روزنامه آرمان ملی
1399/05/08
قاليبافیها تا ١٠سال ديگر در قدرتاند
بسياري از کارشناسان و تحليلگران معتقدند که طيف سنتيتر جريان اصولگرايي بعد از حضور احمدينژاد در فضاي سياسي به حاشيه رانده شدند، آيا واقعا يک فردي مانند محمود احمدينژاد قادر است جناح بزرگي را از يک جريان حذف کند و يا مجبور به کنارهگيري کند؟سياست و عرصهاي که در بستر آن فعاليت ميکند يعني جامعه؛ مثل يک موجود زنده، پوياست و نميتوان لحظهاي از آن غفلت کرد. در محيطهاي مردمسالار اين خصلت شديدتر ميشود و لحظهاي غفلت از تحولات جامعه سريعا يک گروه سياسي را به حاشيه ميکشاند. نوع نگرش بخشهايي از جريانات سياسي ما که پيوند کمي با لايه مردمي قدرت دارند و سعي کردهاند که از طريق پيوند خود به پيکره سياسي قدرت نقشآفريني کنند؛ بهدليل نوعي از ثبات بيشتر روابط ميان لايههاي قدرت که البته پنهانتر نيز هست؛ به مرور گمان ميکنند که سياست اساسا واجد خصلت ايستا بوده و نتيجتا انعطاف و چالاکي خود را از دست ميدهند. اين جريانات معمولا به قدرت و روابط آن نگاه کرده و توجه چنداني به تحولات تودهها ندارند. نقطه ضعف اينگونه سياستورزان همين است؛ اينان تا زماني که فضاي سياسي بسته و بازي در اختيار صاحبان قدرت است و لابيها گرهگشاست؛ با مهارت به پيش ميروند اما به محض اينکه وارد صحنه چالاک و پرتحول بلکه پرآشوب بازي در بدنه ميشوند، هاج و واج مثل کودکي نابلد اشتباهات فاحش ميکنند و در نهايت نيز بدست افراد پوپوليستي که اتفاقا بازي با اذهان تودهها را بلدند از ميدان به بيرون يا به حاشيه پرتاب ميشوند. نمونه کلاسيک اين شخصيتها سياسي آيتا... هاشمي رفسنجاني بود؛ او که سلطان بازيهاي پشت پرده سياسي بود ابتدا توسط پوپوليسم چپ در دوره رئيس دولت اصلاحات تضعيف شد و نهايتا توسط پوپوليسم راست به حاشيه رانده شد و تمام فنوني که با مهارت طي دههها آموخته بود بهدليل تغيير فضاي بازي به کارش نيامد. اصولگرايان سنتي نيز خصلتي مشابه داشــته و هنــوز دارند؛ هرچــند فعلا ميبينيم که مثلا آقاي ميرسليم از بدنه سنتيترين تشکيلات اصولگرا يعني موتلفه ميکوشد بازيهاي برانگيزاننده افکار عمومي را در مقابل قاليباف بازي کند اما بهدليل ناشناختن محيط بازي نتوانست نتيجه لازم را بدست آورد.
پس شما کنارهگيري يا حــذف تدريــجي طيفها و جناحهاي سنتيتر و به تعريفي معتدلتر در جريان اصولگرايي و قدرت گرفتن تندروها را نشناختن محيط بازي با توجه به مقتضيات زمان ميدانيد؟
چند دليل را ميتوانم ذکر کنم که عبارتند از؛ پيچيدگي محــــيط فعـــاليت؛ تغــيير مکانيزمهاي سياستورزي؛ تغيير رويکردهاي لايه قدرت که هميشه محل اتکاي اصولگرايان و بهويژه سنتيها بوده؛ خروج بازيـگران حرفهاي و با تجربه از صحـــنه بويژه بهدليل فوت چــهرههاي شاخصي همچون حبيبا... عسکراولادي و آيتا... مهدوي کني و يا به حاشيه رفتن خودخواسته افرادي نظير علي اکبرناطق نوري و محمدرضا باهنر يا اخيرا علي لاريجاني ازجمله عوامل تاثيرگذار بر اين روند بوده است. همچنين پيرشدگي جريان سنتي و پيوستن جوانان قدرتطلب به پوپوليستها و مسندگرايان و جوانان صاحبانديشه به نقادان محتاط وضع موجود بهدليل عدم تطابق با ارزشها و آرمانها! البته در ميان اين عوامل شايد مهمترين از نظر من همان پيچيدگي محيط فعاليت است. تحليل رويکرد قدرت در بازيهاي سياسي کشور ما به دلايل بسيار از جمله دلايل تاريخي از اهميت زيادي برخوردار است. زيرا بهدليل عدم مدرنيزه شدن کامل در جامعه ما، هنوز قدرت حاکم حرف آخر را در معادلات ميزند. به گمانم رويکرد لايه حاکم قدرت براي پيريزي دهه چهارم تغيير کرده است. از ميان مثلث مهم مشروعيت- مشارکت وکارآمدي دو دهه نظام صرف مشروعيت و تثبيت آرمانها شد. سالهاي آغاز دهه سوم همزمان با دوم خرداد 76 موج مشارکت نسل جديد نشان داد که سيستم که تاکنون هر مشارکتي را براي خود ميديد حالا با مشارکتهاي بر خود مواجه شده است. از اينرو سريعا راهبرد و رويکرد راهبردي مشارکتجويانه جايگزين شد؛ اما بهدليل آنکه اصولگرايان تاکنون آموزشي را در اين محيط عملياتي نديده بودند يک دهه طول کشيد تا بفهمند که اساسا بازي از چه قرار است. طبعا بازي مردمسالارانه مشارکت هم اصول و پرنسيپهاي خود را دارد. متاسفانه تنها مشارکت و جلب نظر افکار عمومي با سطحيترين شعارها ديده شد و پرنسيپهاي اصلي که تربيت افکار عمومي است، ناديده گرفته شد. نتيجه آن در سال 84 ديده شد، پيروزي بود اما وزن لازم سياسي را پديد نياورد و همه چيز چون پر سبکي در مسير طوفان حوادث جابهجا شد و افراد با وزانت به کنار افتادند و سبکترينها به هوا خاستند. اکنون وارد فضاي جديدي شدهايم که ناکارآمديها پايهها را سست کرده است. ارزيابي ظاهرا بدانجا کشيده شده که رويکرد راهبردي مشارکت گسترده نيز موفقيت را به همراه نياورده است؛ زمان افزودن بر کارآمدي است. از اينرو اصل مشروعيت محترمانه در بوته تعويق و مشارکت در بوته نمايش قرار داده شده و هدف قرار گرفتن مجريان کارآمد از منظر لايه حکميتي قدرت بر سرير مسندهاست تا گره از کار مردم گشوده شود. اين حرکت ولو با نيت خير گرهگشايي از کار مردم سامان يافته باشد، به گمان من به نتيجه نخواهد رسيد. زيرا ظرافت کار در ترجيح يک ضلع مثلث مذکور بر ديگري نيست؛ بلکه ايجاد توازن و تعادل ميان سه ضلع مشروعيت-مشارکت و کارآمدي است؛ تا در هر برهه زمان در دل يک ابر راهبرد ضلعي گرهگشايي کند و نياز اجتماعي را برطرف کند. به عبارتي با يک کرشمه بايد برآيد سه کار! خب، در اين شرايط جريانات اصولگرا و حتي اصلاحطلب گيج شدهاند و جنس محافظهکارانهشان به آنان تاکيد ميکند که از متن به حاشيه روند تا گرد و غبار بخوابد غافل از آنکه معلوم نيست که اگر گرد و غبار بخوابد زمينهاي براي آنان وجود داشته باشد.
پس در اين شرايط کم کم وقتي محافظهکاران خود را به حاشيه ميکشانند زمينه قـــدرت گرفتن تندروها و تفکرات پوپوليستي فراهم ميشود و در دل همان گرد و غبار احمدينژادي ظهور ميکند که ديگر فرصت و مجالي به محافظهکاران نميدهد و شکاف از همينجا شروع ميشود؟
احمدينژاد شکافي را در جريان اصولگرا پديد نياورد؛ اين ادعا را بعضي از آنرو ميگويند که درست جريان اصولگرا و جريانات خرد و فرعي درون آن را نميشناختند و يا بعضي از اصولگرايان که خواستند از «ايجاد شکاف» بهعنوان انگي براي متهمسازي احمدينژاد استفاده کنند. بايد منصف بود احمدينژاد هيچشکافي را در جريان اصولگرا پديد نياورد درواقع او از شکافهاي موجود که يا بزرگترهاي جريان اصولگرا نميديدند يا خود را به تغافل ميزدند، ديد و ازآن پرده برداشت که در شرايط جديد از آن به سود خود بهره برد. حالا آيا کار درستي کرده است يا خير و آيا نهايتا موفق شد يا نه بحث ديگري است که تحليل و چارچوبهاي تحليلي خاص خود را ميطلبد.
در رابطه با اختلاف موجود بين مصطفي ميرسليم و رئيس مجلس محمدباقر قاليباف چطور اين نيز برميگردد به همان بهرهبرداري از شکاف موجود؟
در اين مورد بدون اطلاعات کامل نميتوان قضاوت کرد و مهمترين آن تشخيص نيات افراد است که بعضا ميتوان از تحليل رفتاري که از نزديک شاهد آن هستيم فهميد. اما رابطه ما با اين دو فعال سياسي آنچنان نزديک نيست که قضاوت قرين به واقعيت را بدست آورد. ميماند چند حدس و گمان از قبيل درگيري بر سر قدرت و مسند و امثالهم که ترجيح ميدهم «رجما بالغيب» قضاوت نکنم.
شما با وجود طيفهايي از جمله نواصولگرايان و همچنين احمدينژاديها، جريان اصولگرايي را در ادامه مسير چگونه ارزيابي ميکنيد و اين جناحها چه اندازه توانستهاند در جريان اصولگرايي قدرت کسب کنند؟
هر دو گروه تلاش ميکنند که ديگري را به هر ترتيبي از ميدان به در کنند و احتمالا بازار افشاگري گرم خواهد شد، البته ميان اين دو جريان ظاهرا جرياني که قاليباف فعلا نماد آن شده اتصال زندهاي به قدرت دارد و براي سامان دادن به 10 سال آينده مقرر است که عامل باشد ولو فعلا در حال تست توان هستند. جريان احمدينژاد هم هر چند محبوب نيستند اما بهدليل فعالبودن و هوادارانش جزيي از پيکره انقلابيون است، مغضوب هم باشد مطرود نيست. احمدينژاد هم ياد گرفته روي لبه تبغ راه برود. طرد او زماني صورت خواهد گرفت که مواضع و رفتارش حتي براي هوادارانش توجيهناپذير باشد. به عبارتي شمشير داموکلس بالاي سرش به نخ هوادارانش متصل است که اگر آنها را از دست بدهد شمشير فرو خواهد افتاد. در اين صورت حدس ميزنم هوادارانش اگر ريزش کنند جذب قاليباف نخواهند شد.
چه اتفاقي ميافتد که چهرههاي شاخصي همچون ناطق نوري، محمدرضا باهنر و علي لاريجاني ترجيح ميدهند در حاشيه بمانند و مانند گذشته تاثيرگذاري خودشان را از دست بدهند؟
برخي از آنان بهدليل وزنه شخصيتي، عدهاي بخاطر خطرناک شدن بازي و بعضي بهدليل فقدان تحليل و تعدادي نيز به خاطر زندگي بيدغدغه به کهفهاي شخصي پناه بردهاند. اما بايد توجه داشت آنها زماني که بيرون آيند جهان بسيار دگرگون شده است و حناي آنها ديگر رنگي نخواهد داشت. البته اين فرصتي براي حاشيهنشينان امروز و فعالان ديروز سياست است. دوستانه اميد دارم از اين فرصت براي غصه خوردن بهره نگيرند بلکه به بازسازي نفساني و سلوکي بپردازند که بسيار براي جلب غفران الهي به آن محتاجند. اگر اهل دل باشند شايد خود را مصداق اين شعر مولانا بيابند: «خلق را با تو کژ و بدخو کند- تا تو را ناچار رو آن سو کند». فقط دنبال نعمات گرد آمده دنيا که نارضايتي خلق پشت آن است؛ نيفتند که خسر الدنيا و الاخرهبودن بعد از عمري تلاش شايسته نيست. مبادا از هولگاه غفلت بيرون به پرتگاه غفلت درون پرتاب شويم.
جريان اصولگرايي براي انتخابات 1400 چه راهي را در پيش دارد آيا اگر با همان فرمان انتخابات اسفندماه 98 پيش برود موفق خواهد شد؟
بر اين باورم که ديگر هويت جرياني به نام اصولگرايي وجود خارجي ندارد؛ مجموعهاي از قرائتها از مفهوم اصولگرايي داريم که آنچنان با هم فاصله دارند که نميتوان آنها را زير چتر واحد اصولگرايي گردآورد. ما «اصولگراياني» داريم که دشمنهاي بيروني مشترکي دارند و چه بسا که در درون خويش بعضي خصومتهايشان باهم کمتر از خصومت با دشمنان بيروني نباشد. اصلاحطلبان نيز چنين هستند بسا در مواردي شديدتر، البته چون در قدرت نيستند کمتر نمايان است. از اينرو؛ با اين تصور که اصلاحطلبان از ميدان رانده و ماترک اعتبارشان هم توسط روحاني به باد داده شده؛ اصولگرايان ميدان را از آن خود ميدانند با آن سياست که قبلا گفتم چشمي هم به مشارکت گسترده ندارند و در بدبينانهترين تحليل بعضي برآنند که به نبردي بيرحمانه با هم درگير خواهند شد. اين در حالي است که به گمانم مدتي است بستر بازي بازهم تغيير يافته و بازي با فرمولهاي پيشين در ميدان جديد شايد جواب ندهد.
مجلــس کــنوني چه رويکــردي نسبت به دولت آينده خواهد داشت؟
اين مجلس دو نبرد خواهد داشت؛ با خود و با دولت. مصلحت آن است که نبرد جريانات دروني با خود در راستاي شفافيت و اعتبارافزايي مجلس پيش برود و نبرد با دولت به کارآمدي دولت و روي کار آمدن دولت کارآمدتر بيانجامد، که گرهگشاي مردم باشد. البته اگر فرد بدبيني به من بگويد چنين نخواهد شد با تکيه بر تجربه و اطلاعات ممکن است در برابرش جز اميد و آرزو چيزي در دست نداشته باشم.
سایر اخبار این روزنامه
پيشنهاد ترامپ برای مذاكره - قبل از انتخابات- بیمعناست
قاليبافیها تا ١٠سال ديگر در قدرتاند
امکان تکرار خرداد ۹۲ در انتخابات ۱۴۰۰
سلطان ۴۰ ساله قبر در شهرری
آمار كرونا ركورد شكست
احتمال بازگشت فردوسي پور به قاب تلويزيون
دستگاههای دولتی در عرضه سهام تعلل نكنند
سفته الکترونیک متولد شد
اقتصاد زیرزمینی درِ باغ فرار مالیاتی
اصلاحطلبان اجازه خطا ندارند
پکن و واشنگتن دولبه برشدهنده نظم نوین جهانی
هیچ دارویی برای کرونا موثر نیست
سند وقفی دماوند و جنگل آقمشهد باطل است
بازی خطرناک در زمین برجام !