ترکش‌های جنگ داخلی

عباس عبدی
روزنامه نگار
انفجار بیروت را باید یک فاجعه تمام‌عیار دانست. خوشبختانه علی‌رغم بدبینی‌های همیشگی زود معلوم شد که این انفجار یک اتفاق و ناشی از سهل‌انگاری و سوء مدیریت است. هر چند و در هر صورت احتمالاً از حیث نتیجه برای مردم لبنان و بیروت تفاوت چندانی نخواهد داشت. زیرا آنچه که مردم با آن دست به گریبان هستند، نداشتن شغل، درآمد و امنیت و آرامش است که با این اتفاقات از میان خواهد رفت. این انفجار ریشه در بی‌ثباتی و حل نشدن مفهوم دولت ملی در لبنان و نیز جنگ داخلی آنجا دارد. دولت در لبنان بر اساس موازنه طائفی شکل گرفت و این موازنه در طول نیم قرن به علل گوناگون داخلی و خارجی تغییر کرد و نظام سیاسی ناپایداری را در آنجا ایحاد نمود و در نهایت منجر به جنگ داخلی شد.
هنگامی که جنگ داخلی لبنان در سال 1975 آغاز شد، شاید کمتر کسی انتظار داشت که 15 سال طول بکشد، ولی به علت تغییرات داخلی و منطقه‌ای، موازنه قوای داخلی لبنان نیز دچار تغییر شد و نمی‌توانست با ساختار سیاسی پیشین دوام یابد، در نتیجه کافی بود که جرقه‌ای در این انبار باروت بیروت زده شود تا نائره جنگ داخلی شعله‌ور گردد و هنگامی که پس از ۱۵ سال و کشته شدن بیش از 120 هزار نفر همه طرف‌های جنگ از ماجرای پیش آمده خسته شدند سعی کردند با توافقی جدید موازنه‌ای مناسب‌تر ولی در همان چارچوب قبلی را شکل دهند و لبنان را به سوی صلح و آرامش رهنمون کنند. ولی بجز ایرادی که چارچوب کلی دارد یک نکته مهم دیگر هم بود که نباید فراموش می‌شد. 15 سال جنگ داخلی چنان تغییراتی را ایجاد کرده بود که حتی با توافق صلح اوضاع به گذشته برنمی‌گشت.


فرهنگی که در یک کشور درگیر جنگ داخلی ایجاد می‌شود، همچنین تغییرات مکانی و شغلی و جمعیتی که به وجود می‌آید، عمیق‌تر از آن است که ابتدا به ذهن می‌رسد. این تصور باطلی است که گمان کنیم جنگ و درگیری می‌تواند مشکلات یک جامعه را حل کند. نمونه دیگر آن در عراق است. عراق حتی در زمانی که طرفین به توافق می‌رسند و روی آرامش می‌بیند باز هم آبستن حوادثی است که هر لحظه می‌تواند اوج گیرد. حوادثی که ریشه آن در جریان جنگ بسته شده است و هر لحظه می‌تواند ظهور و بروز پیدا کند.
انفجار بیروت از یک حیث و به طور قطع ناشی از سوء مدیریت است، حتی اگر ثابت شود که آغاز آن عمدی بوده است. اینکه چند هزار تن نیترات آمونیوم در یک مکان داخل شهر انبار شود، حداقل خطایی است که باید به آن توجه داشت. بندری که در کنار مراکز اداری و مسکونی قرار دارد؛ وجود این حجم از مواد منفجره، ناشی از یک شلختگی مدیریتی در ساختار اداری و امنیتی آن است. این وضعیت میراث جنگ داخلی و غیبت یک دولت مقتدر و قوی محسوب می‌شود. اکنون 30 سال از پیمان طائف می‌گذرد ولی آن 15 سال جنگ داخلی اثرات ماندگارتری داشته است. برای کشور کوچکی چون لبنان کشته شدن 120 هزار نفر در جنگ داخلی بسیار زیاد است. 15 سال در بحران و ترس دایمی زندگی کردن، روح و روان یک جامعه را دچار بیماری می‌کند. حتی همان پیمان نیز با فشار نیروهای خارجی منعقد شد.
نیروهایی که به علل گوناگون می‌توانستند نسبت به منافع مردم لبنان تغییر موضع دهند که دادند تا کل معادلات داخلی لبنان را به هم بریزند و یک نمونه کوچک آن احضار نخست وزیر لبنان به عربستان و برخورد با او بود. از سوی دیگر درست است که پیمان طائف در سال 1990 جنگ داخلی را پایان داد، ولی پایان جنگ به معنای ورود به صلح پایدار نیست. وجود یک دولت ملی شرط لازم یک صلح پایدار داخلی است. هنگامی که نخست وزیر این دولت در برابر عربستان سعودی بی‌اختیار باشد به طوری که احضار و حتی زندانی شود و صدایش نیز در نیاید، طبیعی است که بندر کشور خود را محل عبور یا انبار کردن مواد خطرناک و ممنوعه برای کشورهای دیگر قرار دهد. وضعیت لبنان برای همه نیروهای منطقه آموزنده و مهم است اگر درس بیاموزند. جنگ بویژه جنگ داخلی چنان ساختارها و فرهنگی را ایجاد می‌کند که تا چند نسل با روح و روان جامعه همراه و بر آن مسلط است.