میانجیگری بین باکو و ایروان به نفع ایران نیست

بحران قره‌باغ در گفت‌وگو ‌با بهرام امیراحمدیان میانجیگری بین باکو و ایروان به نفع ایران نیست روح‌اله نخعی: برخی آتش‌ها هر چقدر هم زیر خاکستر بمانند، خاموش نمی‌شوند. آتش اختلاف بین دو همسایه شمال غربی ایران از این جنس است. جمهوری آذربایجان و ارمنستان، بخش بزرگی از تاریخ سرزمینی خود را زیر پرچم یک کشور گذرانده‌اند. در دوران کهن منطقه فعلی، این دو کشور بخشی از قلمرو ایران و سلسله‌های حاکم بر آن بودند و در گذشته نزدیک‌تر، تا همین اواخر قرن بیستم میلادی، هر دو، بخشی از اتحاد جماهیر شوروی بودند؛ اما در سال‌های استقلال دو کشور، مسئله سرزمینی به نام قره‌باغ، محل اختلافی سنگین و ریشه‌دار بین دو کشور شده که سال‌هاست حل‌نشده مانده است و تلاش‌های بین‌المللی نیز تا اینجا نهایتا توانسته‌اند مانع از جنگ و خون‌ریزی شوند.حکومت‌های باکو و ایروان در هفته‌های اخیر بار دیگر به روی هم اسلحه کشیدند؛ اما این‌بار محل این درگیری قدیمی قلمرو تازه‌ای شد. بعد از زنده‌شدن دوباره اختلافات این دو کشور، برخی ناظران در ایران از میانجیگری ایران در میانه این تقابل به‌عنوان یک راه‌حل بالقوه گفته‌اند که هم این درگیری را پایان می‌دهد و هم امتیازی برای ایران محسوب می‌شود. به بهانه این درگیری تازه، گفت‌وگویی داشتیم با بهرام امیراحمدیان، کارشناس مسائل روسیه و قفقاز. امیراحمدیان بعد از مرور اصل اختلاف دو کشور در قره‌باغ، این مشکل را عملا لاینحل می‌خواند و با توصیه‌ها به میانجیگری ایران مخالف است. او البته اشاره می‌کند که ایران می‌تواند راه‌حل مشکل دیگری باشد که از بالاگرفتن دوباره تنش‌ها حاصل شده است.
‌ماجرای درگیری اخیر جمهوری آذربایجان و ارمنستان از کجا شروع شد؟
‌جمهوری آذربایجان و ارمنستان قبل از فروپاشی شوروی سابق در ۱۹۸۸ بر سر قره‌باغ با هم درگیر شدند. بعد از فروپاشی شوروی هم این جنگ ادامه پیدا کرد تا اینکه در می‌‌۱۹۹۴، به ابتکار سازمان ملل متحد و شورای امنیت و همکاری اروپا آتش‌بس اعلام کردند. گروهی تشکیل دادند به نام گروه مینسک که آمریکا به همراه روسیه و فرانسه در این گروه هستند و بر رابطه اینها نظارت می‌کنند. از آن زمان به بعد با اینکه آتش‌بس برقرار بوده؛ ولی درگیری‌هایی هم صورت گرفته است. آخرین این درگیری‌ها هم در سال ۲۰۱۶ بود.
‌به‌تازگی درگیری دیگری در 30۰ کیلومتری شمال آن منطقه شکل گرفته، در جایی که می‌توانیم «برزخ قفقاز» یا «دالان قفقاز» بنامیم. این منطقه در حقیقت تنها گذرگاهی است که دو حوزه دریای سیاه و دریای خزر را با راه‌های ارتباطی زمینی (جاده‌ای و ریلی) به هم متصل می‌کند. هر نوع ارتباط زمینی و خطوط لوله‌ای بین این دو حوزه برای عبور از این منطقه باید از این دالان بگذرد. خط لوله انتقال نفت و گاز، راه‌آهن، راه شوسه و همه راه‌های ارتباطی در این بستر کشیده شده‌اند. درگیری اخیر در اینجا رخ داده که دالان باریکی است که یک طرف قلمرو ارمنستان است و طرف دیگر جمهوری آذربایجان. در حقیقت بین شمال ارمنستان و شمال غربی آذربایجان است. ۱۲ جولای در همین منطقه درگیری رخ داده که معلوم نیست کدام طرف آغازگر آن بوده است. از توپخانه، تانک و پهپاد استفاده شده است. هر دو طرف همدیگر را متهم می‌کنند به اینکه شروع‌کننده ماجرا دیگری بوده‌ است. نقطه مشکوک اینجاست که در بخش جمهوری آذربایجان، پهپاد به کار برده‌اند که طرف ارمنستانی آن را ساقط کرده است. ارمنستان این را برای خودش امتیاز حساب می‌کند؛ در‌حالی‌که ما می‌دانیم سرعت پهپاد قابل مقایسه با جنگنده‌های مافوق صوت نیست و در ارتفاع کم به‌راحتی می‌تواند سرنگون ‌شود. مسئله دیگر این است که در این درگیری یک ژنرال ارتش جمهوری آذربایجان کشته شده است. سؤال اینجاست که اگر ماجرا اتفاقی بوده، یک ژنرال ارتش چرا در صحنه حضور داشته و آنجا چه می‌کرده است؟ آیا این به معنی آمادگی قبلی نبوده است؟


در این ماجرا، البته طرف‌های درگیر متحدانی دارند و این می‌تواند سرنوشت‌ساز باشد. ترکیه، متحد جمهوری آذربایجان، اعلام کرد که با تمام امکانات از جمهوری آذربایجان حمایت می‌کند. در سمت دیگر روسیه است که متحد استراتژیک ارمنستان است و با اینکه قدرت برتر منطقه و عضو اصلی گروه مینسک است، سکوت اختیار کرده و بعد طرفین مناقشه را دعوت به آرامش کرده و به هر دو طرف خویشتن‌داری را توصیه کرده است. دیگر اینکه مسئول سیاست خارجی اتحادیه اروپا با طرف‌های درگیر مذاکره تلفنی داشته است. فرانسه عضو اصلی گروه مینسک است و به‌نوعی در چارچوب همکاری‌های اتحادیه اروپا با همسایگان نزدیک خود (از‌جمله قفقاز) روابط نزدیک دارد و جمهوری آذربایجان نیز در ساختارهای یورو آتلانتیکی در کنار گرجستان حضور دارد. گروه مینسک اتحادیه اروپا خود را در منطقه دارای منافع می‌داند؛ زیرا در سرمایه‌گذاری در منابع انرژی منطقه از‌جمله استخراج، تولید و صادرات نفت و گاز سهم درخور‌توجهی دارد. مسئله غامضی است که دیدگاه‌های افراطی ناسیونالیستی هم در آن وارد شده‌اند.
‌این مسئله قدیمی قره‌باغ چطور امروز به اینجا کشیده که درگیری دوباره شکل بگیرد و صحبت‌هایی را که درباره میانجیگری مثلا ازسوی ایران مطرح می‌شود، چطور می‌بینید؟
 اگر من بخواهم شمایی کلی از منطقه بدهم، قره‌باغ گروگان دو حکومت است که موضوع برای هر دو آنها حیثیتی است. قره‌باغ علاوه بر اینکه ملی است، به‌نوعی منطقه‌ای و بین‌المللی هم شده است و در بلاتکلیفی یا انجماد قرار دارد. قره‌باغ برای دولت‌های هر دو طرف اولویت اساسی دارد. فرض بر اینکه بخواهیم مسئله قره‌باغ را حل کنیم، سه حالت متصور است: «اعلام استقلال و شناسایی آن از‌سوی جامعه جهانی»؛ «الحاق به ارمنستان» و «باقی‌ماندن در حاکمیت جمهوری آذربایجان». حالت اول در شکل کنونی دوفاکتو «جمهوری آرتساخ» اعلام موجودیت کرده و دو دهه سابقه حکومت‌داری دارد؛ ولی شناسایی بین‌المللی نشده است. قره‌باغ در این حالت روابط نزدیکی با ارمنستان دارد و ارتباط آن با جهان خارج از‌طریق ارمنستان صورت می‌گیرد. در حالت دوم الحاق به ارمنستان است که عملا پس از اشغال هفت شهرستان جمهوری آذربایجان پیرامون قره‌باغ، از سوی ارامنه اشغال و ارتباط زمینی قره‌باغ با ارمنستان انجام شده و به‌نوعی می‌توان گفت که قره‌باغ در این وضعیت بخشی از ارمنستان است و به خاک این کشور الحاق شده است. طبیعی است که این حالت را جمهوری آذربایجان نمی‌پذیرد و حتی حاضر نیست قره‌باغ را به‌عنوان بخشی از مذاکره‌کنندگان و طرف سوم بحران در مذاکرات بپذیرد. در حالت سوم باقی‌ماندن قره‌باغ در حاکمیت جمهوری آذربایجان است. اگر بنا به فرض ما منطقه قره‌باغ دوباره به جمهوری آذربایجان برگردد، ارامنه خواهند گفت اگر بنا بود در جمهوری آذربایجان باقی بماند، چرا از ۱۹۸۸ این‌همه کشته داده شد و این‌همه جنگ شد و دولت ارمنستان زیر سؤال می‌رود. در شرایط کنونی در منطقه قره‌باغ، هفت شهرستان جمهوری آذربایجان علاوه‌بر خود منطقه اصلی و مورد ادعای ارامنه و مجموعا ۲۰ درصد خاک جمهوری آذربایجان در اشغال ارمنستان است. اگر ارمنستان این مناطق را تخلیه کند و قره‌باغ در حاکمیت جمهوری آذربایجان قرار گیرد، دولت ارمنستان و جمهوری خودخوانده آرتساخ باید پاسخ‌گوی ملت ارمنی باشد که به احتمال بسیار زیاد دولت مشروعیت خود را از دست می‌دهد.
در‌حال‌حاضر جمهوری خودخوانده آرتساخ که توسط ارامنه شکل گرفته، به جز ارمنستان و شاید برخی سازمان‌ها و دولت‌ها، از سوی کسی به رسمیت شناخته نشده است. ارامنه ساکن در قره‌باغ از طرف ارمنستان و با عبور از خاک این کشور با جهان ارتباط دارند. قره‌باغ از سمت جنوب و غرب به خاک ارمنستان متصل است. این منطقه اگر به جمهوری آذربایجان نپیوندد، آذری‌ها خواهند گفت این خاک ماست که در اشغال است و باید برویم آن را پس بگیریم و این یعنی یک رشته درگیری‌های گسترده در منطقه بدون پیش‌بینی تبعات آن.
بنابراین در سیاست خارجی جمهوری آذربایجان پیوستن دوباره قره‌باغ به خاک این کشور، اولویت اساسی است و در سیاست خارجی ارمنستان شناسایی و استقلال قره‌باغ و حمایت از حاکمیت قره‌باغ از اصول اساسی است؛ یعنی قره‌باغ گروگان دو طرف است. اگر هر طرف آن را به دست بیاورد، طرف دیگر مغبون می‌شود و یک موضوع حیثیتی را از دست داده است.‌الان اصلا اگر ایران علاقه‌مند به میانجیگری هم باشد، کدام گزینه از سه حالت یادشده را پی بگیرد؟ از نظر سابقه مطالعات منطقه‌ای می‌گویم ایران اصلا بحث میانجیگری را مطرح نکند. بهتر است خواهان صلح در منطقه شود و از بحث زیرساخت اقتصادی استفاده کند. پتانسیل آن هم همین است. به نظر من تا گروه مینسک هست، حتی اگر فرانسه و روسیه هم موافق ورود ایران باشند، آمریکا نخواهد گذاشت.
‌پس به‌طور‌کلی چشم‌انداز میانجیگری را مناسب نمی‌بینید؟
اگر کشورهای همسایه بخواهند میانجیگری کنند، با مسائلی جدی روبه‌رو خواهند شد. برای نمونه فدراسیون روسیه، به‌عنوان کشوری که با هر دو طرف رابطه نزدیک دارد و متحد استراتژیک ارمنستان است، در صورت نتیجه‌گیری اینکه قره‌باغ به یک طرف برسد، طرف مقابل با میانجی دشمنی خواهد کرد. آنها خواهند گفت میانجی کاری کرده است که خاک ما را جدا کرده است. اگر میانجیگری از سوی ایران باشد که با هر دو طرف دوستی دارد، قره‌باغ به ارمنستان الحاق یا به صورت کشوری مستقل مورد شناسایی قرار گیرد، دشمنی آذری‌ها با ایران آغاز خواهد شد؛ هر‌چند هم‌اکنون هم آذری‌ها ایران را به پشتیبانی از طرف ارمنی متهم می‌کنند و بر این باورند که ایران به ارامنه در اشغال قره‌باغ کمک کرده است؛ ادعایی که هیچ سند و دلیل محکمه‌پسندی ندارد و فرافکنی ضعف خود با اتهام به ایران است. طرف آذری بر سر تمامیت ارضی‌اش ناراضی می‌شود و اگر در راستای پیوستن دوباره به جمهوری آذربایجان باشد، طرف ارمنی بر سر مسئله استقلال این منطقه مشکل پیدا می‌کند. ترکیه نقش متفاوتی خواهد داشت و ارمنی‌ها موضعش را هرگز نخواهند پذیرفت. آنها با ترکیه در مسئله قتل‌عام ارامنه در ۱۹۱۵ مسئله دارند و ترکیه‌ای‌ها با ارمنستان رابطه دیپلماتیک ندارند و موضع رسمی آنها حمایت از جمهوری آذربایجان و ‌شناسایی‌نکردن استقلال یا الحاق آن به ارمنستان است و سخت در این موضع پافشاری دارند.
به نظر می‌رسد پیشنهاد میانجیگری ایران نیز همانند موارد بالا برای روسیه مطرح خواهد شد. بهتر است ماجرا به سازمان‌های بین‌المللی سپرده شود و هیچ کشور همسایه‌ای وارد فرایند میانجیگری نشود. ایران در این منطقه دو بار میانجیگری را امتحان کرده است. یکی در تاجیکستان و یکی در قره‌باغ و در هر دو هم نه‌تنها نفعی عاید ایران نشده؛ بلکه روند امور برخلاف مفاد موافقت‌نامه پیش رفته است و ایران را به نحوی کنار زده‌اند تا خود منافع خودشان را به دست آورند. موضوع قره‌باغ بسیار پیچیده و برای دو طرف هم مسئله حیثیتی است و هم مسئله اساسی سیاست خارجی.
 ‌در میانه این اختلافات، این داستان جدید چطور کلید خورد؟
اینکه چرا این اتفاق افتاد، از دو حال خارج نیست؛ ممکن است دست‌هایی در کار بوده تا تحریکی انجام شده باشد یا ممکن است عامل بیرونی این دو طرف را رودرروی هم قرار داده شده باشد تا میزان توازن قوا سنجیده شود و دیگری می‌تواند بحث تهدید قلمرویی باشد در دالان قفقاز که خط لوله از آن عبور می‌کند.
‌بحث خط لوله و انتقال نفت از این مسیر به سمت اروپا و ترکیه را چطور توضیح می‌دهید؟
اگر اروپا از اینجا لطمه‌ای بخورد، سرمایه‌گذاری‌هایی که انجام داده و هنوز بازگشت سرمایه صورت نگرفته و بخشی از استراتژی امنیت انرژی اروپا که وابسته به جریان آرام انرژی است، تهدید می‌شود. روزانه حداقل یک میلیون بشکه نفت از این مسیر به بندر جیحان ترکیه می‌رود یا گاز از اینجا به اتحادیه اروپا می‌رسد. غرب در اینجا برای تنوع‌بخشی به نفت وارداتی از روسیه و خاورمیانه سرمایه‌گذاری کرده است.
اینکه ما قبل از این پروژه و اینکه غرب از این مسیر بهره‌برداری کند می‌گفتیم ایران بهترین، ارزان‌ترین، کوتاه‌ترین و امن‌ترین مسیر انتقال نفت است، بر پایه اطلاعات درست و اقتصاد سیاسی نبوده؛ چون اگر از مسیری که از ایران بود به اروپا می‌رفت و به مدیترانه می‌رسید، باید با خط لوله‌ای به طول بیش از دو هزار کیلومتر به بنادر جنوبی و اسکله بارگیری نفت ایران در خلیج‌فارس می‌رسید و از آنجا با کشتی مسیری دریایی با بیش از شش هزار کیلومتر طول با کشتی را طی می‌کرد و از مسیر تنگه هرمز و تنگه باب‌المندب و کانال سوئز می‌گذشت و سپس وارد مدیترانه می‌شد. اکنون مسیری زمینی که از جمهوری آذربایجان، گرجستان و ترکیه یعنی خط لوله باکو-تفلیس-جیحان طی می‌کند، هزارو ۷۶۰ کیلومتر است.
با این اوصاف، تهدید امنیت این منطقه، تهدید سرمایه‌گذاری اروپاست. اگر نفت به‌موقع به بندر جیحان نرسد، مشکل ایجاد می‌شود. یا اگر گاز به ترکیه نرسد، آن هم نابسامانی ایجاد می‌کند. ترکیه و گرجستان هم از این مسیر منتفع هستند. اینکه در این منطقه درگیری ایجاد شود و خط لوله‌های نفتی و مسیرهای ارتباطی‌ای که در تیررس ارمنستان هستند تهدید شود، این درگیری می‌تواند صدور انرژی را متوقف کند و خط آهن و مسیر ارتباطی را در خطر قرار دهد.
اگر از این منظر نگاه کنیم، به نظر من ایران باید از فرصت استفاده کند و به جمهوری آذربایجان و قزاقستان پیشنهادهای جایگزین بدهد؛ بگوید ما زیرساخت آماده و مناسبی برای سوآپ داریم و می‌توانیم روزانه یک‌ونیم میلیون بشکه نفت خام را سوآپ کنیم که تهدیدی هم ندارد. جمهوری اسلامی حکومت قدرتمندی است. نفت را می‌فرستید و ما داخل قلمرو ایران مصرف می‌کنیم و به‌جای آن از جنوب همان مقدار از نفت خود را به حساب شما صادر می‌کنیم. هرچند اکنون به‌سبب تحریم‌های ناعادلانه ایالات‌متحده، خریدار نفت ما محدود شده است. در حقیقت این منطقه قفقاز ناآرام است و ناآرام‌تر هم خواهد شد. در گرجستان هم شرایط حساس است. اوستیای جنوبی و آبخازیا، دو منطقه جدایی‌طلب از قلمرو گرجستان، با کمک ارتش روسیه به‌عنوان دو کشور خودخوانده اعلام موجودیت کرده‌اند که مورد شناسایی روسیه و دو کشور آمریکای لاتین نیز قرار گرفته‌اند. به همین سبب قفقاز نیز ناامن است. ایران باید از این فرصت استفاده کرده و امن‌ترین مسیر را برای نفت ارائه کند. البته ممکن است اروپا نپذیرد؛ چون روی خطوط انتقال نفت سرمایه‌گذاری کرده است. به نظر می‌رسد دست‌هایی به دنبال ایجاد بحران در منطقه‌ای هستند که آذربایجانی‌ها طاووس و ارمنی‌ها تاووش می‌خوانندش. این گذرگاه اگر ناامن شود و این چراغ قرمز اگر روشن شود، آنها دنبال آلترناتیو می‌روند و ممکن است ناگزیر شوند مسیر نفت و گاز را از مسیر روسیه، یعنی از باکو به بندر نوووروسیسک در دریای سیاه ببرند و آن منطقه هم دوباره اهمیتی را که در گذشته داشته و از دست داده است، به دست بیاورد. آلترناتیو دیگر هم همان است که از ایران برود و سوآپ بشود و این موضوعاتی است که به نظرم در نتیجه بحران اخیر مطرح است.
مسئله دیگر در چالش بین این دو کشور، این است که جمهوری آذربایجان با اینکه کشور ثروتمندی است و از لحاظ نظامی هم نسبت به ارمنستان برتری دارد و نفت و انرژی صادر می‌کند، درآمد سرانه‌ آن اندکی یعنی حدود ۱۵۰ دلار بیشتر از ارمنستانی‌ است که هیچ انرژی‌ای ندارد. آخرین اطلاعات بانک جهانی، تولید سرانه ناخالص داخلی جمهوری آذربایجان را چهارهزارو ۷۹۴ دلار اعلام کرده و این رقم برای ارمنستان چهارهزارو ۶۲۳ دلار است. این دو رقم خیلی به هم نزدیک هستند و این معنادار است؛ چون آذربایجان که رفاه نسبی دارد، صادرکننده نفت است و این امکان برای ارمنستان وجود ندارد؛ ارمنستان روی تولیدات خودش تکیه دارد و ساختار اقتصادی ارمنستان است که قوی است، اگرچه آذربایجان از لحاظ ارتش و نیروی نظامی و تعداد نفرات و از لحاظ تجهیزات نظامی بر ارمنستان برتری دارد.
‌روسیه در این میان چه نقشی ایفا می‌کند؟
مسئله دیگری که داریم، این است که ارمنستان متحد استراتژیک روسیه است؛ بنابراین روسیه این حق را برای خودش قائل است که اگر به متحدانش تجاوزی شود، کمک کند. روسیه در ارمنستان در منطقه گیومری پایگاه نظامی دارد که در شمال غرب ارمنستان و در نزدیکی مرز گرجستان و ترکیه قرار دارد. این هم ممکن است معادله را دگرگون کند.
در طرف دیگر، گروه مینسک با روسیه، آمریکا و فرانسه است که در این موضوع نقش ایفا می‌کند. ایران در شرایط تحریمی این امکان را ندارد که بخواهد وارد ماجرا شود؛ هرچند از لحاظ حوزه نفوذ برای ما خوب است، ایران می‌تواند همان بحث زیرساخت اقتصادی را مطرح کند که خیلی قابل‌قبول‌تر است و به این شکل در آینده هم ممکن است دشواری برای غرب ایجاد شود و در شرایط ناامنی، گزینه‌های ایران و روسیه به‌عنوان آلترناتیو مطرح هستند.‌درست در شرایط مشابه دوره دهه ۹۰ هستیم که روسیه می‌خواست مسیر انتقال را به شمال ببرد، ایران می‌خواست به جنوب ببرد و اروپایی‌ها به غرب بردند که برایشان به لحاظ اقتصادی هم بهتر و مقرون‌به‌صرفه‌تر بود و از قلمرو کشورهایی که منافعی برای خط لوله نداشتند و از سمت ترکیه، به غرب کشیدند.
اشاره کردید که جمهوری آذربایجان در بحث ارمنستان به ایران اتهاماتی می‌زند. در بحث روابط دوجانبه و مسائل آذری‌ها چه نگاهی دارند؟
حیدر علی‌یف، رئیس‌جمهور فقید آذربایجان در‌این‌باره گفت: «شما ادعا می‌کنید که 30 میلیون آذری در ایران زندگی می‌کنند. ما در اینجا ۱۰ میلیون نفر هم نیستم. اگر بخواهد اتحادی صورت بگیرد، ما اقلیت خواهیم بود و می‌شویم تابع اکثریت ایرانی. حاکمیتی هم شکل بگیرد، با آنها که آذری‌های شیعه و خیلی میهن‌دوست هستند، ما زیر بلیت آنها می‌رویم. انتخاباتی باشد، ما رأی نمی‌آوریم. معمولا دست به بدن می‌چسبد نه بدن به دست. ما برای آذری‌های ایران به‌منزله دست هستیم. شعاری هم که آنها می‌دهند، این است که آذربایجان بیر اولسون، مرکزی تبریز اولسون. یعنی مرکز هم تبریز نه باکو»؛ بنابراین مسئله اصلی پان‌ترکیست‌ها از منشأ نادرست است.
از زمان صفویه به بعد که بحث دولت ملی شکل گرفت و نخستین حکومت ملی ایرانی تشکیل شد، آذربایجان همیشه گرایشش به داخل بوده نه به خارج. حتی در دوره پیشه‌وری که معدود حرکاتی بود و ارتش سرخ شوروی در اثنای جنگ جهانی دوم آذربایجان ایران را اشغال کرد و در دوره استالین به جنبش‌های جدایی‌طلبی فرقه دموکرات آذربایجان کمک کردند، امکاناتی فراهم کردند تا از ایران جدا شوند، فرقه دموکرات آذربایجان ادعای کشوری مستقل نداشتند، آنها به دنبال خودمختاری ملی در چارچوب قانون مشروطه بودند. هر‌چند بعدها جریانی انحرافی شد. اکثریت مردم آذربایجان با آنها نبودند. ‌در نهایت این مسئله بین این دو کشور و موضوع قره‌باغ به چه سمتی می‌رود؟ مدل درگیری قره‌باغ بین ارمنستان و آذربایجان ریشه در تاریخ دوره امپراتوری روسیه، اتحاد جماهیر شوروی و فدراسیون روسیه دارد. اکنون عوامل منطقه قفقاز جنوبی و دالان قفقاز و انرژی منطقه خزر و آسیای مرکزی هم وارد معادله شده است. از این مدل در اروپا هم وجود دارد. در بین ارمنستان و گرجستان هم وجود دارد. مهم‌ترین مدل شبیه به قره‌باغ را در کشمیر می‌توان یافت. در قره‌باغ یک کشور مسلمان، یعنی آذربایجان، با یک کشور غیرمسلمان، یعنی ارمنستان درگیر منطقه‌ای هستند که هر‌یک ادعای مالکیت آن را دارند. اگر پرسیده شود برای چه قره‌باغ را می‌خواهید؟ اگر مردم مطرح هستند، بگذارید خودشان سرنوشت خویش را رقم بزنند. آن زمان است که اختلافات بروز می‌کند و هر طرف استدلال خود را دارند. ارامنه ادعا می‌کنند که چون ساکنان این منطقه حدود 80 درصد ارمنی هستند، پس نباید جزء آذربایجان باشند. اگر این استدلال منطقی باشد، آن‌وقت باید شاهد ادعای الحاق سمرقند و بخارا از ازبکستان به تاجیکستان باشیم. درحال‌حاضر قطع‌نامه‌های شورای امنیت سازمان ملل درباره سرزمین‌های اشغالی فلسطین، پس از گذشت دهه‌ها هنوز اجرا نشده است. مسئله کشمیر سابقه‌ای قدیمی‌تر از مسئله قره‌باغ دارد؛ یک طرف مسلمان، یعنی پاکستان و یک طرف کشور غیرمسلمان، یعنی هند، بر سر یک مسئله باهم درگیر هستند. اگر قرار بود این مسئله و این مدل حل شود و از تجربه‌ای آن برای تعمیم به مناطق دیگر بهره گرفته شود، می‌توانست موفقیت‌آمیز باشد. ولی متأسفانه نه‌تنها مسئله کشمیر حل نشده بلکه درگیری‌ها عمیق‌تر شده و این‌بار چین هم وارد کارزار شده است. اگر این منطقه را به پاکستان بدهند، هند اختلاف خواهد داشت و اگر به هند برسد، پاکستان ناراضی خواهد بود. قره‌باغ هم همین است که اگر به ارمنستان داده شود، آذربایجان ناراضی می‌شود و برعکس. یعنی وضعیت استخوان لای زخمی شده که از اول نباید می‌شد و شد و الان در وضعیت کنونی، مگر خود مردم به این باور برسند که شرایط را عوض کنند؛ دولت‌ها به زور نمی‌توانند. ارمنستان سر این موضوع برای خودش حیثیت دارد و آذربایجان هم خودمختاری را قبول نمی‌کند. این موضوعات اگر قرار بود حل شود، باید گروه مینسک زیر نظر شورای امنیت سازمان ملل کاری می‌کرد که از ۱۹۹۴ روند امور را در دست دارد. چرا تاکنون این مسئله حل نشده؟ خیلی دشوار است و نیاز است که سازمان ملل اقدامی کند که مورد توافق همه طرف‌ها باشد. فرضیات مختلفی جهت حل مسئله مطرح شده و طرح‌هایی معرفی شده‌اند؛ مانند بحث معاوضه زمین ولی بهتر این است که کشورهای منطقه، طرفین را به آرامش دعوت کنند و این برزخ قفقاز را بحرانی‌تر از این نکنند که خود بحرانی است.