روزنامه ایران
1399/04/19
اجرای آنلاین برای تئاتر جواب نمیدهد
ندا طیبی
خبرنگار
حسن معجونی معتقد است کار نشد ندارد. هرچند شرایط برای او و گروه تئاتر «لیو» هم مانند دیگر تئاتریها دشوار است ولی معجونی نه نومیدی را درک میکند و نه خستگی را و با همه انتقاداتی که دارد، میکوشد راه دیگری را از میان سنگلاخها بیابد. در گرماگرم دوران کرونایی درباره آینده مبهم تئاتر، فعالیتهای گروه تئاتر لیو و نادیده گرفتن آموزش بازیگری همکلام شدیم.
این روزها که زندگی همه ما تحت تأثیر کرونا قرار گرفته، گروه تئاتر «لیو» چگونه به حیات خود ادامه میدهد؟
معمولاً فعالیتهای ما به اجرا مربوط میشود که فعلاً برای همه منتفی است. تئاتر شاید سختترین دوران خود را میگذارند. در این شرایط همه هنرها دچار مشکل شدهاند اما زیست بقیه میتواند به نوعی اتفاق بیفتد. هر چند ساخت فیلم هم در این وضعیت ماجراهای خود را دارد چون جمعیت زیادی با یکدیگر در ارتباط هستند و شاید دچار مشکل شوند ولی از منظر ارائه اثر، مشکلات کمتری دارند و نهایتش این است که در سینما اکران نشود. با اینکه فیلم برای اکران سینمایی تولید میشود ولی در مدیوم دیگری هم قابل ارائه است. خریداران آثار تجسمی هم میتوانند در سالنهای خصوصی کارها را ببینند. اما در تئاتر حتی اگر بتوانیم با رعایت پروتکلهای بهداشتی، تمرین کنیم ولی اجرا به شیوهای که در بخشنامه آمده است که تماشاگران یک صندلی در میان بنشینند، سخت است چون مردم سلامتی خود را به خطر نمیاندازند. برای ما تئاتریها این حرف کمی بد است ولی واقعیت این است که حتی اگر 5 سال هم تئاتر نبینیم، نمیمیریم. فیلم هم نبینیم، هم همین است ولی دیگر هنرها راههایی برای عرضه دارند. این دوران برای تئاتر سخت خواهد بود. البته شرایط بازیگران با دیگر عوامل تئاتر کمی متفاوت است. آنان میتوانند میهمان تلویزیون، سینما، کارهای صوتی یا رادیویی شوند چون همه اینها به بازیگر نیاز دارند ولی بقیه عوامل تئاتر چه خواهند کرد. تازگی فهمیدهایم چقدر اوضاع خرابی دارند. وقتی به مباحث صنفی نگاه میکنیم، معلوم میشود یکسری افراد مانند نمایشنامهنویسان یا منتقدان و... از طریق تئاتر ارتزاق میکنند که اگر مدتی تعطیل شود، به خطر میافتند. در این دوره فشارهای اجرایی که همیشه کمی دلمشغولی برایمان بود، کم شده. بنابراین سعی کردیم بیش از هر چیز به بازنگری و تجدید نظر در کارهایی که انجام دادهایم، بپردازیم. یکسری کارهای عقب افتاده هم داشتیم که فرصتی برای انجامش نبود. مثلاً مجموعهای از کارهای عروسکی ارائه داده بودم که بازیگران کمی داشت و در شرایط فعلی، امکان اجرا دارند. جشنوارهمان همچنان در حال عقب افتادن است ولی به آن فکر میکنیم. شاید راههای دیگری پیدا کردیم. «عدو شود سبب خیر»، باعث شده کمی به برنامهریزی و کارهای این چنینی فکر کنیم.
با این حساب چه چشماندازی میتوانیم برای آینده و بقای تئاتر متصور شویم؟ آیا باید به شیوههای تازهای فکر کنیم یا باید برای مدتی با تئاتر به آن شکلی که در ذهن ماست، خداحافظی کنیم؟
شرایط بسیار بدی است ولی متأسفانه اگر این وضعیت همین طور ادامه پیدا کند ـ که این احتمال وجود دارد ـ ممکن است این اتفاق بیفتد. مگر اینکه به تله تئاتر بسنده کنیم که همیشه وجود داشته اما نمیتواند جای اجرای تئاتر را بگیرد. موقتاً باید بپذیریم که گویی خانهمان را از ما گرفتهاند. باید یکی دو سالی به اجاره نشینی فکر کنیم که یا در حوزه تصویر است مانند تله تئاتر یا اجراهای آنلاین. هرچند آنلاین را خیلی نمیتوانم بفهمم. تلاش برای آن خوب است ولی مدیوم، خودش حرف خود را میزند. خیلی بعید میدانم اجرای آنلاین بتواند برای تئاتر جواب بدهد مگر اینکه تئاترهایی را که از قبل ضبط شده، نمایش بدهیم. شاید این شرایط کمی حیات اقتصادی ما را تهدید ولی میتواند فرصتی باشد برای پرداختن به چیزهایی که از آن عقب افتادهایم.
چه چیزهایی؟
مقوله آموزش که هرگز به آن توجه نکردهایم و تنها چیزی است که نادیده گرفته شده. طبیعی هم هست چون هیچ جایی نیازش را احساس نمیکنند. در این وضعیت میتوانیم به لحاظ آموزشی، کمی تجدید قوا کنیم در عین حال که مستأجر هم هستیم یعنی باید جاهای دیگری فعالیت کنیم که خانه خودمان نیست.
آموزش مقوله پیچیدهای شده بویژه در شرایط فعلی. از قبل، ضعفها و اتفاقات غیر حرفهای زیادی در این حوزه وجود داشت بخصوص که هیچ ارزیابی از طرف هیچ نهادی نمیشود. در دوره جدید با رواج آموزش آنلاین، در افسارگسیختگی فضای مجازی، اوضاع بدتر هم شده چون هر کس میتواند براحتی در صفحه خود فعالیت کند. در این شرایط افراد چگونه باید تفاوت دوغ و دوشاب را بفهمند؟
با آموزش آنلاین مشکلی ندارم البته به جز آموزش بازیگری که بهصورت آنلاین، شوخی و ناممکن است. آموزش آنلاین یک حسن دارد؛ همان کسانی که در آموزشگاهها هستند، الان ناچارند رایگان آموزش بدهند که خیلی خوب است چون میزان پولی که برای دانش خودشان دریافت میکردند، خیلی بالاتر بود و الان همان دانش را بهصورت آزاد ارائه میدهند. داستان زمانی بد است که این افراد همان اطلاعاتی را که الان در فضای آنلاین ارائه میدهند، در دیگر زمانها در پکیجهایی قرار میدادند و پولهای آنچنانی برای این اطلاعات غلط یا خیلی ضعیف دریافت میکردند. پکیج هم یعنی اینکه یکی دو آدم معروف را کنار بقیه معلمان بگذاریم و کسی که ثبتنام میکند، ناچار است همه اینها را بگذراند. این ویرانی که در آموزش اتفاق افتاده، ثمره یک اتفاق خاص نیست، ثمره آموزشگاهها یا کرونا و... نیست. همگی دست به دست هم دادهایم، از وزارت ارشادی که این آموزشگاهها را براحتی تأیید میکند. کافی است اسم دو نفر را بهعنوان لیسانس مرتبط عرضه کنی، پیگیر صحت و سقم آن نمیشود. بیشترین چالش و دغدغه آموزشگاهداران، خطری است که از جانب اماکن تهدیدشان میکند. در کنار اینها فعالیتهای موازی هم وجود دارد مثل بخشهای فرهنگی شهرداریها. اگر حتی شرایط برای آموزشگاههای زیر پوشش ارشاد سخت شده، اینها برای خودشان راه گذاشتهاند. شهرداری یک خانه فرهنگ تأسیس کرده که نسبت به آموزشگاههای وزارت ارشاد راحتتر مجوز می دهد. هیچ نظارتی هم بر آن نیست. فقط کافی است به بچههای شهرداری بابت آموزش، یارانه بدهی و بعد مجاز میشوی هر کاری دلت خواست، انجام بدهی. از سوی دیگر میبینیم کسانی که فعالیت میکنند و حتی در جاهای درجه یک قرار میگیرند، آموزشدیده نیستند. ایرادی هم ندارد. سالهاست سینمای ما بر مبنای یکسری بازیگران غریزی میچرخد ولی واقعیت این است که هر کسی یک بار خود را حتی در یک سریال تلویزیونی ثبت کرد، حتی اگر یک ترم خیلی کوتاه در یک آموزشگاه خیلی بد هم گذرانده باشد، دیگر این نیاز را برای خودش حس نمیکند چون آنجا شناخته شده است، تصور میکند خب من همین را میخواستم در حالی که بازیگری دنیای عجیب و غریبی است و اصلاً این چیزی نیست که ما الان داریم میبینیم. ما هرگز شکل آکادمی کلاسی را حتی در دانشگاههایمان نداشتهایم. هیچ یک از بازیگران حرفهای که مدعی هستند طبق متد فلان کار میکنند، چنین نیستند. هر کدام چیزی از آن متد شنیدهاند یعنی برداشتی از آن وجود دارد و شما با تجربه شخصیات آن را یکی میکنی و کارت را ارائه میدهی. ایرادی هم ندارد. ممکن است کارت خوب یا حتی عالی باشد و بعد شاگردهاییداری که همان تجربههای تورا دریافت میکنند و همه چیز به سمت یکسری تجربههای شخصی هدایت میشود. کسانی هم که در دانشگاهها درس میدهند، کاری جز این نمیکنند. آنان هم تجربه شخصی ارائه میدهند. آموزشگاهها یاد گرفتهاند کسانی را که دارند مشهور میشوند، برای تدریس دعوت کنند. آن فرد هم که استاد خطاب شده، فکر میکند حتماً میتواند درس بدهد و میپذیرد. بسیاری از آنان از همین راه پولهای آنچنانی میگیرند چون روی بورس هستند. کافی است یک شخص روی بورس را به یک آموزشگاه بیاوری برای یک ترم کلاس 16 جلسهای 10 میلیون پول میگیرند ولی آن شخص مشهور چه میتواند عرضه کند؟!
تنها چیزی که میتواند عرضه کند، تجربههای شخصی تکه پاره خودش است و این تجربههای کوچک را همینطور ادامه میدهد و خیلی اوقات پولهایی که به دست میآورند بیشتر از بازی در سینما و تئاتر است چون شما با دو ساعت تدریس این پول را میگیری ولی برای بازی در فیلم بهصورت نرمال باید 12 ساعت در خدمت پروژه باشی. چه کاری دارد که حتی خاطرههای شخصیات را برای یکسری جوان تعریف کنی و آنها هم بخندند. خیلیها حاضرند به این آموزشگاهها بروند و چیزی هم یاد نگیرند. فقط برای سلفی رفتهاند. برای سلفی 10 میلیون شهریه بدهند و 16 جلسه هم بنشینند. این اتفاق دارد میافتد و بدتر از آن کسانی هم که کمی کار بلد هستند، تحت عنوان پروژههای از ایده تا اجرا، کلاهبرداری عظیمی میکنند چون او که چیزی برای یاد دادن ندارد ولی میتواند یک کار متوسط ببندد و چنین هم میکند. این کار به هر حال جایی اجرا میرود چون آدمها یاد گرفتهاند حتی بدون آموزش روی صحنه بروند یعنی ما میانبرها را بیشتر یاد گرفتهایم تا اصل ماجرا. الان همه آموزشگاهها یک دوره ایده تا اجرا دارند چون ما محتوای درسی نداریم که به هنرجویان ارائه دهیم ولی میتوانیم آنان را در یک کار روی صحنه ببریم. توجه هم نمیشود که الزاماً هر بازیگری نمیتواند معلم خوبی باشد و برعکس. اینها روالی دارد که باید بفهمیم. اگر هم نمیفهمیم، نظارت کنیم. چون مردم بابت اینها پول میدهند ولی مسئولان خوشحالند و میگویند ایرادی ندارد چون این آموزشگاه، شغل ایجاد میکند. بخشی از بیکارانمان کم میشود. یکسری هم دارند پول جا به جا میکنند و سر این کلاسها مینشینند ولی تئاتر و سینمای ما چقدر ظرفیت دارد برای
این همه آموزشگاه.
آموزش را در دانشگاهها چگونه میبینید؟
کمی اوضاعشان بهتر است چون آنجا هر کسی نمیتواند درس بدهد. نمیتوانم بگویم هر که در دانشگاه درس میدهد، فوقالعاده است چون در دانشگاهها امتیازهای ویژهای برای کسانی که معتقدتر هستند قرار میدهند تا کسی که شایستگی بیشتری دارد. ولی آیا این همه دانشگاه با این تعداد فارغالتحصیل سالانه، لازم است. به ناچار وقتی تعداد زیاد باشد، به رقابتی کثیف روی میآورند که اگر جواب داد، به متد تبدیل میشود و همه بر مبنای آن حرکت میکنند. میتوانم بگویم آموزش تئاتر و بازیگری ما فاجعه است. گویی همه دست به دست هم دادهایم و این فاجعه را رقم میزنیم بدون اینکه ذرهای وجدان داشته باشیم.
از گفت و گو گفتید؛ مهارتی که بهدلیل نداشتنش، دست به خشونت میزنیم چون بلد نیستیم با یکدگیر حرف بزنیم. سالهاست تئاتر داریم ولی چرا هنوز از آن بهعنوان ابزاری برای تمرین گفتوگو استفاده نمیکنیم؟
چون دشمن باید کوبیده شود. خیلی از بازیگران به بازی در نقش منفی علاقهمندند زیرا باید خوب به آن پرداخت و آن را باید به قدرت رساند که نابود شدنش هم به چشم بیاید. ما تا فرصت داشتیم، دشمن ساختیم و کوبیدیم. از طرف دیگر ظاهراً قرار است حرف یکدست بزنیم درحالیکه همه میدانیم با قرائتهای مختلف طرفیم و باید اجازه دهیم این قرائتها زنده بمانند. جامعه زمانی زنده است که صدایی که از آن متنفر هستیم، هم شنیده شود. تئاتر به ما یاد میدهد این صدا هم باید شنیده شود.
در ادامه صحبتهای آموزشیمان، در مدرسه تئاتر لیو چه میکنید؟
فقط بخش کودکمان فعال است چون به لحاظ اقتصادی نتوانستیم ادامه دهیم. برای 9 ماه آموزش با استادان خیلی خوب هزینهای در نظر گرفته بودیم که دیگران برای 16 ساعت دریافت میکردند. از آن طرف در را برای ورود همه باز نگذاشتیم. روز اول ثبتنام، 350 نفر متقاضی داشتیم که میتوانستند ما را تا 10 سال ارتزاق کنند ولی نخواستیم. 35 نفر را ثبتنام کردیم که کار درست را انجام دهیم ولی با این هزینهها، شدنی نیست. در دنیای ما آموزش اصلاً بهایی ندارد. میگویند شایعه، بخشی از واقعیت است. همه علاقهمندان بازیگری درباره تأثیر پول و ارتباطات میپرسند و من پاسخ میدهم این گونه نیست ولی واقعیت این است که هست. به هر حال نتوانستیم دوام بیاوریم ولی خوشبختانه بخش کودکمان ادامه دارد و خانم هدایت با بچهها کار میکند. این مهمترین و بهترین اتفاق آموزشی ما بود. آموزشی پایهای با بچههایی که خیلی کوچکتر از آن هستند که بخواهند انتخاب رشته کنند و درستترین چیز همین است.
متأسفانه این فرهنگ ایجاد نشده که نهادهای مختلفی که تیتر فرهنگی دارند مانند شهرداریها از گروههایی مثل شما حمایت کنند تا فعالیتهایتان بهدلیل تنگناهای اقتصادی تعطیل نشود.
هنوز یاد نگرفتهایم. حتی نمیدانیم با سالنهایمان چه کنیم. تازگی ایده کمپانیها در ذهن بعضی از بچههای تئاتر در حال شکلگیری است ولی اجرایی شدن آن، زمان بسیاری میبرد و تلفات زیادی هم خواهیم داد. مثل همین تئاتر خصوصی که الان آسیبش را داریم میبینیم. خودمان را برای تئاتر خصوصی جلو انداختیم و الان بیشتر لطمهاش را میخوریم چون باید دوران خود را سپری کند و افراد سوءاستفادهگر مشخص شوند و معلوم شود چه کسی به فکر تئاتر است و چه کسی نیست. تا زمانی که اینها مشخص نشود، این اتفاق هم نمیافتد. به نظرم آن بخشهایی که گفتید تصوری ندارند و نمیدانند چه میکنند، در بحرانیم. هر کسی در هر جایی دوست دارد همه چیز را ببلعد و هر سرمایهای را تمام کند. به این فکر نمیکند که این حمایت، سرمایهگذاری است و برمیگردد ولی چون همه داریم روزمزد زندگی میکنیم، برنامهریزی طولانی مدت نداریم. حتی بسیاری از وزارتخانهها هم برنامهریزی طولانی مدت ندارند.
رؤیایی که از تئاتر خصوصی داشتید با آنچه امروز بهعنوان تئاتر خصوصی شکل گرفته، چه تفاوتی داشت؟
قرار نبود که تئاتر بر مبنای اقتصاد بچرخد و اینکه با آوردن یک چهره، کاری را به تئاتر تبدیل کنیم. تئاترهای زیادی، بدون هیچ چهره مشهوری، سالن را پر میکردند. ایرادی هم ندارد اگر تئاتر بازیگر معروفی داشته باشد ولی قرار نبود این سالنها ناگهان به این شکل، به محل کسبی تبدیل شوند که درجا اجاره بگیرند و درصدها را بالا ببرند.
یک بده بستان مالی اتفاق میافتد در حالی که برنامه ما این بود که تئاتر چگونه سرپای خود بایستد. تئاتر باشد، آبرومندانه و هنری. الان خیلی از این سالنها زمین خوردهاند چون برنامهریزی نداشتند.
ناگهان شوق درآمد آنان را گرفت. به این فکر نکردند میتوانند از گروههایی حمایت کنند که اگر امروز همه چیز تعطیل شد، دستکم آن گروهها بتوانند پشتشان بایستند. الان هیچ گروهی پشت هیچ سالنی نمیایستد. طبیعی هم هست ولی اگر حمایت میکردند و میگذاشتند بازی برد برد باشد، گروهها جا داشته باشند برای کار و بیخود و بیجهت پول پلاتو و کرایههای سنگین ندهند، سالنها هم برنامه مرتبی داشته باشند، میشد کمتر درآمد داشته باشند ولی طولانی مدت فکر کنند. شاید در این دوره به این نتیجه برسند ـ البته آن سالنهایی که تعطیل نشدهاند ـ و متوجه شوند میتوان جور دیگری هم بود.
شاید میتوانستیم تئاتر خصوصی را به نوع دیگری داشته باشیم. به این صورت که حمایت از تئاتر مانند حمایت از خیریهها، شامل حال معافیت مالیاتی بشود و کارخانجات با حمایت از تئاتر بخشی از مالیات خود را بپردازند. اگر چنین میشد، امروز در فرهنگ و هنر هم شاهد اتفاقات بهتری میبودیم. چرا هرگز این ضرورت مطرح نشد؟ چه کسی باید این مطالبه را پیگیری میکرد؟
ما حتی شغلمان به رسمیت شناخته نمیشود. تا چند سال پیش بیمه به ما تعلق نمیگرفت چه برسد به این ماجراها. اگر امروز تئاتر وجود دارد، بر مبنای همین مطالبات خود تئاتریهاست که آن را زنده نگه داشتهاند. اگر این مطالبه نبود، مرکز هنرهای نمایشی هم وجود نمیداشت چون ضرورتش را خیلی درست حس نمیکنند. در حد سریالهای تلویزیونی، برایشان کافی بود. نهایتاً یکی دو جشنواره مناسباتی هم برگزار میکردند. به تئاتر و سینما خیلی علاقهای نشان داده نمیشود. از سرمایهگذاریهایی که برایشان میکنند، معلوم است. تئاتر خصوصی را مطرح کردیم، مرکز هنرهای نمایشی کمک هزینهها را کم کرد. دستکم این پول را به تماشاگر بهعنوان یارانه میداد. به جای این بلیتهای گران که ما ناچاریم برای بقای خودمان در نظر بگیریم. هر چه قیمت بلیت بالاتر برود، قدرت خرید تماشاگر پایین میآید. بعد میگویند تئاتر، تماشاگر ندارد اما اگر قیمت پایینتر باشد، تماشاگر میبیند و ضرورتش را هم حس و بیش از هر چیز دیگری با آن ارتباط برقرار میکند. یک زنجیره است. در آن اصلِ قانون اساسی درباره تئاتر چیزی ننوشته و میگوییم به خیریهها تعلق میگیرد اما آن اصل میتوانست شامل حال تئاتر هم بشود و تئاتر هم رشد کند.
مدتی که در رشت فعالیت میکردید، حمایتگری داشتید؟
حمایتگرمان، تماشاگران بودند و دیگرانی که توانستند سالن را ببندند به بهانه اینکه همسایهای به خاطر پارکینگ، شکایتی کرده اما داستان این بود که چرا یک غیر رشتی باید در رشت پول دربیاورد و ما نتوانیم. سالن را گرفتند و هیچ کاری هم با آن نکردند. متأسفانه کوتهنگری جلوی پیشرفت در خارج از تهران را گرفته. همان جایی که ما احیا کردیم، مرده بود و سالن اصلیشان هم نبود. اصلاً کسی از آن استفاده نمیکرد و به بهترین سالن رشت تبدیل شد ولی از دست رفت چون کار فرهنگی در سیاستها نیست و بخصوص در شهرهای دیگر نمیگذارند.این است که بهانه میسازند که همسایه اعتراض کرد. اینقدر دقیق شدهایم که با اعتراض یک همسایه، یک تئاتر بسته شود. همه خواهان آن تئاتر بودند. دست کم هزار نفر از ما حمایت کردند هزار نفر به یک نفر. فقط امیدوارم هیچ یک از مسئولان آنجا درباره فرهنگ صحبت نکنند چون میتوانستند خیلی کارها بکنند که نکردند. اگر الان صحبت کنند، حتماً میخواهند رأی جمع کنند.
ولی بچههایشان کلی کار اجرا کردند و فعال شدند...
هنرجویان زیادی داشتیم که کلی تجربه به دست آوردند. افراد بسیار دارای شغل شدند و درآمد کسب کردند. حتی اگر آنجا را به یک آدم بومی میدادند و فعالیتش ادامه پیدا میکرد، دلم نمیسوخت ولی الان یک مکان مرده است.
این تجربه شما را از تجربههای مشابه در دیگر شهرها دلسرد نمیکند؟
نه. چون این جور شکستها را نمیفهمم و میگویم باید ادامه دهیم. از بچگی در همین بحرانها بزرگ شده و یاد گرفتهایم که مدام باید از این فرصتها استفاده کنیم و به نوعی نشان دهیم کار، شدنی است. تنها چیزی که در زندگی نفهمیدم این است که بگوییم نشد. بالاخره میشود. اگر نتوانستیم انجام دهیم، راهش را پیدا نکردهایم یا بلد نیستیم ولی شدنی است. دنیا میچرخد.
به گروه برگردیم. گفتید در حال بازنگری هستید. به نتیجهای هم رسیدهاید؟ ایدههایی دارید که در این دوران قابل اجرا باشد؟
شاید برای یک سالن فرضی یکسری از ایدههایمان را اجرا کنم بهعنوان یک نمونه. سالن «موج نو» را به یاد دارید، قبول دارید سالن خوبی بود و داشت درست پیش میرفت، خارج از بحث سلیقه ولی آن را هم بستند. باید نشان دهیم که هر سالنی که پر شد، الزاماً موفق نیست چون همه جوره و با عروسی هم میتوان سالن را پر کرد. پس پر شدن ملاک نیست. داشتن برنامه در یک سالن، مهم است. داریم به اینها فکر میکنیم.
پــــرسش ویــــــژه
همیشه آموزش تئاتر را برای افراد خاصی در نظر گرفتهایم در صورتی که اگر بخواهیم تئاتر بهعنوان یک ضرورت در زندگی اجتماعی مردم جاری شود، اتفاقاً آموزش اهمیت خود را نشان میدهد. همانطور که اشاره کردید سالانه فارغالتحصیلان زیادی داریم که وارد بدنه تئاتر میشوند و باید برایشان ایجاد اشتغال کنیم. میشود آنان را به مدارس و مهدهای کودک فرستاد تا آنها صاحب شغل شوند و بچهها از مزایای تئاتر بهرهمند شوند.
این صحبت خیلی مترقی است در جامعه ما ؛نه اینکه نتواند اتفاق بیفتد ولی ما آدمهایی هستیم که همه جوره به همین یک هفته فکر میکنیم. حتی یک ماه هم برای ما زیاد است. مدام داریم زمان میخریم برای اینکه باشیم. این یک موضوع کاملاً بنیادی است. اولاً میدانیم آموزش و پرورش ما با فرهنگمان دو مقوله جدا و گویی هر کدام متعلق به یک جای دیگر هستند. این فکر مترقی شما دقیقاً چیزی است که در همه کشورهایی که مناسبات نسبتاً درستی دارند، اعمال میشود. در همه جا مقوله آموزش تئاتر از لحظه ورود کودکان به مدرسه اتفاق میافتد چون تئاتر صرفاً جدای از اجرا، کارکردهای دیگری هم دارد. کودکان به وسیله تئاتر وارد فعالیتهای اجتماعی میشوند و گف و گو را تمرین میکنند و یاد میگیرند. بخش پداگوژیک (تعلیمی) تئاتر در کشورهای پیشرفته فعال است و برای زندانیان هم استفاده میشود ولی مقوله فرهنگ برای برخی از مسئولان ما مهم نیست. مدیریت ما مدیریت بحران است چون مدام در بحران هستیم و معتقدند تئاتر برای مردم نان شب نیست ولی نمیتوانند تصور کنند حتی اگر پیام و همه چیز نمایشهایی را که اجرا میکنیم، دور بریزیم، ما با این آثار یک زندگی را نشان میدهیم و تماشاگر ریتم جدیدی را با آن تجربه میکند. اصلاً مهم نیست که پیام را متوجه نشود. مهم این است که ریتم جدیدی به زندگی او وارد میشود. خیلی اوقات یک نصیحت نیست که بر کسی اثری میگذارد، تأثیر همان ریتمهاست، یک تجربه از بودن است، تخیل است. شما حتی نمیتوانی تخیل را از علم بگیری و اگر چنین کنی، دو روز هم دوام نمیآورد. چگونه میخواهیم تخیل را از خودمان بگیریم.جایگاهش را نمیدانند. ما به همه چیز دو روزه فکر میکنیم در حالی که باید از همان سن کودکی تئاتر را آموزش بدهیم. قرار هم نیست همه آدمها هنرمند بشوند، با تئاتر یک چیز دیگر را تمرین میکنند.همانطور که با نگهداری یک بچه گربه، جدای از بحث حمایت از حیوانات، تعهد، مراقبت و مسئولیتپذیری را تجربه میکنیم. با تئاتر هم خیلی چیزهای دیگر را تجربه میکنیم ولی این را نمیبینند و معتقدند تئاتر باید اهداف و حرفهایی داشته باشد که در تلویزیون هم گفته میشود ولی ما را به جایی نرسانده چون زندگی فقط در همان حرفها نیست. گاهی یک وزش باد حال ما را از هزار کتاب دگرگونتر میکند. متأسفانه این چیزها را درک نمیکنند.
پربازدیدترینهای روزنامه ها
سایر اخبار این روزنامه
# من - ماسک - میزنم
خط تخریب روابط ایران و چین از خارج آغاز شده است
اجرای آنلاین برای تئاتر جواب نمیدهد
فصل بگو مگو نیست
پشت پرده خبرسازی واگذاری کیش و قشم به چینیها
تاجگردون نماینده نماند
پیشنهاد محدودیتهای کرونایی در تهران
افزایش 500 تا 800 هزار تومانی حقوق بازنشستگان تأمین اجتماعی
دولت <خروج>
اتهام به رئیس جمهوری هم پاداش دارد!
صفحه آخر هفته فرهنگی
160هزار واحد صنفی آسیب دیده از کرونا در صف وام
پیاله گلسرخی نه؛ کاسه پلاستیکی حتماً
پرسپولیسیها در تبریز تا سه نشه، بازی نشه
دو قانون جدید برای ایمنی ساختمانها در برابر آتش
پیام معنادار 32 هزار میلیارد تومانی
آفات خیابانی کردن دیپلماسی
سیاست منفعتجویی امریکا