تجربه مدیریت کرونا را تکرار کنیم

مرتضی گل‌پور
خبرنگار‌
تلویزیون‌های فارسی زبان یا اپوزیسیون همواره درباره داخل حرف‌های منفی می‌زنند و از فروریزی دم می‌زنند. این رویکرد پس از شیوع کرونا هم تکرار شد، یعنی رسانه‌های فارسی زبان خارجی با همان قوت گذشته به دولت و حاکمیت حمله می‌کردند. اما در این دوره مشخص شد همین که از درون حاکمیت، دولت تخریب نشود و عاملی به‌نام حمله به دولت از درون، از این جریان کسر شود، سرمایه اجتماعی دولت بالا می‌رود.
اگر صداوسیما تصمیم بگیرد دولتی را خوب و با دستاورد جلوه دهد، شاید موفق نشود، اما اگر تصمیم بگیرد دولتی را از ریشه بزند حتماً موفق می‌شود و می‌تواند دستاوردهای آن را نابود کند. از آنجا که در بحران کرونا کلیت نظام احساس کرد در تهدید قرار گرفته است، صداوسیما نیز با دولت همراه شد.


بزرگی مسأله کرونا، باعث ایجاد حس همدلی شد، این حس که اگر همه باهم نباشیم و کنار دولت نباشیم، کاری از پیش نمی‌رود. اینکه امسال 13بدر برگزار نشد، اتفاق بزرگی بود. اتفاق بزرگ‌تر، این بود که در یک حکومت شیعی با غلظت بالایی از باور به عرصه دین، اماکن متبرکه بسته شد.
هیچ کشوری نمی‌تواند دست به اصلاحات بزند، درحالی که وقتی تصمیم به انجام کاری می‌گیرد، آدم‌هایش به خیانت متهم شوند. در داستان کرونا هیچ کس وزیر بهداشت را به خیانت متهم نکرد، حتی اگر بخشی از حاکمیت معتقد بود پروازها به چین اشتباه بوده است، این را به رخ دولت نکشید. بنابراین، تجربه مقابله با کرونا قطعاً نقشه راه است مبنی بر اینکه اگر حکومت می‌خواهد مشکلات خود را حل کند، همه باید با هم و در انسجام ارگانیک باشند.
در داستان کرونا دولت حسن روحانی و حاکمیت سعی نکرد خود را قهرمان کند، بلکه قهرمانان را از دل مردم بیرون کشید؛ کادر درمان، پرستاران و پزشکان، قهرمانان مقابله با کرونا شدند و مردم هم برای آنان فیلم و شعر ساختند و پیام دادند. وقتی قهرمان نه از درون حکومت، بلکه از درون مردم آمد، در آنان انگیزه ایجاد کرد. این همدلی به همراه همراستا و هماهنگ شدن حاکمیت که همراهی صداوسیما مصداق بارز آن بود، زمینه‌ساز موفقیت در مقابله با کرونا شد.
در تجربه کرونا، مردم شاهد حجم عظیمی از گفت‌وگو بودند؛ هر روز سخنگو آمارها را اعلام می‌کرد. ممکن است در آمارها تشکیک شود، اما ارائه آن بهتر از حرف نزدن است. این میزان از گفت‌و‌گو به معنای به رسمیت شناختن مردم هم هست. روشنفکران هم در این گفت‌و‌گو به صحنه آمدند و تلاش کردند در متن‌ها یا گفتارهای خود پیامدهای این مسأله را تشریح کنند.

آنچه تاکنون بیشتر درباره کرونا گفته و دیده شده، معطوف به تبعات و آسیب‌های وارده به بخش‌های مختلف در کشورهاست. اما آیا این ویروس عالمگیر و البته نوع مواجهه دولت‌ها با آن هیچ نقطه مثبتی به همراه نداشته است؟ محمد فاضلی، عضو هیأت علمی دانشگاه شهید بهشتی و تحلیلگر مسائل سیاسی و اجتماعی معتقد است پاسخ به این سؤال نمی‌تواند مثبت باشد. او در گفت‌وگوی پیش رو به مدیریت کرونایی در ایران متمرکز شده و دستاوردهایی برای دولت در 4 ماه مقابله با این بیماری برمی‌شمارد. از جمله هماهنگی و همکاری و همراستایی بخش‌های مختلف حاکمیت، مهیا شدن فضا برای گفت‌وگوی بیشتر مردم و روشنفکران با یکدیگر، از میان برداشتن برخی قواعد بروکراسی دست و پا گیر و... به اعتقاد فاضلی، بنیان اصلی فراهم شدن همکاری مردم با حکومت در این ماجرا یک منفعت مشترک بین هر دو بخش بوده است که اگر به رسمیت شناختن و تعریف این منافع مشترک به حوزه‌های دیگر هم سرایت یابد، تجربه کرونایی می‌تواند نقطه عطفی برای کارآمدتر کردن حکمرانی در ایران باشد. بر همین اساس او پیشنهاد می‌دهد که دستاوردهای مختلف حاصل شده حتماً باید احصا، مستند و نهادینه شود نه آنکه مثل بسیاری از حوادث دیگر به دست فراموشی سپرده شود. این استاد دانشگاه معتقد است که دولت هم در ماجرای کرونا چهره کارآمدتری از خود نشان داده و همین عملکرد باعث شده تا سرمایه اجتماعی آن بالا برود و در حقیقت حس دولت‌داری برای مردم بیشتر محسوس شود. بر همین اساس معتقد است که توسعه بدون دولت مقتدر امکان پذیر نیست البته یادآوری می‌کند که همزمان با اقتدار دولت جامعه هم باید قوی شود.  فاضلی در نهایت تاکید می‌کند کرونا شمشیر دو لب و بسیار بران است. اگر درس نگیریم و ضعف‌های خود را درک و باور نکنیم، چشم‌انداز روشنی پیش روی ما نخواهد بود.

برخی ادعا می کنند، تا پیش از کرونا شاهد غیبت دستاورد دولت بودیم. درباره برجام اجماعی در کشور وجود نداشت و درنهایت هم ترامپ از آن خارج شد، سال پیش ماجرای آبان ماه رخ داد و بعد از آن شلیک به هواپیمای اوکراینی. همه اینها باعث ایجاد شرایطی شد تا برخی از این شرایط به‌عنوان افول دولت یا حس بی‌دولتی نام ببرند، اما پس از شیوع کرونا بار دیگر شاهد احیای مفهوم دولت و احساس دستاورد و کارکرد آن بودیم، تا جایی که دریافتیم، با‌وجود تلاش‌های اپوزیسیون، دولت داشتن بهتر از بی‌دولتی است.
بی دستاورد بودن دولت ادعای مناقشه برانگیزی است؛ زیرا بسیاری معتقدند دولت دستاورد داشته و حتی برای همین برجام نیمه‌جان هم دستاوردی قائل هستند. کما اینکه امروز امریکایی‌ها می‌گویند مطابق برجام، چند ماه دیگر تحریم‌های تسلیحات متعارف ایران برداشته می‌شود و جهان باید بار دیگر تجارت سلاح برای ایران را منع کند. گذشته از این، حداقل، اگر با وزارت خارجه گفت‌و‌گو کنید، حتماً دستاوردهای بیشتری در سیاست خارجی برای شما برمی شمرد. در عرصه‌های دیگر هم وجود دستاورد برای دولت حتماً طرفدارانی دارد که من اکنون در موضع دفاع یا رد نیستم، فقط خواستم به این نکته اشاره کنم این‌طور نیست که همگان اجماع داشته باشند دولت بی‌دستاورد است. به نظرم به جای صحبت از غیبت دستاورد دولت، می‌توان گفت اجماعی وجود دارد مبنی بر اینکه دولت با مشکلات بسیار بزرگی مواجه است. این مشکلات یا مسائل اصلی کشور به گونه‌ای هستند که دولت به دولت بدتر هم می‌شود. به عبارت دیگر، این مسأله‌ها خاصیت گلوله برفی دارند، درست مانند گلوله برفی که در انیمیشن پلنگ صورتی دیده‌اید؛ سکه‌ای از بالای کوه پوشیده از برف رها شد و وقتی سکه به پایین رسید، شهری را نابود کرد. این مسائل هم خصیصه‌‌های گلوله برفی گونه حکمرانی و سیاست در ایران هستند. به‌عنوان مثال، اگر امروز نقدینگی در کشور به دو میلیون میلیارد تومان یا بیشتر رسیده، به این دلیل است که در همه چند دهه گذشته رشد نرخ نقدینگی تقریباً کمتر از 25 درصد نبوده است. طبیعی است که با این نرخ رشد نقدینگی وضعیت به اینجا می‌رسد که البته در دولت بعدی وضعیت بدتری خواهد داشت. در زمینه محیط زیست هم اگر در رویکرد توسعه مبتنی بر استفاده بهره‌کشانه از محیط زیست تجدیدنظر نشود، وضعیت محیط زیست در آینده بدتر خواهد شد. این امور به این معنی است که اگر این مسائل به گونه‌ای حل نشوند که به بهبود ریشه‌ای در حکمرانی منتهی شود، وضع دولت بعدی به مراتب از دولت فعلی بدتر خواهد بود و ما رو به بهبود نخواهیم رفت؛ زیرا این‌طور نیست که مسأله‌های خود را حل نکنیم و درعین حال انتظار داشته باشیم به صرف اینکه آدم‌ها یا حرف‌های دولت بعد عوض می‌شود، وضع بهتر شود.
اما درباره بخش دوم سؤال شما مبنی بر اینکه پس از شیوع کرونا، مردم دولت را حس کردند، به باور من، حس شدن حضور دولت محصول چند عامل است. نخست اینکه بحران به حدی گسترده بود که هیچ بخشی از حاکمیت نتوانست بگوید این، مسأله من نیست. در 40 سال گذشته نادر مسائلی پدید آمدند که همه حاکمیت یکصدا آن را مسأله خودشان دانستند؛ جنگ یکی از این مسائل بود و دیگری کرونا. به همین دلیل در ستاد ملی مقابله با کرونا دیدیم که هم رئیس جمهوری نشسته و هم رئیس ستاد کل نیروهای مسلح، نماینده قوه قضائیه و رئیس صداوسیما هم دور آن میز می‌نشستند. به این دلیل که این مسأله متوجه کل حاکمیت بود و بعد از یک هفته عمق بحران نشان داد که کرونا فقط مسأله دولت حسن روحانی نیست و اگر مهار نشود، می‌تواند کل حاکمیت را به چالش بکشد. مسأله دوم صداوسیما است. درست برخلاف عده‌ای که فکر می‌کنند صداوسیما اثری ندارد، یا شاید بخش تحلیل خبری صداوسیما مخاطب چندانی ندارد، معتقدم صداوسیما کماکان رسانه تعیین‌کننده‌ای است؛ گاه به شکل سازنده هم تعیین‌کننده است، اما از منظر تخریب، حتماً رسانه تعیین‌کننده‌ای است. به این معنی که اگر صداوسیما تصمیم بگیرد دولتی را خوب و با دستاورد جلوه دهد، شاید موفق نشود، اما اگر تصمیم بگیرد دولتی را از ریشه بزند حتماً موفق می‌شود و می‌تواند دستاوردهای آن را نابود کند. از آنجا که در بحران کرونا کلیت نظام احساس کرد در تهدید قرار گرفته است، صداوسیما نیز با دولت همراه شد. نکته سوم که بسیار مهم است، جهانی بودن بحران کرونا است. پیش‌تر هم نوشته‌ام که در بحران کرونا همه دولت‌ها از امریکا تا فرانسه تا ژاپن به چالش کشیده شدند. اضافه کردم که این پدیده برای همه دولت‌ها شگفت انگیز خواهد بود، زیرا ماهیت پیچیده یا بدخیم مسأله سبب می‌شود دولت‌ها سابقه آشنایی با آن نداشته باشند. البته دولت تایوان که به‌صورت موفقیت‌آمیزی با مسأله کرونا مواجه شد، یک استثنا بود، زیرا سابقه مقابله با بیماری سارس را داشت. به هر رو، مردم ما دیدند که پدیده کرونا مصیبتی نیست که فقط ما در آن گرفتار شده باشیم. همین جا این را نیز اضافه کنم که در روزهای نخست شیوع کرونا در ایران، بشدت نسبت به نبودن دستکش، ماسک و الکل حساسیت ایجاد شده بود و مردم ناراحت بودند. اما بعداً مشخص شد در سایر کشورها هم وضع همین طور بود؛ زیرا این اتفاق طبیعی است، به این معنی که داروخانه‌دار در شرایط عادی، چرا باید مقادیر زیادی دستکش و الکل بخرد و در مغازه بگذارد که کسی آن را نخرد؟ وقتی محصولی تقاضا نداشته باشد، تولید هم نمی‌شود. بنابراین به فرصتی نیاز بود تا شرکت‌ها وارد شده و کمبودها جبران شود. بنابراین مردم ما هم متوجه شدند که این پدیده‌ای نیست که فقط دولت یا حکومت را پای آن قربانی کرد. این پدیده عالم‌گیر فرضیه‌های دیگری را هم زیر سؤال برد؛ مانند اینکه گفته شد علت شیوع کرونا در ایران، قطع نشدن پروازها به چین بود. حتماً این مسأله تأثیر زیادی داشت، اما بعداً مشخص شد کشورهایی که پروازهای خود به چین را قطع کرده بودند هم درگیر شدند. مسأله دیگری که باید به آن اشاره کرد این واقعیت است که بزرگی مسأله کرونا، باعث ایجاد حس همدلی شد، این حس که اگر همه باهم نباشیم و کنار دولت نباشیم، کاری از پیش نمی‌رود. اینکه امسال 13 بدر برگزار نشد، اتفاق بزرگی بود. اتفاق بزرگ‌تر، این بود که در یک حکومت شیعی با غلظت بالایی از باور به عرصه دین، اماکن متبرکه بسته شد. همین جا این را هم اضافه کنم؛ اینکه تعدادی به بسته شدن اماکن مقدس اعتراض کنند یا در را بشکنند، پدیده طبیعی و در همه جوامع شایع است، حتی در امریکا هم دیده شد که یک کشیش از تلویزیون مردم را شفا می‌داد. به طور کلی، مجموعه این شرایط باعث شد در پدیده کرونا مردم دریابند که تفاوت چندانی با دیگر کشورهای جهان نداریم. نکته بسیار مهم دیگر، این واقعیت است که تلویزیون‌های فارسی زبان یا اپوزیسیون همواره درباره داخل حرف‌های منفی می‌زنند و از فروریزی دم می‌زنند. این رویکرد پس از شیوع کرونا هم تکرار شد، یعنی رسانه‌های فارسی زبان خارجی با همان قوت گذشته به دولت و حاکمیت حمله می‌کردند. اما در این دوره مشخص شد همین که از درون حاکمیت، دولت تخریب نشود و عاملی به‌نام حمله به دولت از درون، از این جریان کسر شود، سرمایه اجتماعی دولت بالا می‌رود. تقریباً همه نظرسنجی‌ها از اسفند به بعد، نشان می‌دهند که چهره دولت بواسطه عملکردش در کرونا از گذشته بهتر شده است.
دولت در نظر شما به معنای حاکمیت  است یا اینکه صرفاً دولت آقای روحانی را مدنظر دارید؟
وقتی در نظرسنجی‌ها از مردم درباره عملکرد دولت می‌پرسیم، آنان رئیس جمهوری و هیأت وزیران را مدنظر دارند. بنابراین اینکه در نظرسنجی‌ها وضع دولت بهتر می‌شود، یعنی نظر مردم نسبت به قوه مجریه بهتر شده است. اما همان طور که اشاره کردم، نکته اینجاست که متغیری به‌ نام رسانه‌های فارسی زبان یا اپوزیسیون که در شبکه‌های اجتماعی دولت را تخریب می‌کنند، به قوت خود باقی است. پس چه عاملی سبب بهترشدن رضایت از دولت در نظرسنجی‌ها شده است؟ من معتقدم یکی از این عوامل صدا و سیما است. اگر دولت‌ها از درون حاکمیت، اپوزیسیون مخرب نداشته باشند، افول سرمایه اجتماعی دولت‌ها به اندازه‌ای نخواهد بود که در گذشته شاهد آن بوده‌ایم. به عبارت دیگر رسانه‌های بیرونی نسبت به رسانه‌های داخلی اثر تعیین‌کننده‌ای ندارند.
همانطور که شما به مسأله بسته شدن اماکن مقدس اشاره کردید، سیاستگذاری درباره کرونا هم این ظرفیت را داشت که اختلافی باشد، مانند برجام. اما چرا ما اینجا توانستیم به سیاست اجماعی برسیم، اما برجام همچنان سیاست اختلافی باقی ماند؟ دیگر اینکه آیا تجربه کرونا می‌تواند نقشه راه برای حاکمیت در ایران و حکمرانی ما باشد؟
قطعاً می‌تواند، درباره بخش نخست سؤال شما؛ هیچ کشوری نمی‌تواند برنامه توسعه اجرا کند درحالی که دولتمردان احساس کنند هر کاری انجام دهند، بخش دیگری از حاکمیت اعم از رسانه یا بخش دیگری هستند که برای ناکامی این پروژه تلاش می‌کنند. در تعبیر دیگر، هیچ کشوری نمی‌تواند دست به اصلاحات بزند، درحالی که وقتی تصمیم به انجام کاری می‌گیرد، آدم‌هایش به خیانت متهم شوند. در داستان کرونا هیچ کس وزیر بهداشت را به خیانت متهم نکرد، حتی اگر بخشی از حاکمیت معتقد بود پروازها به چین اشتباه بوده است، این را به رخ دولت نکشید. بنابراین، تجربه مقابله با کرونا قطعاً نقشه راه است مبنی بر اینکه اگر حکومت می‌خواهد مشکلات خود را حل کند، همه باید با هم و در انسجام ارگانیک باشند. درس بزرگ‌تر کرونا، همراهی و همراستایی حکومت و مردم است. در سابقه ذهنی خودم کمتر سراغ دارم که اکثریتی از جمعیت کشور، پدیده‌ای به بزرگی 13 بدر امسال را رقم بزنند، پدیده‌ای که طی آن حاکمیت و مردم با هم تصمیم گرفتند کاری را انجام ندهند؛ یعنی در خانه بمانیم. باید سازوکار این پدیده را بررسی کرد که چه اتفاقی افتاد تا این همراستایی در منافع مردم و منافع حکومت ایجاد شد.
آیا می‌توان یکپارچگی حاکمیت، شفافیت در حکمرانی یا تصمیم اجماعی ستاد ملی مقابله با کرونا  راکه حتی استانداران و رؤسای دانشگاه‌های علوم پزشکی هم مشارکت داشتند در شکل‌گیری این دستاورد مؤثر دانست؟
بنیادی‌ترین عامل این است که مردم برای خود منفعتی به‌ نام حفظ جان قائل بودند. منفعت دیگر مردم این است که هرچه زودتر بیماری کووید 19 مهار شود و کسب و کارها به روال سابق بازگردد. همه می‌دانند توان اقتصادی امروز ما به اندازه امریکا یا فرانسه نیست. مردم فهمیدند دولت نمی‌تواند مانند دولت فرانسه یا آلمان در اقتصاد مداخله یا از کسب و کارها حمایت کند. بنابراین محاسبه عقلانی از سوی مردم محرز کرد که بهتر است هرچه زودتر این بیماری مهار شود. حاکمیت نیز در اینجا با مردم شریک شد. به این معنی که نشان داد هیچ انگیزه‌ای ندارد، غیر از اینکه جان مردم را حفظ کند و با تلاش برای بازگشت سریع‌تر اقتصاد به روال عادی، هزینه بیشتری تحمل نکند. هر روز تعطیلی اقتصاد، یعنی بیکاری بیشتر یا خالی ماندن خزانه دولتی که تحت فشار به نقطه‌ای رسیده است که از صندوق بین‌المللی پول 5میلیارد دلار وام درخواست می‌کند. بنابراین پیام‌هایی که حاکمیت به مردم داد، قابل خوانش بود. حاکمیت ادعا نکرد و نگفت که اصلاً به کمک جهان احتیاج ندارم، بلکه 5میلیارد دلار وام درخواست کرد. بگذریم از مسأله پزشکان بدون مرز که به باور من ناشی از سیستم بروکراتیک چندپاره ما بود، اگر کشوری کمک فرستاد قبول شد؛ درحالی که در شرایط عادی معمولاً این کمک‌ها را دریافت نمی‌کنیم و چه بسا به جهان می‌گوییم که به شما کمک کنیم، کما اینکه عده‌ای خواستند به ملت مستضعف امریکا کمک کنند! آنچه اتفاق افتاد، این واقعیت بود که مردم مشاهده کردند حاکمیت و دولت نمی‌گوید خودم بلدم یا به کمک نیاز ندارم، در مقابل رئیس جمهوری یک پیام مشخص به مردم داده است که جان و نان با هم مهم است و من دارم تلاش می‌کنم هم نان و هم جان مردم حفظ شود. او درعین حال انکار نکرد که در شرایط دشوار تحریمی هستیم و با اعطای وام یک میلیون تومانی به مردم، عملاً نشان داد که دستان دولت در این زمینه خالی است. مردم این پیغام را دریافت کردند که ظاهراً دولت بیش از این ندارد. در مجموع، آنچه طی این سلسله اتفاقات رخ داد، شکل‌گیری اصلی‌ترین متغیر بود، یعنی هم راستایی منفعت مردم و دولت در کل حاکمیت بر یک چیز؛ هر دو ما می‌خواهیم نان و جان توأمان حفظ شود. مسأله مهم دیگر اینکه همه آمدند؛ هرکس به روش خود. سوم اینکه جامعه به رسمیت شناخته شد. چهارم هم اینکه قهرمانان این اتفاق از درون خود مردم متولد شدند که این نکته بسیار مهمی است. در داستان کرونا دولت حسن روحانی و حاکمیت سعی نکرد خود را قهرمان کند، بلکه قهرمانان را از دل مردم بیرون کشید؛ کادر درمان، پرستاران و پزشکان، قهرمانان مقابله با کرونا شدند و مردم هم برای آنان فیلم و شعر ساختند و پیام دادند. حسن روحانی سعی نکرد خودش قهرمان مبارزه با کرونا شود، سعید نمکی هم سعی نکرد قهرمان شود، به یک معنا هیچ وزیری یا معاون وزیری جدی دیده نشد، آنچه دیده شد، پرستار و کادر درمان بود. وقتی قهرمان نه از درون حکومت، بلکه از درون مردم آمد، در آنان انگیزه ایجاد کرد. این همدلی به همراه همراستا و هماهنگ شدن حاکمیت که همراهی صداوسیما مصداق بارز آن بود، زمینه‌ساز موفقیت در مقابله با کرونا شد.
درس‌های این تجربه چیست؟
 این تجربه به ما می‌گوید اگر واقعاً می‌خواهیم مشکلات کشور اعم از محیط زیست تا مسائل بانکی را حل کنیم، همین اتفاق باید تکرار شود. البته، در کنار این همراستایی، به سازوکار گفت‌وگو هم نیاز داریم. در تجربه کرونا، مردم شاهد حجم عظیمی از گفت‌وگو بودند؛ هر روز سخنگو آمارها را اعلام می‌کرد. ممکن است در آمارها تشکیک شود، اما ارائه آن بهتر از حرف نزدن است. این میزان از گفت‌و‌گو به معنای به رسمیت شناختن مردم هم هست. روشنفکران هم در این گفت‌و‌گو به صحنه آمدند و تلاش کردند در متن‌ها یا گفتارهای خود پیامدهای این مسأله را تشریح کنند.
به باور من، اگر موفقیتی در کرونا حاصل شد، اگر ما کمتر از بسیاری از کشورها کشته دادیم، اگر به نسبت یک کشور تحت تحریم، پایداری اقتصادی از خود نشان دادیم، محصول این عوامل چندگانه است. هرچند ممکن است عده‌ای این واقعیت را به رسمیت نشناسند، اما حقیقت این است که مردم ما هیچ فروشگاهی را غارت نکردند. یک طرف این مسأله، مردم هستند، اما طرف دیگر دولتی قرار دارد که توانست به گونه‌ای عمل کند تا غارت فروشگاه‌ها رخ ندهد، یا در ایران شاهد حمله مردم به پلیس نبودیم، درحالی که در برخی کشورهای توسعه‌یافته مردم در واکنش به درخواست پلیس برای استفاده از ماسک، به‌صورت پلیس آب دهن می‌انداختند. ما شاهد چنین رفتارهایی نبودیم. این دستاورد، حاصل آن جو همراهی است که میان حکومت و مردم شکل گرفت که نقطه بنیادی آن نیز، منفعت مشترک است. اگر حاکمیت بتواند در هر موضوع دیگری اعم از برجام، رابطه با امریکا، اصلاحات بانکی، محیط زیست، برق و بازارها، منفعت مشترک میان خود و مردم را تعریف کند، می‌توانیم تجربه کرونا را تکرار کنیم. درغیر این صورت، اگر مانند برجام، شدت اختلاف به حدی باشد که عده‌ای از مردم وزیر خارجه را امیرکبیر تصویر کنند و طرف دیگر او را خائن بنامد، در چنین شکافی نمی‌توان مسأله‌ای را حل کرد یا به دستاوردی رسید. در داستان کرونا هیچکس به خیانت متهم نشد، بلکه وزیر بهداشت به اندازه ظرفیتش دیده و تمجید شد.
تجربه نشان داده است که معمولاً دستاوردهایی مانند آنچه شما برشمردید، ثابت نمی‌مانند و ما نمی‌توانیم آن را به یک فرایند نهادینه شده و تکرار شونده تبدیل کنیم. چه می‌شود کرد یا چه شرایطی باعث خواهد شد تجربه همگرایی و هم‌راستایی به‌همراه منفعت مشترک در مقابله با کرونا، به یک فرایند تبدیل شود؟
من عضو هیأت گزارش ملی پلاسکو و عضو هیأت ملی گزارش سیلاب‌ها بوده‌ام. در روزهای نخست شیوع کرونا، براساس این دو تجربه 10 پیشنهاد را برای دولت و کل حاکمیت مطرح کردم. یکی از پیشنهاد‌ها این بود که یک گروه مستندساز، نه به معنای فیلمساز، بلکه گروهی که اسناد، مدارک و اطلاعات را ثبت و ضبط کرده و آرشیو غنی بسازند، تعیین شود تا با ثبت همه رویدادها و تصمیم‌ها در مواجهه با کرونا، به طور دقیق مشخص شود که در مقابله با این ویروس چه کردیم؟ کجا اختلاف داشتیم و کجا اختلاف‌های خود را به سرعت رفع کردیم؟ یکی از دوستان نقل می‌کرد که قبل از کرونا اگر کسی می‌خواست مجوز احداث کارگاه تولید ماسک یا الکل دریافت کند، باید قریب به یک سال تلاش می‌کرد تا بتواند این مجوز را از بروکراسی اداری بگیرد. اما در داستان کرونا، گرفتن مجوز ساخت ماسک یا راه‌اندازی خط تولید الکل، به دو یا سه روز کاهش یافت. سؤال این است: چگونه است که در دوره شیوع کرونا می‌توانیم 6یا 2 روزه مجوز بدهیم، اما در شرایط عادی این فرآیند یک سال طول می‌کشد؟ این‌ها تحولات و فرآیندهایی است که باید مستند شود. اما گذشته از این، به شرطی می‌توانیم تجربه کرونا را به یک فرآیند تبدیل کنیم که در چند سطح این تجربه را شناسایی کنیم؛ نخست سطح «منطق موفقیت» است؛ موفقیت اینکه در مقایسه با سایر کشورها، ایرانیان کمتری به‌دلیل ابتلا به کووید19 جان خود را از دست دادند یا اینکه برخی تصور می‌کردند کرونا باعث فروپاشی جامعه ایران می‌شود. هم‌راستا شدن منافع حاکمیت و مردم، هماهنگ شدن کل حکومت و اپوزیسیون نشدن یک بخش حکومت علیه بخش دیگر می‌تواند سطوحی از این منطق موفقیت باشد. البته باید توجه داشت که منظور از هم‌راستایی منافع حاکمیت و مردم، این نیست که حکومت یکطرفه به مردم گفته به نفع شما عمل می‌کنم و شما هم باور کنید، بلکه مردم باید ببینند و حس کنند که آنچه حاکمیت می‌گوید به نفع‌شان است. به همین دلیل معتقدم حتی اگر حسن روحانی از مردم نمی‌خواست که روز طبیعت از خانه بیرون بروند، باز هم اکثریتی بیرون نمی‌رفتند. منطق موفقیت دیگر این است که نباید خودمان اپوزیسیون خودمان باشیم. اینکه یک بخش از حاکمیت اپوزیسیون بخش دیگر باشد، تا ابد ما را به بدبختی می‌کشاند. باید این مسأله را حل کرد. منتقد بودن با اپوزیسیون بودن تفاوت دارد. گاهی یک رسانه خارجی از دولت حسن روحانی یا احمدی‌نژاد یا دولت خاتمی بد می‌گوید، اما گاهی صداوسیمای جمهوری اسلامی بد می‌گوید که طبعاً اثر این دو متفاوت است. هماهنگ شدن نیز سطح دیگری از منطق این موفقیت است. ببینید! مسأله‌های حکمرانی و حکومت‌داری در جهان عمدتاً میان بخش هستند. پیش‌تر نوشته‌ام دولتی که می‌خواهد با کرونا مقابله کند، باید چند ویژگی داشته باشد که یکی از آن‌ها، شناسایی نیازمندی مهار کرونا به عرصه‌های مختلف است. به‌عنوان مثال اگر می‌خواهیم مقابل کرونا موفق شویم، آموزش و پرورش باید بتواند برنامه‌های درسی را به‌صورت آنلاین دنبال کند. در این صورت نیازمند هماهنگی این وزارتخانه با وزارت ارتباطات هستیم. یا بخش آب و برق هم باید به خوبی فعالیت می‌کرد تا آب شهروندان تأمین شود، زیرا اگر آب نبود و شست و شوها اتفاق نمی‌افتاد، احتمالاً میزان ابتلا افزایش می‌یافت. علاوه بر هماهنگی، در مواجهه با کرونا تجربه کردیم که به استانداران اختیارات بدهیم تا خودشان تصمیم بگیرند کدام شهر را تعطیل کنند. این در کشوری که از دوره رضاخان تا امروز از تهران برای سایر نقاط کشور نسخه می‌پیچید، اتفاق مهمی است. بنابراین، جاهایی محلی فکر کردیم. مجموعه آنچه برشمردم، در سطح منطق می‌گنجد که باید این منطق را نهادینه کرد. در مسیر و تلاش برای حل هر مسأله دیگری، اعم از بانک، محیط زیست یا سیاست خارجی، اگر این منطق به‌هم ریخته شود، شکست می‌خوریم.
علاوه بر منطق موفقیت، باید سطح فنی تجربه کرونا را ثبت و ضبط کنیم. در این مدت جزئیات فنی بسیاری در کشور اصلاح شده که مسأله مجوزها یکی از آن‌هاست. اصلاح این امور فنی نشان می‌دهد که دولت یا حاکمیت تحت فشار تن به اصلاح داده است، یعنی باید پذیرفت که برخی کارها با سرعت بیشتری دنبال شود. در داستان کرونا بوروکرات هایی که عادت کرده بودند کارهای یک ساعته را در 6 ماه انجام بدهند، تحت فشار مجبور شدند دو روزه این کارها را انجام بدهند. اکنون جامعه ایران نباید کوتاه بیاید که اگر می‌توان طی یک یا دو روز مجوز ساخت ونتیلاتور را داد، برای چه باید 6 ماه طول بکشد؟ نکته دیگر اینکه در داستان کرونا از برخی خط قرمزها عبور کردیم. این نکته از این نظر اهمیت دارد که هیچ سیستم، سازمان یا فردی قادر نیست بدون تعدیل کردن برخی از خطوط قرمز خود تغییرات مؤثر ایجاد کند. در این معنا اگر یک یا چند پرستار از فرط خستگی یا تحت تأثیر موج یا رسانه‌ها، در بیمارستان رقصیدند، روز بعد آنان را بازداشت نکردیم. این را مقایسه کنید با ماجرای چند سال پیش چند جوان روی پشت بام که طی 24 ساعت بازداشت شدند. تصور کنید اگر در داستان کرونا هم چنین اتفاقی می‌افتاد و مثلاً در رسانه‌ها اعلام می‌شد فلان خانم پرستار که رقصیده، بازداشت شده است، چه می‌شد؟ جالب است که امروز نه پرستاران ایرانی می‌رقصند و نه پرستاران دیگر کشورها. اما ما در همان هفته‌های نخست، آموختیم که باید از این خطوط عبور کنیم تا بگذاریم پرستاران کار خود را انجام دهند، حتی اگر برقصند. نکته آخری که می‌خواهم به آن اشاره کنم، این واقعیت است که در داستان کرونا با تصویر واقعی تری از جهان مواجه شدیم، تصویری که تصور بهشت بودن بیرون از ایران و جهنم بودن ایران را ذوب کرد. در هفته‌های نخست به حق از کمبود اقلام بهداشتی گلایه می‌شد، اما واقعیت این است که حتی در سایت آمازون هم قیمت اجناس مراقبتی یا بهداشتی که قبلاً به طور مثال یک دلار فروخته می‌شد، تا 50 دلار و بعضی اقلام تا 400 دلار – به روایت یکی از دوستان ساکن امریکا - نیز افزایش پیدا کرد. بنابراین در داستان کرونا با شناخت خاکستری از جهان مواجه شدیم، فهمیدیم جایی از جهان به‌نام ایران که کاملاً سیاه است و جایی از جهان به‌نام جهان توسعه‌یافته که کاملاً سفید است، وجود ندارد، بلکه همه کشورها مشکلاتی دارند البته این به معنای یکسان بودن مشکلات ما و آنها و برابر بودن شدت مشکلات نیست.
اما اگر این منطق یا چارچوبی که ترسیم می‌کنید در قالب یک نهاد یا فرآیندهای نهادی تثبیت نشود، نمی‌توان به تداوم آن امید داشت.
ابتدا باید جملات قبل را تکمیل کنم. عبور از برخی خطوط قرمز یکی از وجوه منطق موفقیت مقابله با کرونا بود که تحمل رقص پرستاران یکی از مصادیق آن بود. اما ما از خط قرمز دیگری هم گذشتیم و آن، خط قرمز مذهبی‌های تندرو بود. بسیار مهم است که در یک حاکمیت شیعی، حرم امام رضا(ع)، حرم حضرت معصومه(س) و شاهچراغ(ع) تعطیل شود. حتی نمازجمعه‌ها هم تعطیل شدند. فکر نمی‌کنم در دنیای اسلام سابقه داشته باشد که در حکومت اسلامی نمازجمعه تعطیل شود. این اتفاق به این معنی است که شما ظرفیتی از خود نشان دادید که از برخی خطوط قرمز بگذرید و جالب اینکه عبور از این خطوط قرمز از پشتیبانی اکثریت مردم هم برخوردار بود. مطابق نظرسنجی‌ها اکثریت قاطع، یعنی بیش از 85 درصد مردم که باز اکثریت این تعداد هم حتماً مذهبی هستند، خواستار بسته شدن اماکن مذهبی شده بودند. این یعنی در داستان کرونا حاکمیت به معنای واقعی به رأی اکثریت تن داد و در مقابل اقلیت تندرو ایستاد. این یکی از بزرگ‌ترین منطق‌های داستان کرونا است. امروز می‌دانیم در هر رویداد بزرگ دیگری و در مسیر حل هر مسأله دیگری، اگر فرآیند اقناعی و اجماع‌سازی طی شده و به رأی اکثریت تن داده شود، احتمال موفقیت بشدت افزایش می‌یابد.
درست است که حاکمیت، برخی خطوط قرمز خود را تعدیل کرده است، اما برخی معتقدند انگیزه ندارد تا این منطق را به نهاد تبدیل کند و چه بسا اگر از کرونا گذر کنیم، بار دیگر شاهد عقبگرد از دستاوردهایی باشیم که به آن اشاره کردید.
من هم معتقدم این دستاوردها هنوز نهادینه نشده است. برخلاف عده‌ای که می‌گویند جهان پساکرونا بسیار متفاوت خواهد بود، معتقدم جهان پساکرونا صرفاً حاوی خاطره‌های متفاوتی خواهد بود و کشورها بسته به ظرفیت‌های خود تفاوت‌هایی ایجاد می‌کنند. تفاوت‌ها بالقوه هستند و الزاماً رخ نمی‌دهند. مثلاً اسپانیا سالانه پذیرای حدود 85 میلیون نفر گردشگر بود. این کشور باید تصمیم بگیرد آیا می‌خواهد همچنان تا این اندازه به گردشگری وابسته باشد یا تغییراتی اعمال کند؟ همان طور که گفتم، اگر یک گروه مستندساز لحظه‌به‌لحظه داستان کرونا را ثبت کرده بود، ما می‌توانستیم ارزیابی و تصویر دقیقی داشته باشیم. ضمن اینکه کرونا حداقل تا یک دهه آینده در کانون بحث‌های پزشکی، جامعه شناسی، علوم سیاسی، اقتصاد، مدیریت عمومی و حتی تاریخ و موضوع ساختن مجموعه‌ای از فیلم و مستند خواهد بود. بنابراین، هرچقدر که دانش بیشتری درباره کرونا تولید کنیم، بخت بیشتری داریم تا بتوانیم موفقیت‌ها را تثبیت و نهادینه کنیم. دوم اینکه دارندگان قدرت باید به این امر پی ببرند که هر کس قدرت بیشتری دارد، مسئولیت بیشتری بپذیرد و پاسخگوتر باشد. قدرت در ایران باید اهمیت مسأله را درک کند. یک بار نوشتم و در جایی گفتم که سال 1399 و 1400 را باید به جمع‌بندی درس این قرن اختصاص دهیم. نوشتم که مقدمه کتاب این قرن را رضاخان میرپنج در سودای تخت و تاج خواجه تاجدار و وراثش نوشت و مؤخره این قرن را هم ویروس تاجدار نوشت. ما باید درس این قرن را بازخوانی کنیم. زیرا بخشی از آنچه امروز هستیم نتیجه عملکرد قاجار، بخشی نتیجه عملکرد پهلوی اول و دوم و بخش دیگر نیز محصول جمهوری اسلامی است. حاکمیت باید درس این قرن را بازخوانی و تحلیل کند که آیا این شیوه کشورداری به نتیجه می‌رسد و از دل آن توسعه حاصل می‌شود؟ باید تصمیم بگیریم که می‌خواهیم دنبال سیاست بقا باشیم یا سیاست ارتقا؟ ‌زیرا وقتی تلاش می‌کنیم سطح خود را در وضعیتی که هستیم حفظ کنیم تا به پایین‌تر سقوط نکنیم، این یعنی در پیش گرفتن سیاست بقا. اما این سیاست درحالی خواهد بود که اقتصاد کشورهای منطقه ما به سرعت در حال بزرگ شدن هستند. به‌عنوان مثال، در 20 سال گذشته تولید ناخالص داخلی ترکیه دو برابر شده و درحال تبدیل شدن به یک اقتصاد هزار میلیارد دلاری است. در این صورت، هر سیاستی که در درازمدت فقط بر بقا تأکید کند، از قهقرا سر در می‌آورد. به این معنی که در درازمدت نمی‌توانید در یک نقطه باقی بمانید، یا باید جلو بروید، یا اگر یک جا می‌مانید، بقیه جلو می‌روند و شما عقب می‌مانید. خلاصه اینکه ما باید درس این قرن را در سایه ویروس کرونا بازسازی کنیم و اتفاقاً کرونا می‌تواند نقطه خوبی باشد. زیرا توانستیم سطحی از هماهنگی را نشان دهیم. ضمن اینکه کاستی‌های ما هم مشخص شد. مثلاً در ماجرای کرونا معلوم شد که سیستم پایش داده‌های ما خوب نیست. آیا می‌دانیم چند دستفروش یا چند کارگر روزمزد در کشور داریم یا دقیقاً می‌دانیم چند نفر پس از شیوع کرونا بیکار شدند؟ مسأله این نیست که نمی‌توانیم تعداد دستفروشان بیکار شده را بشماریم، بلکه به طور کلی نظام‌های سنجش ما مشکل دارند. اگر می‌خواهیم چیزی را اصلاح کنیم، باید نظام‌های سنجش را اصلاح کنیم تا دیگربار که مشکلی مانند کرونا در کشور رخ داد، بدانیم تعداد دستفروش‌ها یا بیکار شده‌ها و حتی نیازمندان در کشور چقدر است. نتیجه‌گیری در این بخش، این است که اگر می‌خواهیم دستاوردها یا سطوح مختلف منطق موفقیت را نهادینه کنیم، باید دانش تولید کنیم، بر سر مطالبات خود باقی بمانیم و نگذاریم کرونا فراموش شود. ما به لحاظ ساختارها، نهادها، رویه‌های فرهنگی و رسانه‌ای دچار فراموشکاری ساختاری هستیم. سقوط هواپیما یا برخورد قطار را فراموش می‌کنیم، یا حتی فراموش می‌کنیم که در سال 82 چند نفر از بچه‌ها در استخر پارک شهر تهران غرق شدند. اما نباید بگذاریم کرونا فراموش شود. فراموش نشدن هم به این معنی نیست که هر سال یک مقاله در روزنامه منتشر کنیم، بلکه باید درباره آن دانش تولید کنیم و پیامدهای آن را بزرگ کنیم. ما احتیاج داریم کرونا را بزرگ کنیم و زیر ذره بین بگذاریم. وقتی که گزارش ملی پلاسکو نهایی شد، در جمع 10 نفره دانشگاهیان حاضر، بحث شد که ما به‌عنوان دانشگاهیان این کشور، در این گزارش چه پیامی برای ملت ایران داریم. ما این گزارش را با این پیام آغاز کردیم: «پلاسکو را فراموش نکنیم.» این اتفاقی است که برای کرونا هم باید بیفتد.
قبلاً جمله‌ای از امانوئل والرشتاین، جامعه‌شناس امریکایی نقل کردید به این مضمون که درست مانند نظام سرمایه‌داری، ممکن است از جایی ضربه بخوریم که اتفاقاً به آن امید بستیم. یعنی ممکن است آنقدر به دستاوردهای کرونا دلخوش باشیم که در نهایت خسارت‌ها و پیامدهای منفی آن را از یاد ببریم. پیامدهای منفی کرونا برای کشور ما چه می‌تواند باشد؟
امانوئل والرشتاین درعبارتی به این مضمون می‌گوید: سرمایه‌داری و امریکا شکست می‌خورد، نه به خاطر شکست‌هایشان، بلکه به خاطر پیروزی هایشان. مثالی بزنم. اقلیم شناسان از گرم شدن زمین می‌گویند. برخی گزارش‌ها می‌گویند اگر تا سال 2100 میلادی، زمین 3 تا 4 درجه گرمتر شود، حیات در آن متوقف می‌شود. اگر این اتفاق بیفتد، این امر ناشی از پیروزی‌های بشر است، زیرا موفق شده است نفت را استخراج کند، خودروهای راحتی بسازد که بشدت بنزین مصرف می‌کنند، یا موفق شده آنچنان صنعت گردشگری را گسترش دهد که هر ساعت هواپیماهای بسیاری در آسمان باشند. پول و رفاهی که بشر امروز کسب کرده است، بالاترین سطح شناخته شده رفاه در طول حیات بشراست، اما همین موفقیت می‌تواند به نابودی حیات روی زمین هم منجر شود.
و کرونا چه پیروزی‌هایی دارد که می‌تواند خطرناک باشد؟
ممکن است تصور کنیم بر اثر شیوع کرونا هیچ شورش و اعتراضی در خیابان‌ها مشاهده نشد و این را به حساب موفقیت خود بگذاریم. ظاهر این امر هم موفقیت است، اما واقعیت این است که در پس هر پیروزی از جنس استخراج نفت یا از جنس توسعه در سطح جهان، شکست‌هایی هم به زیر فرش جارو می‌شوند. درست است که پس از شیوع کرونا توانستیم این موفقیت را کسب کنیم که هیچ فروشگاهی غارت نشود، اعتراضی شکل نگیرد یا ظاهراً هیچ کس بر اثر گرسنگی نمرده است، اما ممکن است این موفقیت‌ها باعث شود تا یک ناکامی بزرگ دیده نشود و این ناکامی چیزی جز این نیست که اقتصاد ما تحت تأثیر کرونا، 2 تا 3 درصد تولید ناخالص خود را از دست داده است. درست است که در دوره کرونا تصویر منسجمی از کشور ارائه کردیم و مردم هم همراهی کردند، اما باید توجه داشته باشیم که واژه مردم، یکی از مهم‌ترین، مثبت‌ترین و درعین حال بی‌معنی‌ترین واژه‌هاست. وقتی از مردم سخن می‌گوییم، باید توجه داشته باشیم که آن بیکار کارتن‌خواب هم مردم است، کسی که در باستی‌هیلز زندگی می‌کند هم مردم است. بنابراین، هر قشر یا طبقه از مردم، نیازها، منافع و منابع متفاوت دارند. با علم به این واقعیت، اگر نتوانیم مردم را طبقه‌بندی کرده و مطابق این طبقه بندی، مشخص کنیم که کدام مردم با چه شرایطی با سیاست‌های دولت همراهی کردند، نمی‌توان تصویر دقیق و واقعی از جامعه داشته باشیم. آیا مردم سر سیر به زمین گذاشتند و همراهی کردند یا گرسنه خوابیدند و همراهی کردند؟ مردم در مواجهه با بحران کرونا یکدست نبودند، به یک اندازه هم آسیب ندیدند. مضافاً اینکه پدیده‌های جهان به تندرو و کندرو تقسیم می‌شود. مثلاً زلزله در 40 ثانیه اتفاق می‌افتد، اما باید 40 سال تلاش کنیم تا خسارت‌های آن را جبران کنیم، کما اینکه هنوز نتوانسته ایم بم را بازسازی کنیم. با وجود این، پیدایش زلزله کندرو است، یعنی حاصل هزاران سال حرکت لایه‌های زمین است که یک روز ممکن است 20 ثانیه حرکت کند، اما عاقبت آن 20 سال دامنگیر ما است. داستان کرونا از جنس پدیده‌های اولی است، یعنی به مقیاس تاریخ بشر، سه ماه یا همان 40 ثانیه زلزله با آن درگیر بودیم، اما باید 20 سال تلاش کنیم تا عواقب آن را جبران کنیم. اخیراً در گزارشی خواندم دولت آلمان اعلام کرده است برای بازگشت به سطح اقتصاد پیش از کرونا در برخی از رسته‌ها به دو تا سه سال زمان نیاز است. اگر اقتصاد آلمان این‌گونه است، اقتصاد ایران به چه زمانی نیاز دارد تا به وضع قبل از کرونا بازگردد؟ اگر کارگاه‌ها به سطح فعالیت پیش از کرونا بازنگشتند، تکلیف کارگران بیکارشده چه می‌شود؟ آنان در این مدت تحت هر شرایطی دولت را درک کردند، اما تا چه زمانی می‌توانند بیکار بمانند؟ یا در بحران کرونا به‌دلیل حاکم شدن روح جمعی، خیریه‌ها بشدت فعال شده و مردم هم کمک کردند، آیا این کمک‌ها در درازمدت باقی می‌ماند و آیا این کمک‌ها کافی است؟ ضمن اینکه باید به خاطر داشته باشیم که کرونا بر دیگر بحران‌ها یا مسأله‌های ساختاری ایران بار شده است. اگر آلمان، فرانسه یا ژاپن درگیر بحران کرونا شدند، هیچ کدام مانند ما به مدت 50 سال تورم دو رقمی را از سر نگذرانده‌اند، تحریم نبوده یا سرمایه اجتماعی آنان به اندازه ما پایین نبود. همان‌طور که گفته می‌شود ویروس کرونا بیش از همه برای کسانی که بیماری زمینه‌ای دارند خطرناک است، ما هم بیماری‌های زمینه‌ای بسیاری داریم. اما ممکن است موفقیت‌های مقابله با کرونا سبب شود چشم خود را بر این بیماری‌های زمینه‌ای ببندیم یا فکر کنیم که از همه آنها گذر کردیم.
بنابراین به تعبیر شما ما همچنان در عصر همانندی بحران‌ها قرار داریم.
کرونا شمشیر دو لب و بسیار بران است. اگر درس نگیریم یا درس این قرن را جمع‌بندی و مرور نکنیم و ضعف‌های خود را درک و باور نکنیم، چشم‌انداز روشنی پیش روی ما نخواهد بود. سازمان جهانی بهداشت اعلام کرده است کشورها باید با کرونا سازگار شوند. اما این سازگاری ملزوماتی دارد که آموزش عمومی، اعتماد مردم، پاسخگو بودن حکومت و میزان رابطه با جهان از جمله این ملزومات است، درحالی که ما در اغلب این موارد مشکلات بسیاری داریم.
یکی از دلایل موفقیت در مقابله با کرونا را توافق بر سر وجود بحران دانستید. اما درباره سایر مسائل کشور، از بانک و بیمه تا محیط‌ زیست و سرمایه اجتماعی و روابط خارجی، برخی که از قضا صدای پرطنینی هم دارند، معتقدند که هیچ مشکلی نداریم و اینکه از بحران سخن گفته می‌شود، اتفاقاً زاییده ذهن امثال فاضلی است.
اول توضیح بدهم که ما چرا دائم از کاستی‌ها می‌گوییم و البته راه‌حل هم به اندازه شناخت و توان‌مان ارائه می‌کنیم. هر که به پزشک مراجعه می‌کند، می‌گوید که مثلاً فلان قسمت بدن من درد می‌کند. اگر پزشک به او بگوید فعلاً به درد فکر نکن، در عوض چه دست‌های خوب و موهای پرپشتی داری، یا قلبت چقدر خوب کار می‌کند. در این صورت او به پزشک چه می‌گوید؟ یا فرض کنید از یک لوله‌کش خواسته اید شیر خانه را درست کند، اما او به جای تعمیر شیر آب، از خانه و امکانات آن تعریف کند و بگوید با این خانه خوب نمی‌توانید یک لوله ترکیده را تحمیل کنید؟ شما به آن پزشک یا این لوله‌کش می‌گویید شما به دیگر بخش‌های خانه یا بدن من چکار دارید، لطفاً مسأله مرا حل کن. وقتی جامعه و حکومت با پزشک، لوله‌کش و مهندس سروکار دارد، می‌گوید مشکل را حل کن، اما وقتی به روشنفکر، جامعه‌شناس یا متخصص علوم سیاسی می‌رسد که مانند آن لوله کش یا پزشک است، انتظار دارد فقط خوبی‌ها را ببینند و از نقاط ضعف یا کاستی‌ها چیزی نگویند. اگر من و امثال من از کاستی‌ها می‌گوییم، نه با جامعه سر دشمنی داریم و نه با حکومت، بلکه قصد و نیت اصلاح است. اگر قرار است ما فقط نیمه پر لیوان را ببینیم، به پزشکان هم بگویید هر وقت به آنان مراجعه کردید، به جای دردشناسی و درمان فقط از شما تعریف کنند.
اینکه اشاره کردید درباره بحرانی بودن برخی شرایط توافق وجود ندارد. مواردی مانند برجام بود که دولت آن را بسیار خوب می‌دانست و بخش‌های دیگری آن را در حد خیانت می‌دانند. این ناهماهنگی در مسائل دیگری هم هست. به نظر من بخشی از اجماعی که درباره کرونا حاصل شد، ناشی از فراگیر بودن آن است، بخش دیگر هم بی‌تمایز بودن این ویروس. ابتدای شیوع کرونا نوشتم که این ویروس دموکراتیک است، به این معنا که هرکس را که مستعد باشد می‌کشد. چون ویروس دموکراتیکی بود، ناگهان همه حاکمیت این مسأله را جدی گرفت. به باور من نیروهایی در حاکمیت باید نشان دهند که بیکاری به اندازه کرونا می‌تواند کل سیستم را به چالش بکشد، محیط زیست و آب هم به همین ترتیب. نکته مهم این است که تک تک چالش‌های امروز ما حاصل عملکرد کل سیستم است. اینگونه نیست که مثلاً بانک‌ها و تورم دو رقمی را فقط حاصل عملکرد دولت‌ها بدانیم، بلکه حاصل عملکرد ادوار مجلس هم هست یا حاصل عملکرد بخش خصوصی هم هست. امروز به‌گونه‌ای رفتار می‌شود که گویی بحران‌های موجود نتیجه عملکرد دولت حسن روحانی است. درحالی که پدیده‌ها تاریخی اند. یکی از اندیشمندان امریکایی جمله‌ای درباره والرشتاین گفت که بسیار مهم است. او می‌گوید «ممکن است ما تاریخ را فراموش کنیم، اما تاریخ هیچ‌گاه ما را فراموش نمی‌کند.» اگر من و شما فراموش کنیم بیماری داریم، بیماری ما را فراموش نمی‌کند. ببینید! بخشی از عملکرد امثال ما، خواه محقق بدانیم یا تحلیلگر، این است که نگذاریم یک جامعه فراموشی بگیرد. اتفاقاً کارکرد روشنفکر یا رسانه این است که مانند یک وجدان بیدار بایستد و بگوید غده دارید یا نزدیک به 6 میلیون نفر بیکار هستند. اگر این واقعیت‌ها را یادآوری نکنید، این‌ها به خودی خود و با مرور زمان خوب نمی‌شوند. مثالی بزنم. اگر یک هدفون را یک هفته در جیب خود بگذارید، می‌بینید که بشدت در هم می‌پیچد. حکمرانی هم همین گونه است، یعنی اگر به مسأله‌ها رسیدگی نکنید، مسأله‌ها یک جا نمی‌مانند، بلکه هر روز پیچیده‌تر و بدخیم‌تر می‌شوند. این‌طور نیست که با رها کردن مسأله وضعیت آن ثابت بماند. هیچ چیزی سر جای خود نمی‌ماند، عقب یا جلو می‌رود. بنابراین در حکمرانی هیچ مسأله یا سازمانی نیست که در نقطه اول خود باقی بماند، یا بقیه عقب رفتند و او به نسبت جلوتر است، یا بقیه جلو رفتند و او به نسبت عقب‌تر است. کارکرد روشنفکر، محقق و تحلیلگر هم این است که دائم یادآوری کند مسائل شما دارد به هم گره می‌خورد و از این مسیر تلاش می‌کند برای حل مسأله اجماع بسازد.
مباحث شما و چهره‌هایی مانند شما، بیشتر مربوط به حکمرانی یا شیوه اداره کشور است، اما نوع برخوردهایی که با امثال شما می‌شود، سیاسی و ایدئولوژیک است.
دلایل متعدد دارد. گاهی فکر می‌کنند با این نوشته‌ها یا گفته‌ها کلیت را زیر سؤال می‌برید. مثل اینکه اگر کسی به من بگوید که چرا دکمه پیراهنت کج است، گویی همه مرا زیر سؤال برده است، درحالی که این‌طور نیست. علت دیگر به منافع باز می‌گردد. منافع نقش بسیار مهمی دارند. وقتی نظام بانکی را نقد می‌کنید، باید توجه داشته باشید که اصلاح نظام بانکی یعنی جابه‌جایی منافع ده‌ها یا صدها یا هزاران میلیارد تومانی. اخیراً یکی از روزنامه‌ها تحلیل کرده بود که در فرآیند پرداخت ارز 4200 تومانی از سال 96 تا امروز، 256 هزار میلیارد تومان رانت تولید شده است. خب نقد این‌ها دردسر درست می‌کند.
بودجه‌ای که دولت برای مقابله با کرونا اختصاص داده است، 100 هزار میلیارد تومان است.
هنوز کاملاً این عدد اختصاص پیدا نکرده است. البته یک شاخص دیگر برای فهم این میزان رانت هم هست وآن 45 هزار میلیارد تومان یارانه است که دولت سالانه به مردم می‌دهد. مطابق این گزارش رانت 256 هزار میلیارد تومانی ناشی از ارز 4200 تومانی، یعنی 5 سال یارانه ملت ایران. من و شما این رانت را نگرفتیم و من چون از این رانت نگرفتم، برای نقد هم ابایی ندارم. اما کسی که میلیون دلاری گرفته است، او نگاه دیگری دارد.
البته این رقم به معنای فساد نیست، بلکه به این معنی است که کسی که این پول را گرفته ممکن است کالا هم وارد کشور کرده باشد.
فرض کنیم با ارز 4200 تومانی شکر وارد شده و این شکر به قیمت ارز دولتی در بازار فروخته شده است، اما کس دیگری این شکر را به قیمت دلار 16 هزار تومان در بازار فروخته است. با فرض صحت اعداد آن گزارش، مواجهه با این پدیده و تلاش برای اصلاح آن به این معنی است که عده‌ای مخالف شما می‌شوند و این می‌تواند مثالی از همان منافعی باشد که به آن اشاره کردم. بخش دیگر سوگیری نسبت به نقدهای ما، سوء تعبیر و بدفهمی است، بخشی هم حسادت‌های شخصی و بخش دیگر هم رقابت‌های سیاسی است. مثلاً همین حرف‌هایی که من و شما می‌زنیم، اگر کسی از خودشان بزند بد نیست، اما ما که بزنیم، بد است.
وجود اقتدار دولت، یکی از مسائل مهم در مدیریت کرونا بود. اهمیت این اقتدار وقتی فهمیده می‌شود که برخی به پشتوانه اعتراضات آبان‌ماه تلاش کردند اقتدار حاکمیت در ایران از بین برود.
من جزو آن دسته‌ای هستم که فکر می‌کنم توسعه بدون دولت مقتدر افسانه‌ای بیش نیست. البته دولت مقتدر شرط لازم است و شروط دیگری مانند قدرت جامعه هم ضروری است. عجم اوغلو و رابینسون در کتاب آخر خود «راه باریک آزادی» توضیح می‌دهند توسعه یافتگی کشورها نتیجه رقص متوازن تاریخی و نتیجه همکاری متوازن دولت و جامعه است؛ یعنی برای توسعه به یک جامعه مدنی قوی، بخش خصوصی قوی و دولت قوی نیاز داریم. البته متأسفانه هیچ راهکار شناخته شده‌ای در جهان وجود ندارد که چطور می‌توان همزمان این دو یعنی دولت و جامعه را قوی کرد. این فرآیند حاصل یک درهم‌پیچی تاریخی دولت و ملت است. بنابراین جزو دسته‌ای هستم که معتقدم بدون دولت مقتدر یا دولت با ظرفیت و توانمند که خشونت آن کنترل شده باشد، توسعه ممکن نیست. تأکید بر ضرورت کنترل خشونت به این دلیل است که دولت‌های ظرفیت‌دار، ظرفیتی هم برای خشونت دارند و اگر ظرفیت یک دولت بالا باشد اما خشونت آن کنترل نشود، فاجعه به بار می‌آورد. آلمان هیتلری دولت مقتدر و با ظرفیتی است که یکی از پیچیده‌ترین بوروکراسی‌ها را داشت. فرانسیس فوکویاما در کتاب «نظم و زوال سیاسی» درباره دولت آلمان می‌گوید بوروکراسی این کشور آنقدر قوی بود که حتی نازی‌ها نتوانستند مقامات بوروکراسی را عوض کنند و کارمندان و کارشناسان بوروکراسی، قبل و بعد هیتلر 85درصد ثابت باقی ماندند. این امر نشان می‌دهد دولت بشدت قدرتمند است و توانسته است آلمان را از بحران اقتصادی بعد جنگ جهانی اول نجات بدهد، اما درعین حال قدرتی است که هیچ مانعی جلودار آن نیست و فاجعه می‌آفریند. بنابراین ما باید دولت مقتدر و باظرفیت ایجاد کنیم و همزمان با مهار خشونت آن، جامعه‌ای قدرتمند هم داشته باشیم. به عبارت دیگر، جامعه و دولت هر دو باید به یک اندازه مثلاً فیل باشند. اگر یکی فیل باشد و دیگری موجود کوچکتری، می‌توان تصور کرد که چه اتفاقی برای آن دولت یا جامعه می‌افتد. باید به شکل فنی راه‌های قدرتمند و باظرفیت کردن حاکمیت را جزء‌به‌جزء دنبال کنیم. راه حل کلی هم ندارد. حکومت کردن و حکومت را اصلاح کردن، محصول گام‌های کوچک بسیار پیچیده است، در هر مسأله‌ای.
که هر لحظه هم امکان بازگشت وجود دارد.
یکی از بزنگاه‌های حکومت‌داری همین امکان بازگشت‌پذیری است. عجم اوغلو و رابینسون در کتاب «چرا ملت‌ها شکست می‌خورند» می‌گویند اگر به اوایل دهه 1800 میلادی بازگردید و وضعیت آرژانتین و امریکا را مقایسه کنید، می‌بینید که در آن روز وضع توسعه‌یافتگی آرژانتین بهتر بود و اگر می‌خواستیم با ملاک‌های امروزی، داوری کنیم که یکی از نامزدهای قدرت جهانی در قرن بیست و یکم کدام یک از این دو کشور است، حتماً آرژانتین نامزد و برنده می‌شد. یا بریتانیا تا سال 1945 به‌مدت 200 سال یک امپراطوری بود که خورشید در آن غروب نمی‌کرد، اما امروز هم این امپراطوری افول کرده و هم امریکا جای آرژانتین را گرفت. نتیجه اینکه تاریخ به هیچ حکومتی چک سفید امضای بقا یا ارتقا نداده یا نگفته است که سرنوشت محتوم شما قهقرا است. ما در هیچ جهت هیچ استثنایی در جهان نیستیم. تاریخ قواعدی دارد که اگر به آن تن دهیم، موفق خواهیم شد و تاریخ همیشه پر از شگفتی‌ها است.
و به قول عرفا، ما همواره به مراقبه نیاز داریم.
سطح مراقبه‌ای که دولت‌ها نیاز دارند بسیار بیشتر از عرفا است.

نیم نگاه

اگر حاکمیت بتواند در هر موضوع دیگری اعم از برجام، رابطه با امریکا، اصلاحات بانکی، محیط زیست، برق و بازارها، منفعت مشترک میان خود و مردم را تعریف کند، می‌توانیم تجربه کرونا را تکرار کنیم. درغیر این صورت، اگر مانند برجام، شدت اختلاف به حدی باشد که عده‌ای از مردم وزیر خارجه را امیرکبیر تصویر کنند و طرف دیگر او را خائن بنامد، در چنین شکافی نمی‌توان مسأله‌ای را حل کرد

تلویزیون‌های فارسی زبان یا اپوزیسیون همواره درباره داخل حرف‌های منفی می‌زنند و از فروریزی دم می‌زنند. این رویکرد پس از شیوع کرونا هم تکرار شد، یعنی رسانه‌های فارسی زبان خارجی با همان قوت گذشته به دولت و حاکمیت حمله می‌کردند. اما در این دوره مشخص شد همین که از درون حاکمیت، دولت تخریب نشود و عاملی به‌نام حمله به دولت از درون، از این جریان کسر شود، سرمایه اجتماعی دولت بالا می‌رود

اگر صداوسیما تصمیم بگیرد دولتی را خوب و با دستاورد جلوه دهد، شاید موفق نشود، اما اگر تصمیم بگیرد دولتی را از ریشه بزند حتماً موفق می‌شود و می‌تواند دستاوردهای آن را نابود کند. از آنجا که در بحران کرونا کلیت نظام احساس کرد در تهدید قرار گرفته است، صداوسیما نیز با دولت همراه شد

بزرگی مسأله کرونا، باعث ایجاد حس همدلی شد، این حس که اگر همه باهم نباشیم و کنار دولت نباشیم، کاری از پیش نمی‌رود. اینکه امسال 13 بدر برگزار نشد، اتفاق بزرگی بود. اتفاق بزرگ‌تر، این بود که در یک حکومت شیعی با غلظت بالایی از باور به عرصه دین، اماکن متبرکه بسته شد

هیچ کشوری نمی‌تواند دست به اصلاحات بزند، درحالی که وقتی تصمیم به انجام کاری می‌گیرد، آدم‌هایش به خیانت متهم شوند. در داستان کرونا هیچ کس وزیر بهداشت را به خیانت متهم نکرد، حتی اگر بخشی از حاکمیت معتقد بود پروازها به چین اشتباه بوده است، این را به رخ دولت نکشید. بنابراین، تجربه مقابله با کرونا قطعاً نقشه راه است مبنی بر اینکه اگر حکومت می‌خواهد مشکلات خود را حل کند، همه باید با هم و در انسجام ارگانیک باشند

در داستان کرونا دولت حسن روحانی و حاکمیت سعی نکرد خود را قهرمان کند، بلکه قهرمانان را از دل مردم بیرون کشید؛ کادر درمان، پرستاران و پزشکان، قهرمانان مقابله با کرونا شدند و مردم هم برای آنان فیلم و شعر ساختند و پیام دادند. وقتی قهرمان نه از درون حکومت، بلکه از درون مردم آمد، در آنان انگیزه ایجاد کرد. این همدلی به همراه همراستا و هماهنگ شدن حاکمیت که همراهی صداوسیما مصداق بارز آن بود، زمینه‌ساز موفقیت در مقابله با کرونا شد

در تجربه کرونا، مردم شاهد حجم عظیمی از گفت‌وگو بودند؛ هر روز سخنگو آمارها را اعلام می‌کرد. ممکن است در آمارها تشکیک شود، اما ارائه آن بهتر از حرف نزدن است. این میزان از گفت‌و‌گو به معنای به رسمیت شناختن مردم هم هست. روشنفکران هم در این گفت‌و‌گو به صحنه آمدند و تلاش کردند در متن‌ها یا گفتارهای خود پیامدهای این مسأله را تشریح کنند