‌چگونه والی فارس قهرمان ملی ایرانیان شد؟

‌مصدق به روایت معتمدی‌مهر و مجلسی به مناسبت زادروزش ‌چگونه والی فارس قهرمان ملی ایرانیان شد؟ مهرشاد ایمانی: امروز زادروز دکتر محمد مصدق، رهبر ملی‌شدن صنعت نفت ایران است؛ فردی که شاید این عنوان هم برای توصیفش کم باشد، زیرا عمل مصدق را نمی‌توان محدود به نفت و اقتصاد کرد، چراکه او با اثبات حق ایرانیان بر نفت کشور خود، در بازه‌ای تاریخی هویت ملی ایرانیان را احیا کرد و بیش از اثبات حق مردم بر نفت ثابت کرد که مردم این کشور مانند همه کشورهای آزاد جهان می‌توانند بر قلمرو سرزمینی خود حاکمیت داشته باشند و کشورهای دیگر تعیین‌کننده سرنوشت ملت ایران نیستند. مصدق بی‌تردید و به گواه اسناد منتشرشده یکی از معدود سیاست‌مدارانی است که در خفا و عیان هیچ‌گاه ذره‌ای و لحظه‌ای علیه منافع مردم کاری نکرد و در تمام افعالش منافع ملی ایران و ایرانی لحاظ می‌شد؛ حتی زمانی که تنهاتر از هر موقع دیگر دست رد بر همراهی حزب توده زد تا مبادا به بهای سقوط‌نکردن دولتش، کشور در چاه کمونیست‌ها افکنده شود. هرچند او را نیز مانند تمام شخصیت‌های تاریخی نمی‌توان یک تندیس ایدئولوژیک دانست که از هر خطایی مصون است. او هیچ‌گاه بر ملت نشد اما براساس آموزه‌ها، باورها و سیاست‌ورزی‌اش بعضا تصمیماتی گرفت که می‌توانست طور دیگری آنها اتخاذ کند تا با عنصر سیاست کشور درگیر بعضی بحران‌ها و خاصه بحران عدم توانایی فروش نفت بعد از ملی‌شدن صنعت
 نفت نشود.
 معتمدی‌مهر: پیام تألمات پیشوای آزادی
مهدی معتمدی‌مهر، عضو دفتر سياسی نهضت آزادی ايران، در وصف دکتر محمد مصدق به «شرق» گفت:‌ «ما مسلمان، ایرانی، تابع قانون اساسی و مصدقی هستیم؛ این عبارت کوتاه در حدود شش دهه، معیار زیست اخلاقی و سیاسی نهضت آزادی ایران، اعضا و بنیان‌گذاران شریف آن، مهندس بازرگان، دکتر سحابی و آیت‌الله طالقانی را توضیح می‌دهد. دکتر مصدق بیش از 50 ‌سال در برابر حکومت‌های خودکامه قاجار و پهلوی مبارزه کرد و در حدود 25 سال، حبس و تبعید و حصر را در دوران رضاخان و فرزندش متحمل شد، اما سال‌های پس از کودتای 28 مرداد بسیار به او سخت گذشت؛ چونان که بارها آرزوی مرگ کرده بود. بخشی از خاطرات دکتر مصدق که با کوشش زنده‌یاد دکتر افشار، تهیه و تنظیم شد، بعدها با عنوان خاطرات و تألمات مصدق انتشار یافت. این عنوان، برگرفته از کدام رنج‌ها و شدائد بود؟ مصدق از چه کسانی دل‌شکسته و دل‌گیر و متألم بود؟ مصدق سه دسته دشمن داشت: نخست، دربار و پادشاه مستبد. دوم، استعمارگران آمریکایی، انگلیسی و روس که خواهان سلطه سیاسی و اقتصادی و فرهنگی بر ایران بودند و سوم، بریدگان از مصلحت ملت و کسانی که در لباس دوست به او و نهضت ملی‌شدن نفت ایران، از پشت خنجر زدند. دشمنانی در لباس دوست و خودشیفتگان و خودخواهان و تمامیت‌خواهانی در کسوت آزادی‌خواهی. استبداد با نیروی مکمل استبدادزدگی توانست سد راه مصدق و پیشبرد دموکراسی در ایران شود. این حقیقت مصدق را رنج می‌داد که  اگرچه توانست گرده استعمار پیر را بر خاک بنشاند، اما در آخر، مقهور استبداد و فرهنگ منیت، خودمحوری ‌شد. استبداد تنها دشمن مصدق نبود؛ اما بی‌گمان، خطرناک‌ترین و کینه‌توزترین دشمن او به حساب می‌آمد‌».


او درباره قدرت‌طلب‌نبودن مصدق ادامه می‌دهد:‌ «مصدق هرگز حاضر نشد به هر قیمتی بر اریکه قدرت، سکان گیرد. نه‌تنها با استبداد داخلی و استیلای بیگانه کنار نیامد، بلکه با رادیکالیسم به ظاهر جمهوری‌خواهانه نیز همراه نشد و حتی در واپسین لحظات، نپذیرفت تا با کمک شاخه افسران حزب توده ایران در برابر کودتا بایستد؛ بنابراین بعید است که اندوهِ ازدست‌دادن کرسی نخست‌وزیری، چنین مردی را به تألم عمیق وادارد. تألم، حاصل دشواری راه نیست و بلکه پیامد انتظاری پاسخ‌داده‌نشده است و به نظر نمی‌رسد که مصدق از سیاست‌بازی‌های دربار و شاه و ابرقدرت‌های شرق و غرب، به چنان رنجی درافتاده باشد. حتی قابل قبول نیست که شهادت دکتر فاطمی یا وفات همسر وفادار و همراهش، او را به چنین احساس مخرب حرمان و تألمی افکنده باشد. مصدق مرد روزهای مبارزه و مقاومت بود و از تربیتی اصیل برخوردار بود؛ چونان که به نقل از مادرش، باورمندانه می‌گفت: وزن افراد در جامعه به‌قدر شدائدی است که در راه مردم تحمل می‌کنند. پذیرفته نیست که چنین انسانی که به حقیقت استبداد و ماهیت استعمار آگاهی داشت، جز ستمکاری و بهره‌جویی از استبدادورزان نیازمند به بیگانه و از بیگانگان سلطه‌گر همگام با هیئت حاکمه استبدادی، انتظاری فراتر از خیانت داشته باشد. تألمات مصدق از همین ناحیه آشکار می‌شود:‌ مکی‌ها و بقایی‌ها عامل تألم مصدق بوده‌اند و نه شاه و زاهدی و روزولت و شعبان جعفری و...».
معتمدی‌مهر فرجام مصدق را این‌گونه توصیف می‌کند: «تاریخ ما بر چرخه تکراری شکست‌ها، ناامیدی‌ها و ناپایداری‌ها استوار است و نه‌تنها از دوران مصدق تا‌کنون، بلکه از سده‌های گذشته، گویی تغییری ماهوی در مرارت‌ها و ساختارهای معیوب حیات اجتماعی و سیاسی‌مان پدید نیامده است. راز تازگی شعر حافظ که از دورویی، سالوس، محافظه‌کاری و بیداد می‌موید، همین تکرار نامبارک و پوچ و تلخ است. قصه بردارشدن حسنک وزیر و به چاه افتادن بوذرجمهر حکیم و حدیث تنهایی و قتل توطئه‌انگیز قائم‌مقام و امیرکبیر و...، تخریب و تحقیر سرمایه‌های اجتماعی، شیوع ناامیدی، بی‌اعتمادی، انفعال، تفرقه در پیگیری اهداف راهبردی، ابتلا به گروه‌گرایی و منیت ‌‌به‌جای تمرکز بر منافع ملی، دورکردن ذهن جامعه از مسائل اصلی و اولویت‌دهی به فرعیات، از‌جمله سنت‌های مخربی هستند که جامعه ‌‌ما را در طول تاریخی طولانی مبتلا کرده است. مروری بر آرشیو روزنامه‌های دوران مصدق، از نشریات حزب توده و حزب زحمتکشان گرفته تا ارگان‌های رسمی برخی اعضا و طرفداران جبهه ملی، حکایت از سیل مهیب تهمت‌ها، اهانت‌ها، تفرقه‌افکنی‌ها و خلاف واقع‌گویی‌هایی دارد که ساختار استبداد و دربار را کنار گذاشته بودند و تمام‌وقت، مشغول تخریب نخست‌وزیر مردمی شده بودند. اسناد منتشرشده از سوی نهادهای امنیتی آمریکا و انگلستان درباره مکی و بقایی تکان‌دهنده‌اند.‌ فساد مالی و وابستگی سیاسی برخی سیاسیون، در کنار جاه‌طلبی‌ها و خصلت‌های فردی از‌جمله دلایل اصلی معطوف به شکست دولت ملی مصدق بوده است».
او شرایط دوران دکتر مصدق را با روزگار کنونی پیوند می‌زند و می‌گوید: «سیل مطالبات و تئوری‌های بی‌ریشه‌ای که از دولت دوم اصلاحات آغاز شد و در نهایت با طرح مشکوک شعار عبور از خاتمی، جامعه ایران و جنبش‌های اجتماعی کارگران، زنان و دانشجویان را تحت تأثیر قرار داد و با انداختن مسئولیت تمام کاستی‌ها و مشکلات گردن رئیس دولت اصلاحات از یک سو و کوبیدن بر طبل تحریم انتخابات از سوی دیگر، نه‌تنها موجبات واگذاری عرصه‌های مدیریتی به رقیب محافظه‌کار را در شورای شهر و مجلس و دولت رقم زد، بلکه جاده‌صاف‌کن برآمدن نومحافظه‌کاری و سلطه پوپولیسم احمدی‌نژادی به عرصه ساختار قدرت سیاسی و اقتصادی و زمینه‌ساز تخریبی تاریخی علیه منافع ملی و سرمایه اجتماعی کشور شد. آنان که در طول سال‌های پس از 1380 تمام هم و غم خود را بر تخریب و عیب‌جویی از اصلاحات مصروف داشتند، کاری نکردند جز انحراف افکار عمومی از مسئله اصلی جامعه و دلایل سیاسی و ساختاری توسعه‌نیافتگی ایران. جا دارد که پژوهشی کمّی درباره فعالیت‌های سیاسی و تبلیغاتی کسانی که آتش‌بیار این معرکه شدند، انجام گیرد تا حجم فعالیت‌های ایشان معطوف به تخریب نهادهای انتخابی و حجم عملکرد ایشان در نقد ساختار قدرت، معلوم کند که تمرکز نهایی بر کدام وجه بوده است؟ جامعه و فعالان دموکراسی‌خواه ایران‌ آسیب‌های فراوانی دیدند و هزینه‌هایی ‌متحمل شدند؛ اما تألمات پس از انتخابات شورای دوم شهر تهران که در نتیجه ناامیدسازی مردم از اصلاحات، تخریب سرمایه‌های انسانی اصلاح‌طلب و تفرق بی‌تدبیر لیست‌های اصلاح‌طلبان حاصل شده بود، سنگینی بیشتری داشت. پس از اعتراضات دی‌ماه 1396 موجی به راه است که تمام‌قد در راستای تخریب جنبش اصلاحات ایران قرار دارد و متمرکز بر اهانت بر اصلاح‌طلبان و ‌ جنبش اجتماعی اصلاح‌طلبانه ایران است. نقد اصلاحات و نقد عملکرد اصلاح‌طلبان امروز یک ضرورت راهبردی است و در راستای تقویت جنبش اصلاحات قرار دارد؛ اما منوط بر آنکه اولا اشتباهات یا ضعف‌های برخی اصلاح‌طلبان به حساب کلیت اصلاح‌طلبی گذاشته نشود. دوم آنکه تخریب سرمایه اجتماعی اصلاحات با نقد یکی انگاشته نشود و ناظر بر نفی کلی‌گرایانه اصلاح‌طلبی به‌مثابه یک روش و مشی سیاست‌ورزی که در تقابل دو‌سویه با محافظه‌کاری و رادیکالیسم براندازانه دارد، قرار نگیرد. سوم آنکه پرداختن به نقد اصلاحات، موجب فراموش‌شدن نقش ساختار قدرت در فرایند توسعه‌نایافتگی ایران نشود و چهارم آنکه این نقد، به هم‌گرایی و وحدت راهبردی و امید و پویایی بیشتر اجتماعی بینجامد و نه به تقابل یا واگرایی، انفعال، خانه‌نشینی، بی‌تفاوتی و ناامیدی. دمکراسی‌خواهی و تأکید راهبردی بر ظرفیت‌های دموکراتیک قانون اساسی، منافع ملی، حقوق اساسی و حاکمیت ملت، شفافیت، پاکدستی و وفاداری به اخلاق سیاسی و تعهدات کار جمعی، از‌جمله الزامات حداقلی جنبش اصلاحات قلمداد می‌شوند. پیام مصدق برای جامعه امروز ما به این قرار است: اکنون، اصلاح‌طلبان دولتی ندارند که بر اثر بی‌تدبیری یا سوءنیت از دست دهند. اصلاحات سرمایه اجتماعی و پایگاه رأیی دارد که با ریزش روبه‌رو است. شکست اصلاحات در شرایط کنونی می‌تواند به‌مراتب، پیامدهای سنگینی داشته باشد و به شکست جنبش اجتماعی ایران، بینجامد».
 مجلسی: بزرگ‌ترین خدمت مصدق؛ احیای اعتمادبه‌نفس ملی
فریدون مجلسی، پژوهشگر تاریخ و دیپلمات پیشین ایران هم دیدگاه خود از دکتر محمد مصدق را در گفت‌وگو با «شرق» این‌گونه روایت می‌کند: «مرحوم دکتر مصدق یکی از تأثیرگذارترین چهره‌های سیاسی ایران در قرن بیستم است که توانست بر فضای سیاسی عصر خود اثری بس بزرگ بگذارد. مصدق بعد از مشروطه به تهران آمد و برای بالابردن سطح دانش خود به پاریس و سپس سوئیس رفت و در آنجا توانست لیسانس حقوق خود را بگیرد و در نهایت با تز دانشگاهی‌اش توانست معادل دکترا در این رشته را اخذ کند. او بعد از پایان تحصیلاتش به ایران آمد. با مرور حیات مصدق کاملا متوجه می‌شویم که با یک انسان بااراده و مصمم روبه‌رو هستیم؛ فردی که هیچ‌گاه به سادگی تسلیم نمی‌شد. با دانستن چنین مشخصاتی اما کم نیستند افرادی که درباره او با اغراق سخن می‌گویند؛ از حزب توده بعد از 30 تیر 1331 تا امروز همواره برخی تلاش کرده‌اند که رابطه مرید و مرادی بین خود و مصدق برقرار کنند که از قضا چنین سویه‌ای به خود مصدق نیز کم آسیب‌ نزده است. در بسیاری از موارد حامیان مصدق از او بهره‌برداری می‌کنند تا بر طبل مخالفت با غرب بکوبند و با این حربه مردم را از داشتن ارتباط با کشوری مانند آمریکا یا انگلیس ناامید و دلسرد کنند. جالب است که خود ملیون نیز بر چنین روندی دامن می‌زنند و درعین‌حال که از حزب توده دل خوشی ندارند، اما استثنائا در این مورد با یکدیگر اتفاق‌نظر دارند و هر دو در وصف مصدق و ستایش استعمارستیزی او با هم مشترک‌اند و این در حالی است که تفکر غرب‌ستیزی به انزوای ایران می‌انجامد و یک کشور مستقل باید بتواند در عین حفظ استقلال خود با کشورهای دیگر همکاری‌های سازنده داشته باشد. اگر رخداد 28 مرداد سال 32 را یک اتفاق آمریکایی بدانیم، نیازی نیست که ابعاد آن تا این میزان گسترده شود و آن مقطع عامل دشمنی ایرانی‌ها با غربی‌ها تلقی شود؛ هرچند که به ‌نظر می‌رسد زمینه‌های داخلی 28 مرداد بیش از زمینه‌های خارجی بود و بعد از کنار گذاشته‌شدن دولت مصدق، غربی‌ها و مشخصا آمریکا از آن استقبال کردند، زیرا تصور این بود که ایران قرار است به دست کمونیست‌ها بیفتد».
مجلسی بزرگ‌ترین خدمت دکتر مصدق را احیای هویت ایرانیان در برابر غربی‌ها می‌داند و می‌گوید: «به زعم من بزرگ‌ترین خدمت احیای اعتمادبه‌نفس ملت ایران بود. او با رهبری جریان ملی‌شدن صنعت نفت توانست احساس تحقیر تاریخی ایرانیان، خاصه بعد از جنگی که با روس‌ها داشتند و عدم اعتمادبه‌نفس این ملت در قبال غرب را ترمیم کند. مصدق رهبر عقده‌شکنی ایرانیان است. ایرانی‌ها احساس می‌کردند که انگلیس نفت ایران را برای خود می‌برد و احساس می‌شد که سرشان کلاه می‌رود؛ خاصه آنکه آمریکایی‌ها در آرامکو و بحرین قراردادهای 50-50 امضا کرده‌ بودند و برای ایران چنین قراردادهایی قابل پذیرش نبود، زیرا قرار بود که زیان حاصل از آن قراردادها ادامه داشته باشد. با همه اینها و بیش از اینها مردم ایران به رهبری مرحوم دکتر مصدق توانستند صنعت نفت خود را ملی کنند. البته در کنار مصدق افراد دیگری هم در ملی‌شدن صنعت نفت حضور داشتند که بعدها معلوم شد بسیاری از ایشان در پی سهم‌خواهی آمده بودند».
او در پایان نقاط قابل نقد دکتر مصدق را این‌گونه برمی‌شمارد: «من رابطه با مصدق را از جنس مرید و مرادی نمی‌دانم، زیرا اساسا در عالم سیاست به چنین امری باور ندارم. وقتی خطایی از هر شخصی ولو در اندازه دکتر مصدق مشاهده می‌شود، باید گفته شود، زیرا نگفتن خطا باعث مخدوش‌شدن محاسن آن فرد هم می‌شود. دکتر مصدق سیاست موازنه منفی را مطرح کرد؛ موازنه منفی مدت‌ها پیش از مصدق؛ یعنی در دوران قاجار به این شکل اجرا می‌شد که برای مثال اگر به انگلیس امتیازی داده می‌شد، به روس‌ها هم مشابه همان امتیاز اعطا می‌شد. مصدق در آن زمان برای پیشبرد اهدافش چنین سیاستی را مطرح کرد که شاید در آن مقطع منطقی هم بود، اما در بازه تاریخی توجیه‌ناپذیر است و مایه تعجب است که مریدان مصدق چطور هنوز از آن سیاست دفاع می‌کنند؟ امروز معاملات تجاری، ارتباطات سیاسی و مبادلات فرهنگی جایگزین موازنه منفی شده است و باید بپذیریم که اصل موازنه منفی در هر شرایطی در تضاد با استقلال ملی است. دومین نقد، شعار اقتصاد بدون نفت است. وقتی کشوری مانند ایران می‌تواند از بهای نفت و سرمایه‌های حاصل از آن منتفع شود، چرا باید اقتصاد خود را بدون نفت اداره کند؟ دوستداران مرحوم مصدق از این سیاست به‌شدت دفاع می‌کنند، در صورتی که اقتصاد بدون نفت به شرایطی اطلاق می‌شود که اتفاقا نفت به فروش برسد، اما درآمد حاصل از آن صرف هزینه‌های جاری نشود و سرمایه نفت به سرمایه‌های دیگر تبدیل شود تا هنگامی که نفت تمام شد، کشور بدون پشتوانه نباشد. یا سومین نقد به دکتر مصدق، نوع رویکردی بود که در موضوع پرداخت غرامت به انگلستان اتخاذ کرد. اگر ایران پس از ملی‌شدن صنعت نفت به تعیین خسارت تن می‌داد، می‌توانست نفت خود را به فروش برساند، اما با نپذیرفتن این مهم و قطع روابط سیاسی ایران و انگلیس، دولت در بن‌بست ماند. ایران می‌توانست در آن زمان با سامان‌دادن به موضوع پرداخت غرامت بر ملی‌شدن صنعت نفت تکیه کند نه‌آنکه به بهانه مصادره نفت کشورهای مختلف نفت ایران نخرند. در آن مقطع حداقل دوبار پیشنهادهایی شد که دکتر مصدق می‌توانست با پذیرش آنها کشور را از بن‌بست عدم فروش نفت نجات دهد که متأسفانه هیچ‌یک را نپذیرفت. واقعا پیشنهاد بانک جهانی، پیشنهاد خوبی بود؛ بر اساس آن اداره نفت در اختیار بانک جهانی قرار می‌گرفت و 20 درصد درآمد حاصله از فروش به ایران، 20 درصد به انگلستان و 60 درصد هم در صندوقی می‌ماند تا درباره بحث غرامت تعیین‌تکلیف شود، اما ایران گفت که این بانک باید ملی‌شدن نفت ایران را به رسمیت بشناسد و همین خواسته ضرر زیادی به ایران زد. بانک جهانی می‌گفت اینجا دادگاه نیست که حکم داده شود؛ افزون‌براین همین که سهم ایران در این پیشنهاد مشخص شده بود، نشان از به‌رسمیت‌شناختن ملی‌شدن نفت ایران داشت و نیازی نبود که بر چنین خواسته‌ای اصرار شود. مردم در آن زمان انتظار داشتند که اوضاع به‌سرعت به ثبات برسد و چرخ اقتصاد بچرخد. البته ناگفته نماند که مصدق هم خصومتی شخصی با رضاشاه پهلوی داشت و این عامل هم در ایجاد مشکلات متعدد بی‌تأثیر نبود. نقد دیگر اینکه مصدق در ارتش پاک‌سازی کرد و همین موضوع باعث شد مقبولیت او در میان نظامیان کاهش یابد؛ در صورتی که او اتفاقا با حمایت مردم و نظامیان توانست صنعت نفت را ملی کند؛ به‌هرحال مرحوم دکتر محمد مصدق درعین‌حال که خدمت بزرگی به کشور و مردم ایران کرد، اما نقدهای مهمی به عملکرد او وجود دارد که باید منطقی و دقیق گفته شود و واقعیت این است که تاریخ را با اگرها و مگرها نمی‌نویسند».