روزنامه ایران
1399/03/17
آنها به دوربین لبخند میزنند
ترانه بنی یعقوب
گزارش نویس
دختر به قاب دوربین نگاه میکند، لبخندی بر لب دارد. بعد نگاهی به لباسهای صورتی رنگش میاندازد و خودش را در آیینه قدی ورانداز میکند. دستی به لباسها و صورتش میکشد و حرفهای دختر هندی با صورت سوخته توی گوشش میپیچد: « ما قربانیهای اسیدپاشی در همه جای دنیا میتوانیم به جامعه بازگردیم، ما نباید خود را از جامعه پنهان کنیم.» الهام این حرفها را با خودش مرور میکند، حالا که مقابل دوربین ایستاده و تبلیغ یک لباس را میکند این حرفها از ذهنش میگذرد. دوباره به چهرهاش در آیینه نگاهی میاندازد و خیلی چیزها یادش میآید. اینکه دو سالی هست زندگیاش عوض شده. الهام سلطانی 30ساله دو سال پیش قربانی اسیدپاشی همسر سابقش شد. حرفهای ریشما کورشی را در اخبار دیده و شنیده بود. دختر هندی که در سال 2014 در هفته مد نیویورک شرکت کرد اما هیچوقت فکر نمیکرد خودش روزی مدل شود و این حرفها را به قربانیان اسیدپاشی در ایران بزند اینکه نباید از چیزی بترسند و باید شجاعانه بایستند و به قاب دوربین لبخند بزنند.
الهام سلطانی اتفاقات مختلفی را در سالهای پس از اسیدپاشیاش تجربه کرده. از شرکت در جشنوارهها و گالریهای مختلف گرفته تا شرکت در نشستها و حالا هم مدلینگ: « این اتفاقها در زندگی من کاملاً تازگی دارد. من تا قبل از این حادثه یک آدم عادی بودم. صبحها به محل کارم میرفتم و بعدازظهر به خانه میآمدم و همراه فرزندم وقت میگذراندم یعنی زندگیام کاملاً عادی بود. اما بعد از این اتفاق زندگیام کاملاً عوض شد و برخلاف آن چیزی که خیلیها تصورش را میکنند که اسیدپاشی موجب میشود آدم به انزوا برود و همه زندگیاش را از دست بدهد من کاملاً خلاف این جریان پیش رفتم. اجازه ندادم اسیدپاش به هدفش برسد. هدف اصلی یک اسیدپاش این است که تو را از زندگی عادی و حضور در اجتماع و موفقیت دور کند و باعث شود که خودت را از دست بدهی اما من این اجازه را به اسید پاشم ندادم.»
الهام هیچوقت نمیتواند یک سال نخست بعد از اسیدپاشیاش را فراموش کند. بدترین زمان برای کسی که دچار این حادثه میشود. روزهایی که بیمارستان خانه اصلی قربانی اسیدپاشی است و آنها مجبورند عملهای مختلفی انجام دهند و مشکلات روحی و جسمی حتی لحظهای دست از سرشان برنمیدارد. برخی ممکن است بیناییشان را از دست بدهند و آسیبهای متعدد ممکن است غیر قابل بازگشت باشد.
الهام میگوید:« یکی از دوستان قربانی را میشناسم که حاضر نیست تصویر کارت ملیاش را عوض کند و حساب بانکیاش را بست چون حاضر نشد عکس جدیدی از چهره سوختهاش بگیرد. اگر ما به عنوان مدل در برابر چشم عموم قرار بگیریم و همه تصویر ما را ببینند با صورتی که نصفش باقی مانده و نیمی از آن بر اثر خشونت از بین رفته به همه گفتهایم که اجازه ندادهایم تواناییهای ما از بین برود. من تا قبل از این اتفاق صورت زیبایی داشتم اما دلیلی ندارد الان چهرهام را بپوشانم و باور دارم وجود زیبا بالاتر از صورت زیبا است. ما هر چقدر بخواهیم خودمان را مخفی کنیم این جریان ناشناخته تر و مخفیتر میشود و مخفی کردن چنین خشونتی کم از خود خشونت ندارد. کسی که باید پنهان شود قربانی اسیدپاشی نیست آن که باید از جامعه طرد شود، قربانی اسیدپاشی نیست بلکه اسیدپاش است.»
لباسهای مختلف را میپوشند و مقابل دوربین عکاسی حاضر میشوند تا لباسها را این بار تماشاگران بر تن آنها ببینند و بپسندند. معصومه عطایی لباس عروسی برتن کرده. لباسی سفید رنگ با گلدوزیهای رنگارنگ بر رویش. کلاه زیبایی هم بر سر گذاشته. او سالها پیش قربانی اسیدپاشی پدرشوهرش شد.
« قبلاً بارها خبرهای این اتفاق یعنی مدل شدن قربانیان اسیدپاشی را در کشورهای دیگر خوانده بودم. اما در ایران این اتفاق نیفتاده بود. یک روز ما در انجمن حمایت از قربانیان اسیدپاشی بودیم که صاحب یک برند و طراح لباس است دراین باره یعنی مدل شدن با ما صحبت کرد. ایده این خانم برای من خوشایند بود و من به عنوان اولین زن قربانی اسیدپاشی که نابینا هم هست، کار با او را شروع کردم. شش، هفت ماه طول کشید. در افکار عمومی انگار جا افتاده که یک مدل یا بازیگر که قرار است دیده شود حتماً باید چهره زیبا، خاص و جذابی داشته باشد اما این کار ارائه جدیدی از مفهوم زیبایی است. برای من این کار واقعاً جذاب بود اینکه زیبایی میتواند تعریفهای دیگری هم داشته باشد. من این طوری میتوانم خودم را دوست داشته باشم. لباسهایی که پوشیدم بیشتر طراحی سنتی داشتند و لمسشان برایم جذاب بود. از بین لباسهایی که پوشیدم لباس عروسی برایم خیلی حس خوشایندی داشت و از همه عکسها بیشتر دوستش داشتم.»
شبنم و الهام عکسهای مشترکی با هم دارند. شبنم عطاپور سال 93 قربانی اسیدپاشی توسط همسر سابقش شد که اعتیاد داشت. همان سالها که اسیدپاشیهای زنجیرهای در اصفهان اتفاق افتاد. « این اتفاق علیرغم همه تلخیهایش موجب شد من به چیزهای جدیدی در زندگیام فکر کنم. این حادثه میتواند برای هر کسی بیفتد. کسی ممکن است تصادف کند یا هر اتفاق تلخ دیگری میتواند زیبایی صورت را از او بگیرد. سال اول بیرون آمدن از خانه برایم سخت بود اما از سال دوم بیرون آمدم، سر کار رفتم و به جامعه برگشتم.»
شبنم این روزها کوهنوردی حرفهای میکند و طراح کیکهای تزئینی است و خودش را همین جوری که هست پذیرفته: « من قویام و قوی خواهم ماند. اسیدپاشی نمیتواند من را از پا در بیاورد. مدل شدن هم خیلی مرا خوشحال کرد اینکه نقشی در جامعه دارم و میتوانم برای کسانی که این اتفاق برایشان افتاده حس خوبی درست کنم و اعتماد به نفس را دوباره به آنها برگردانم. آنها بدانند که این همه جراحی پلاستیک لازم نیست و ما با همین چهرهها هم میتوانیم در جامعه حاضر شویم. ما همه باید قوی باشیم تا به همه ثابت کنیم که کسی نمیتواند با خشونت ما را از جامعه دور کند.»
نیوشا عدالت، طراح لباس که با شبنم و الهام کار کرده میگوید: « ایده این کار از زمانی به ذهنم رسید که برندهای معروف دنیا را میدیدم و متوجه شدم این طور نیست که این روزها مدلها همه آدمهای خاصی باشند. خیلی از مدلها از آدمهای عادی جامعه هستند و چهره عادی دارند. یعنی مدلینگ مفهوم قدیمیاش را از دست داده. من تصمیم گرفتم به جای استفاده از مدلهایی با کلی آرایش و عملهای زیبایی از آدمهایی استفاده کنم که به خاطر موقعیتشان خیلی اذیت میشوند. من به قربانیان اسیدپاشی فکر کردم و با انجمنشان تماس گرفتم و توانستم با بچهها کار کنم. دوستان در انجمن خیلی از این پیشنهاد استقبال کردند. من مزون خیلی بزرگی ندارم اما واقعاً دوست داشتم با بچهها کار کنم. این بچهها دائم زیر ذره بین جامعه هستند. مردم در کوچه و خیابان دائم نگاهشان میکنند. مدام درباره حادثه از آنها سؤال میپرسند، فکر کردم با این کار تا حد زیادی چهرهشان برایشان عادی میشود و حس توانمندی دوباره پیدا میکنند.»
دخترها دوباره به قاب دوربین لبخند میزنند. این بار از ته دل میخندند و حالا که دوباره به جامعه برگشتهاند به همه میگویند دلیلی برای پنهان شدن ندارند؛ در هر جای دنیا هر کس تحت خشونت قرار گرفته میتواند دوباره دنیایی نو بسازد. شاید دنیایی عاری از خشونت.
سایر اخبار این روزنامه
تحول خواهی استمرار یابد، انقلاب دچار ارتجاع نشود
خوزستان سرزمین کارهای بر زمین مانده است
اعتراض در خیابان جنگ در کاخ سفید
زانوی نژادپرستی بر گردن سیاهپوستان
افتتاح 18 واحد نیروگاهی و 9 سد تا پایان سال
قرعه کشی بزرگ 7 میلیون نفر در صف 25 هزار خودرو
پایان انحصار با «هر ایرانی یک تلویزیون اینترنتی»
2 دقیقه برای دیگران وقت میگذاریم و 11 ساعت برای خودمان!
دیپلماسی «تبادل»
آنها به دوربین لبخند میزنند
درسهایی از خرداد
گسترش کنشهای غیرعقلانی در خلأ حوزه عمومی
دیپلماسی روبه افول امریکایی