بهشتی متفکر بهشتی سیاستمدار




مهسا رمضانی


خبرنگار
39 سال پیش، در شامگاه ۷ تیر سال ۱۳۶۰، در پی بمب‌گذاری در دفتر حزب جمهوری اسلامی در هنگام سخنرانی در تالار حزب به شهادت رسید؛ آیت‌الله دکتر بهشتی، فقیه، حقوقدان، دومین رئیس دیوان عالی کشور پس از انقلاب، نخستین دبیرکل حزب جمهوری اسلامی و نایب رئیس مجلس خبرگان قانون اساسی بود. به‌دلیل سوابق اجرایی و سیاسی که در جریان پیروزی انقلاب و پس از آن داشت، اغلب از وی با عنوان یک «سیاستمدار» سخن به میان می‏ آید. اما اگر با نگاهی ژرف‏تر در زندگی و افکار او بنگریم، بُعد اندیشگی شخصیت او سنگینی بیشتری خواهد داشت. در آستانه سالروز شهادتش با فرزند او دکتر علیرضا بهشتی، استاد علوم‎ سیاسی دانشگاه تربیت مدرس، به گفت‌وگو نشستیم و از او در خصوص «نسبت امروز جامعه ایرانی با شهید بهشتی» پرسیدیم. به زعم او، این نسبت در مقایسه با دو دهه اول انقلاب دچار تحول شده و جامعه ایرانی، امروز بیشتر می‏ کوشد تا بر بُعد فکری و اندیشگی بهشتی متمرکز شود و برخلاف دو دهه نخست انقلاب، نسل امروز شهید بهشتی را بیشتر به‌عنوان یک «متفکر» می‌شناسد.
***
جناب بهشتی، برخی بر این باورند که رجوع به شهید بهشتی در سه دهه اول انقلاب بیشتر رجوعی نوستالژیک بود؛ اما امروز رجوع به ایشان بیشتر با هدف بازشناسی است. آیا این تلقی، می‌تواند به آن معنا باشد که شهید بهشتی در دوره‌ای که زندگی می‎کرد چندان توسط جامعه‌اش درک نشد و آیا می‌توان از او به‌عنوان «متفکر نسل آینده» سخن گفت؟
بله، به یک معنا می‌توان گفت که نسبت جامعه ایرانی با شهید بهشتی دچار تحول شده است، اما این تحول تدریجی بوده و عوامل گوناگونی موجب آن شده است؛ از جمله می‌توان به تغییرات نسلی اشاره کرد. در دو دهه نخست حیات جمهوری اسلامی، اکثریت شهروندان نسبت به حوادث تاریخی در موقعیت یک «مشاهده‌گر» قرار داشتند؛ یعنی خودشان آن وقایع و حوادث را تجربه کرده بودند. اما این تجربه تاریخی همراه با تجزیه و تحلیل علمی نبود، بلکه تفسیری که هر فرد داشت تحت تأثیر دو عامل شکل گرفته بود: «تجربه شخصی» و «تبلیغات رسمی». از دهه سوم تاریخ جمهوری اسلامی تا امروز، شاهد شکل‌گیری اکثریتی در جامعه توسط اقشاری هستیم که نه چنین تجربه تاریخی را داشته‌اند و نه ضرورتاً نگرش خود به تاریخ این چند دهه را براساس چارچوب‌های تعیین‌شده از سوی دستگاه‌های تبلیغات رسمی کسب می‌کنند‌. بخشی از این اکثریت جدید اساساً علاقه‌ای به شناخت هویت تاریخی خودشان ندارند و با مشاهده برخی ناکامی‌های ناشی از سیاست‌های غلط این چند دهه و وضعیت نابسامان خودشان و جامعه پیرامونشان، نگاهشان را از درون به بیرون تغییر جهت داده و در پی بازتعریف خودشان در عرصه جهانی هستند. بخشی هم با اتخاذ نگاه انتقادی به چند دهه گذشته، می‌خواهند هویت تاریخی خودشان و جامعه‌شان را مورد بازشناسی و بازتعریف قرار دهند که فی‌نفسه پدیده مبارکی است؛ هرچند نتایج آن، بسته به نوع مرجعیت تاریخ‌نگاری که به آن اعتماد می‌کنند، می‌تواند مثبت یا منفی ارزیابی شود. مثلاً بسته به اینکه متون تاریخ رسمی را قابل اعتماد بداند یا به متون تاریخ منتشر شده در خارج از چارچوب خوانش رسمی از تاریخ مراجعه کند، یا به لحاظ درجه اعتبار، به تاریخ‎شفاهی بسنده کند یا حاضر باشد وقت بیشتری بگذارد و اسناد و مدارک معتبرتر تاریخی را هم مطالعه کند، بازبینی‌اش شکل می‌گیرد. در برخورد با شهید بهشتی هم همین تحول را می‌توان مشاهده کرد. برای نسل اول و دوم انقلاب، بهشتی بیشتر یا در سایه مظلومیت و شهادتش یا در سایه تصویری که از او یک سیاستمدار قدرت‌طلب و انحصارطلب ارائه می‌کرد شناخته می‌شد. در حالی که نسل سوم و چهارم، بیشتر به‌دنبال شناخت او به‌عنوان چهره‌ای مؤثر در تحولات فکری و تاریخی است.
این تحول در سال‌های گذشته که نمایشگاه بین‌المللی کتاب برگزار می‌شد قابل لمس بود. به‌عنوان مثال، در سال ۱۳۹۷ غرفه بنیاد نشر آثار و اندیشه‌های شهید آیت‎الله دکتر بهشتی در حدود ده هزار بازدیدکننده داشت. نسل اول و دومی‌ها بیشتر دنبال آثاری بودند که تاریخ تجربه‎شده‌شان را تداعی می‌کرد؛ مثل دی‌وی‌دی مناظره‌های تلویزیونی سال ۱۳۶۰، در حالی که بازدیدکنندگان از نسل سوم و چهارم، که طیف بسیار متنوعی از سبک‌های زندگی را هم دربر می‌گرفت، جست‌و‌جوگرانی بودند که می‌خواستند بدون پیش‌داوری خاصی، بهشتی را بشناسند و به همین دلیل، آثار اندیشه‌ای شهید بهشتی را می‌خریدند. برای این نسل‌ جدید، بهشتی به‌عنوان سرمایه‌ای مطرح است که برای «شناخت گذشته» و «ترسیم راه آینده» می‌توان از آن استفاده کرد. به این معنا، اکثریت قابل‎توجهی از نسل‌های اول و دوم با بهشتی آشنا هستند، اما او را نمی‌شناسند. من در برخوردها و دیدارها مشاهده کرده‌ام که شناخت معاشران و معاصران بهشتی از او نیز ناقص، جزئی‌نگر و شخصی است و غالباً بر اساس همین شناخت کلی، خودشان را از مطالعه آثار ایشان مستغنی ‌می‌دانند.
 بر این اساس، امروز از کدام بهشتی حرف می‌زنیم؛ «بهشتی متفکر» یا «بهشتی سیاستمدار»؟ چه می‎شود که یک متفکر از زمانه‌اش فراتر می‌رود؟
پاسخ درست این است که بهشتی یک مصلح است و مصلحان برای اصلاح‌گری‌شان به‌طور مداوم بین دو عرصه «نظر» و «عمل» در حال رفت و آمد هستند. یعنی پرسش‌های زمانه را در پیشگاه نظر می‌گذارند و پاسخ‌های نظری را در عرصه عمل آزمایش می‌کنند. خوشبختانه، برخلاف نسل اول و دوم انقلاب، نسل سوم و چهارم بیشتر در پی شناخت بهشتی به‌عنوان یک «نواندیش دینی» هستند. اندیشه‌ای که دارای انسجام درونی باشد و تشکیل منظومه فکری بدهد، در صدد پاسخ به پرسش‌های زمان باشد و نه صرفاً پاسخ به شبهات و مکاتب فکری رقیب، زبانش معاصر باشد و بتواند با نسل‌های بعد از خودش رابطه برقرار کند و مخاطبانش را بجای وعظ و خطابه به «گفت‎وگوی نقادانه سازنده» دعوت کند، از طول عمر بیشتری برخوردار خواهد بود.میزان و نوع استقبالی که از آثار منتشر شده از شهید بهشتی می‌شود به ما نشان می‌دهد که اندیشه شهید بهشتی از چنین ویژگی‌هایی برخوردار است و در نتیجه هنوز زنده است و مخاطب جوان را جذب می‌کند. برایم جالب است که شهید بهشتی و اندیشه‌اش حذف‌ناشدنی است و به همین علت کسانی که مایل نیستند اندیشه ایشان مطرح شود، معمولاً ناچار به مصادره، تحریف و گزینش آن هستند.
جامعه امروز ما از شهید بهشتی چه چیزی به ارث برده است؟رد پای آراء و افکار ایشان را در کدام عرصه‎ها بیشتر می‌بینید؟
پاسخ به این پرسش بسیار دشوار است. بهشتی را به‌عنوان «مصلحی اندیشمند» می‌شناسند که در رهبری انقلاب و معماری نظام پس از انقلاب نقش مهم ایفا کرده‌است. با این همه، به‌عنوان مثال در باب با قانون اساسی، نوشتن همه نقاط قوت و ضعف ساختار قانونی کنونی به پای بهشتی نه به لحاظ علمی و نه به لحاظ تاریخی کار درستی نیست. قانون اساسی حاصل یک کار جمعی است و دیدگاه‏ های شهید بهشتی در برخی از موارد متبلور است و در برخی موارد نادیده گرفته شده است. به اضافه اینکه بازنگری سال ۱۳۶۸، دست‌کم در نسبت با نگرش شهید بهشتی، گامی به عقب بشمار می‌آید. یا مثلاً قوه قضائیه کنونی با آنچه شهید بهشتی در صدد ساختن آن بود فاصله‌ای بسیار دارد. یا احزاب سیاسی کنونی تفاوت بسیاری دارند با تصویری که شهید بهشتی از حزب سیاسی و نقش آن داشت و به مقدار بسیار کمی توانست طی عمر کوتاهش در دوره پس از پیروزی انقلاب در حزب جمهوری اسلامی محقق کند و از این جهت پروژه‌ای ناتمام به‌حساب می‌آید. یا نوین‌سازی حوزه علمیه و بازنگری در علوم اسلامی که در دهه‌های ۱۳۴۰ و ۱۳۵۰ پایه‌گذاری کرد که آنها هم پروژه‌های ناتمام به‌حساب می‌آیند آنچه امروز مشاهده می‌کنیم فاصله‌های معناداری دارد. برای آشنایی بیشتر، به خوانندگان‌تان مطالعه آثار آقایان محمد سروش محلاتی و سیدجواد ورعی درباره شهید بهشتی را توصیه می‌کنم تا این فاصله را به‌طور مستند مشاهده کنند. همچنین کتاب درسی بسیار مفیدی که به تازگی توسط بنیاد نشر منتشر شده با عنوان «زیست و اندیشه شهید آیت‌الله دکتر بهشتی» که به‌طور آنلاین هم قابل تهیه است. تصور می‌کنم اگر شهید بهشتی امروز زنده می‌شد، از مشاهده شکل و شمایل نظام و جامعه شگفت‌زده می‌شد.
مخاطب امروز شهید بهشتی را چه بخش‌هایی از جامعه می‎دانید؟
مخاطب اندیشه شهید بهشتی همه کسانی هستند که بدون اینکه بخواهند از هویت تاریخی جامعه ایرانی فرار کنند، در صدد یافتن راه‌هایی برای اصلاح بنیادین و ساختاری نظام و جامعه هستند، کسانی که سعی می‌کنند شیوه همزیستی چهار مؤلفه تشکیل‌دهنده هویت ملی ما یعنی «ایرانیت»، «خداجویی»، «سنت» و «مدرنیته» را بیابند تا از رهگذر آن، الگوی ایرانی توسعه و پیشرفت را تبیین کنند و ایران و ایرانی را از بن‌بست کنونی نجات دهند.
چقدر حوزه و دانشگاه هر یک توانستند میراث‌داران خوبی برای اندیشه ایشان باشند؟
در مورد میراث‌داری، واقعیت این است که نه حوزه و نه دانشگاه اساساً قدم مؤثری برای شناخت اندیشه‌های شهید بهشتی برنداشته‌اند تا سؤال درباره میزان دوری یا نزدیکی این دو نهاد با میراث شهید بهشتی موضوعیت داشته باشد.
کجاها از اندیشه شهید بهشتی فاصله گرفته‎ایم؟
اینکه کجاها از اندیشه ایشان فاصله گرفته‌ایم، بحث و بلکه مباحث مفصلی می‌خواهد که در این مجال اندک نمی‌گنجد. اما شاید در یک کلمه بتوان گفت که بهشتی به دین به‌عنوان «آیین زندگی» نگاه می‌کرد در حالی که هم حوزه و هم دانشگاه از این نگاه فاصله‌ای بسیار دارد. این پاسخ خلاصه اما نیازمند توضیح و تفصیل بسیار است که ان شاءالله در فرصت‌های مناسب دیگر باید مطرح شود.