دردی‌کش عشق و دردمندی

دردی‌کش عشق و دردمندی به مناسبت چهلمین روز درگذشت‌استاد رضا بابایی فروردین دیجور و پرملال امسال از نیمه گذشته بود که غمی دیگر، اهل خرد و معرفت را داغدار پرکشیدن انسانی بزرگ و اندیشمندی سترگ کرد. او که از قبیله دین‌مداران و از طایفه عقل‌گرایان بود، در میانه راهی که به بی‌کرانه امید‌ها و ثمر‌های فراوان می‌رسید، ناباورانه پرواز کرد و دوستدارانش را به سوگ و غصه نشاند. صدافسوس، بسیار حیف شد. هم او که به روزهای جوانی در دل حادثه رفت و از میدان آتش و خون در هنگامه جنگ عراق علیه ایران، با تحولی شگرف در اندیشه و برداشت، با چراغی که از نو برافروخته بود، به میان مردم مشتاق دانستن آمد و به پالایش آموزه‌های پیشین خویش پرداخت و به انتقاد از کسان و جاهایی که تنگ‌نظرانه و متعصبانه، اعتقاد دینی جوانان را راهی ناکجاآباد می‌کنند، ایستاد. چه غمگنانه بگویم که بیماری، فرصت ادامه روشنگری را از او گرفت و نگذاشت ذات دین را که همزاد عشق و محبت و مدارا و شوق و شور و آزادگی است، با ادبیاتی امروزی و همه‌فهم، بیش از این، با قلم زیبایش به درون روح و ذهن علاقه‌مندان راستی و درستی جاری کند. او هنرمند چاره‌اندیشی برای بیداری نسل خود بود. سخن از یک انسان دردمند و شریف و بلندنظر است: زنده‌یاد رضا بابایی. 
نگاهی گذرا به زندگی استاد بابایی
رضا بابایی فرزند یک نانوای قزوینی به نام علی در سال 1343 خورشیدی در خانواده‌ای باورمند به مذهب، گام بر دنیای پررمزوراز گذاشت. روزگار کودکی و نوجوانی او تا دریافت دیپلم متوسطه در زادگاهش گذشت، زندگی‌‌ای معمولی، اما سرشار از علاقه به دانستن آموزه‌های غیردرسی، به‌ویژه در هنگامه مبارزات فراگیر مردم ایران علیه رژیم پهلوی که برای یک نوجوان متدین، بسی شوق‌انگیز و شگفت‌آمیز می‌نمود. رضا در فاصله بین دوره‌های دبستان و دبیرستان با خواندن یک کتاب غیردرسی به نام «تعلیمات دینی» که در گوشه‌ای از انبار خانه‌شان پیدا کرده بود، به مطالعه روی خوش نشان داد (پایگاه اطلاع‌رسانی شفقنا) و از آنجا بود که راهش به کانون پرورش فکری کودک و نوجوان باز شد، زیرا شرایط اقتصادی خانواده‌شان به گونه‌ای نبود که بتواند مدام کتاب بخرد و در منزل مطالعه کند. در دوره تحصیل در مقطع راهنمایی (دوره تحصیلی سه‌ساله‌ای که بین دبستان و دبیرستان به مدت حدود نیم‌قرن در ایران جریان داشت) با نام بزرگان فرهنگ ایران آشنا شد و به مطالعه زندگی آنان پرداخت. «من در نوجوانی هر روز نام‌های مولوی و سعدی و زکریای رازی را می‌شنیدم و همین باعث شده بود که هرجا مطلبی درباره آنها می‌دیدم با علاقه می‌خواندم. یادم است که نخستین مقاله‌ای که نوشتم درباره محمد قزوینی بود. این مقاله قرار بود در نشریه دیواری مدرسه نصب شود. پس از نوشتن آن مقاله، هرگاه اسم محمد قزوینی را روی سردر مدرسه‌مان می‌دیدم، بر خود می‌بالیدم» (وبلاگ سفینه، برداشت‌ها و یادداشت‌های رضا بابایی). 
با پیروزی انقلاب، رضا بابایی به دوره دبیرستان رسید، تنوع فکری و جدل‌های سیاسی یکی، دو سال اول پیروزی انقلاب او را در دو جبهه پیش می‌برد؛ تحصیل در دبیرستان و بحث و جدل و مطالعه در رسیدن به حقایق و واقعیات موجود جامعه که عاشقانه در پی آن بود. روز‌ها به کانون که محیطش برای او دوست‌داشتنی بوده، می‌رفته و با رفقایش درباره کتاب‌ها و دیدگاه‌های دکتر شریعتی بحث می‌کرده است. (شفقنا) او در اوایل جوانی تحت تأثیر اندیشه‌های دکتر شریعتی قرار داشت و به قول وی گمشده خود را در آثار شریعتی می‌دید (نامه‌های حوزوی). رضا به دلیل مطالعه زیاد و قدرت درک خوب، در همان دوره دبیرستان به حدی رسیده بود که با کمونیست‌ها بر سر موضوعات گوناگون بحث می‌کرد و از ورود به تنوع فکری آن دوره لذت می‌برد. او عاشق تنوع فکری بود. خودش از تنوع فکری در سال‌های اول بعد از پیروزی در مدرسه می‌گوید: «این تنوع فکری فوق‌العاده بود. ماجرای 7 تیر ماه 60، ورق را به کل برگرداند و کتاب‌فروشی‌ها و بساط‌ها همه جمع شدند، شوق موجود در دبیرستان ما هم تمام شد و آن منظره‌ها را ما دیگر ندیدیم» (همان). بهترین خاطرات بابایی از دوران جوانی، بحث‌های بعد از پیروزی انقلاب بر سر مسائل سیاسی و اعتقادی بود.  رضا بابایی در سال 1361 پس از دریافت دیپلم تجربی از دبیرستان پاسداران، وارد حوزه علمیه قزوین شد تا طلبه شود. در سال‌های اولیه بعد از انقلاب به دلایلی چند، تب تحصیل در حوزه‌ها بالا گرفته بود و خصوصا در فرزندان خانواده‌های مذهبی این گرایش بسیار بالا بود، در رضا بابایی هم عشق به تحصیلات دینی شعله برافروخته بود. حوزه قزوین به دل او نچسبید، بنابراین راهی مشهد شد تا حوزه آن شهر را نیز تجربه کند. آنجا هم چندماهی بیش نماند و به تهران آمد. در بعضی از مدارس علمیه حوزه تهران، دو سال درس خواند و آمادگی ورود به حوزه علمیه قم را در خود ایجاد کرد.  بابایی در سال 1364 به قم رفت و پای درس بعضی از استادان حوزه از جمله آیت‌الله حسین مظاهری، آیت‌الله عابدی‌شاهرودی، آیت‌الله عبدالله جوادی‌آملی، علامه حسن‌زاده‌آملی، شیخ‌علی پناه اشتهاردی، رضا آشتیانی‌عراقی و دیگران نشست و چون طلبه‌ای پرتلاش و بااستعداد بود، مراحلی از سطوح تحصیلی از جمله خارج فقه و اصول و فلسفه را خواند و در میان شخصیت‌های برجسته جای مناسبی یافت، اما لباس روحانیت را نپوشید. او که شیفته ایران و اسلام بود، از همراهی با رزمندگان دفاع مقدس غافل نبود، بنابراین مدتی هم به جبهه رفت و گوشه‌ای از مبارزه با صدام متجاوز را که جنگ سختی به ایران و مردم مسلمان تحمیل کرده بود، بر عهده گرفت. گفته‌اند به هنگام حضور در جبهه، ملزم به استفاده از لباس حوزویان می‌شد. 
عشق به خواندن و نوشتن


استاد بابایی مانند بسیاری از حوزویان سنتی، آموختن را از مقدمات دروس حوزه شروع نکرده بود که در حال و هوای تحصیلات کلاسیک و مطالعه کتاب‌های غیردینی نباشد، بلکه از میانه راه یعنی پس از پایان دیپلم به حوزه رفت، بنابراین می‌توان وی را یک دانش‌آموخته حوزه علمیه دانست که چندان پایبند سیر مطالعاتی رایج در میان همگنان خود نبود و اتفاقا تفاوت عمده‌ای که در بینش و نگرش خود به مقولات انسانی با سنتی‌های مراکز آموزش حوزوی داشت، همانا به خواندن کتاب‌هایی مربوط می‌شود که ذهن و دل او را متوجه مردم و انسا‌ن‌های فرودست و دربند در معادلات سیاسی و اجتماعی جامعه کرده بود. بابایی در مراسم نکوداشتی که در بهمن 98 برایش برگزار کرده بودند، سوگمندانه نالیده بود که «آرزوی من این بود که صدای مردم را به گوش تعدادی کر و لال برسانم، اما نتوانستم» (سایت باشگاه خبرنگاران جوان). 
استاد بابایی در قم همه وقت خود را به مطالعه خاص روحانیون صرف نکرد که به یک مقام بلندپایه دینی برسد، بلکه همراه با دیدن استادان مشهور حوزه برای افزایش روزبه‌روز آگاهی‌های دینی، فلسفی، کلامی و فقهی، به خواندن کتاب‌هایی که افق دیگری را به رویش باز می‌کند، همت می‌کرد و از آنها بهره وافر می‌برد، کتاب‌هایی که شاید به ندرت در کتابخانه‌های اختصاص علمای شیعی دیده شوند. او می‌گوید: «زمانی اهل رمان بودم. از رمان‌های عشقی تا داستان‌های فکری و فلسفی. ابله و قمارباز و برادران کارامازوف از داستایوفسکی در من اثر داشت. خانواده تیبو رژه مارتن دوگار در من اثر داشت و اگر کسی به من بگوید یک رمان به من معرفی کن من خانواده تیبو، ترجمه آقای ابوالحسن نجفی را معرفی می‌کنم. جای خالی سلوچ، جای خود را دارد. بازمانده روز در من اثر زیادی داشت» (بخشی از گفت‌وگو با رضا بابایی که در سال 97 انجام شد).  رضا بابایی در حد بسیار زیادی به کتاب و کتاب‌خواندن سفاش می‌کرد و می‌گفت درد ما ندانستن نیست، درد ما خودداناپنداری و بی‌اشتهایی به دانستن و خواندن است. وی معتقد بود کتاب تنها گنج دنیا است که نه در زیر خاک که در پیش چشم ماست و ما آن را نمی‌بینیم. بابایی بر اساس همین نگرش، زمانی که در بستر بیماری بود، همه را به کتاب‌خواندن توصیه می‌کرد: «اگر امروز از این مرد بسترنشین بپرسند که تنها وصیت تو به جوانان و میانسالان و حتی پیران و بیماران چیست، می‌گوید بخوانید و بخوانید و بخوانید» (اول خرداد 98 به نقل از پایگاه اطلاع‌رسانی سخنرانی‌ها).  بابايی اگرچه یک کارشناس پرمایه دین، ادبیات و متون عرفانی بود و از او به عنوان مثنوی‌دان و مولانا‌پژوه یاد کرده‌اند، اما در دامنه سیاست نیز نظراتی قابل تأمل داشت که شاید همین گام‌زدن وی در عالم سیاست، بی‌توجهی رسانه‌های رسمی و همچنین نامهربانی جناح اصولگرا را نسبت به او در پی داشته است. در این مختصر، به دو، سه نمونه از نظرات دینی – سیاسی او اشاره می‌کنم و رد می‌شوم: «ما بیش از همه به ساختارهایی نیاز داریم که قدرت را کنترل کند. توصیه‌های اخلاقی و اعتماد به تقوای شخصی در عالم سیاست بی‌معنی است (گفت‌وگوی استاد بابایی با هفته‌نامه حریم امام، نشریه حرم امام خمینی، شمار 384، 7/6/98). « آنچه حاکمان را اصلاح می‌کند، محدودیت و موقت‌کردن قدرت آنان در بستری از مناسبات ساختاری است. امید به خوداصلاحی، امیدی واهی است» (همان). « الان اگر امر به معروف و نهی از منکر معنایی داشته باشد، گفت‌وگوی انتقادی با صاحبان قدرت سیاسی و متولیان ساختار سنتی در جامعه است» (همان). «لازم نیست من ببینم در متون دینی درباره حاکمان و مؤاخذه آنان چه آمده است تا مطابق آن عمل کنم. من از خود متون دینی آموخته‌ام که باید با مراجعه به خرد جمعی و تجارب بشری و تفاهم عصری، دریابم که چه وظیفه‌ای درباره حکومت‌ها دارم» (همان).     «من حوزه را در هم‌پایی با جامعه نخبگان و کشور، موفق نمی‌بینم» (شفقنا). 
فعالیت‌ها و آثار قلمی استاد
استاد بابایی علاوه بر آموختن و آموزش دادن دیگران و قلم‌زدن و عشق‌بازی با کائنات، در مقاطعی از زندگی طلبگی‌اش، مسئولیت‌هایی در چارچوپ فرهنگ هم داشته است که دوستانش آن را برشمرده‌اند؛ از جمله در سال‌های بین 71 تا 77، سردبیر مجله صحیفه مبین و بین سال‌های 83 تا 89، مسئول انجمن قلم حوزه بوده و نیز با تشکیل بیش از 30 دوره کلاس نویسندگی در تهران، قم، مشهد و بعضی شهر‌های دیگر، به شکوفایی استعداد نگارشی جوانان کمک شایانی کرده است. جز اینها، آقای بابایی دعوت مراکز علمی و دانشگاهی برای ایراد سخنرانی را می‌پذیرفته و علاقه‌مندان به آزاداندیشی را با سخنان خود بهره‌مند می‌کرده، در عین حال که از سال 1370 به عنوان استاد در دانشگاه کرسی درس منطق، فلسفه، متون عرفانی، ادبیات فارسی و عربی داشته است. (کتاب «فرزند قلم»، مؤسسه انتشاراتی ولیعصر عج). جز اینها مدت زیادی ویراستاری مجله‌های «کیهان اندیشه» و «آینه پژوهش» را عهده‌دار بود. علاو بر اینها سرویراستاری کتاب 12جلدی «دانشنامه امام علی (ع) و بازنویسی «دانشنامه ری» را بر عهده داشت. از استاد رضا بابایی نزدیک به 30 کتاب در موضوعات گوناگون علوم انسانی، حدود 50 مقاله علمی در زمینه‌های ادبی، فرهنگی و تاریخی که در نشریات معتبر چاپ شده و بیش از صد‌ها یادداشت برای مطبوعات محلی و سراسری به نگارش درآورده است. اسامی تعدادی از کتاب‌های رضا بابایی به این شرح است: 1- مولوی و قرآن 2 - درآمدی بر دین‌شناسی حافظ 3- دیانت و عقلانیت 4 - آیین قلم  5- امام خمینی از ولادت تا ولایت 6 - این پنج تن 7- بهتر بنویسیم 8– امام حسین پیشوای صالحان 9 - پیشوای مؤمنان 10- پیوند جان و جانان 11- حکایت خوبان 12- داستان‌هایی از زندگانی علی (ع)  13- رستاخیز خون و خرد 14- سفرنامه وصال 15- زندگی و بندگی بر پایه آموزه‌های قرآن و حدیث 16- لحظه دیدار نزدیک است 17- نوبت عاشقی 18– نیایش‌نامه 19– محمد برگزیده خدا20- اعجاز بیانی قرآن 21 – پیش‌شرط‌های پژوهش در علوم دینی 22 – پیوند دین و دینداری 23 – قرآن کتاب زندگی 24 – عاشورا رستاخیز خون و خرد 25 – علی انسان کامل 26 - خارج از نوبت 27– ندبه‌های دلتنگی 28 – حکایت پارسایان 29– بانوی اسلام 30 – ترنم قرآن در زندگی معصومان 31– زیر گنبد نجوا  32 – دو اختر امامت 33 - چو پاره‌تخته بر موج. البته ایشان در گفت‌وگوئی پیرامون آثارش گفته است: «من عبرت نویسندگان هستم. من متأسفانه از کسانی بودم که زیاد نوشتم. حدود 30 تا 33 کتاب دارم و در حدود 150 مقاله و هزاروخرده‌ای یادداشت که از بخش عظیمی از این نوشته‌ها راضی نیستم. چاره‌ای نبود چون من کار و شغلی نداشتم و ندارم. من در هرکاری که انگیزه‌های درونی داشتم و نوشته‌ام آنها را دوست دارم. حتی اگر سطح پایینی داشتند یا حرف غلطی در آنها زده شده باشد باز هم آنها را آثار خودم می‌دانم و دوستشان دارم» (سایت خبرگزاری بین‌المللی شفقنا، نامه‌های حوزوی). 
پرواز به سوی ابدیت
استاد رضا بابایی هنوز حرف‌های ناگفته بسیاری داشت که بیماری شدید وی را به بستر انداخت و شمع وجودش را آرام آرام به سوی خاموشی برد. او چندان که باید و شاید عمر نکرد و در 56سالگی پس از چند ماه که مراسم نکوداشتی برای او برگزار کرده و از مقام علمی و معنوی وی تجلیل کردند، در 18 فروردین سال 99 در بیمارستان ولیعصر (عج) قم، روح ناآرام و دردمندش به سوی ابدیت پرواز کرد و عزیزان، دوستان و دوستدارانش را داغدار کرد. فرزندش محمدامین می‌گفت او 56 سال داشت اما بیش از 56 سال رنج کشید. پیکر پاک این آزادمرد متدین، فردای آن روز در آرامستان بهشت فاطمه قزوین، غریبانه تحویل خاک شد. در رثای او بسیاری از اندیشمندان، شیفتگان حقیقت، آزاداندیشان متدین و شخصیت‌های فرهنگی، اعم از دانشگاهی و حوزوی به غم نشستند و با پیام‌های خود منزلت او را گرامی داشتند.  رحمه‌الله علیه