جولان ضدقهرمان‌ها در فیلم‌های ایرانی

سرویس فرهنگ و هنر جوان آنلاین: خشایار مستوفی، بهروز پیرپکاجکی، مسعود شصت‌چی، جندقی، نقی معمولی، رضا مارمولک و ده‌ها کاراکتر مضحک دیگر تنها بخشی از ده‌ها ضدقهرمانی هستند که صداوسیما و سینمای ایران در چند دهه اخیر آن‌ها را محبوب کرده و با اتکای آن‌ها مردم را سرگرم کرده است. ریشه اصلی این رویکرد خسران‌آفرین اصالت دادن به سرگرمی در عرصه سریال‌سازی و فیلمسازی ایران است. سرگرمی در صنعت فیلمسازی به طور قطع گذرگاه خوبی است، اما توقف‌گاه خوبی نیست و متأسفانه مدیران فرهنگی جمهوری اسلامی در این گذرگاه متوقف مانده‌اند و این روند همچنان ادامه دارد و متأسفانه اراده جدی برای این روند همچنان وجود دارد.
عقب‌ماندگی فیلم‌ها و سریال‌ها از جامعه
قهرمان کسی است که مردم به ویژه قشر نوجوان رفتار، تکیه‌کلام‌ها و سبک زندگی‌اش را تقلید کنند، با وجود هزاران قهرمان شهید و نخبه گمنام، صداوسیما و سینمای ایران نتوانسته‌اند در چند دهه اخیر حتی یک قهرمان در آثار خود به جامعه عرضه کنند. تاریخ معاصر و کهن ایران را که ورق بزنید در هر حوزه‌ای با قهرمانان ملی برخورد می‌کنید که کار دقیق و حرفه‌ای روی یکی از آن‌ها می‌تواند به خلق فیلمنامه و به تبع آن فیلم یا سریالی فاخر و محبوب تبدیل شود، اما دریغ از تولید آثاری که بتوانند نسل جوان را به همذات‌پنداری وادارند. جالب است که مسئولان و متولیان سینمایی همواره از ایران به عنوان یکی از چند کشور مهم صاحب سینما در جهان یاد کرده و حضور جشنواره‌ای آثار ایرانی را افتخاری برای هنر ایران محسوب می‌کنند، این در حالی است که از معدود کشور‌هایی که صنعت سریال‌سازی و فیلمسازی آن دست‌کم در حجمی قابل توجه در خدمت منافع ملی و جامعه آن است، کشور امریکاست؛ کشوری که با وجود اینکه تاریخ پیدایش آن ۲۰۰ سال است، اما آثار سینمایی‌اش در یک قرن اخیر مملو از قهرمان‌های گوناگون بوده به شکلی که این کشور با استفاده از سینما برای خود تاریخ می‌سازد، اما سینمای ایران نمی‌تواند حقیقت تاریخی خود را آنگونه که هست بازتاب دهد و چه بسا در برخی آثار، تصویری وارونه از حقایق نیز ارائه می‌دهد.
بازتاب ضدقهرمان‌ها در جامعه


عجیب است ضدقهرمان‌ها به زعم مدیران فرهنگی یک دستاورد محسوب می‌شوند چراکه صرفاً سرگرم می‌کنند و بازتاب این ضدقهرمان‌ها همچون آیینه در سیاست و جامعه ایران بروز و ظهور غیرقابل انکار دارد. وقتی به برخی شعار‌های انتخاباتی که در برهه‌های مختلفی، چون انتخابات ریاست‌جمهوری بر زبان بخشی از طرفداران نامزد‌ها جاری می‌شود، نگاه می‌کنیم به وضوح تأثیر ضدقهرمان‌ها را می‌بینیم؛ شعار‌هایی که نوعی هرج و مرج‌طلبی و بی‌قاعدگی از آن استشمام می‌شود و خواهان اقتدار فرد یا گروهی است که از کمترین قوای عقلانی بهره‌مند باشند، البته باید خدا را شاکر بود که ضدقهرمان‌های ساخته‌شده در تولیدات فرهنگی نتوانسته‌اند به طور کلی روح و افکار جامعه ایرانی را به سیطره خود درآورند و با وجود همه کم‌کاری‌های فرهنگی جامعه ایران همچنان قهرمان‌های خود را نه در آثار ضعیف نمایشی بلکه در واقعیت عرصه سیاست و اجتماع می‌جویند، برای مثال سردار شهید سلیمانی دست‌کم در پنج سال اخیر در همه نظرسنجی‌های رسمی به لحاظ محبوبیت در صدر قرار داشت و شهادت فرمانده سپاه قدس محبوبیت او را بالاتر هم برد؛ شخصیتی که در زمان حیات هم از محبوبیتی اسطوره‌ای برخوردار بود و جالب است که حتی در زمان جنگ هشت ساله نیز فرماندهان نظامی ایران شاید به دلیل ضعف رسانه‌ها از محبوبیتی تا این اندازه برخوردار نبودند و نام‌آوری آنان در میان مردم به دوران پس از شهادت آنان محدود می‌شود، البته در محبوبیت سردار سلیمانی نیز رسانه‌های داخلی نقش چندانی ایفا نکردند و آوازه و شهرت سردار و شناخت جایگاه ویژه او در مناسبات منطقه بیشتر در میان رسانه‌های خارجی و به خصوص رسانه‌های دشمن بسامد بالایی داشت. سیطره سردار بر قلب‌ها تا حدی شکل گرفت که به نظر می‌رسد سریال‌سازی و فیلمسازی عقیم در ایران دست‌کم تا چند دهه آینده توان به تصویر کشیدن حقیقت او را به عنوان یک شخصیت بزرگ نداشته باشد، مگر اینکه تحولات عرصه هنر خیلی سریع‌تر از چیزی باشد که به نظر می‌رسد و البته می‌توان تا حدودی به این موضوع خوش‌بین بود.
غلبه خل‌وضع‌ها در آثار نمایشی
بی‌تردید سینما و تلویزیون ایران با تولید انبوهی از ضدقهرمان در آثار خود نقشی غیرقابل انکار در فرهنگ‌سازی جامعه ایرانی داشته است و به این نقش‌آفرینی به شکل عجیبی ادامه می‌دهد. با نگاهی به جزئیات و ویژگی‌های شخصیتی ضدقهرمان‌هایی که در چند دهه اخیر در سینما و تلویزیون ایران در حجمی انبوه به جامعه ارائه شده است، می‌توان به برخی برجستگی‌های شخصیتی اشاره کرد. کاهل‌مسلکی، بی‌غم بودن، بی‌ارادگی و بی‌رغبت بودن به پیشرفت و تحول، بعضاً عصبانی بودن یا خل وضع بودن، گرفتاری در یأس و حیرانی و سرگشتگی و خود را به سرنوشت سپردن، بیکارگی و بی‌رغبتی به تشکیل خانواده و زندگی مجردی برخی از این ویژگی‌ها را شامل می‌شود و طبیعی است که ضدقهرمان‌ها با این ویژگی‌ها روی نسل جوان و نوجوان به طور مستقیم تأثیرگذار هستند و بخش قابل توجهی از شخصیت اجتماعی و فردی افراد را شکل می‌دهند.
عقب‌ماندگی سریال‌ها و فیلم‌های ایرانی به قدری بوده که بخش اعظمی از آن‌هایی که دغدغه‌مندانه قصد به تصویر کشیدن قهرمان‌های ملی را داشته‌اند حتی در نزدیک شدن به جنبه‌ای از شخصیت ایشان موفق عمل نکرده‌اند. عقب‌ماندگی هنر‌های نمایشی از واقعیت جامعه ایرانی فقط به قهرمانان جنگ خلاصه نمی‌شود بلکه در عرصه‌های مختلفی، چون عرصه علم و دانش و دانشگاه که نمونه آن موفقیت در المپیاد‌های جهانی بوده است، ورزش، عرصه کار و خانواده، عرصه زنان و دختران تقریباً هیچ فیلم یا سریالی حتی به تصویر کردن بخشی از این موفقیت‌ها و این قهرمانی‌ها نزدیک هم نشده است. همه این عقب‌ماندگی‌ها در حالی رقم خورده که جریاناتی رسانه‌ای همواره کوشیده‌اند سینمای ایران را در میان افکار عمومی جزو افتخارات ایران جا بزنند. در سویی دیگر سریال‌سازی در ایران نیز که می‌توانست طی دو دهه گذشته مشتری خود را نه تنها در ایران بلکه در میان ملت‌های منطقه پیدا و قهرمان‌های ملی را عرضه کند، تقریباً هیچ دستاوردی نداشته و بعضاً در همان فضای ضدقهرمان‌پروری غالب در هنر ایران گرفتار مانده است.