زندگی، سادگی، لحظه‌ها و دیگر هیچ

محمّد احمدوند‪-‬ 1- دانشجوی لیسانس بودم در اهواز. آن موقع خارجی، بخصوص روسی، در اهواز زیاد بود. یک بار که با دوستم به پارک ساحلی رفته بودیم
زن و شوهر جوان روسی را دیدیم که هر کدام یک بستنی قیفی در دست گرفته بودند و گاهی وسط حرف زدنهایشان لیس کوچکی به بستنی می‌زدند. من و دوستم کلّی به بستنی خوردن آنها خندیدیم! راستش در فیلم‌های خارجی متوجه نکته جالبی شده ام. اروپایی‌ها و آمریکایی‌ها نوشیدنی خود را چه چای باشد چه قهوه و چه آب میوه و غیر آب میوه! خیلی آرام و جرعه جرعه می‌خورند و بین هر جرعه هم کلی فاصله می‌افتد. درست برعکس ما ایرانیها که هر چه به ما بدهند به یک باره سرمی کشیم. راستش به نظر می‌رسد آنها سعی می‌کنند از هر چیز کوچکی حتّی یک جرعه چای لذّت ببرند. نوشیدنی خود را جرعه جرعه می‌خورند، خوب مزّه می‌کنند و بعد قورت می‌دهند. آنها سبک زندگیشان همین است. لذّت بردن از چیزهای کوچک. شاید برایتان جالب باشد بدانید در آمریکا یخچال ساید بای ساید حتّی وستینگ هاوس کمتر از ایران مشتری دارد. حتّی در خانه‌های بزرگ حاشیه شهرها هم یک یخچال ساده استفاده می‌کنند. یا به ندرت در خانه‌های آنها تلویزیونهای بزرگ می‌بینید. برعکس ما که همه چیزمان غول پیکر است. طرف نمی‌تواند در آپارتمانش از پنج نفر پذیرایی کند امّا ساید بای سایدش برقرار است یا تلویزیونش آنقدر بزرگ است که چشمت را کور می‌کند! به نظرم بخشی از مشکلات اقتصادی مردم علاوه بر بی‌کفایتی برخی مسئولین به خود مردم برمی گردد. من خانواده‌ای را می‌شناسم که دائم از دیگران پول قرض می‌کنند و در یک خانه کوچک دورافتاده مستاجر هستند امّا مادر خانواده که بیسواد است گوشی هوشمند چهار میلیون تومانی دستش می‌گیرد!
2- با خانواده رفتیم باغ. بچه‌ها تنی به آب حوضچه باغ زدند، خانمها برگ مو چیدند برای بردن به خانه و درست کردن دلمه، و مردها بادام تازه چیدند و شکستند برای بقیه. خدا را شکر اینترنت ضعیف بود و کسی سرش توی گوشی نبود. ناهار خانمها خاگینه درست کردند که با سنگک تازه خوردیم. نه جوجه کبابی در کار بود و نه برنجی. آنقدر غذا مزه داد که هیچ کباب و جوجه کبابی مزه نمی‌داد. یک کیلو سیب زمینی کوچک هم انداختیم در آتش و عصرانه با چای آتشی خوردیم. همین. حالا که کرونا نمی‌گذارد مردم دورهمی داشته باشند امّا کلاً این عادت بد ما ایرانیها است که فکر می‌کنیم اگر برای مهمان چند نوع غذا درست نکنیم یا حداقل چلو مرغ درست نکنیم بی‌احترامی کرده ایم. بدتر مهمانی که برای غذا آمده است و دلخور می‌شود. خوب هر رفتی، آمدی دارد. وقتی شما انتظار غذای آنچنانی دارید در برگشت باید شبیه آن را جبران کنید. شما هم که به اصرار خودتان چند نوع غذا درست می‌کنید طرف مقابلتان را مجبور می‌کنید چند نوع غذا درست کند. در بعضی مهمانیها دیده‌ام که اهالی خانه و بخصوص زن خانه آنقدر برای تدارک غذا کار کرده‌اند که خستگی در چهره آنها کاملاً مشهود است. این که نشد مهمانی! مهمانی یعنی با هم بودن و از مصاحبت هم لذّت بردن. غذا و میوه و تنقلات اصلاً اهمیتی ندارد. یادم می‌آید بچه که بودم دائماً یا مهمان بودیم یا مهمان داشتیم. غذا یک چیز ساده بود، ماکارونی یا مثلاً برنج و خورش، و بعد چای و کشمش و نخودچی. گاهی میوه هم نبود یا نهایت کار یک نوع میوه. ما بچه‌ها که از اول تا آخر توی کوچه بازی می‌کردیم و به زور کتک ما را پای سفره می‌نشاندند! قبل از کرونا گاهی خانه مادر جمع می‌شدیم به صرف املت یا‌ آش رشته یا ماکارونی با سالاد. زندگی را بر خودمان و اطرافیانمان سخت کرده‌ایم و در همه چیز چشم و هم چشمی و رقابت کورکورانه داریم. این زندگی نیست!
3- دوران کرونایی دوران سختی است. از خیلی چیزها محروم شده‌ایم امّا با کمی فکر هنوز هم می‌توانیم لذّتهای کوچکی برای خود و خانواده خلق کنیم. چرا صبحانه را توی حیاط خانه یا پشت بام آپارتمان نمی‌خوریم؟ چرا خود را با پرورش گل و گیاه در گلدان یا باغچه حیاط سرگرم نمی‌کنیم؟ چرا دور هم فیلم نمی‌بینیم؟ چرا درباره فیلم‌ها و سریالهایی که می‌بینیم با هم حرف نمی‌زنیم؟ چرا سعی نمی‌کنیم پاسخ به سوالات مدیری در برنامه دورهمی را در بین اعضای خانواده به مسابقه بگذاریم؟ چرا سعی نمی‌کنیم یک هنر یا مهارت جدید یاد بگیریم یا مهارت قبلی خود را ارتقاء بدهیم؟ باورتان می‌شود من کتاب 504 را که بیست و پنج سال پیش خوانده‌ام دارم دوباره می‌خوانم؟ چرا یک کتاب که به سلیقه همه می‌آید نمی‌خوانیم و درباره‌اش حرف نمی‌زنیم؟ وقت خوبی نیست درباره تاریخ و جغرافیای ایران و جهان مطالعه کنیم؟ نمی‌شود موزه‌ها را مجازی بازدید کنیم؟ دقت کرده‌اید وقتی سفر می‌کنیم بیشتر از آنکه درباره مکانهایی که بازدید می‌کنیم بخوانیم و ببینیم، عکس می‌گیریم؟ شاید دیگر هیچ وقت فرصت نشود آن مکانها را ببینیم. چرا راحت لحظه‌ها را از دست می‌دهیم؟


4- یکی از مهمترین و گاهی ارزانترین لذّتهای زندگی غذا درست کردن و غذا خوردن است. من عاشق این کار هستم. از درست کردن املت با ترکیب‌های جدید بگیرید تا خورش‌های جدید و غذاهای خارجی که اتفاقاً از خیلی از غذاهای ایرانی کم خرج‌تر و ساده‌تر هم هستند.
چه کسی گفته سبزی فلان خورش یا فلان‌اش باید حتماً شامل فلان موارد باشد؟ ترکیب را عوض کنید و طعم‌های جدید ایجاد کنید. شاید برایتان جالب باشد که می‌شود به فالوده طالبی طعم‌هایی جدید اضافه کرد که در هیچ آب میوه فروشی نمی‌توانید پیدا کنید. یا مثلاً سیب زمینی را با روشهای مختلف طبخ کنید و غذاهای جدید درست کنید. برگشتن به غذاهای ساده و سنتی مثل‌اش بادمجان یا کله جوش خودش تنوعی است. نان و پنیر را با سبزیهای معطر بخورید و لذّت ببرید. در چایتان هل و دارچین بریزید تا تنوع داشته باشد. یکی دیگر از علائق من پیدا کردن ترشی‌ها یا مرباهای جدید است و وقتی به فروشگاه‌های بزرگ می‌روم چشمم همیشه دنبال ترکیبات جدید است. هر کدام را حداقل یک بار امتحان می‌کنم. ترشی انگور سیاه خورده اید؟ یا مثلاً ترشی پرورده گردو و بادمجان؟ زندگی پر از چیزهای کوچک و ارزان است که می‌تواند زندگی شما را متنوع کند.
جامعه ایرانی جامعه‌ای خودآزار است. مردم دائماً برای خودشان دردسر می‌تراشتد و زخارف دنیوی را اضافه می‌کنند. جشنها و مهمانی‌ها و حتّی عزاهای ما پیچیده‌تر و شلوع‌تر و سخت‌تر می‌شود. جوانها از پدر و مادر توقع‌های عجیب و غریب دارند. گاهی خود پدر و مادرها زندگی جوانها را دچار مشکل می‌کنند. ازدواج کردن روزبه‌روز سخت‌تر و پر هزینه‌تر می‌شود. هنوز مبل و وسائل خانه خوب و سالم هستند امّا باید جدیدترش را بخرند تا
با مدّ روز پیش بروند. ذهن مردم و بخصوص جوانهای ما جایی است که نباید باشد. ارزش کار سالم و تلاش و کوشش دارد رنگ می‌بازد. کسی که می‌خواهد ساده و سالم زندگی کند مورد تمسخر قرار می‌گیرد. ارزشها وارونه شده اند و حواسمان نیست این پیچیدگی‌هایی که داریم خلق می‌کنیم خودمان و فرزندانمان را هم گرفتار خواهد کرد. زندگی بیشتر از پیچیدگی، سادگی دارد و بیشتر از توالی و تداوم لحظه دارد. وقتی اهمیت لحظه‌ها را بهتر می‌فهمید که عزیزی را از دست بدهید و یادتان بیاید ده دقیقه وقت نگذاشته‌اید به او سر بزنید و با او یک استکان چای بخورید. زندگی یعنی سادگی، لحظه‌ها و دیگر هیچ.