها اصلا خوشایند نیست: همه‌گیری آنفلوانزای اسپانیایی، زمینه روی‌کارآمدن افراط‌گرایان (نازی‌ها) را فراهم کرد.
نمونه‌ای که بلیکل در این پژوهش آن را بررسی کرده، آلمان است؛ آلمان «نمونه‌ای ایدئال برای این مطالعه موردی است چرا که آنفلوانزای اسپانیایی در آن قربانیان بسیاری گرفت و هم‌زمان اطلاعات دقیقی از مرگباری این بیماری، بودجه‌های شهری و رفتار انتخاباتی آن وجود دارد»؛ اطلاعاتی که بررسی آنها نشان‌دهنده افزایش شدید اقبال عمومی به افراط‌گرایان در انتخابات دهه‌های 1920 و 1930 است.


بلیکل امیدوار است این پژوهش بتواند به مطالعات درباره همه‌گیری‌ها که پس از شیوع کرونا جان تازه‌ای گرفته‌اند و تلاش می‌کنند اثرات اجتماعی و اقتصادی کووید-19 را بررسی و پیش‌بینی کنند،‌ کمک کند. بلیکل معتقد است مطالعه‌اش درباره آنفلوانزای اسپانیایی «درسی ارزشمند برای سیاست‌گذاران و دانشگاهیان» است؛ گروه‌هایی که قرار است پیامدهای کووید 19 را مدیریت کنند.
البته این اولین پژوهشی نیست که در آن تلاش شده با نگاهی به آنفلوانزای اسپانیایی، دوران پس از کرونا و تأثیرات اجتماعی و سیاسی آن پیش‌بینی و تحلیل شود. سرجیو کورِیرا، اقتصاددان بانک فدرال رزرو واشنگتن هم از نمونه همه‌گیری 1918 (آنفلوانزای اسپانیایی) در پژوهش اخیرش استفاده کرده تا نشان دهد، مداخلاتی که برای تأمین امنیت شهروندان از جمله اعلام قرنطینه صورت می‌گیرد، می‌تواند پیامدهای بلندمدت اقتصادی داشته باشد. در مطالعه کوریرا نشان داده شده است، مناطقی که بهتر با همه‌گیری آنفلوانزا مبارزه کرده بودند راحت‌تر از پس پیامدهای اقتصادی آن برآمدند.
تأثیر آنفلوانزای اسپانیایی بر قدرت‌گیری حزب نازی
بلیکل در مطالعه‌اش فرضیه را این چنین در نظر گرفته که «میان مرگ‌ومیر ناشی از آنفلوانزای اسپانیایی و رأی بیشتر به افراط‌گرایان ارتباط معناداری وجود دارد». او در این تحقیق آلمان را به چند منطقه انتخاباتی تقسیم کرده است. یکی از نکات مهمی که او با این دسته‌بندی به آن دست یافته این است که در برخی از این مناطق به دلیل پررنگ بودن برخی نگاه‌های تاریخی گرایش به نازی‌ها پس از آنفلوانزای اسپانیایی تقویت شده است؛ مناطقی که بر اساس مستندات تحقیق، به صورت تاریخی در مواجهه با سایر بیماری‌ها از جمله طاعون هم بلافاصله دچار رویکردهای بیگانه‌هراسانه –به عنوان یکی از باورهای اصلی راست‌های افراطی- می‌شدند. مثلا در برخی از مناطق کشور آلمان به دنبال «شیوع طاعون در دهه 1350 میلادی، بسیاری یهودیان را عامل نفرینی می‌دانستند و به حذف فیزیکی یا وادارکردن آنها به ترک محل زندگیشان روی آورده بودند». به این ترتیب اقبال به نازی‌ها که یهودیان را مهدورالدم می‌دانستند، در این مناطق که همچنان شیوع آنفلوانزای اسپانیایی را نفرین یهودیان در نظر می‌گرفتند، امری اجتناب‌ناپذیر دانسته ‌شده است. آمارهای تحقیق بلیکل این فرضیه را تأیید کرده است: بله، در مناطقی که چنین باور تاریخی در آنها وجود داشته و همچنین قربانیان آنفلوانزای اسپانیایی هم در آنها بالا بوده، گرایش به نازی‌ها هم بسیار بالاتر بوده است. 
این پژوهش نتیجه می‌گیرد، «مرگ‌ومیر ناشی از آنفلوانزای اسپانیایی بین سال‌های 1918 تا 1920 آینده جامعه آلمان را شکل و نظام سیاسی آن را کاملا تغییر داد». بلیکل برای توضیح رابطه‌ معنادار میان سهم آرای افراط‌گرایان و وقایع 10 سال پیش آن به بررسی مناطق انتخاباتی و مقایسه میزان گرایش هر کدام از آنها به احزاب افراط‌گرا و تعداد قربانیان آنفلوانزا پرداخته و به این نتیجه رسیده است که «این مرگ‌ومیرها به روشنی با افزایش سهم احزاب راست افراطی و کاهش گرایش به احزاب چپ‌گرا ارتباط دارد». بلیکل این گرایش را به سرانه بودجه در این مناطق، درصد ساکنان یهودی و مسیحیان کاتولیک و تغییرات در نرخ بی‌کاری آنها پس از آنفلوانزای اسپانیایی وابسته می‌داند.
پس از شیوع این بیماری در برخی مناطق، بودجه سرانه به شدت کاهش یافت چراکه بخش اعظمی از آن صرف بازسازی ساختار درمانی و سایر مسائل زیرساختی شد. همچنین در برخی از این مناطق، یهودیان بیش از پیش در اقلیت قرار گرفتند؛ مسئله‌ای که نگاه تاریخی درباره مسائل پیش از این همه‌گیری به بلیکل کمک کرده آن را به افزایش بیگانه‌هراسی و به تبع آن افزایش گرایش به گروه‌های راست‌افراطی مرتبط بداند. افزایش نرخ بی‌کاری در این مناطق هم باعث شد، شهروندان رویکردهای ملی‌گرایانه‌تر را که گمان می‌کردند بیشتر معطوف به وضعیت اقتصادی شهروندان است، پیگیری کنند؛ پیگیری‌ای که البته به نتیجه‌ای محسوس و پیروزی حزب نازی‌ در آخرین انتخابات آزاد پیش از روی کار آمدن آنها منجر شد. این رابطه معنادار وقتی جالب‌تر می‌شود که به نتیجه‌اش در هر منطقه انتخاباتی توجه شود. انحراف معیار در مناطقی که تعداد قربانیان آنفلوانزای اسپانیایی در آن بالا بوده است، بین یک تا سه درصد بوده و همین نشان‌دهنده صحت نتیجه و سنگینی سبد رأی نازی‌ها پس از آنفلوانزای اسپانیایی است.
این پژوهش برای پایین آوردن درصد خطای خود و جلوگیری از طرح انتقاداتی چون محدودبودن جامعه نمونه، در مرحله بعد آمار انتخابات 1932 و 33 آلمان را با هم ترکیب می‌کند. این کار علاوه بر افزایش جامعه نمونه و مشاهدات این امکان را به بلیکل داده تا اثرات نابهنجار ثابت انتخابات، حل و سپس فصل شود. با انجام این تغییر در جامعه نمونه، باز هم نتیجه قبلی مطالعه، مبنی بر اینکه آنفلوانزای اسپانیایی یکی از علل اصلی روی کار آمدن نازی‌ها در دهه بعدی بوده، تأیید شده است. بلیکل علاوه بر این تأثیر مرگ‌ومیر ناشی از سل –که در قرن بیستم کم از آنفلوانزای اسپانیایی 1918 نداشته- و همچنین تصادفات را برای صحت‌سنجی وارد مطالعه خود کرده و نتیجه گرفته است که «مرگ‌های دیگری غیر از مرگ‌ومیر ناشی از آنفلوانزای اسپانیایی تأثیری بر سبد آرای نازی‌ها نداشته‌اند». 
این دقیقا بخشی از اتفاقی است که اکنون هم در جریان است. پیش از بروز کرونا و همه‌گیری آن، بسیاری از کشورهایی که از زمان جنگ‌جهانی دوم فرصت عرض‌اندام به گروه‌های راست‌افراطی نداده بودند، احیای دوباره آنها در فضای سیاسی و اجتماعی را تجربه کردند. در مجارستان، فرانسه، اتریش و حتی آلمان چنین گروه‌هایی بار دیگر در فضای سیاسی حرفی برای زدن پیدا کردند.
این در حالی است که احزاب راست‌افراطی چون حزب اتحاد ملی در پارلمان اروپا حالا در قالب ائتلاف راست افراطی «هویت و دموکراسی» بخش مهمی از سیاستگذاران مردم اروپا شده‌اند؛ نهادی که زمانی کاملا میانه‌رو بود و اساسا پس از پاکسازی راست‌های افراطی از سیاست شکل گرفت. در آمریکای جنوبی دولت‌های چپ‌گرا یکی پس از دیگری در حال تجربه زوال هستند و مردم که روزگاری جنبش‌های حامی چندجانبه‌گرایی را رهبری می‌کردند حالا به خروج بریتانیا از اتحادیه اروپا و گروه‌هایی رأی می‌دهند که مخالف‌ مهاجرپذیری و موافق ملی‌‌گرایی هستند.
کرونا در این شرایط ابتدا سیستم‌های درمانی و دولت‌ها را درگیر و کمی بعد دامنه‌ای گسترده‌تر در اجتماع و اقتصاد پیدا کرد. در بعد سیاسی این همه‌گیری به برخی دولت‌ها از جمله ترکمنستان، اتریش و بسیاری از کشورهای آفریقایی کمک کرده تا از آن به عنوان ابزاری برای سرکوب مردم و ایجاد خفقان استفاده کنند. تحلیل بلیکل این است که با تجربه تاریخی که وجود دارد، احتمال قدرت‌گیری بیش از پیش راست‌گراهای افراطی پس از کرونا به شدت بالاست؛ مسئله‌ای که نمی‌توان به سادگی از آن گذشت.