روزنامه ایران
1399/04/23
شورشگری و بیدارگری هنر علیه شقاوت کرونا
بهمن نامورمطلقاستاد دانشگاه شهید بهشتی
کرونا همچنان میدانداری میکند و به شکلی بیرحمانه جان میستاند و ضربههای مهلکی را به افراد، خانوادهها یا جوامع وارد میکند. اقتصاد و تجارت جهانی را تهدید نموده و برخی از کشورها را در وضعیت بحرانی قرار داده است. مراکز فرهنگی و آموزشی بهصورت تعطیل یا نیمهتعطیل درآمدهاند. وضعیت نگرانکنندهای برای آینده بشری ایجاد نموده و پیشرفت بسیاری از طرحهای عمرانی را کند و روابط بینالمللی را که حاصل تمدن بشری است، مختل کرده است. اگر این دوران به طول انجامد بیشک دگرگونیها حتی دگردیسیهای بنیادینی در جامعه انسانی به وجود خواهد آورد؛ اما نکتهای که در این نوشتار مورد توجه است نگرانیهای مرتبط به سلامتی شهروندان و علت مرگ و میری است که بهدلیل عدم رعایت هشدارهای بهداشتی رو به افزایش است.حال این پرسش مطرح است که چرا مردم به توصیههای پزشکان گوش نمیدهند؟ چرا آنان هشدارهای مسئولان را نادیده میگیرند؟ چرا در برخی از کشورها عدهای به خیابان میریزند و به طور تناقضنمایی از دولتهایشان میخواهند تا محدودیتهای کرونایی را بردارند؟ چرا به محض اینکه تعطیلات شروع میشود عدهای بدون توجه به وضعیت بحرانی به سوی جنگلها و سواحل دریاها به راه میافتند تا بزرگترین تجمعات تفریحی را از دست ندهند؟ چرا عدهای از نامزدهای ریاستجمهوری یا مجلس کشورها طرفداران خویش را برای میتینگهای تبلیغاتی دعوت میکنند و عدهای هم میآیند؟ و چراهای بسیار دیگر...در پاسخ برخی میگویند: ما کرونا را باور نداریم و همه اینها دسیسههایی سیاسی هستند! عدهای دیگر فکر میکنند که فقط قشر خاصی مانند سالخوردگان را تهدید میکند! عدهای نیز از این وضعیت خسته شدهاند و دیگر بیخیالی پیشه کردهاند! اما عدهای نیز اظهار میدارند میان یک دو راهی «مرگ از فقر» و «مرگ از کرونا» گرفتار شدهاند و از آنجایی که فقر شدید، خود و خانواده شان را تهدید قطعی میکند ترجیح میدهند توصیهها را به خاطر احتمال ابتلا نادیده بگیرند! برخی نیز گرفتار چیزی قویتر از خودشان یعنی عادات و سنتها شدهاند و قدرت ترک آنها را ندارند!...
وضعیت شناسی
موضوع کرونا یک موضوع پیچیده و مسألهای چند مجهولی است، به بیان دقیقتر کرونا هم بهداشتی و هم سیاسی، هم اقتصادی و هم فرهنگی، هم امنیتی و هم حقوقی شده است، بنابراین فقط حکومتهایی قادر به حل مناسبتر مسأله کرونا هستند که مدیران شایستهای را برای این روزهای بحرانی تربیت کرده باشند، آنهایی که قادر به حل مسائل چندمجهولی باشند؛ مدیرانی که در چنین موقعیتی نه تنها فقط به خود و منافع خود یا گروه سیاسی فکر نکنند بلکه از دانش و تجربه، هوش و مردمداری کافی بهرهمند باشند که متأسفانه در سطح جهان بخصوص جهان معاصر بسیار کم هستند. نه اینکه چنین آدمهای شایستهای یافت نمیشوند بلکه این آدم ها اغلب مدیر نیستند زیرا همین ویژگیها در پارادایم سیاسی معاصر خطرناک تلقی میشود. کسی که بیش از هر چیز به منافع مردم توجه نماید و با احدی برای مصالح مردم بخصوص سلامتی آنها مماشات نکند بخوبی مورد پذیرش قرار نمیگیرد. همه نظامها حتی دموکراتیکترین آنها از چنین افرادی دوری میکنند. به سوی اشخاص تملقگو و فرمانبردار محض هستند و در نتیجه آنها در چنین بحرانهایی با ناتوانی عیان خود، گاهی موجب تشدید مصائب میگردند.
اما به دور از همه این نگرشهای کلان مدیریتی که مهم بلکه اساسی هستند این نوشتار قصد دارد به جنبه بیانی و هنری مسأله بپردازد. به عبارت دیگر میخواهد اهمیت بیان و نوع بیان در تشریح مسائل و بحرانها بخصوص بحران کرونا را مورد تأکید قرار دهد. بیشک برای مسائل بزرگ و چند وجهی باید به طور همزمان فعالیتهای گوناگونی صورت پذیرد؛ زیرا افراد جامعه متفاوت هستند و هر کدام زبان و نحوه دریافت مخصوصی دارند. اگر خواسته باشیم فقط یک مثال بیاوریم میتوانیم به یکی از نظریههای شخصیتشناسی ارجاع دهیم. براساس یکی از شخصیتشناسیها که به «یونگ» منسوب است شخصیتها به چهار گونه بزرگ تقسیم میشوند: «فکری»، «احساسی»، «حسی» و «شهودی». یعنی اینکه همه انسانها این چهار ویژگی را بهطور همزمان دارند اما یکی از آنها غلبه دارد و بر همین اساس میتوان آنها را دستهبندی کرد.
نتیجه اینکه همه افراد جامعه به طور یکسان مطالبی که برای مثال در مورد کرونا گفته میشود درک و دریافت نمیکنند. هنگامی که اطلاعاتی داده میشود در مورد آمار مرگ و میر و مبتلایان به کرونا، برخی آن آمار را جدیتر میگیرند و برخی تأثیر کمتر میپذیرند. برعکس یک برنامه نمایشی میتواند نزد عدهای دیگر بسیار تأثیرگذار باشد و نزد دیگران کمتر. این گوناگونی بهدلیل تفاوت شخصیتی افراد است. اگر به این تفاوتها توجه نشود نتیجه مورد انتظار در اغلب موارد حاصل نمیگردد و میتواند عواقبی ناخوشایند داشته باشد.
به عبارت دیگر، این نوشتار میخواهد به رابطه «هنر و بیماری» یا «هنرمند و مردم» در دوران بحرانها بخصوص بحرانهایی از نوع بیماری های واگیردار بپردازد. در این خصوص نظر و نظریههای گوناگونی وجود دارد که برخی از آنها بر نقش هنر بر درمان و برخی دیگر بر نقش هنر در ایجاد آرامش و تعدادی نیز بر نقش هنر بر هشداردهی و تعدادی نیز بر نقش آن در اطلاعرسانی تأکید میورزند. در اینجا به یکی از نظریههای مهم هنر یعنی «نظریه شقاوت» آنتونن آرتو اشاره و سپس کوشش میشود تا بواسطه آن به تشریح چگونگی مواجهه با کرونا پرداخته شود.
نظریه هنر شقاوت
آرتو که تماشاگر فعال بزرگترین جنگهای تاریخ بشر است «نظریه تئاتر شقاوت» را ارائه مینماید. «شقاوت» نزد آرتو بیش از هرچیز مفهومی فلسفی تلقی میشود و نوع نگرش وی را به هستی به تصویر میکشد. نظریه او بر این باور استوار شده که جهان مملو از شقاوت است و از جلوههای این شقاوت به بیماریهایی مانند طاعون اشاره دارد. یادآوری میشود که آرتو خونینترین جنگهای جهانی اول و دوم را تجربه کرده است و آنقدر به واسطه این خشونتها در فشار بود که مدتی سر از آسایشگاه روانی در آورد.او دایره معنایی مفهوم شقاوت را چنان گسترده میکند که هر چیزی که خارج از اراده انسان قرار میگیرد و برای انسان محدودیت ایجاد میکند جلوهای از شقاوت محسوب میشود برای مثال اگر کسی دوست دارد همین الان در یک جزیره خوش آب و هوا یا در یک مکان معنوی باشد اما به هر دلیلی نمیتواند، خود بیانگر شقاوت است. بر همین اساس جهان را «تجلیگاه شقاوت» میپندارد.
اما برخی از پدیدهها بیش از دیگران این شقاوت را به نمایش میگذارند. بیماری بخصوص بیماریهای واگیردار یکی از این پدیدههاست. بر همین اساس بود که یکی از مهمترین نوشتههای وی به طاعون و تئاتر اختصاص یافته است. برونل در کتاب خود با عنوان «تئاتر و شقاوت» به نقل از آرتو مینویسد: «انسان بدبخت باید رنج بکشد، تعداد تحقیرها و عذابهایش به اندازه قوانین طبیعت است.» این محدودیتها و قوانین موجب میشود تا میان انسان و لذت فاصله ایجاد شود و همین فاصله یعنی رنج و مشقت.
تئاتر شقاوت از همه امکانات روی صحنه به خوبی بهره میبرد و خود را از سیطره کلام نیز خارج میکند و روایت بیکلام یا کم کلامی را برای تأثیرگذاری بیشتر ترجیح میدهد. تئاتر در این وضعیت بر اساس حرکتهای بدنی، نور، صدا و فضا استوار میشود. منظور از صدا علاوه بر موسیقی، صداهای انسانی اما بیکلام است. نالهها و فریادهایی که گاه میتوانند بیش از کلمهها احساسات عمیقی مانند رنج، مشقت، جدایی، ... و مرگ را تبیین کنند. خود آرتو صحنههای زیادی از تئاتر را بازی کرده و همگان از اینکه چنین بدن لاغر و نحیفی از چنین صدای مهیب و فریاد گوشخراشی برخوردار است تعجب میکردند.
وی نوشتهای دارد با عنوان «تئاتر و طاعون» که در آنجا با اشاره به طاعون به توصیف شقاوتهای این بیماری همهگیر میپردازد و در بخشی از آن مینویسد: «دستهای از طاعونزدگان سری انباشته از تخیلات هولناک، زوزهکشان خود را به کوچه میافکنند. دردی که از درون به اعماق جسمشان تاخته و در تمامی اندامها نفوذ کرده، مانند فشفشههای آتشزا از روح و روانشان فوران میزند. طاعونزدگان دیگر، بدون درد، بدون غدههای چرکی و بدون هذیان و بروز علائم بیماری، با غرور خود را در آینهها مینگرند و در همان زمان که میپندارند از سلامتی کامل برخوردار هستند و با دیده تحقیر به سایر طاعونزدگان مینگرند، ناگهان از پای درمیآیند.» او دو گونه تأثیر شقاوتمندانه طاعون را توصیف میکند؛ یکی کسانی که بدترین رنجها و دردها را میکشند و دیگری که به نظر هولناکتر است ناگهان چنان زود از پای درمیآیند که در همان چند لحظه به میزان همه آن رنجهای دیگران دچار وحشت و هراس میشوند.
همچنین در ادامه توصیفات دیگری دارد که بیفایده نخواهد بود اگر به یک مورد دیگر اشاره شود: «آخرین بازماندگان طاقت از کف میدهند، پسر که تا آن زمان مطیع و پارسا بود به قتل پدر کمر میبندد و تمام اهالی شهر با بیپروایی دست به اعمال ناشایست و ننگین میزنند. آدم هرزه و عیاش پاک و مطهر میشود و آدم خسیس سیم و زر خود را مشت مشت از پنجره به بیرون پرتاب میکند، قهرمان رزمنده، همان شهری را که در گذشته خود را برای نجات آن به خطر انداخته است به آتش میکشد، انسان آراسته خود را میآراید و در میان تودههای استخوان مردگان به گردش میپردازد.» برخی از فرازهای کتاب «طاعون» آلبر کامو نیز چنین است و چنان توصیفی میکند که خواننده احساس میکند طاعون گرفته و نفساش بند میآید.
آرتو میکوشد تا تئاتری واقعی تئاتری اصیل که قرنهاست فراموش شده را احیا نماید. در این نوع از تئاتر فاصلهها و دیوارهایی که بازیگر و مخاطب را از هم جدا میکند برداشته میشود و هر دو یعنی هم بازیگر و هم مخاطب به «کنشگر» تبدیل میشوند. این فروپاشی دیوار شیشهای موجب میگردد تا دوگانه بازیگر-مخاطب به کنشگر-کنشگر تبدیل شود. بدین ترتیب تماشاگر به مشارکتکننده تغییر ماهیت میدهد. رابطه یک سویه نیز به تعاملی و دو سویه دگرگون میشود. در چنین فضایی است که تئاتر مانند زندگی و زندگی مانند تئاتر میشود و مخاطب کنشگر تئاتر را واقعی میداند و پیامهای آن را یک پیام برای زندگی احساس مینماید. هنری که به زندگی نزدیکتر شود برای زندگی تأثیرگذارتر میشود و میتوان آن را جدیتر گرفت.
بیان شقی
حال باید در مقابل این شقاوت چه کرد؟ کرونا با همه خشونت و قساوتی که دارد به جوامع انسانی یورش آورده است. چگونه باید با این پدیده برخورد نمود؟ بهعبارت دقیقتر، هنرمند چه وظیفهای دارد و چه کمکی میتواند بکند؟ بخصوص اینکه میداند مردم از نظر روحی و روانی بشدت در فشار هستند و نسبت به این پدیده نیز واکنش متناسبی نشان نمیدهند. گویا کرونا همچون دیو و هیولایی مانند مدوزا به آنها نظر افکنده و همه را مسخ و منجمد کرده است. آنها قدرت اندیشه و تحلیل متناسبی ندارند و دچار درماندگی، گیجی و گمگشتگی شدهاند. حال در این شرایط چه باید کرد؟
بر اساس «نظریه شقاوت»، یکی از راههای مهم برخورد با شقاوت کرونایی «شقاوت هنری» است. به بیان دیگر به زبان خودش با کرونا برخورد شود. برونل نیز به این همسانی میان موضوع و بیان هنری آگاهی دارد و به نقل از آرتو مینویسد: «نمایش در صورتی که بازی هنری بیهدف نباشد، در صورتی که فعال باشد و ارتباط خود را با نیروها برقرار سازد، ویژگی خطرناک و اسرارآمیزش را باز مییابد و با شقاوت هستی که در بطن واقعیت است یکی میشود.» از این نقطه نظر برای نشان دادن پدیدهای مناسبترین شیوه استفاده از همان عنصر است. همجنس یک جنس هم در معرفی و هم در مقابله بهترین شیوه مقابله است.
در واقع، کار هنر یا دستکم یکی از کارهای هنر همین است که بر نقاط زخم نیشتر بزند. ترکیدن دملهای طاعونی بیشک دردهای بسیاری دارد اما بخشی از درمان است. اودت ویرمو با ارجاع پیوسته به آرتو مینویسد: «زندگی ظلمانی است. «توجه نداریم که زندگی آنگونه که هست و آنچنان که برای ما ساخته و پرداخته شده است، موجبات انگیزش و شوریدگی بسیار فراهم میآورد.» از اینرو تئاتر چون طاعون، به دملها نیشتر میزند، تأثیرش بسان تأثیر بلیهایست که برای انتقامجویی نازل شده است...» (نک ستاری ۱۳۹۰: ۶۳) این درد موجب میشود که یقین کنیم بیمار هستیم و باید راه علاجی جست.
از دیدگاه برخی نظریهپردازان کار هنر تعریف کردن گل و بلبل و آرمانشهر در میان ویرانشهر نیست بلکه بیش و پیش از هر چیزی وظیفه دارد تا همین ویرانشهر را توصیف نماید و برای انسان، موقعیت و جایی که قرار دارد را تشریح کند. زیرا به تصویر کشیدن آرمانشهر و دور کردن افراد از وضعیت ویرانشهری که در آن زندگی میکنند هنر را به افیون تبدیل میکند. هنر نباید موجب فراموشی و خمودگی شود بلکه باید تذکار و هوشیاری دهد. هنر میتواند به شکل مخدری عمل کند که در حساسترین وضعیت فرد را از خود بیخود کرده و ارتباط او را با جهان واقعی قطع نماید. هیچ چیزی به اندازه هنر نمیتواند رابطه انسان با واقعیت را خدشهدار کند. زیرا اگر موادمخدر برای مدتی کوتاه قادرند چنین کنند، هنر با تغییر دادن نگرشها میتواند افراد را برای همیشه تخدیر کند. اما در عین حال، هنر میتواند شورشگر و بیداریبخش باشد و برای این مورد نیز بیشترین ظرفیتها را دارد.
گاهی حوادث واقعی در برگیرنده شقاوت و قساوتی هولناک هستند. با تقلید و بازنمایی آنها است که میتوان آن واقعیت را به شکلی که اتفاق میافتاد، بیان کرد یا دستکم به آن نزدیک شد. بازنمایی حوادث شقی زندگی روزمره با بیان شقاوتمندانه، ما را بیشتر به آن واقعیات نزدیک میکند و فهم ما را از آن واقعیات واقعیتر مینماید. البته همانطوری که آرتو نیز میگوید اینگونه از آثار نمیخواهند ترس مصنوعی ایجاد نمایند بلکه در صدد آن هستند که هراسی واقعی و طبیعی ایجاد نمایند. هراسی که موجب شود تا هم به واقعیاتی که از آنها بیخبرند آگاهی یابند و هم تا حدی علت و نتایج آن واقعیات شقاوتمندانه را متوجه شوند. بنابراین در اینجا «شقاوت» بخشی واقعی از زندگی روزمره تلقی شده است که اغلب کوشش میشود تا پنهان شود.
در این معنا، شقاوت میتواند موجب آشناییزدایی از عادات و پدیدههایی گردد که ما را مشغول به خود کردهاند و امکان دیدن حقیقت هستی یا بخشی از حقیقت هستی را فراهم میآورد. آرتو نمیگذارد مخاطبش فرار کند و تئاتر صحنه گریز و فراغ شدن از شقاوت نیست، برعکس چهره واقعی شقاوت را در تئاتر به نمایش میگذارد. این درست برخلاف برخی دیگر از هنرمندان است که تئاتر را به گریزگاه و پناهگاهی تبدیل میکنند تا انسان رنجور بتواند لختی بیاساید. نمایشی کمدی ببیند و شاد باشد.
به همین دلیل، تئاتر شقاوت تئاتر فراموشی نیست. وی از اینکه سالن نمایش به فراموشخانه تبدیل شود مقاومت میکند و میخواهد که صحنه نمایش به خونینترین صحنه مبارزه با شقاوت تبدیل شود و رویارویی مستقیم صورت پذیرد. تئاتر شقاوت مانند یک سیلی است که آدم بیهوش را به هوش میآورد. با دیدگاه آرتو باید گفت که هر نمایشی در دوران بحرانی و برای مثال کرونایی باید خشونت را به تصویر بکشد، زیرا کرونا نماد خشونت است. به بیان دیگر، برای اینکه بتوان به بهترین شکل ممکن به تشریح کرونا پرداخت باید یک هنر کرونایی یعنی از جنس کرونا داشت.
قدرت شقاوت
نمیشود به کرونا گل تقدیم کرد و نمیشود در دوران کرونایی شعر عاشقانه سرود. یا دستکم به اینها نمیشود بسنده کرد. بلکه هر دورهای گونه خود را دارد و گونه دوران کرونایی تراژدی و شقاوت است. زیرا کرونا جان انسانهای بیگناه را به خطر میاندازد و مانند هیولایی هوشمند همانطوری که از معنای تراژدی برگرفته میشود به مسیری بنبست میکشاند. در مقابل وضعیتی چنین تراژیک باید از گونه رمانس و حماسی بهره برد.
برخی ملتها عادت کردهاند تا از هنر انتظاری جز ملایمت و نرمی نداشته باشند و در بدترین شرایط تغزلیترین اشعار تاریخ خود را بنویسند. در این صورت هنر به وادی فراموشی تبدیل میشود تا در آن آدمها مصیبتهای خویش را از یاد ببرند و سپس به دنبال گسست از واقعیات بیرونی دچار نوعی نوستالژی بلکه مالیخولیا شوند. اما نظر برخی از هنرمندان و برخی از منتقدان هنری که البته اقلیت هستند بر این است که هنر قدرتهای دیگری هم دارد. اگر کرونا و طاعون با خشونت و قساوت بیحد و مرز به میدان آمدهاند هنر نیز باید قساوت و خشونتی به مراتب بیشتر به نبرد با آن بپردازد.
اگر از روزهای نخست جوامع با هنر شقاوت به بیان شقاوت کرونا رفته بودند و شقاوت پنهان این بیماری را افشا میکردند و آشکارا به رنجها و مشقتهایی که بیماران به آن مبتلا شده بودند، میپرداختند بیتردید مردم بیشتر و بهتر به سخنان آنان توجه میکردند. دیگر نیاز نبود این یا آن مسئول خواهش کند یا این یا آن پرستار و پزشک قربانی شوند و باز هم توجهی صورت نگیرد. اگر چهره منحوس و کریه این هیولا همانطوری که هست به معرض تماشا گذاشته میشد مردم بسیار بیشتر مراقبت و احتیاط میکردند. یادآوری میشود که جدولها و آمارهایی که اطلاعرسانی میکنند و لازم هم هستند کارکرد محدودی دارند. در واقع همه این اخبار و اطلاعات موقعی تأثیرگذاری اصلی خود را خواهند داشت که با هنر کامل شوند.
هنگامی که از بیان هنری در افشا و تشریح کرونا استفاده میکنیم بیش از هر چیز بهتر است این بیان روایی باشد، زیرا هر هنری به اندازه روایت نمیتواند به تشریح و تبیین چنین پدیدهای بپردازد. بیشک هنرهای موسیقایی یا تجسمی نیز نقش مهمی دارند اما انسان بیش از هر هنری از «هنرهای روایی» در مورد موضوعی خاص، آگاهی دقیقی پیدا میکند. فقط داستانهایی که در مورد بحرانهایی مانند کرونا نوشته میشوند میتوانند به بهترین شکل بخشی از شقاوتی را که جریان مییابد برملا نمایند.
همچنین لازم است در هنر شقاوت به عمق هستیشناختی و انسانشناختی مصیبت پرداخته شود. بنابراین هر روایتی نیز نمیتواند بهطور مطلوب به بیان واقعی شقاوت کرونا بپردازد. زیرا کرونا وضعیت انسان را نسبت به خودش بیرحمانه روی صحنه نمایش آورده است. به همین دلیل است که هابرماس میگوید یکی از نتایج کرونا به رخ کشیدن نادانیمان به ماست. کرونا هم ما را به نادانی گسترده و ضعف عمیقمان آگاه میکند و هم درماندگیمان را به رخمان میکشد. روایتی لازم است تا تمام مصیبتها و حقارتهایی که کرونا موجب میشود به تصویر کشیده شود.
در این دیدگاه شقاوت بسان سم و خود مار عمل میکند یعنی اینکه دارای دو کاربرد متفاوت بلکه متضاد است. از یک سو ویرانکننده و کشنده و از سوی دیگر احیاگر و سازنده است. همانطوری که شقاوت نیرویی دارد که میتواند ویران و تخریب کند به همان شکل نیز نقش نیروی احیاکننده را بازی میکند. در این نگاه، از شقاوت بهعنوان پادزهر علیه خودش استفاده میشود. شقاوت در خود قدرتی شگفت و نهفته دارد که نباید گذاشت فقط نیروهای منفی مانند کرونا از آن بهرهمند شوند بلکه از این نیرو میتوان در جهت مقاومت و مبارزه نیز استفاده کرد. این همان رازی است که امثال آرتو برایمان فاش کردهاند و انتظار دارند هنر نیز بتواند این نیروی شگفت را برای رهایی مردم بهکار بگیرد. البته مهار کردن شقاوت و خشونت و بهکارگیری آن علیه خودش کار هر کسی نیست و نیازمند افرادی است که در این خصوص تجربهها و دانشهای کافی داشته باشند و برای چنین مأموریتی تربیت شده باشند.
جمعبندی پایانی
لازم است گفته شود که علت عدم توجه مردم به هشدارهایی که از سوی پزشکان یا مسئولان داده میشود این است که آنان از توانایی بیانی لازم برای انتقال پیام کرونایی برخوردار نیستند. آنان در سطح خبردهی و اطلاعرسانی متوقف میشوند. در صورتی که باید بر عواطف و احساسات مخاطب خود نیز تأثیر بگذارند. تأثیرگذاری بر بخشهای غیرفکری در قلمرو گفتمان پزشکی یا سیاسی نیست. به عبارت دقیقتر، وجه مسلط این گفتمانها در حوزه فکری و عقلانی محدود میشود.بههمین دلیل لازم است از نیروی شگفتانگیز هنری بهره برده شود. هنر میتواند تا عمیقترین لایههای عمیق وجودی مخاطب خود یعنی عواطف و احساسات نفوذ کند و پیام را بسیار مؤثرتر به بخشهای حساس مخاطبان برساند. آرتو «هنر شقاوت» را به طب سوزنی تشبیه میکند که میتواند نقاط حساس روحی مخاطبان را شناسایی کرده و در آنها سوزنی فرو کند که بسیار تحریککننده و هشداردهنده باشد. گاهی وضعیت چنان ضروری و حیاتی است که هنر نیز نیازمند استفاده از سوزن میشود.البته این بدان منظور نیست که هر پیام هنری چنین قابلیتی را برای انتقال پیام خود دارد. فقط برخی از گونههای هنری قادر هستند پیامهایی مانند توصیهها و هشدارهای دوران بحرانی مانند کرونایی را به مخاطب خویش بخوبی منتقل نمایند. برای رهایی از شقاوت کرونا باید از شقاوت کرونا استفاده کرد. یعنی اینکه آن شقاوت را با به نمایش گذاشتن رسوا کرد و با برملا کردن خشونتی که در سرشت خود دارد به مردم هشدار داد. به بیان دیگر، زبان باید با موضوعاش سنخیت داشته باشد تا بتواند بهتر موضوع را تبیین و بهطور محسوس آشکار نماید.
هنر شقاوت بر اساس «زیباییشناسی شقاوت» استوار شده است و برای خود ویژگیهایی دارد که با رعایت آن ویژگیها میتواند تأثیرگذاری خود را حفظ کند. این نوع از هنر با توجه به رشتههای گوناگون، عناصر و عوامل متفاوتی را مورد استفاده قرار میدهد که آرتو در تئاتر به آنها پرداخته است اما هر رشتهای عناصر خاص خود را دارد. با این حال مبانی و نگرش کم و بیش یکسانی بر این نوع از زیباییشناسی حاکم است.
نیم نگاه
جدولها و آمارهایی که درباره کرونا اطلاعرسانی میکنند، کارکرد محدودی دارند. در واقع همه این اخبار و اطلاعات موقعی تأثیرگذاری اصلی خود را خواهند داشت که با هنر کامل شوند. اگر از روزهای نخست جوامع با «هنر شقاوت» به بیان شقاوت کرونا رفته بودند و شقاوت پنهان این بیماری را افشا میکردند و آشکارا به رنجها و مشقتهایی که بیماران به آن مبتلا شده بودند، میپرداختند بیتردید مردم بیشتر و بهتر به سخنان آنان توجه میکردند. دیگر نیاز نبود این یا آن مسئول خواهش کند یا این یا آن پرستار و پزشک قربانی شوند و باز هم توجهی صورت نگیرد
کار هنر تعریف کردن گل و بلبل و آرمانشهر در میان ویرانشهر نیست بلکه بیش و پیش از هر چیزی وظیفه دارد تا همین ویرانشهر را توصیف نماید و برای انسان، موقعیت و جایی را که قرار دارد، تشریح کند
به تصویر کشیدن آرمانشهر و دور کردن افراد از وضعیت ویرانشهری که در آن زندگی میکنند هنر را به افیون تبدیل میکند. هنر نباید موجب فراموشی و خمودگی شود بلکه باید تذکار و هوشیاری دهد
هیچ چیزی به اندازه هنر نمیتواند رابطه انسان با واقعیت را خدشهدار کند. هنر با تغییر دادن نگرشها میتواند افراد را برای همیشه تخدیر کند. اما در عین حال، هنر میتواند شورشگر و بیداریبخش باشد و برای این مورد نیز بیشترین ظرفیتها را دارد
برخی ملتها عادت کردهاند تا از هنر انتظاری جز ملایمت و نرمی نداشته باشند و در بدترین شرایط تغزلیترین اشعار تاریخ خود را بنویسند. در این صورت هنر به وادی فراموشی تبدیل میشود تا در آن آدمها مصیبتهای خویش را از یاد ببرند و سپس بهدنبال گسست از واقعیات بیرونی دچار نوعی نوستالژی بلکه مالیخولیا شوند
سایر اخبار این روزنامه
# من - ماسک - میزنم
برخی نسبتها به دولتمردان حرام شرعی است
اتمامحجت روحانی با سوداگران ارز صادراتی
شورشگری و بیدارگری هنر علیه شقاوت کرونا
دشمنان همکاری ایران و چین را دستاویز فشار به کشور کردهاند
مالیات خانههای خالی افزایش مییابد
همسانسازی حقوق بازنشستگان از مرداد اجرا میشود
فروش داروهای قاچاق با قیمتهای نجومی!
فرزندم به دنیای کرونایی ما خوش آمدهای
<زباله شهر> رعبآور در همسایگی اهواز
صفحه ویژه ایران قرن
امسال نمایشگاه کتاب برگزار نمی شود
فرش قرمز زیر پای پرسپولیس
ترسیم نقشه راه تعامل مجلس و دولت
3 اتفاق جدید در کرونای تابستانی
<پیوند> قوای سه گانه <پیروزی> ملت