روزنامه شرق
1399/03/19
مینشینیم به تماشا
گفتوگو با لیلی گلستان مینشینیم به تماشا عسل عباسیان گالری گلستان به مدیریت لیلی گلستان جزء نخستین نهادهای فرهنگی بود که پس از اسفند ۹۸ و فراگیری کرونا، مسئله تولید اثر خلاقه با این محوریت را هدف قرار داد. مسابقهای برای رده سنی کودکان و نوجوانان برگزار شد و اخیرا نیز آثار داوری شدند. با لیلی گلستان به همین مناسبت گفتوگو و از چشمانداز او درباره جهان پس از تجربه کرونا نیز پرسوجو کردیم.گالری گلستان جزء اولین نهادهای فرهنگی در ایران و حتی در سطح دنیا بود که با شیوع پاندومی کرونا، فراخوانی برای تولید اثر خلاقه داد. چطور به فکر برگزاری مسابقه نقاشی با موضوع کرونا افتادید؟
خب، گالری را از نیمه اسفند بسته بودم و بیکار شده بودم و در قرنطینهای جدی بودم. نه کسی میآمد و نه کسی میرفت. من هم آدمی نیستم که بیکار بمانم. پس به فکر یک مسابقه افتادم. فکر کردم اگر برای بچههای زیر 10 سال باشد خیلی جذابتر و بامزهتر و با خیالپردازی بیشتری خواهد بود. به نحوه اجرا و چگونه عملکردنش خیلی فکر کردم. به تبلیغات و چگونه اعلامکردنش و اطلاعرسانیاش هم مدام فکر میکردم. یک هفته تمام شده بود فکر و ذکر شبانهروزی من. اول فکر کردم دستکم روزی سه چهار تا ایمیل میرسد. خب در روز وقتی را تعیین میکنم و مینشینم به گزینش و فایلکردن نقاشیها و بعد از یک ماه هم که وقت ارسال تمام شد، سه تا را انتخاب میکنم. بهاشتباه کار را آسان گرفته بودم. در اینستاگرام خودم و اینستاگرام و سایت گالری گلستان و دوستانم و دوستان هنرپیشه سینماییام مثل صابر ابر و ویشکا آسایش که طرفداران زیادی دارند مسابقه را با عنوان «قرنطینه» اعلام کردیم. در دو روز اول 200 عدد ایمیل رسید و کامپیوتر از کار افتاد! وای اصلا فکرش را نکرده بودم و بدبختی شروع شد. دستکم روزی 30 ایمیل میرسید. از 10 صبح تا چهار و پنج عصر پای کامپیوتر بودم. از هشتم فروردین تا بیستم اردیبهشت کارها رسید و در نهایت هزار و 256 عدد ایمیل باز کردم و گزینش کردم و فایل کردم. حسابی درگیر شده بودم. تمام مدت باید شکل نفرتانگیز ویروس کرونا را میدیدم و شبها هم این شکل دست از سرم برنمیداشت و به سراغم میآمد!
گالری گلستان در تاریخ خودش بهندرت حامی کار و فعالیت هنری گروه سنی کودک و نوجوان بوده. چطور شد که اینبار استعدادیابی کودکان و نوجوانان را هدف قرار دادید؟
کنجکاو بودم ببینم که بچهها از لحاظ تصویری چه خیالبافیهایی دارند و اوضاع را چگونه میبینند. به همین دلیل برای شرکت در مسابقه کوچولوترینها را انتخاب کردم و چه کار درستی کردم چون تخیل در تصاویر بیداد میکرد. بچهها رها از هر محافظهکاری و حسابگریاند، شفافاند و بیملاحظه و همین کارهایشان را دیدنی و جذاب میکند.
سازوکار برگزاری مسابقه و داوریها به چه صورت بود؟ داورها بر چه اساس انتخاب شدند؟ آثار با چه رویکردی داوری شدند؟
وقتی تصمیم به این کار گرفتم به عبث فکر میکردم که حداکثر و در نهایت 200 اثر نقاشی میرسد. با خودم قرار گذاشتم که خودم داوری کنم. من بارها داور مسابقات تجسمی یا کتابهای ادبی بودهام و میدانستم باید چه کنم و چه چیزهایی را در نظر بگیرم. اما وقتی این حجم از کارهای رسیده را دیدم راستش را بخواهید خوف کردم!! و دیدم موضوع بدون اینکه بخواهم، ابعاد بسیار گستردهای پیدا کرده و خیلی جدیتر از چیزی شده که من تصورش را کرده بودم. پس تصمیم گرفتم سه داور انتخاب کنم. طبعا باید داورهایی را انتخاب میکردم که با بچهها آشنایی داشته باشند و در واقع بچهها را بشناسند و تخیل و طنز را هم بدانند. خب فرشید مثقالی هم سالهاي سال تصویرگر کتابهای کودکان بوده و هم تخیل فوقالعادهای در کشیدن تصاویر از خودش نشان داده و من فکر میکنم بهترین تصویرگر کتابهای کودکان است. کامبیز درمبخش و تخیلش بهخوبی در کاریکاتورهایش دیده میشود و کارتونیست و طراح درجه یکی است. تارا بهبهانی سالهاست که مدرس نقاشی بچههاست و بچه و نقاشی بچگانه را بهخوبی میشناسد. به نظر خودم از این انتخابها بهتر نمیشد. پیشنهادم را به این دوستان گفتم و خوشبختانه با روی باز استقبال کردند. وقتی زمان ارسال تمام شد آثار را به صورت فایل پیدیاف برایشان فرستادم تا ببینند و انتخاب کنند. به پیشنهاد آقای مثقالی آثار بچهها را به دو بخش کردیم. بالای شش سال و زیر شش سال. چون طبعا کار بچه 10ساله با کار بچه چهارساله نمیتوانست به یک چشم دیده شود و حتما باید جدا میشدند که جانب انصاف رعایت شود. پس این کار را هم کردیم. داورها یک هفته وقت خواستند که نتیجه را اعلام کنند و جالب اینجا بود که در بسیاری از موارد رأیها مثل هم بودند و انگار که با هم مشورت کرده بودند که البته نکرده بودند. آقای مثقالی وقتی رأیشان را فرستادند، گفتند: «نکاتی که برای جوایز در نظر گرفته شده، شامل موضوع و چگونگی ارائه موضوع بود. مورد زیباشناسی به دلیل محدودیت مهارت و توانایی در نظر گرفته نشد» یعنی کاملا درست و منصفانه.
اسپانسرهای مختلفی حامی این مسابقه شدند. این اسپانسرها به چه نحو همراه شدند؟
سه، چهار روز از اعلام مسابقه گذشته بود که ایمیلی از مدیر اداره زیباسازی منطقه 5 شهرداری تهران دریافت کردم مبنی بر اینکه علاقهمند هستند آثار برگزیده را روی دیواری در منطقه 5 بازسازی کنند؟ خیلی خوشحال شدم و جواب مثبت دادم. بعد از ردوبدلشدن چند ایمیل درباره نحوه کار و اجرا متوجه شدم که این مدیر جوان یک خانم، به نام سپیده تدریسی، اهل هنر و در دانشگاه هنر تهران صنایعدستی خوانده است و از اینکه با یک خانم جوان اهل هنر طرف هستم بیشتر خوشحال شدم. بعد از چند روز از دفتر مهندس کاظمی، مدیرکل و مشاور عالی شهردار تهران آقای دکتر لطیف روحانی زنگ زدند که ما هم میخواهیم حمایت کنیم. بعدا فهمیدم که ایشان معاون هماهنگی و پشتیبانی اداره کل حوزه شهردار تهران هستند. گفتند میخواهیم هم از برگزیده آثار، کتاب چاپ کنیم برای هدیهدادن به شهرداران داخل و خارج و میهمانانمان، هم 10 جایزه نقدی و 10 لوح تقدیر بدهیم و هم از داوران تقدیر کنیم. طبعا من خیلی خوشحال شدم و از این پیشنهاد استقبال کردم، ولی بههرحال چون با دولت طرف شده بودم، اول کمی نگران و مضطرب بودم که قول و قرارها و پیشنهادها نکند درست انجام نشود، که در صحبتهای بیشتر و دیدار ایشان، این نگرانی هم رفع شد و دیدم چه اشخاص علاقهمند و متعهدی در شهرداری هستند و چقدر برای این کار هیجان دارند و چقدر با فرهنگ و هنر آشنا هستند. روغن زیتون مینودشت هم در این میان اظهار علاقه و پیشنهاد کرد که حمایت کند و ما بخش جایزه اول و دوم و سوم زیر شش سال را به جایزه آنها اختصاص دادیم. بنابراین جوایز ما شد مقام اول و دوم و سوم بچههای بالای شش سال ازسوی گالری گلستان که سه، دو و یک میلیون تومان بود. مقام اول و دوم و سوم بچههای زیر شش سال ازسوی روغن زیتون مینودشت که دو میلیون، یک میلیون و 500 هزار تومان بود و 10 جایزه نقدی 500 هزار تومانی و 10 لوح تقدیر ازسوی شهرداری تهران و دیواری برای بازسازی نقاشیهای برگزیده ازسوی زیباسازی منطقه 5 شهرداری تهران.
شهرداری تهران با چه انگیزه و چشماندازی به این مسابقه پیوست و چه تسهیلاتی فراهم کرد؟
خُب فکر زیباسازی که فکری بکر و واقعا هوشمندانه بود که میخواست دیواری را به این کار اختصاص دهد. شهرداری تهران هم مثل تمام شهرداریهای دنیا که از اتفاقاتی از این دست حمایت میکنند، پیشنهاد داد. انگیزهاش حتما حمایت و پشتیبانی از یک کار فرهنگی- هنری بود، چون بهدلیل کرونا تمام کارهای ما بهصورت مجازی بود بنابراین تسهیلاتی لازم نداشتیم. حالا داریم فکر میکنیم برای اینکه بچههای بیشتری تشویق شوند و آثار بیشتری دیده شوند به جای دیواری در خیابانی در منطقه 5، کاشیهایی با نقاشی بچهها روی دیواری در یک پارک نصب کنیم که نقاشیهای برگزیده بیشتری روی کاشیها چاپ شوند و بچههای بیشتری را خوشحال کنیم که این ایده را خیلی دوست دارم و امیدوارم عملی شود. البته در روز افتتاح این دیوار از تمام بچهها و والدینشان دعوت میکنیم که حضور داشته باشند.
آیا برای برگزاری نوبتهای بعدی این دست مسابقات برنامه و ایدهای دارید؟
ببینید من از خوبیها و جنبههای مثبت این حرکت گفتم. حالا بگذارید از مشکلات و مصائب این کار هم بگویم. یکی از مشکلاتم این بود که ایمیلها فقط یک عکس و یک اسم کوچک داشت. یعنی کنار عکس مثلا نوشته بود آرش؛ نه سن. نه نام فامیل و نه شماره تماس. ایمیل میزدم که این مشخصات را هم لازم دارم. ایمیل را دیگر نگاه نمیکردند و جوابی نمیآمد. به 40 درصد ایمیلهای رسیده چندینوچند بار ایمیل زدم. مشکل دیگر من این بود که حدود 30، 40 درصد نقاشیها کار بچه نبود! و والدین کمک کرده بودند یا همه را خودشان کشیده بودند! مشکل بعدی وقتی بود که جوایز اعلام شد و والدین محترمی که بچهشان جزء برندگان نبود چه ایمیلها که نزدند و در دایرکت اینستاگرام من چه بدوبیراههایی که به من نگفتند. خیلی متأسف شدم که چرا یک لحظه فکر نکردند که همین شرکتکردن در مسابقه چه کار قشنگی بوده و همین هیجان بچه و سرگرمشدنش چه لحظات شیرینی بوده است. مادری نوشته بود که بچه شش سالهام افسردگی گرفته! و شما مقصر هستید. نه من مقصر نبودم، بلکه خود مادر مقصر بوده که به بچه تفهیم نکرده تو نباختهای تو یک نقاشی قشنگ کشیدهای و شرکت داده شدهای. تو فقط برنده نشدهای، همین. اما این کار را نکرده هیچ، افسردگی بچه را هم بزرگتر و آگراندیسمان کرده است. خُب این بچه قرار است فردا وارد یک اجتماع خشن بشود و اصلا اینجوری برای زندگیکردن آمادگی ندارد و مدام باید افسرده شود و آرامبخش بخورد. شاهد هستیم که جوانان ما مشتمشت دارند آرامبخش میخورند چون برای مقابله با ناملایمات بزرگ نشدهاند و همهشان نازنازی بار آمدهاند و این فاجعه است. همه گناه را هم به عهده فضا و جو حاکم میاندازند. به نظر من والدین هم به اندازه فضا و جو حاکم مقصرند و این همه از کمبود فرهنگ است. پس با اجازه شما و به احتمال زیاد نوبت بعدیای وجود نخواهد داشت.
فکر میکنید نمایشگاهی از منتخب آثار این مسابقه برای بازدید عموم برگزار خواهید کرد؟
نه، متأسفانه بهدلیل کرونا گالری و سالنها برای ارائه آثار فعلا تعطیلاند و نمیشود این کار را کرد. فقط شهرداری پیشنهاد داده که برای افتتاح دیوار حتما مراسم مفصلی با حضور هنرمندان معروف تجسمی و سایر هنرها مثل سینما و تئاتر و موسیقی و بچههای شرکتکننده همراه با والدینشان برگزار شود که انشاءالله بیحرف پیش انجام میشود. فعلا باید دنبال یک دیوار مطلوب برای نصب کاشیها بگردیم.
مجموعا سطح آثاری را که دریافت کردید، چطور ارزیابی میکنید؟
سطح کیفی آثار خیلی بیش از توقع من بود و عالی بود. داورها هم همین اعتقاد را داشتند و همهمان مدام از این تخیل بالای بچهها حیرت میکردیم. یکی سوپرمن را کشیده بود که دارد میرود به جنگ کرونای لعنتی. یکی رستم را کشیده بود که با گرزش داشت به جنگ کرونا میرفت. یکی پرندهای در قفس کشیده بود که داشت از لای میلههای قفس بیرون را نگاه میکرد و کنارش نوشته بود کاش میشد بروم بیرون و پرواز کنم و بعد نوشته بود ما کرونا را شکست میدهیم. این شعار کرونا را شکست میدهیم در اغلب آثار نوشته شده بود و همینطور کروناهای عصبانی بودند که داشتند آدمهای خندان و خوش را از پشت پنجرهها نگاه میکردند. یکی صفحه کاغذ را به دو بخش کرده بود و در یک بخش دختری دراز کشیده روی تختخواب که بالای سرش نوشته بود: «کاش همیشه توی خونه میموندم» و در بخش دیگر همان دختر روی صندلی نشسته بود و بالای سرش نوشته بود: «حوصلهام سر رفته از بس توی خونه موندم!».
چه تصوری درباره جهان، پس از قرنطینه و شیوع کرونا دارید؟ گمان میکنید این ویروس چه اثری بر سبک زندگی افراد و جامعه و همینطور آثار هنری و پروسه خلق آنها داشته و خواهد داشت؟
من خیلی معتقد نیستم که رفتارها عوض میشود یا سبک زندگی جور دیگر میشود و رفتارمان با طبیعت بهتر میشود و چنین و چنان.
در مورد آثار هنری فکر میکنم که حتما کتاب و فیلمهای بسیاری درباره مسائل کرونایی نوشته و ساخته خواهد شد. کما اینکه همین الان هم خبر نوشتنها و ساخت فیلمها دارد میرسد.
اگر قسر در رفتیم و زنده ماندیم، من و شما مینشینیم به تماشا.
به هر حال دوران عجیبی بود و برای من تجربهای حیرتآور. من آدمی معاشرتی هستم که در روز در گالری این همه قرار ملاقات و دیدار و گفتوگو دارم و عجیب است که بهیکباره سه ماه تمام حتی بچههایم را هم نبینم و فقط با تلفن و واتساپ رابطه داشته باشم و عجیبتر اینکه بتوانم تاب بیاورم... و دیوانه نشدهام. البته شاید دیوانه شدهام و خودم خبر ندارم.
سایر اخبار این روزنامه
صندلی سفارشی استانداری
اختلاف رضایی و هاشمی بر سر چه بود؟
مصطفوی با دخالت خاتمی برکنار نشد
فصل برداشت در بهشت
حداقل دریافتی ۲ میلیون و ۶۱۱ هزار تومان شد
ایستاده در غبار
یک نسبت اشتباه
ترکیه بهدنبال افزایش بار تنش کُردی بر دوش ایران است
تشديد ركود، ناشي از سياستهاي تأمین مالي
مینشینیم به تماشا
تهران۳۰ سال بعد از زلزله منجیل
ضرورت بازگشت بورس به کارکرد اصلی آن
سایهروشن قتل رومینا
محاکمه مرد در سایه