ایران و حضور در نهادهای بین‌المللی

ایران و حضور در نهادهای بین‌المللی عیسی منصوری-معاون وزیر رفاه ‌‌چندی قبل اعلام شد آمریکا قصد خروج از سازمان جهانی بهداشت (WHO) را دارد. این یک تصمیم از سر عصبانیت پوپولیستی ترامپ نبود، بلکه اعلام صریح رویکرد آمریکا در بیش از دو دهه اخیر بود. سه سال پیش نیز آمریکا از توافق زیست‌محیطی پاریس خارج شد؛ ترامپ به سادگی دلیل آن را «تأمین‌نشدن منافع آمریکا» اعلام کرد. در سال ۲۰۱۷ آمریکا از سازمان آموزشی، علمی و فرهنگی ملل متحد (UNESCO) و دو دهه پیش‌تر از سازمان توسعه صنعتی ملل متحد (UNIDO) خارج شد.‌بررسی رفتار آمریکا و برخی کشورهای دیگر غربی نشان می‌دهد تمایل جدی به خروج از «آژانس‌های تخصصی» سازمان ملل وجود دارد. هم‌زمان مشاهده می‌شود که عضویت در نهادهای سیاسی و امنیتی سازمان ملل مانند شورای امنیت حفظ می‌شود.‌بر اساس تحلیل پساتوسعه‌گرایانه، برخی بر این باورند که این اقدامات آمریکا و برخی کشورهای دیگر به دلیل آن‌ است که اساسا این نهادها بخشی از نظامات مقابله با کمونیسم در دوره جنگ سرد و سپس گسترش هژمونی گفتمان توسعه لیبرال‌دموکراسی بوده ‌است. دلیل خروج این کشورها از آنها نیز ازکارکردافتادن آنها برای تداوم این هژمونی است؛ به‌عنوان‌مثال افزایش گستره حضور شرکت‌های بزرگ فراملیتی در اقتصاد کشورهای جهان این امکان را فراهم کرده است که قواعد و استانداردهای تولید و زندگی هم توسط آنها تعریف شود، بنابراین دیگر نیازی به سازمان‌هایی مانند UNIDO نیست. جالب است که همان کشورهایی که از UNIDO خارج شدند، آژانس‌های توسعه‌ای مختص خود را تأسیس کرده‌اند؛ USAID آمریکا و GIZ آلمان مثال‌هایی از این دسته‌اند که در دهه‌های اخیر در بسیاری از کشورهای جهان، از جمله کشورهای همسایه برنامه‌های توسعه‌ای را به اجرا درآورده‌اند.‌با وجود این تحلیل، همچنان دسته بزرگی از کشورهای جهان به عضویت خود در این نهادها ادامه داده و از کمک‌های تخصصی و مالی آنها برای افزایش ظرفیت‌ها و شکوفایی قابلیت‌های خود بهره می‌گیرند.‌در کنار آنها گروه متفاوتی از کشورها مانند چین و هند هستند که از فضای خالی ایجادشده پس از خروج کشورهای دسته اول و همین‌طور تحولات جاری در جهان استفاده کرده و نقش خود در بدنه و رهبری نهادهای ذیل سازمان ملل را افزایش داده‌اند. در سال‌های اخیر چین جریان «یک راه، یک کمربند» را که برگرفته از سنت «جاده ابریشم» است، وارد ادبیات یکی از آژانس‌های بین‌المللی کرده‌ است.اما رفتار کشور ایران را می‌توان به رویکرد پساتوسعه‌گرایانه نزدیک دانست؛ نوع مواجهه با آژانس‌های سازمان ملل و صریح‌ترین آن در سال‌های اخیر؛ یعنی مواجهه با UNESCO را می‌توان در همین چارچوب ارزیابی کرد. یکی از دلایل اصلی مخالفت با برخی مستندات این آژانس «نوشتن یک نسخه برای کل جهان» اعلام شد. این همان انتقاد بنیادین و آشنای پساتوسعه‌گرایان به گفتمان توسعه است. اما سؤال تکراری از نگاه پساتوسعه‌گرا این بوده است که جایگزین چیست. به نظر می‌رسد که کشور تکلیف خود را با این مسئله روشن نکرده است. ایران هم‌زمان با حفظ عضویت، از برخی رویکرد‌های جاری نهادهای تخصصی سازمان ملل انتقاد می‌کند. ایده جایگزینی را هم مطرح نمی‌کند و حضورش در سطوح کارشناسی و مدیریتی این آژانس‌ها ضعیف است. درعین‌حال حتی در کشورهایی مانند سوریه، بوسنی، لبنان و عراق که در دوره‌هایی از حمایت‌های صریح ایران برخوردار شده‌اند، هیچ اثری از حضور توسعه‌ای ایران دیده نمی‌شود. اساسا ایران (مانند آمریکا، آلمان و ...) نهادی برای چنین اموری ایجاد نکرده ‌است، به همین دلیل نیز پس از تحمل هزینه‌های هنگفت، در بهترین حالت، اجرای پروژه‌های زیرساختی و عمرانی نصیب ایران می‌شود.شاید وقت آن رسیده باشد که چارچوب فکری کشور در این حوزه نظام‌مند شود. با حضور مؤثر در نهادهای بین‌المللی، کسب دانش و تجربه و تسلط بر قواعد می‌توان به تدریج به شکل‌دهی نهاد‌های تخصصی توسعه‌ای ایرانی برای حضور در عرصه بین‌المللی فکر کرد. این امر علاوه‌بر مزیت‌های متعارف، شاید بتواند فهمی جدید از روش مواجهه با بخش غیردولتی را شکل دهد؛ گشایشی در نظام حکمرانی  موجود که در آن مبتنی‌بر نگاه نئوکلاسیک فقط دو بخش خصوصی و دولتی به‌عنوان بازیگران اصلی تعریف شده‌اند، ایجاد کند... و نهایتا ضرورت ایجاد نهادهایی برای اصلاح و بازآفرینی اکوسیستم‌ها و بازارها پذیرفته شود. در این حالت نهادهایی مانند ایدرو مسئول مالکیت و مدیریت در بخش صنعت نبوده، بلکه مسئول توسعه آن هستند یا شاید نهادهای فرهنگی بسیاری به‌جای رقابت با بخش خصوصی، به اقداماتی با هدف توسعه بخش خصوصی روی‌ آورند.