روزنامه ایران
1399/03/31
قدرت نرم، مزیت ایران برای قوی شدن
مرتضی گلپورخبرنگار
ایران برای قوی شدن چه امکانات و ظرفیتهایی دارد؟ آیا طرح مسأله ضرورت قوی شدن به معنای آن است که جمهوری اسلامی در حال حاضر ضعیف است؟ رویکردهای اساسی ناظر بر تحقق این مهم معطوف به حوزههای سختافزاری و اصطلاحاً قدرت سخت است یا نرمافزاری و قدرت نرم؟ اینها محور گفتوگوی «ایران» با عباس سلیمی نمین، مدیر دفتر مطالعات و تدوین تاریخ ایران و از چهرههای شاخص جریان اصولگرا است. او تأکید دارد که مزیت ایران برای قوی شدن در حوزه قدرت نرم است اگر چه قدرت نظامی هم در جای خود عنصر مؤثر و ضروری است. سلیمی نمین معتقد است که ما باید وارد ساحات جدیدی شویم و لذا نخستین اقدام از نظر او تجدید نظر در نگاه به ملیت و هویت ملی است. بر همین اساس همچنان که مخالف رویکردهای هویتی قبل از پیروزی انقلاب است، رویکردهای پس از انقلاب به این مقوله را نیز برنمیتابد و میگوید که پس از انقلاب به طور کلی ملیگرایی را به حاشیه راندیم، در حالی که این کار غلطی بوده و باید این رویکردها معطوف به تقویت هویت ملی اصلاح شود. او تأکید دارد که امروز اگر بتوانیم متناسب با شناختی که از مسائل جامعه داریم، بر وحدتمان بیفزاییم، قویتر خواهیم بود، اما متأسفانه درگیریهای داخلی که بسیار نازل هم هست، جلوی فهم کلان ما را گرفته است، یعنی کسانی که انتظار میرود نگاه جامعی به مسائل داخلی و بینالمللی داشته باشند، درگیر مسائل نازل قدرت یا مسائل دیگری هستند که در شأن ملت ایران نیست.
طرح مسأله قوی شدن ایران در حالی که جمهوری اسلامی وارد 40 سال دوم خود شده است، موضوع قابل تأملی است. اگرموافق باشید، بحث را از اینجا شروع کنیم که طرح مسألهای بهنام قوی شدن ایران، معطوف به چیست؟ آیا به معنای آن است که اکنون ضعیف هستیم؟
بهمعنی این نیست که ضعیف هستیم، بلکه به این معناست که ما وارد صحنههایی شدیم که باید حتماً در آن صحنهها خود را به توانمندی بیشتر تجهیز کنیم. ممکن است مفهوم ایران قوی را فقط در حوزه توانمندیهای منطقهای ببینید که البته بهنظر من ایران از سطح منطقهای هم فراتر رفته است. گاهی به شوخی میگویم اینکه ترامپ و ارباب جمعیاش به فارسی توئیت میکنند، میخواهند روی افکار عمومی ملت ایران تأثیر بگذارند و این یعنی افکار عمومی ملت ایران برای آنان تعیینکننده است. در ادامه خواهم گفت که چرا بسیاری در داخل به این مسأله توجه نمیکنند. رهبر معظم انقلاب در دورهای تأکید کردند که فارسی باید زبان علمی جهان بشود. امروز زبان فارسی درحال تبدیل شدن به زبان سیاسی جهان است. این نکته بسیار مهمی است که نشان میدهد ما در کجا ایستادهایم. بنابراین طبیعتاً ایران، متناسب با شرایطی که دارد، باید خود را قدرتمند سازد و قدرتمند ساختن در جبهه داخلی، مصاف با بیرون را سهل و آسان خواهد کرد.
برداشت عمومی از قوی شدن عموماً این طور است که بهمعنی قدرت یافتن در حوزه مقاومت یا نظامی است مثلاً باید جنگافزار داشته باشیم. اما شما میگویید که ما به ساحتهای جدیدی وارد شدهایم که قوی شدن در داخل را میطلبد. این ساحتهای جدید چیست و قوی شدن داخلی چه الزاماتی دارد؟
وقتی از قوی شدن سخن میگوییم، باید پیوند مردم با یکدیگر را مورد توجه قرار دهیم. در طول تاریخ معاصر در مقاطعی شاهد اوج گرفتن قدرت ملی بودهایم. بهعنوان مثال، در دهه 1320 شاهد شکلگیری قدرت ملی بوده ایم، این قدرت یافتن حول یک مطالبه ملموس برای همه اقشار جامعه بود. به این معنی که شرایط تحمیل شده از سوی انگلیسیها بر ما، تحقیرکننده بود و قابل پذیرش نبود. اینجا قدرت ملی شکل گرفت و وحدت به وجود آمد. ممکن است این سؤال پیش بیاید که این وحدت آنچنان گسترده نبود، که این انتقاد پذیرفتنی است، زیرا موضوع وحدت گسترده نبود، بلکه صرفاً بخشی از مسائل ایران را شامل میشد. ایران مسائل مختلفی داشت که یکی از آنها چپاول نفت از سوی بیگانگان بود. با وجود این، وقتی حول آن موضوع مشخص، یعنی نفت، وحدت شکل گرفت، شاهد ایجاد حرکت بزرگی در ایران بودیم، حرکت بزرگی که قدرت مسلط بر جهان را به چالش کشید، قدرتی که اساساً برنمیتابد ملتی او را تحقیر کند. امروز هم کسانی که در تقابل با ما قرار دارند و در واقع جزو ابواب جمعی امریکا، اسرائیل و انگلیس به حساب میآیند، تلاش میکنند اتحاد ملی از هم گسیخته شود، زیرا ما بالاترین اتحاد را در جریان پیروزی انقلاب اسلامی شاهد بودیم که توانست تحول بسیار بزرگی ایجاد کند. به همین دلیل شاهد هستیم که پس از آن تلاش شد این اتحاد و اتفاق در صحنههای مختلف و در مواجهه با موضوعات مختلف، تضعیف بشود. البته گاهی موفق شدند و گاهی هم مسائلی در داخل کشور به وجود آمد که حاصل تلاشهای بیگانه را خنثی کرد و به این ترتیب همواره شاهد یک فراز و نشیب در این عرصه بودیم. برای همین معتقدم همه نیروهای دلسوز داخلی باید یک وجه تلاش خود را صرف حفظ و تقویت این اتحاد کنند. این امر قطعاً ممکن نخواهد بود، مگر اینکه درک واحدی از شرایط خودمان داشته باشیم. در جریان نهضت ملی شدن نفت، درک واحدی شکل گرفت مبنی بر اینکه نفت ما چپاول میشود، بدون اینکه هیچ بهرهای برای ملت ایران داشته باشد. ملت ایران از درصد ناچیزی از نفت بهره میبرد که حتی آن درصد ناچیز هم پرداخت نمیشد. همان زمان، دریادار شاهین، فرمانده وقت نیروی دریایی، نامهای به دکتر مصدق مینویسد که ما لولههای متعددی کشف کردیم که نفت ایران را بهصورت مخفی به عراق برده و از آنجا بارگیری میکنند. منظور من از بیان این مثال این است که وقتی ملتی نسبت به شرایط خود به اطلاع و آگاهی میرسد، ایثار و فداکاری میکند. البته آنان هم ترفندهایی به کار میبرند تا وحدت را بشکنند و ملت ایران را ضربه پذیر کنند که در نهایت هم مشت آهنین را به کار گرفتهاند. در انقلاب اسلامی هم شاهد چنین فرآیندی هستیم. در انقلاب اسلامی نیز ملت ایران به این جمعبندی رسید که روند به گونهای است که اگر به بیگانه اجازه بدهند، ملت ایران را کاملاً درهم خواهند شکست و هیچ چیز از او باقی نخواهد ماند. به باور من، آن هنگام باور جامعه این بود که اگر استبداد بر میزان خشم و غضبش بر ملت ایران بیفزاید، یعنی به لحاظ سیاسی شرایط را تیرهتر و تاریکتر کند، میزان چپاول امریکاییها روز بهروز افزایش پیدا می کند که ولع امریکاییها هم کاملاً این مطلب را نشان میدهد. اسناد و نظرات کارشناسی افرادی مثل ابوالحسن ابتهاج نشان میدهد که امریکاییها ولع سیریناپذیری داشتند. ابتهاج در دهه 40 خطاب به امریکاییها میگوید چرا بودجههای عمرانی را حذف میکنید و اعتبارات را به خرید سلاحهایی اختصاص میدهید که خودتان نیاز دارید؟ در این صورت، سلاحهایی را که درنهایت خودتان استفاده خواهید کرد هم خودتان بخرید یا پول آن را هم پرداخت کنید و از بودجه عمرانی ملت کسر نکنید. دیدیم که به مرور زمان این نظر ابوالحسن ابتهاج بهعنوان یک کارشناس برنامه و بودجه، در جامعه گسترش پیدا کرد و همگان دریافتند که با این روند، ملت ایران باید میان نابودی یا خروش انتخاب کند که البته در آن خروش، شهادت هم هست، اما از درون خروش، این نتیجه حاصل خواهد شد که ملت زیر فشار استبداد و زیادهخواهی سلطهگران له نشود. زیرا در غیر این صورت هیچ دورنمای روشنی برای ایرانیان نبود که از میزان استبداد کاسته شود. در خاطرات برخی از چهرهها میبینیم که آنان مدام به امریکاییها نصیحت میکنند این میزان استبداد برای شما خوب نیست و ملت ایران تحمل نخواهد کرد، اما امریکاییها زیر بار نمیرفتند. مجموعه این مسائل باعث شد که در نهایت شاهد شکلگیری یک وحدت باشیم که از دل آن وحدت یک تحول بزرگ هم زاده میشود. امروز هم اگر بتوانیم متناسب با شناختی که از مسائل جامعه داریم، بر وحدتمان بیفزاییم، قویتر خواهیم بود، اما متأسفانه درگیریهای داخلی که بسیار نازل هم هست، جلوی فهم کلان ما را گرفته است، یعنی کسانی که انتظار میرود نگاه جامعی به مسائل داخلی و بینالمللی داشته باشند، درگیر مسائل نازل قدرت یا مسائل دیگری هستند که درشأن ملت ایران نیست.
منظورتان یک جریان خاص است یا دو طیف اصولگرا و اصلاحطلب را مدنظر دارید؟
قطعاً از دو طرف است و نمیشود از جریان خاصی نام برد، هرچند ممکن است در یک زمینههایی یک طیف جلوتر باشد و در زمینههایی طیف دیگر.
شاید سطح یا نوع رقابت به گونهای است که ابزارهای قوی شدن را تحتالشعاع قرار میدهد. جدالهای داخلی به منازعات بیرونیای که جمهوری اسلامی درگیر آنها است، نگاهی ندارد؟
این منازعات به برخی مسائل قبیلهای و داخلی خیلی محدود شده است. درحالی که این آقایان حتی اگر به مسائل منطقهای توجه داشته باشند، نباید اینطور عمل کنند، چه رسد به مسائل جهانی. به عبارت دیگر، حتی نگاه و بررسی دقیق مسائل منطقهای اقتضا میکند که نوع رقابتها و نوع مواجهه آنان در مسائل داخلی متفاوت باشد.
به نظر میرسد با توصیه اخلاقی نمیتوان کنشگران سیاسی را مجاب کرد روش خاصی در پیش بگیرند. بلکه به تعبیر انگلیسیها، به حس عمومی یا حس مشترک عمومی و جمعی نیاز است تا این امر را ایجاد کند. نکته دیگر اینکه در کشورهای دیگر، قانون حد و حدود کنشها، نزاع و رقابت سیاسی را مشخص میکند. فکر نمیکنید که ما بعد از 40 سال از انقلاب، در این دو حوزه ضعف داریم؛ یعنی نتوانستیم حس عمومی مشترک را تقویت کنیم و هم اینکه در اجرای مُر قانون به معنای اجرای بیطرفانه و منصفانه قانون برای همگان، مشکل داریم؟
در جایگاه خود، تأثیر قانون را قبول دارم، اما به باور من مسائلی از این دست به رشد خود انسان باز میگردد. به عبارت دیگر، بخشی از ساختار جمهوری اسلامی که همواره نصیحت میکند، رشد انسانها را مد نظر دارد.
آقای همایون کاتوزیان معتقد است که یکی از دلایل ملغی شدن قرارداد 1919 ایران و انگلستان، فشار افکارعمومی ایرانیان بود، امری که حتی نایب السلطنه وقت انگلستان در هند هم به آن اذعان داشت. طبیعتاً انتظار میرود که با گذشت زمان، آن رشد فکری، سیاسی و اجتماعی، از مشروطه تا امروز رشد کرده و تعالی بیشتری یافته باشد. از سوی دیگر، اینکه امروز در کشورهای توسعه یافته، کنشها و رقابتهای سیاسی با قواعد سامان نیافته انجام میشود، بهدلیل برتری اخلاقی یا فکری آنان نیست، بلکه ناشی از هنجارهایی است که از سوی نهادهای قانونی پشتیبانی میشود.
مدل ما با آنان فرق میکند و اساساً مدل آنها با ساختار سیاسی ما قابل مقایسه نیست. آنان، انسانها را اسیر سرمایهداری میدانند و درست هم است، یعنی در مدل دموکراسی غربی انسانها اسیر و برده سرمایه هستند که یک بردهداری مدرن است. سرمایه تعیین میکند که انسانها به چه مسیری کشیده شوند. ما نمیخواهیم و نباید آن مدل را داشته باشیم. مدل ما، هم باید قانون داشته باشد و هم نصیحت و رشد و هر دو باید همزمان پیش بروند. اقناع جامعه به اینکه چه چیزی به نفع شماست و چه چیزی میتواند سعادت دنیوی و اخروی شما را رقم بزند، باید جزو باور انسانها باشد. ضمن اینکه با سیستمهای مختلف قانونی نمیتوان چیزی بر انسانها تحمیل کرد، چه بسا حالت خشکی به جامعه بدهد که فرد ناچار میشود در یک مسیر قرار بگیرد، نه اینکه براساس باور خود در این مسیر قرار گرفته باشد.
منظور من رفتار سیاستمداران و کنش آنان است که قانون باید آنان را رشد بدهد، بیش از آنکه به توصیه تکیه کنیم.
اجازه بدهید این را قبول نکنم. ببینید! دو دهه پیش در کشور ما مسئولانی بودند که براحتی میگفتند قانون نباید متوجه نخبگان باشد. البته امروز جرأت نمیکنند چنین مطلبی را بیان کنند. آیا این بدان معناست که ذهنیتشان را تغییر دادهاند؟ خیر؛ در واقع رشدی در جامعه شکل گرفته است که مطابق با این رشد، این افراد دیگر نمیتوانند این خواستههای خود را مطرح کنند. در حالی که دیروز به صراحت میگفتند قانون در کشور باشد و تقویت هم بشود، اما ما نباید ذیل قانون تعریف شویم و قانون باید در خدمت نخبگانش باشد. اما از طریق رشد جامعه، شرایط به گونهای تغییر کرده است تا فردی این چنین که همان نگاه را دیروز دارد، امروز دیگر نمیتواند این حرف را بیان کند. اما بگذارید آنچه که میتواند ایران قوی را بسازد، مرحله به مرحله بررسی کنیم. نخستین چیزی که ما باید نسبت به آن تجدیدنظر کنیم، نگاه به ملیت و هویت ملی است. هویت ملی عامل تأثیرگذار در اتحاد جامعه است. در منطقه ما ابتدا با یک ملیگرایی وارداتی مواجه شدیم که نسبت به آن موضع گرفتیم و در مرحله بعد، اساساً پدیده ملیگرایی را همان گونه تصور کردیم، درحالی که این طور نیست. ما نوعی ملیگرایی دیگر داریم که در اسلام هم مورد تشویق قرار گرفته که به لحاظ عقلایی و تجربه تاریخی باید به آن توجه داشته باشیم. کما اینکه یک بخش مهم نهضت ملی شدن صنعت نفت، ملیگرایان بودند و واقعاً هم بر این قضیه پایدار ماندند و پایداری آنان در برابر بیگانه تأثیرگذار هم بود. چرا ما باید نسبت به آن غافل باشیم؟ درست است که ملیگرایی وارداتی از سوی قدرتهای مسلط، نه فقط در ایران، بلکه در عثمانی و کشورهای دیگر، موجب تضعیف نهاد قدرت در آن کشورها شد که ما هم باید آن ملیگرایی را تخطئه کنیم. کما اینکه ملیگرایی در دوران پهلوی هم به هیچ وجه در جهت مصالح ملی حرکت نمیکرد. این ملیگرایی وارداتی از سوی بیگانه، موجب اختلاف بود و زمینه ساز چندپارچه کردن اقوام. چنانکه میدیدیم که برخی پان ایرانیسم و برخی پان ترکیسم و پان عربیسم را ترویج میکردند. همین حالا هم بیبیسی عربی از واژه مجعول خلیج عربی استفاده میکند و بیبیسی فارسی از خلیج فارس، بیبیسی انگلیس هم از خلیج میگوید. این ملیگرایی اصلاً اعتقادی به ملیت ندارد، کما اینکه از خلیج عربی میگوید تا مروج پان عربیسمی باشد که خودش در اختیار دارد. آیا این رویکرد، موجب شکلگیری ملیت میشود؟ معتقدم برعکس، ملیت را از بین میبرد. پس از انقلاب اسلامی ما مقابل تصویری از ملیت که انگلیسیها و بیگانگان مروج آن بودند، موضع گرفتیم. اما ما کار دیگری هم کردیم و آن این بود که به طور کلی ملیگرایی را به حاشیه راندیم، در حالی که به نظر من کار غلطی است. اسلام میگوید «حب الوطن من الایمان» یعنی کسانی که به وطنشان احترام میگذارند و به وطن خود علاقه دارند، این علاقه و حب، بخشی از ایمانشان را تشکیل میدهد. اسلام اعتقاد به وطن را پایهای از ایمان میداند. اما ما در این زمینه اشتباه رفتیم. بعضی از جریانات مشکوک هم به این مسائل دامن زدند، یعنی جریان مظفر بقایی و حزب زحمتکشان عمدتاً به این بحث دامن زدند که ملیگرایی را به طورکل تخته کنیم. اما امروز درحال اصلاح این رویکرد هستیم به این معنی که برای علاقه مندان به ایران و سرنوشت ایران، هویت و اعتبار قائل باشیم.
گویا شما به نکاتی از صحبتهای رهبری درباره ایران و تأکید ایشان بر زبان فارسی ارجاع میدهید. اما آقای سلیمی نمین، همین تأکید رهبری بر ایران و زبان فارسی که مورد اشاره شما است، از سوی کسانی که خود را پیروان ایشان میدانند، بازتاب پیدا نمیکند. حتی در صداوسیما هم. مثلاً فرض کنیم از یک سخنرانی رهبری چند جمله درباره ایران، ایرانیت و پیوند ایران و اسلام است. اما این چند جمله اصلاً دیده نمیشود و قوی شدن صرفاً به حوزه نظامی تقلیل داده میشود.
ابتدا بگذارید از اینجا شروع کنم که هرچند همگان امام(ره) را یک شخصیت مذهبی میشناسند، اما ایشان یک شخصیت ملی است. ببینید! بدترین رفتارها با امام(ره) شد یعنی از کشور تبعید شدند و حتی قصد داشتند ایشان را اعدام کنند، اما همین امام وقتی دهه 40 درگیری مرزی میان ایران و عراق جدی میشود، برای صدام پیام میفرستد که اگر به خاک ایران تعرض کنی، من اختلافاتم را با محمدرضا پهلوی کنار میگذارم، به ایران رفته و از داخل ایران با شما میجنگم؛ یعنی ابتدا در مقابل مسأله تعرض به خاک ایران میایستم، سپس مبارزه سیاسی با شاه را دنبال میکنم. ببینید که چنین شخصیتی چقدر برای خاک ایران اهمیت قائل است که اگر کسی به خاک ایران تعرض کرد ولو اینکه با حاکمیت سیاسی مسأله داشته باشد، به کشور باز میگردد و اشتراکش را با حاکمیت سیاسی در نظر میگیرد و از کشور دفاع میکند، پس از دفاع از کلیت کشوربار دیگر جنگ سیاسی خود را هم ادامه میدهد. شما با همین ملاک، تک تک گروههای سیاسی را که امروز متعرض به جمهوری اسلامی هستند بسنجید، قطعاً همه آنان مردود میشوند؛ از ملیگرایان گرفته تا منافقین و حتی گروههای سیاسی که به خارج از کشور میروند. اگر این افراد را با امام(ره) بسنجیم، میبینیم که همه اینها نمره صفر میگیرند. امام(ره) حتی در دوره حضور خود در ایران نیز این را به اثبات رساند، یعنی با تمام توان از تمامیت ارضی کشور دفاع کرد. بعد از پذیرش آتش بس، برخی پیشنهادها داده شد که ما بخشی از اروند را ببخشیم، چه مشکلی پیش میآید؟ آیا نظام سیاسی در این قضیه کمترین تعللی کرد و کوتاه آمد؟ اما محمدرضا شاه در کنار بحرین، درمورد سه جزیره هم خیانت کرد و در پشت صحنه، این سه جزیره را بخشیده بود، اما ما ایستادیم، دفاع کردیم و صحنه را تغییر دادیم و حتی در اوج جنگ تحمیلی از حاکمیت خود بر این جزایر دست نکشیدیم. منظور از بیان این سخنان این بود که امروز رهبری انقلاب اسلامی نسبت به عرق ملی در بالاترین سطح هستند.
اینکه برخی افراد، متأثر از برخی کج فهمیها و تبلیغات هستند (بحث دیگری است) شخصاً به مصدق در آن بخشی که به ملیت پایبند است، احترام میگذارم. بهعنوان یک مورخ چرا نباید احترام بگذارم وقتی میبینم او میایستد و به شأن ملت احترام میگذارد. اما میدانید مشکل امروز ما چیست؟ مشکل این است که برخی جریانات سیاسی نمیخواهند بیتوجهی غرب به تمامیت ارضی و هویت ملی ایرانیان و پایمال کردن هویت ملی اعتنا کنند یا اصلاً آن را بروز بدهند. عمدتاً میگویند دشمنی غرب با ایران از زمانی شروع شد که جمهوری اسلامی روی کار آمد و نزاع و چالش را با غرب آغاز کرد. این حرفی است که برخی از روشنفکران در دانشگاه مطرح میکنند که دشمنی و عداوت امریکاییها با ایرانیان از زمان تسخیر لانه جاسوسی آغاز شد. این ادعا خلاف محرز تاریخ است. تعارض کشورهایی چون امریکا با ایران حتی پیش از انقلاب اسلامی هم در اوج بود، چراکه اساساً میخواهند ایران را له و از صحنه تاریخ پاک کنند، اما برخی میگویند تعارض این کشورها با ایران پس از تسخیر لانه جاسوسی شروع شد. چرا چنین حرفی میزنند؟ با این حرف میخواهند چه چیزی را پنهان کنند.
میپذیریم که دشمنی غرب با ایران به جمهوری اسلامی محدود نمیشود. زیرا تاریخ نشان میدهد هنگامی که غرب جدید از قرون 18 و 19 میلادی با ایران مواجه شد، همواره با کشور ما به عنوان یک معضل برخورد کرده است. کاری که قرارداد 1907 با ایران کرد، نقش انگلستان در شکلگیری عهدنامه ترکمنچای و گلستان و بعد قرارداد 1919، نقش انگلستان در انقلاب مشروطه یا کودتای رضاخان، همه اینها شواهدی است که نشان میدهد غرب سعی کرده ایران را در مسیر اهداف خود کانالیزه بکند.
مسأله فقط کانالیزه کردن در مسیر اهداف نیست، بلکه میخواستند ملت ایران را له کنند. البته ملت ایران در مقاطع مختلف تاریخی چنان سیلیای به متجاوزان زد که پذیرش و باور آن برای این دولتها سخت بود. اساساً به همین دلیل که ملت ایران به خود جرأت داد تا در مقابل آنان از مصالح ملی و تمامیت ارضی خود دفاع و مقابل آنان ایستادگی کند، همه تلاش خود را صرف کردند تا این ایستادگی را درهم بشکنند. در چند برش تاریخی، میبینیم که ملت ایران از مصالح خود دفاع میکند و بیگانگان را پس میزند، اما آنان از طریق کودتا مسلط میشوند و تلاش میکنند ملت ایران را نابود کنند، اما بار دیگر ملت ایران به صحنه میآید و مجدداً آنها را درهم شکسته و ابزارهایشان را زمینگیر و آنان را تحقیر میکند. شما مطرح کردید که چرا با وجود اینکه امام و رهبری در ارتباط با ملیتگرایی در اوج هستند، به زبان فارسی توجه نشده است. ببینید! در دوران پهلوی اساساً به زبان فارسی اهمیت نمی دادند. اما سؤال امروز ما این است که چرا تلاش غرب برای نابودکردن هویت ملی ایرانیان امروز از سوی برخی از به ظاهر روشنفکران، درست به عکس مطرح میشود که نه، این طور نیست که غرب با ملت ایران مشکلی داشته باشد؟ آیا واقعیت تاریخی همین است؟
واقعیت تاریخی نشان دهنده خصومت قدرتهای غربی با قدرت منسجم و کل واحدی به نام ایران است. اما نکته دیگری هم هست مبنی بر اینکه پس از 40 سال از انقلاب اسلامی، اگر امروز قوی هستیم که هستیم، میتوانیم با تدابیری از میزان فشارهای امریکا یا سایر قدرتها علیه خودمان کم کنیم، بدون اینکه نیاز باشد از مواضع یا آرمانهای خودمان عدول کنیم.
قطعاً میتوانیم کم کنیم، اما چطور؟ اصلیترین راه تقویت اتحاد است. یک راه دیگر توجه و تقویت هویت ملی است و عامل دیگر، مذهب است. در طول تاریخ ایران مذهب با هویت ملی گره خورده و همواره تقویت کننده هویت ملی بوده است. مذهب هرگز هویت ملی را نهی نکرد، بلکه در ایران آن را ارتقا بخشید و در جامعه رشد داد. اما امروز رویکرد ما به مذهب چگونه است؟ یک رویکرد غلط به این صورت است که مذهب را سلیقهای میکند. مثلاً در زمینه حجاب، اسلام قطعاً روسری، مانتو و لباسی که عفت عمومی را پاس بدارد، به رسمیت میشناسد و حجاب میداند. هرچند برخی بیشتر و برخی کمتر حجاب دارند، اما حجاب متوسط را اسلام به عنوان حجاب واقعی کاملاً قبول دارد. اما برخی افراد براساس سلیقه خود حجابی که اسلام به رسمیت شناخته را به رسمیت نمیشناسند. این تندروی است و قطعاً سختگیری در عرصه دیانت و اعتقادات دینی، محوریت دین را تضعیف میکند. یک رویکرد غلط دیگر هم هست که این رویکرد، از سوی کسانی است که براساس فرهنگ غرب با دیانت در ایران برخورد میکنند. در قضایای بعد از دوم خرداد که مطبوعات شکل گرفت، برخی برای تضعیف مذهب در کشور وارد میدان شدند که البته اعتراضات جدی هم به آن شد. مثلاً یکی از روزنامههای آن زمان این بحث را مطرح کرد که اعدام، عملی غیرانسانی است. سؤال این است؛ چرا ما باید چیزی را بگوییم که غربیها میگویند و براین اساس مدعی شویم که اعدام در اسلام غیرانسانی است و ما باید خودمان را با فرهنگ غرب تطبیق بدهیم؟ یا بحثهای دیگر مبنی بر اینکه اسلام نباید در حوزه حکومت و اداره جامعه وارد شود، در حالی که اساساً مزیت ما این است که براساس فرهنگ خودمان، جامعه را اداره کنیم و اگر این مزیت را کنار بگذاریم، به دنبالهروی مدلهای موجود در جهان تبدیل میشویم. دنبالهرو بودن هیچ جایگاهی در جهان ندارد. علت عمده جایگاه امروز ما در جهان، اتفاقاً این است که در کنار مدلهای موجود، مدل جدیدی عرضه کردیم و به همین دلیل برای صاحبان قدرت غیرقابل تحمل است و اگر خودمان را ذیل آنان تعریف میکردیم، اساساً در آنان حل و هضم میشدیم. کسانی که امروز در داخل کشور با این حرف که اسلام نباید در صحنه سیاست باشد، این محور را تضعیف میکنند، توجه ندارند که یکی از دلایل اتحاد جامعه ما اسلام بود که توانست همه اقشار را با هم پیوند بزند. پیش از آن امریکاییها و انگلیسیها تصور میکردند توانستهاند اختلاف را در همه اقشار جامعه گسترش دهند و از نظر آنان آشتی اقشار ملت دیگر ناممکن بود. واقعاً هم اختلاف ریشهای ایجاد کرده و خیال شان راحت بود که هرگز در ملت ایران قدرت ملی شکل نخواهد گرفت که بتواند برای آنان تهدیدی به وجود بیاورد.
بنابراین ما اینجا شاهد شکلگیری یک دوقطبی هستیم؛ یعنی کسانی که قائل به فرهنگ سکولار غرب هستند، مذهب را نادیده میگیرند و آنان که معتقدند باید به مذهب توجه کنیم ، به ایرانیت ما توجهی ندارند.
در بعضی موارد این امر را قبول دارم، با این توضیح که کسانی که قائل به مذهب هستند، قطعاً «حب الوطن من الایمان» را از یاد نمیبرند، اما آنان که تحت تأثیر دشمنان هستند، حسابشان جدا است. من جریان مظفر بقایی را سازمانی صهیونیستی میدانم و حتی آیت را هم مـتأثر از آن میدانم، زیرا آیت تا سال 42 قطعاً عضو این تشکیلات بود، یعنی بعد از دریافت این نکته که مظفر بقایی در کودتا نقش داشت، باز هم به عضویت خود ادامه داد. من جریان دامن زننده به اختلاف میان دین و ملیت را عامل بیگانه میبینم. اصلاً این اختلاف از پایان قاجار یعنی از زمان حضور بیگانه در ایران آغاز شد و تا پیش از این ما اختلافی میان مذهب و ملیت نداشتیم و این دو تا در کنار هم جامعه ایران را به پیش میبردند. تعارض میان این دو زمانی به وجود آمد که برخی داستان پردازی کردند که اسلام کتابخانهها را آتش زده و کتابها را سوزانده است، اسلامی که علی(ع) میگوید «اگر یک خط به من بیاموزی، تا آخر عمر مطیعت خواهم بود و خودم را مدیون تو خواهم دانست.» چنین اسلامی، آیا کتابخانه آتش میزند؟
نقد شما به ماجرای کتابسوزی آقای تبریزیان را دیدم که قابل ستایش هم بود. میخواهم به زمینههای دیگر قوی شدن بپردازیم. برای ما جالب توجه است که شما به حوزههای نرم قوی شدن توجه میکنید، درحالی که بسیاری دیگر صرفاً به حوزههای سخت مثلاً به قدرت نظامی یا حضور ما در کرانههای مدیترانه اشاره میکنند.
یکی از محورهای دیگر قوی شدن احزاب هستند. احزاب با پیوندی که میان مردم و حاکمیت ایجاد میکنند، میتوانند موجب تقویت توان ملی شوند و جامعه را قدرت ببخشند. احزاب میتوانند آگاهی جامعه را رشد داده و به برطرف کردن ایرادهای تصمیمسازان در حاکمیت کمک کنند. اما آیا احزاب ما واقعاً این گونه عمل میکنند؟ متأسفانه برخی احزاب در برخی مقاطع علیه مصالح عمل کردند. تضعیف مذهب در روزنامههای برخی احزاب که اشاره کردم، یکی از عوامل تضعیف وحدت بود که من آن را یکی از خطاهای فاحش احزاب سیاسی میدانم. یا امروز، ما از طریق دموکراسی، مجلس و قوه مجریه را شکل میدهیم، اما تعجب میکنم از برخی از آقایان که هم میخواهند در حاکمیت باشند و هم یک پا بیرون از خارج کشور داشته باشند. آیا این رویکرد عاقلانه است؟ کدام نظام سیاسی اجازه میدهد که کسانی هم از منافع داشتن یک پا در خارج از کشور بهرهمند بشوند و هم یک پا در داخل کشور داشته باشند و از ساختار سیاسی داخل کشور بهرهمند بشوند؟
چه عملکرد سیاسی یا رسانهای را دلیل بر این میدانید که جناحی یا حزبی نگاه به خارج داشته است؟
در مجلس ششم 126 نفر بیانیهای را صادر کردند. ببینید در آن بیانیه چه شرایطی از کشور ترسیم کردند. نوشتند شرایط ما این گونه است که امریکاییها میخواهند ایران را دچار ترس کنند تا تسلیم شود. این بیانیه وقتی صادر شد که بوش جرأت حمله به ایران را نداشت، اما به دو کشور همجوار یعنی عراق و افغانستان حمله میکند تا ایران دچار ترس شده و خود را با سیاستهای امریکا وفق دهد. آیا شرایط در داخل کشور، به اندازهای بد و دشوار بود که در این بیانیه ادعا شده بود؟ بیایید این بیانیه را مرور کنیم تا ببینیم در دورانی که آقای خاتمی رئیس جمهوری است و این آقایان هم مجلس را در اختیار دارند، شرایط را چگونه ترسیم میکنند و دل مردم را خالی میکنند؟ در این بیانیه آمده است «شاید در تاریخ پر فراز و نشیب ایران هیچ زمانی را به حساسیت امروز نتوان یافت. تنها با تسامح میتوان وضعیت ایران را در زمان اشغال در جنگ جهانی دوم یا پیش از پذیرش قطعنامه 598 با وضع کنونی مقایسه کرد.» ببینید! دشمن تلاش میکند دل مردم را خالی کند تا مردم خودشان تسلیم بشوند، زیرا حمله به ایران هزینه بسیار کلانی خواهد داشت و نمیتواند از عهده ملت ایران بربیاید، برای همین یک جنگ روانی علیه ملت ایران به راه میاندازد. اما ببینید یک جریان سیاسی در داخل (همسو با این جنگ روانی) شرایط آن ایام را با جنگ جهانی دوم که کشور اشغال شده است، مقایسه میکند. آیا این بیانیه غیر از این است که بلندگوی تبلیغاتی دشمن شده؟ این اوج سیاهنمایی و خلاف واقع بود. چرا باید یک گروه سیاسی در داخل کشور، بگوید وضعیت ما آنقدر خراب است که قبل از آن که آنان ما را از نقشه جهان محو کنند، خودمان تسلیم شویم؟ بعد هم این بیانیه ادامه میدهد: «اما شاید دوره کنونی از این لحاظ بی مانند باشد که شکافهای سیاسی و اجتماعی با تهدیدات خارجی و برنامههای آشکار ایالات متحده امریکا به عنوان قدرتی که در برابر خود مانعی نمیبیند...» یعنی امریکا میتواند هر کاری دلش بخواهد برای تغییر نقشه ژئوپلیتیک منطقه انجام بدهد و نظام ناچار به واکنش در برابر این برنامه است. بنابراین کنش و واکنشی که این بیانیه توصیه میکند، تسلیم است. به همین خاطر در پایان بیانیه، میگویند که «اگر جام زهری باید نوشیده شود، قبل از آن که کیان نظام و مهم تر از آن استقلال و تمامیت ارضی کشور در مخاطره قرار بگیرد، باید نوشیده شود.» این فراز یعنی امریکا میتواند تمامیت ارضی ما را از بین ببرد، پس باید تسلیم شویم. فرض کنیم که این آقایان تهدید امریکا را جدی میدیدند، آیا باز هم باید اینطوری حرف بزنند؟ یا اینکه باید میگفتند که ملت ایران! دشمن بیخود میکند که تمامیت ارضی را مورد تعرض قرار دهد، شما همان ملتی هستید که 8 سال جنگیدید و... سؤال من است؛ آیا چنین رویکردی متعلق به حزبی است که خود را متعلق به ایران میداند؟ به نظر من این بسیار زیادهخواهی است که بگویید در انتخابات باید آدمهایی که مثل این بیانیه فکر میکنند تأیید صلاحیت شوند و به مجلس بروند تا پس از آن حرفهای امریکاییها را در داخل کشور بشنویم و پشت جبهه مردم ایران را تضعیف کنیم. در کدام نقطه از جهان چنین چیزی را میپذیرند؟
من میپذیرم که بخشهایی از این بیانیه تند و سیاه است، اما نکته اینجاست...
مگر سایر بیانیههایشان غیر از این است؟
بیانیه اخیر (درباره اعتراضات آبان ماه را ببینید) آقای کرباسچی گفت که این بیانیه مانند بیانیه منافقین است. بیانیهای که درباره مسائل آبانماه دادهاند، عیناً بیانیه منافقین است. در این صورت چه انتظاری دارید؟ کار خوبی است که از حق اعتراض مردم حمایت کنیم، اما در کنار این مطالبه، تحرکاتی مانند حمله به برخی نقاط استراتژیک نظامی یا مراکز تهیه آذوقه جامعه یا مراکز امنیتی مانند مرکز سوئیچینگ ارتباطات در کشور اتفاق افتاد. حملاتی از این دست به چنین مکانهایی که امثال ما هم نمیدانیم که چه هستند و کجا هستند، طبیعی است؟ این اطلاعات چگونه در اختیار عدهای قرار گرفته است که به آنجا حمله کنند و آنجاها را آتش بزنند؟ در کدام کشور حمله به چنین مراکزی تحمل میشود؟ اگر در انگلیس تظاهرات راه بیندازید و در آن به مراکز نظامی و استراتژیک حمله کنید، شما را قتل عامتان میکنند. من دانشجوی خارج کشور بودم. ما مجوز تظاهرات مقابل سفارت امریکا را داشتیم. کار خلاف هم نکردیم، اما چون دیدند به نفعشان نیست، کتک زدند و زندانی کردند. در زندان هم کتک زدند. حالا عدهای در داخل بیانیه میدهند و پشت جبهه را تخریب میکنند، بدون این که کمترین اشارهای به منافع ملی داشته باشند یا حمله به ذخایر استراتژیک را محکوم کرده و بگویند این حملات کار دشمن است. فرض کنیم که ترامپ میخواست در پاسخ حمله ما به عین الاسد، به بخشی از ایران حمله کند، آیا مکان این حملات غیر از این جاهایی بود که در جریان اعتراضات به آن حمله شد؟ انتظار این بود که اگر قرار است بیانیهای صادر شود، افرادی که به این مکانها حمله میکنند و این کارها را میکنند، محکوم شوند، بعد هم گفته شود که نیروی انتظامی باید دقیقتر عمل کند. اما بیانیه میدهید و یک کلام از این حرفها نمیزنید و کاملاً حرفی را میزنید که دشمن میخواهد و پشت جبهه مردم ما را تضعیف میکنید. این زیادهخواهی است و این زیاده خواهی در مورد احزاب در هیچ کشوری تحمل نمی شود. این رویکرد تضعیف کننده وحدت ملی است. وقتی در قدرت هستید، باید به مصالح ملی پایبند باشید. درباره بعضی احزاب دیگر این سو هم، نباید حساب این آدمها را با حساب کسانی که از همین فکر، اما پایبند مسائل ملی هستند، یکی گرفت. به باور من کسانی از این طیف که پایبند مسائل ملی هستند، باید با آدمهایی از جنس نویسندگان این بیانیه بنشینند و با آنان صحبت کنند. به عبارت دیگر، نباید جرم اینها را به آدمهای سالمشان تعمیم داد. گرچه من به این عده نیز نقد جدی دارم که چرا در برابر کسانی که تندروی دارند و پایبند مبانی ملی نیستند، نمیایستند و آنان را طرد نمیکنند؟ یعنی همان حرفی که آقای کرباسچی زد، چرا دیگران نمیزنند؟
مسألهای که شما درباره رشد احزاب سیاسی مطرح کردید، به نظر من یک مسأله تاریخی است و ناظر بر ناتوانی در بازی سیاسی و مهمتر از آن ناتوانی در سازش سیاسی در داخل است. به عبارت دیگر، از وقتی که ما در ایران سیاست مدرن را تجربه کردیم، یعنی از مجلس اول مشروطه تا امروز، بازیگران سیاست داخلی نتوانستهاند به اشتراک نظر دست یابند و درباره این اشتراکات با هم حرف بزنند. به همین دلیل به گونهای با هم رقابت کردهاند که گویی با یک خصم بیرونی رقابت میکنند.
به باور من عدهای این خصومت را تزریق کردهاند.
آنچه که میتواند بازی سیاسی را مشخص و بهعنوان یک داور شیوه بازی سیاسی را تنظیم کند، اجرای بیطرفانه، عادلانه و غیرشخصی قانون در کشور است.
برخلاف شما، معتقدم عدهای آگاهانه و هوشمندانه این خصومت را تزریق کردند. در داخل دشمنی کاذب ساختند تا دشمن واقعی به حاشیه برود. یادم هست که با آقای جلایی پور در صداوسیما مناظره داشتیم. در آن برنامه آقای جلاییپور انتقاد کرد که چرا صداوسیما باید کاری بکند که برخی از اعضای اصلاحطلب (که آن موقع به آنان چپ میگفتند) در صداوسیما راه نداشته باشند. مجری پاسخ داد ما که از آقای شمسالواعظین دعوت کردیم، اما ایشان نیامد. آقای جلاییپور گفت آقای شمسالواعظین نه، چون ایشان صداوسیما را تحریم کرده است. پرسیدم چرا؟ گفتند چون برنامه هویت را پخش کردند و ما هرگز آشتی نمیکنیم. گفتم آقای جلاییپور! آقای شمسالواعظین معتقد است با امریکاییهایی که این همه در تاریخ علیه ما جنایت کردهاند، باید گفتوگو و تعامل کنیم، حالا فرض کنیم صداوسیما اشتباهی کرده است، اما اینجا که عرصه تعامل است و باید مهربانی پیشه کنیم، میگویید قهر؟ منظور از بیان این خاطره این است که من و شما اختلاف فکری داریم، شما نسخهای برای سرنوشت ملت ایران میپیچید و من نسخه دیگری، چرا باید با هم دعوا داشته باشیم؟ ما نسخههای خود را به ملت ایران ارائه میدهیم و او انتخاب میکند.
می پذیرم که ریشه برخی از تندرویها به جناح چپ در مجالس دوم و سوم بازمیگردد، اما درعین حال باید پذیرفت که در سالهای اخیر از این سو هم برخی بدشان نمیآمد که با تکیه بر همان شیوهها، همان بلا را سر اصلاحطلبان بیاورند.
بله حتماً همین طور است، اما نظام اصلاحطلبان را پذیرفت. همین جبهه پایداری، بعد از 88 قائل به این بودند که اکنون بهترین فرصت است تا کل اصلاحطلبان را از نظام جارو و بیرون کنیم. آیا ما پذیرفتیم؟ آیا رهبری پذیرفت؟ در بالاترین سطح، رهبری گفتند نه، این عاقلانه نیست که ما یک تفکر را در ایران حذف کنیم، نشدنی است. نمیتوان یک طیف را جارو کرد. گفتند نه عاقلانه است و نه شدنی است. این لطف نظام بود، اما آیا آقایان تصحیح کردند؟ حتی بعد از مسائلی که برای کشور به وجود آوردند، یک جریان تندرو در اصولگرایان گفت حالا موقعیت خوبی است، اما نظام گفت نه. زیرا فکر را باید با فکر جواب دهیم، یعنی یک تعامل فکری داشته باشیم. زیرا فکر تقابل ندارد، بلکه توأم با تعامل است که البته به این معنی نیست که من موضع خود را رها کنم، اما تعامل میکنم. اما (اصلاحطلبان این کار را) نکردند. بیانیه اخیر جریانی که مدعی است نظام نمیگذارد رقابت ایجاد شود و مدعی است که رقابت حتماً در زمانی است که ما در صحنه باشیم، شما اگر میخواهید در صحنه باشید، باید به اصولی پایبند باشید. در بیانیه خودشان نوشتهاند: «ناهنجاریهای اجتماعی، تشدید تحریمها و تهدید مستمر خارجی امور کشور را تقریباً به حال تعلیق درآورده است» آیا واقعاً امور کشور تقریباً متوقف شده است؟ ما نه فقط ماهواره به فضا میفرستیم، بلکه پیشرفتهایمان در برخی صنایع غیرقابل تصور است. اما وقتی بدون دیدن این موفقیتها، مدعی میشوید که «کشور در حالت تعلیق قرار گرفته است» این خالی کردن دل مردم است. در ارکان نظام قرار بگیریم که دل مردم را خالی کنیم؟ خالی کردن دل مردم کار دشمن است. شما کار دشمن را انجام میدهید، چطوری میخواهید خود را طرفدار مصالح ملی عنوان کنید؟ شما از مجلس ششم تا امروز مدام میگویید ملت ایران در حال سقوط است، در حالی که میبینیم ملت ایران در حال پیشرفت است.
آیا شما چنین پیشرفت فکری را در جریان اصولگرا میبینید؟ چون به نظر میرسد که عموم رویشهای جریان اصولگرا هم توأم با رشد فکری یا نوآوری سیاسی یا نوآوری فکری نبوده است.
تا حدی این نظر را قبول دارم. اتفاقاً یکی از محورهای ضروری برای قوی شدن، پژوهش است. ما باید به پژوهش بویژه در علوم انسانی توجه کنیم تا اتحاد جامعه حول تفکر و دستاوردهای علمی شکل بگیرد، پژوهش در زمینه تاریخ، علوم انسانی و حتی فیزیک و شیمی. ما امروز شاهد توجه لازم به پژوهش نیستیم. قطعاً باید سرمایهگذاری در زمینه پژوهش زیاد شود تا حاصل پژوهش از سوی دست اندرکاران سیاسی و احزاب مصرف شده و به آنان رشد بدهد، زیرا بدون سرمایهگذاری در عرصه پژوهش چگونه میتوان رشد که شایسته و بایسته ملت ایران است را شکل داد؟ درغیاب پژوهش رشد کند میشود.
در بحث قوی شدن، بیشتر به حوزهها و مصادیق نرم اشاره میکنید.
اصلاً قائل نیستم که قدرت نظامی نقطه قوت اصلی ما محسوب میشود. قدرت نظامی ابزار ماست و اصل پایههای قدرت ما را قدرت نظامی تشکیل نمیدهد. آنچه موجب شد ملت ایران در انقلاب اسلامی پیروز شود، آنچه موجب شد حتی در صحنههای رویارویی ما با امریکاییها، آنان به تأمل وا داشته شوند، قدرت نرم ماست، نه قدرت سخت ما. البته من اصلاً قدرت سخت را نادیده نمیگیرم و معتقدم باید بهعنوان یک ابزار حیاتی به آن توجه کنیم، اما نقطه قوت ما، قدرت نرم ماست. ببینید قبل از انقلاب اسلامی بسیاری میگفتند بدون قدرت سخت در برابر امریکا و استبداد، هیچ کاری نمیتوان کرد اما انقلاب اسلامی نشان داد که قدرت نرم میتواند بر قدرت سخت برتری پیدا کند. امروز هم همین گونه است. آنچه موجب شد امریکاییها کاملاً فلج بشوند، حضور چندین میلیونی در تشییع پیکر شهید سلیمانی است. این قدرت است که آنان را درهم ریخته و به چالش کشیده و آنان را به این جمعبندی میرساند که با این انسجام و این اتحاد، قدرت سخت شان، نه تنها کارآیی ندارد، بلکه اتحاد را بیشتر میکند. در انقلاب اسلامی امریکاییها، ژنرال هایزر را فرستادند و او در چندین جلسه، همه جوانب کودتا را بررسی کرد و نوشت من دیگر همه احتمالات کوچک را با فرماندهان نظامی هماهنگ کردهام، اما آنچه این نقشه را بهم میریزد، قدرت نرم است. آنچه شاه را بیرون میکند هم قدرت نرم است. وقتی که شاه بر فراز تهران میرود و با تماشای راهپیمایی عظیم مردم، قدرت نرم ملت را مشاهده میکند، درهم میریزد و ناچار به فرار میشود.
بنابراین آنچه شاه را فراری داد، حمله نظامی به کاخ شاه نبود. اتفاقاً تأثیرگذاری قدرت نرم در کسانی که به قدرت سخت اتکا دارند، بسیار سریع است. یعنی کسی که براساس قدرت سخت برنامهریزی میکند در مواجهه با قدرت نرم با مجهولاتی مواجه میشود که این مجهولات او را سردرگم میکند، زیرا قدرت نرم در محاسبات صاحبان قدرت سخت نمیآید و اصلاً نمیتوانند آن را درک کنند. به همین دلیل است که میگوید فرض که کودتا کردیم، این ملت با ما چه خواهد کرد؟ آیا مطیع خواهد شد؟ ما چقدر از اینها را باید بکشیم تا مطیع بشوند؟ ضمن اینکه نمیتوان با قدرت نرم از طریق قدرت سخت مقابله کرد و این همان چیزی است که در جریان انقلاب اسلامی دیدیم. بنابراین امروز ما باید بر اشتراکاتی که میتواند قدرت نرم ما را افزایش دهد، تکیه کنیم. به این معنی که باید به احزاب بگوییم کارکرد خودتان را داشته باشید تا در این صورت قدرت ملی شکل بگیرد. یا احزاب و دیگران باید در ارتباط با اتحاد ملت، ارتقای بینش ملت، آگاهیهای ملت و دادن امید به آنان بکوشند. اما آیا جریاناتی که امید را در دل مردم میشکنند، میتوانند مدعی شوند که تعلق به این ملت داریم؟ قطعاً تعلق ندارند. چه بخواهیم چه نخواهیم، ما فرمولی (از اداره جامعه و کشور) را عرضه کردهایم که براساس همین فرمول به یک قدرت تبدیل شدیم. امروز هم قدرت ما در جهان منشأ تحول و تغییر است. اگر به دوران سلطه برگردیم، برخلاف آنچه گفته میشود، اگر تسلیم شویم، چیزی برایمان باقی نخواهند گذاشت و اگر جام زهر بنوشیم و باز اگر بر ما مسلط بشوند، ریشه ایرانیت را خواهند زد. تأکید کنم که به باور من، اگر غرب بار دیگر بر ایران مسلط شود، هیچ چیزی باقی نخواهد گذاشت تا این ملت دیگر بار جوانه بزند و این مسأله فقط متوقف به این نخواهد بود که نظام سیاسی را عوض کند یا مانند کودتای 28 مرداد برخی از نخبگانش را از دم تیغ بگذراند، بلکه فراتر از اینها، اساساً توانمندی و قابلیت ملت را نابود خواهد کرد. همه داشتههایش را نابود خواهد کرد تا این ملت نتواند دوباره رشد کرده و به مدلی برای سایر کشورها تبدیل شود. این واقعیتی است که باید بفهمیم؛ فهم این مسأله دشوار نیست که امروز نباید برای دشمن فرصت ایجاد کنیم. هر سلیقه و هر تعلق خاطری که داریم، اگر ذرهای برای این ملت و این سرزمین ارزش قائلیم، باید در مسیر تقویت این کشور پیش برویم. بسیاری از کسانی که به بهانه دفاع از ملت، دل ملت را خالی میکنند، تعلقی به ملت ندارند. یک پایشان آن طرف است. فکر میکنند اگر امریکاییها حاکم شوند، آنان را خواهند پذیرفت، درحالی که اینطور نیست، آنان را مصرف میکنند و بعد به کناری خواهند انداخت. بنابراین یکی از زمینهها و راههای قدرتمند کردن ایران، این است که واقعیتها را به مردم بگوییم. یکی از مشکلاتی که امروز در کشور پدید آمده، این است که برخی پیشرفتها و دستاوردهای کشور را مایه غرور نمیدانند، درحالی که اینها واقعیتهای کشور است، اما به گونهای عمل میکنند که چون جمهوری اسلامی این کارها را میکند، بنابراین نه تنها نباید درباره آنها صحبت کنیم، بلکه باید مسخره هم بکنیم که «مگر میشود و آیا ما میتوانیم؟»
در ماجرای حمله به عینالاسد، بسیاری سعی کردند با القای این امر که امریکاییها از پیش زمان حمله را میدانستند، مسأله را ساده جلوه دهند، درحالی که این حمله به یک پایگاه امریکایی، بعد از جنگ جهانی دوم سابقه نداشته است. حتی اگر یک گلوله کلاشنیکف هم به این پایگاه شلیک شده باشد و ایران گفته باشد که من این گلوله را شلیک کردهام و مسئولیت آن را پذیرفته باشد، برای شکستن هیمنه امریکا کافی است، چه رسد به اینکه 15 تا موشک به این پایگاه امریکایی شلیک شده باشد.
گذشته از این، در فناوری نانو و دیگر رشتههای علمی کارهای بزرگی انجام میدهیم، اما چون به نام جمهوری اسلامی است، باید آن را تحقیر کنید و بپوشانید؟ چرا نباید افتخار کنید؟ مگر جمهوری اسلامی متعلق به این ملت نیست؟! مگر پدیدهای است که حتماً باید حذفش کنید؟ تاریخ را که میخوانیم، متأسف میشویم که چگونه غرب ملت ایران را تحقیر میکرد. اما امروز این نظام سیاسی توانسته در یک مدت کوتاه یک تحول بزرگی ایجاد کند، چرا به این تحول بزرگ مباهات نمیکنید؟ اگر ملیگرا هستید، رهبر این نظام سیاسی در اوج ملیگرایی است و نمیتوانید هیچ جریان سیاسی را در ملیگرا بودن با ایشان مقایسه کنید. در تعلق به ایران هم به همین ترتیب؛ یا اگر به توسعه سیاسی اعتقاد دارید، در این مدت واقعاً توسعه سیاسی ای کسب کردیم که در تاریخ کم نظیر است. ضمن اینکه در همه این احوال، خودمان مسائل خودمان را حل میکنیم. امروز در ایران کسی در جایگاه ریاست جمهوری است که من او را نمیپسندم، اما مجبورم او را تحمل کنم و ظرف وجودی خود را بسط بدهم. این نظام سیاسی توانسته این کار را بکند که از این طرف هم مثلاً شما وجود احمدینژاد را برای بشریت فاجعه میدانستید، اما مجبور بودید او را تحمل کنید، چون رأی مردم او را انتخاب کرده بودند. این توسعه سیاسی در ایرانی رقم خورده است که به هیچ وجه در مسائل داخلی خودش نقش نداشته است، آیا این قابل تقدیر و قابل توجه نیست؟ پیشرفتها در سایر زمینهها هم درحالی صورت گرفته است که فشارها بر این کشور در اوج خود بوده است. امروز استعدادهای بزرگ و جوانی در کشور شناسایی و پرورش داده میشوند و این ناشی از توسعهای است که در آموزش ایجاد شده است.
امروز دانشگاهها به دورترین نقاط کشور رفته است. درحالی که در رژیم شاه، برخی میخواستند در قزوین دانشگاه بسازند، هویدا در مجلس مسخره میکرد و درنهایت کسی که خواهان ساخت دانشگاه در قزوین بود را عزل میکنند! البته امروز ضعفها و کاستیهایی داریم، اما آیا واقعاً برای کسانی که ادعای تعلق خاطر به این کشور دارند، چون جمهوری اسلامی که مورد علاقهشان نیست، اما نباید به ایرانیت خودشان هم توجه و افتخار کنند؟ این نظام برای ایرانیت و سرفرازی ایران تلاش میکند. اما متأسفانه به گونهای برخورد میکنند که اینها دستاوردهای دشمن است و به باور من، این رویکرد زمینه ساز رشد جامعه نخواهد بود.
نیم نگاه
نخستین چیزی که ما باید نسبت به آن تجدیدنظر کنیم، نگاه به ملیت و هویت ملی است. هویت ملی عامل تأثیرگذار در اتحاد جامعه است. پس از انقلاب اسلامی ما مقابل تصویری از ملیت که انگلیسیها و بیگانگان مروج آن بودند، موضع گرفتیم. اما ما کار دیگری هم کردیم و آن این بود که به طور کلی ملیگرایی را به حاشیه راندیم، در حالی که به نظر من کار غلطی است. اسلام اعتقاد به وطن را پایهای از ایمان میداند. اما ما در این زمینه اشتباه رفتیم. بعضی از جریانات مشکوک هم به این مسائل دامن زدند. اما امروز درحال اصلاح این رویکرد هستیم به این معنی که برای علاقه مندان به ایران و سرنوشت ایران، هویت و اعتبار قائل باشیم
رهبر معظم انقلاب در دورهای تأکید کردند که فارسی باید زبان علمی جهان بشود. امروز زبان فارسی درحال تبدیل شدن به زبان سیاسی جهان است. این نکته بسیار مهمی است که نشان میدهد ما در کجا ایستادهایم. بنابراین طبیعتاً ایران، متناسب با شرایطی که دارد، باید خود را قدرتمند سازد و قدرتمند ساختن در جبهه داخلی، مصاف با بیرون را سهل و آسان خواهد کرد
اصلاً قائل نیستم که قدرت نظامی نقطه قوت اصلی ما محسوب میشود. قدرت نظامی ابزار ماست اما اصل پایههای قدرت ما را قدرت نظامی تشکیل نمیدهد. آنچه موجب شد ملت ایران در انقلاب اسلامی پیروز شود، آنچه موجب شد حتی در صحنههای رویارویی ما با امریکاییها، آنان به تأمل وا داشته شوند، قدرت نرم ماست، نه قدرت سخت ما. البته من اصلاً قدرت سخت را نادیده نمیگیرم و معتقدم باید بهعنوان یک ابزار حیاتی به آن توجه کنیم، اما نقطه قوت ما، قدرت نرم ماست
این گفتوگو را تصویری هم ببینید
هم ایران ، هم اسلام
گفت و گو با عباس سلیمی نمین
پژوهشگر تاریخ معاصر
جامعه ایران اکنون کجا ایستاده و به کدام سو می رود؟ برای دستیابی به تصویر روشن از وضعیت و مسیر
حرکت جامعه، با کارشناسان حوزه های مختلف در مجله سیاسی- اجتماعی «جستجو» گفت و گو خواهیم کرد. درسومین شماره از مجله سیاسی- اجتماعی «جستجو» عباس سلیمی نمین پژوهشگر تاریخ معاصر از چیستی «قوی شدن» می گوید.
برنامه «کیو آر اسکنر» را میتوانید از اپلیکیشنهای مختلف دانلود کنید.
پربازدیدترینهای روزنامه ها
سایر اخبار این روزنامه
هشدار : ماسک بزنید تا سلامت بمانید
مدرسه دیجیتال سناریو یی برای عبور از بحران کرونا
دعوای امریکایی از یک افشاگری
6 استان در وضعیت قرمز
زمینها را برای مسکن مردم آزاد کنید
تکرار بازی با ادعاهای بیسند
می توان هم نظام را کارآمدترکرد و هم منافع مردم را تأمین
قدرت نرم، مزیت ایران برای قوی شدن
مواظب بدخواهان ایران فرهنگی باشیم
استقلال صدرنشین جدول رباط صلیبی
صندلی ممنوع
استاندار خوزستان: آب غیزانیه برای ۲۰ سال آینده تأمین شد
سلام ایران
اگر این دولت نبود!
جنبههای حقوقی دسترسی آژانس
بیرون میآیید ماسک بزنید
امنیت سایبری بدون همکاری بینالمللی بیمعناست