روزنامه ایران
1399/05/21
به ادبیات داستانی روح ایرانی بدمیم
مریم شهبازی
خبرنگار
تنها تصورش کافی است تا خستگی را بر تن بنشاند، اینکه به قصد حضوری چند ساعته نزد استاد، رنج سفری هزار کیلومتری را متحمل شوی، آن هم با اتوبوسهای چهل سال قبل و مسیری نه چندان هموار! آخر سر هم بیهیچ استراحتی، همان طور که آمده بودی به شهرت بازگردی؛ اتفاقی که برای اغلب ما به قصه میماند. اما برای «ابوتراب خسروی» راهی بود برای دستیابی به آرزوی دیرینهاش. از شیراز رهسپار تهران میشد تا هوشنگ گلشیری، داستان تازهاش را نقد کند و بلافاصله هم بازمی گشت و شاید این یکی از همان دلایلی است که امروز به یکی از نامهای ماندگار ادبیات داستانی ما تبدیل شده، نویسندهای که همان معدود دیدارهای سالانه را غنیمت میشمرد. حالا به پشتوانه سالها فعالیت جدی ادبی، تأکیدش بر این است که دیگر وقت آن رسیده نویسندگانمان ایرانی بنویسند، تا همچون دوران کهن، هویت ایرانی به آثار ادبی هم راه پیدا کند و حتی امکانی شود برای راهیابی به عرصه جهانی. ناامید نیست! و ایمان دارد که نویسندگان جوان دوباره زبان و ادبیات فارسی را به روزهای اوج خود بازمی گردانند؛ از همین رو توصیهاش این است که صبر کنیم تا ستارههای نسل امروز فرصتی برای معرفی بیابند. اگر تا امروز مخاطب نوشتههای او نبوده اید در خلال این گفتوگو، هم مختصری با حال و هوای حاکم بر نوشتههای ابوتراب خسروی آشنا میشوید و هم توصیههای او خطاب به نویسندگان جوان را میخوانید.
فعالیت ادبی شما ریشه در دوره کودکی و فضای حاکم بر خانوادهتان دارد یا این علاقهمندی در مسیر کسب تحصیل و زندگی حاصل شد؟
در خانه ما کتاب زیاد بود، اما فقط آثار دینی. آنهم به خاطر پدرم که مردی بشدت مذهبی به شمار میآمد. والدینم اهل ادبیات نبودند که علاقهمندیام را نشأت گرفته از آنان بدانم، با اینحال تولد و زندگی در شهری همچون شیراز که طی قرنها بستر رخدادهای فرهنگی بوده ساکنانش را خواه ناخواه بهسوی ادبیات سوق میدهد. هنوز به خاطرم مانده که اغلب پیرزنها و پیرمردها اشعار حافظ و سعدی را از حفظ بودند. دنیای عجیب ادبیات تا حدی در روح و جانم ریشه دوانده بود و بزرگترین آرزوی دوران کودکیام این بود که در بزرگسالی نویسنده شوم؛ خواستهای که هیچگاه از آن دست نکشیدم.
اما شغل معلمی را در پیش گرفتید!
بله، برای سالها معلم کودکان استثنایی بودم و همچنین مسئولیت مراکز آموزشی این دانشآموزان را به عهده داشتم، البته به تدریس ادبیات در مدارس عادی هم اشتغال داشتم. ادبیات مهمترین مشغله ذهنیام بود و هیچگاه از آن دور نشدم؛ حتی حرفه معلمی و کار با این بچهها به من کمک کرد تا درکی نسبی از درد و رنج پیدا کنم که پشتوانه داستانهایم شد. آن هول و هراسی که در ذات زندگی آن سالها، بویژه در دوران جنگ بود هم تأثیر زیادی داشت. من از کودکی با ادبیات زندگی کردم، از همان دوران دبستان هم داستان مینوشتم، هرچند که همواره با بازخواست پدرم روبهرو میشدم؛ تأکید سفت و سختی داشت مبنی براینکه ادبیات مانع ساختن آیندهام میشود.
چیزی از آن نخستین داستانها به خاطرتان مانده؟
بله، داستان عجیبی در ذهن داشتم، درباره منطقه ای گرمسیر و برفی که به یکباره از آسمان فرومیریزد و خروارها از آن در چشم نوزادی تلنبار میشود. شخصیت این داستان بزرگ و بزرگتر میشود اما سردی برفها هیچگاه از چشمانش نمیرود تا جایی که همه را از نگاهش فراری میدهد. در نهایت هم به یک بلندی میرود، روبه دریا مینشیند و با یک دشنه برفهای انباشته شده در چشمهایش را بیرون میآورد این مضمون کودکانه برای سالها ذهنم را مشغول کرده بود.
پس ریشه فضای سوررئال نوشتههایتان را باید در همان سالهای کودکیتان جستوجو کرد!
نمیدانم، شاید. این نخستین داستانی بود که از کودکی در سر داشتم، بارها هم آن را نوشتم اما هیچگاه چیزی نشد که میخواستم. داستان یعنی تکنیک، اینکه چطور و از کجا شروع کنی که من هیچچیزی از آن نمیدانستم. آنقدر عاشق ادبیات بودم که بهجای درس خواندن همه پاورقیهای آن روزگار ازجمله آثار «رسول ارونقی کرمانی»، «سبکتکین سالور» و «منوچهر مطیعی» را دنبال میکردم.
چرا آنقدر دیر به فکر انتشار نخستین اثرتان افتادید؟ مجموعه داستان «هاویه» سال 1370 منتشر شد!
کمالگرا بودم و به انتشار هر نوشتهای راضی نمیشدم؛ حتی قصد انتشار این مجموعه را هم نداشتم، «هاویه» را به پیشنهاد دوستی بهنام «شاپور بنیاد» منتشر کردم؛ شاعر شهیدی که بهرغم سرودن اشعاری بسیار خوب، همچنان مهجور مانده است. در شیراز دست به انتشار یکسری کتاب با عنوان «حلقه نیلوفری»، دربردارنده شعر و داستان زد که «هاویه» هم در خلال آن منتشر شد؛ البته نخستین چاپ آن به خاطر توزیع بد دیده نشد و همین شد که بعدها آن را به ناشران تهران دادم.
چطور میشود که از شما بهعنوان شاگرد خلف هوشنگ گلشیری یاد میکنند اما خودتان معتقدید نویسندهای غریزی هستید؟
پاسخ سؤال تان به شرایط زندگیمان بازمیگردد، از آنجایی که پدرم نظامی بود برای دورهای ساکن اصفهان شدیم، آغاز آشناییام با گلشیری هم به همان دوران بازمیگردد؛ معلم انشا و دستور زبان مدرسهای بود که در آن درس میخواندم. متنی از من خواند و تشویقم کرد نوشتن را جدی بگیرم. با این حال این شانس را نداشتم که از حضور مستمر گلشیری بهرهمند شوم چراکه کمی بعد به تهران مهاجرت کرد و دیگر او را تا سال 67 ندیدم. بعدها که به شیراز بازگشتم با هر سختی که بود سالی یکمرتبه خودم را به تهران میرساندم تا فرصت آن را بیابم که داستانم را بخواند، نقد کند و من از او یاد بگیرم. شاید باورتان نشود اما همان اندک دیدارها هم شرایط سختی داشت، سالی یکمرتبه داستانی را که نوشته بودم، برمیداشتم سوار اتوبوس میشدم، بعد از ساعتها به تهران میرسیدم و قرار ملاقاتی میگذاشتم. گلشیری داستان را میخواند و نقاط ضعف و قوتش را میگفت، من هم شب نشده دوباره سوار اتوبوس میشدم و به شیراز برمیگشتم. هنوز هم بعد از گذشت سالها خودم را شاگرد کوچکش میدانم.
و رفتار گلشیری با جوانانی که همچون شما برای دیدار با او چنین سختیهایی متحمل میشدند، چطور بود؟
هوشنگ گلشیری بیهیچ اغراقی شیفته ادبیات بود، با آن نفس میکشید و زندگی میکرد، آنقدر که بعید میدانم به این راحتی با فردی همچون او در داستاننویسیمان روبهرو شویم. ذهنیت عجیبی نسبت به هستی و ادبیات داشت که او را متمایز از دیگران میکرد. نهتنها با آثاری که خلق کرد، بلکه با تیزبینیاش در شناخت استعدادها حق بسیاری بر گردن ادبیات داستانی معاصرمان دارد آنقدر که میتوان ادبیات داستانی ایران را به قبل و بعد ازهوشنگ گلشیری تقسیم کرد.
این جایگاه را حتی در مقایسه با دیگر نویسندگان دهه طلایی ادبیات ایران نیز همچنان برای گلشیری قائل هستید؟
بله، زندگی گلشیری از دو جهت بسیار مهم قابل بررسی است، یکی نویسندگی و دیگری معلمیاش. به اعتقاد من وجه معلمیاش خیلی بزرگتر و اثرگذارتر بود. هرچند که بههرحال نویسنده اثرگذار و بسیار مهمی نیز بوده و هست، آنچنانکه آثارش همچنان در ادبیات ما ایفای نقش میکند.
بازگردیم به نوشتههای خودتان. تقریباً محال است اثری از شما بخوانیم که بهنوعی با ادبیات کهن درآمیخته نباشد، از چرایی اهمیتی بگویید که برای این دو قائل هستید!
جامعه ایرانی برخوردار از گذشته ادبی و زبان حیرتانگیزی است که نظیر ندارد. در فارسی به قول قدیمیها با شاهکارهای زبانی فناناپذیری روبهرو هستیم. کافی است نگاهی به گذشته بیندازید تا با آثار سترگی همچون شاهنامه، گلستان، بوستان، مثنوی و شاهکارهای دیگری روبهرو شوید که هر یک به تنهایی برای سرافرازی ملتی کافی هستند. مواجهه با این تعداد شاعر و نویسنده بزرگ در روزگار کهن مان حیرتانگیز است؛ پشتوانه زبان فارسی چنین شاهکارهایی است. با اینحال داستان به سبک و سیاق امروزیاش پدیدهای نو و حاصل دوران مدرن است که نهتنها در ایران، بلکه حتی در اروپا هم سابقه چندان زیادی ندارد. به اتکای این مسأله باید ادبیات داستانی را از آن خود کنیم و آن را با مشخصات فرهنگی جامعهمان درآمیزیم. مخالف بهرهمندی از تکنیکهای ادبی غربی نیستم بویژه که فرهنگ ملتهای مختلف همچون اقیانوس به یکدیگر راه دارند و ایرادی ندارد یک هنر وارداتی را خاص جامعه خودمان سازیم. همانطور که نگارگری یا مینیاتور را از چینیها یاد گرفتیم و مینیاتور ایرانی را به وجود آوردیم درباره داستان کوتاه و رمان هم باید چنین کنیم و آثاری بنویسیم که تشخص و هویت ایرانی داشته باشند. اگر چنین نکنیم آثار ادبیمان کپیهای دست چندمی از نوشتههای غربیان میشود و طبیعی است در عرصه جهانی هم دیگر حرفی برای گفتن نداشته باشیم. هرچند که کار سادهای نیست چراکه در شرایطی زندگی میکنیم که حصر سیاسی و اقتصادی تأثیر بسیاری بر فرهنگمان هم بهجای گذاشته است.
در شرایط فعلی چه جایگاهی برای ادبیات داستانی ایران قائل هستید؟
حتی حالا که هنوز به سمت ایرانی ساختن ادبیات داستانیمان نرفتهایم، با آثار شاخصی در داستان کوتاه روبهرو هستیم که چیزی کم از آثار غربیها ندارد. البته در رمان با ضعفهایی روبهرو هستیم که از دلایل مختلفی نشأت میگیرد. با نویسندگانی روبهرو هستیم که قابل قیاس با چهرههای جهانی هستند. نمونهاش محمود دولتآبادی با آثار متنوعی که طی 50 سال خلق کرده است. از جوانان و همه آنهایی که مرغ همسایه را غاز میبینند میخواهم کارهای کوتاه دولتآبادی را بخوانند و ببینند چه آثار بیمانندی خلق کرده. حتی در عرصه رمان هم برخی نوشتههای او شاهکارهای ادبی هستند؛ البته شاید جوانان مجالی برای مطالعه همه کارهای دولتآبادی نداشته باشند اما از آنان دعوت میکنم حتماً «هجرت سلیمان»، «لایههای بیابانی»، «باشبیرو» و... را بخوانند تا بعد به شاهکارهایی همچون «جای خالی سلوچ» و کارهای بزرگی نظیر «کلیدر» و «روزگار سپریشده مردم سالخورده» برسند. تنوعی که در کارهای دولتآبادی است شگفتانگیز و گاه غبطه برانگیز است. کاری که او برای تاریخ ادبیات ما کرده قابل چشمپوشی نیست.
جوانان امروز دیگر نیازی به طی مسافتی طولانی آن هم با اتوبوس برای بهرهمندی چندساعته از حضور بزرگان ادبی ندارند؛ به لطف دنیای مدرن امکان تعامل با چهرههای شاخص ادبیات هم خیلی راحت شده، از سویی با انواع کارگاههای داستاننویسی و حتی کتابهای آموزشی تألیفی و ترجمه روبهرو هستند؛ بااین حال بهنظر میرسد هنوز با درخششی شبیه آنچه در نسل شما و حتی دهههای قبل دیدیم در نوشتههای آنان روبهرو نیستیم، چرا؟
آنطور نیست که گمان کنیم همه اتفاقهای مهم ادبی در دهههای چهل و پنجاه و حتی شصت جمع شدهاند، حالا هم با آثار خوبی از سوی جوانان روبهرو هستیم منتهی باید قدری صبور باشیم تا زمان بگذرد. هر نسلی ستارههای خاص خود را دارد، از میان نویسندگان جوانتر کارهای «کیهان خانجانی» من را شگفتزده کرده، او چهرهای است که برای ادبیات غنیمت است. «محمد طلوعی» هم نویسنده فوقالعادهای است، نوشتههای «قاسم شکری» هم همینطور. این فرهنگ بالنده مدام در حال معرفی چهرههای سرزنده و خلاق به جامعهمان است و من به این مسأله ایمان دارم.
با این تفاسیر شما محدودیتهای فعلی را هم مانعی جدی بر سر راه خلق آثار ماندگار نمیدانید؟
نه، هیچ شرایط و هیچ فردی قادر به ایجاد توقف در جریان فرهنگ نیست، فرهنگ اتفاقی نیست که کسی بتواند مانع آن شود. شاید موانعی در مسیر آن ایجاد شود اما دائمی نخواهد بود. همین حالا تهیه آماری هرچند جزئی کافی است تا ببینید که با چه تعداد نویسنده در داخل و خارج کشورمان روبهرو هستیم. نویسندگانی که بخش قابلتوجهی از آنان را زنان تشکیل میدهند، آنهم در شرایطی که پیشتر دنیای ادبیات تنها در دست مردان بود. بیشک این کمیت به کیفیت تبدیل میشود؛ کمیت فراگیری که شاهد آن هستیم در آینده نتیجه خواهد داد. دوران عجیبی است، در زمانهای که با بحثهایی همچون جهانیسازی طرف هستیم تنوع شبکهها و دستگاههای ارتباطی منجر به ایجاد محرکهایی جهت فعالیت استعدادهای بالندهای در ادبیات شده. همین کلاسها و کارگاههای داستاننویسی را ببینید، آنقدر فراگیر شدهاند که حتی در شهرهای دورافتاده هم دایر هستند. این اتفاق کمی نیست چراکه نشان میدهد در حال طی کردن رنسانسی عظیم هستیم.
در شرایط فعلی، همانطور که خودتان هم گفتید با مباحثی همچون جهانیسازی در همه وجوه زندگی روبهرو هستیم، اتفاقی که به شبیه شدن آدمها و حتی سبک زندگیشان هم انجامیده. در چنین اوضاعی میتوان انتظار ایرانی کردن ادبیات داستانی را داشت؟
بله، چراکه نه. برای حفظ هویتمان چارهای نداریم جز اینکه با زبان و فرهنگ خودمان بنویسیم، وگرنه در مقابل هجمههای فرهنگی بهمرور حذف خواهیم شد. تنها ویژگی خاصی که ما را سرپا نگه میدارد همین زبان و پشتوانه عظیم آن است. ادبیات میتواند منعکسکننده تفکر و نگاه ایرانی باشد واز همین بابت است که بهضرورت ایرانی شدن آن تأکید دارم. ادبیات در حال بسط و توسعه زبان است و تنها جامعهای میتواند گذشته و هویتش را حفظ کند که زبان بالندهای داشته باشد، کاری که بیش از همه به عهده نویسندگان و شاعران است، همانطور که قرنها قبل بزرگانی همچون سعدی، فردوسی و حافظ چنین کردند و ما امروز مدیون آنها هستیم. وطن تنها آبوخاک نیست، زبانی است که هر جا برویم با خودمان میبریم، با آن میاندیشیم و هویتمان را از آن طریق نشان میدهیم. زبان و ادبیات، شناسنامه هر یک از ماست.
این ایرانیسازی را تنها خاص محتوای اثر میدانید؟ چراکه ساختار داستاننویسی از غرب آمده!
نه، هم فرم و هم محتوا را در این بحث مدنظر دارم که تفکیک این دو از یکدیگر امکانپذیر نیست، بنابراین حتی در ساختار هم نیازمند تئوریهای خاص خودمان هستیم. یکی از مسائل جدی ما در داستاننویسی خلأ تفکر فلسفی است. حتی نقدمان هم از این فقدان رنج میبرد، اگر خواهان ادبیات بالندهای شویم که جریان آن به دیگر نقاط جهان هم راه یابد، به نقدی منسجم و برخوردار از پشتوانه فلسفی نیاز داریم. متأسفانه طی مقاطع مختلف تاریخی هرگز اجازه ندادهاند که فلسفه بسط و توسعه پیدا کند. در دوران فعلی با اتفاق بسیار خوبی روبهرو شدهایم که آن فعالیت ناشرانی است که مهمترین دغدغهشان انتشار آثار فلسفی است که بهدنبال آن نقد ادبی جدی شکل میگیرد.
در شرایطی که بخشی از نقد آثار فرهنگی متکی به تعداد لایکها در شبکههای اجتماعی شده هم میتوان به شکلگیری جدی عرصه نقد امید داشت؟
بله، همین حالا شاهد شکلگیری منتقدانی زبده میان جوانان هستیم که به اتکای دانش فلسفیشان دست به تحلیل ادبیات و هنر میزنند. آدمهای دغدغهمندی که قدم بهعرصه فعالیتهای فرهنگی گذاشتهاند بیشک فرهنگ و ادب مان را به سمتوسوی صحیحی هدایت خواهند کرد. ناشران ازجمله عناصر فرهنگی اثرگذارند، البته بگذریم از یکسری ناشرانی که تنها بهصرف کار تجاری به این عرصه آمدهاند و حتی اصول کاسبی را هم بدرستی نمیدانند.
به چند سؤال قبل بازگردیم، زبان خاصی که در خلق آثارتان از آن بهره میبرید منجر به آن شده که مخاطب اغلب نوشتههای شما طیف خاصی از مخاطبان حرفهای کتابخوان شوند؛ از اینکه طبقه عامه مخاطبان را از دست بدهید نگران نیستید؟
طی تمام این سالها برای آدمهایی از جنس خودم نوشتهام، خواننده کتابهای من بهطور حتم مخاطبان نوشتههای فلان پاورقی زرد نیستند. هرچند که برخلاف برخی که پاورقی نویسان را تحقیر میکنند چنین عقیدهای ندارم و معتقدم در جامعهای که نظام آموزشیاش کمترین اهمیتی برای تربیت خواننده کتاب قائل نیست پاورقینویسانی همچون فهیمه رحیمی هم در جلب مخاطبان به دنیای کتابخوانی اثرگذارند. بالاخره از خیل عظیم نوجوانان و جوانانی که بهسوی رمانهای به اصطلاح عامهپسند میروند بخشی هم متوجه آثار جدیتر میشوند و یاد میگیرند که از طریق خواندن متن هم میتوان لذت برد.
البته شما هم با انتشار رمان «ملکان عذاب»، سومین جلد از تریلوژیتان با زبان به نسبت سادهتری که استفاده کردید نشان دادید که به جذب مخاطبان عامه هم علاقه دارید!
شاید، اما هرگز از سطح استانداردهای خودم پایین نرفتم. مضمون این رمان چنان فرم و زبانی را طلب میکرد که برخی سادهتر از دیگر آثارم میدانستند.
در دیگر آثارتان هم این روند را در پیش خواهید گرفت؟
واقعیت این است که وقتی اثری را شروع میکنم تا وقتی به اتمام برسد نمیدانم قرار است به چه سبک باشد. نویسندگی دنیای عجیبی است، تنها مضمون است که به دست نویسنده است، مابقی آن و حتی انتخاب ساختار ادبی چیزی است که خود داستان پیش میبرد.
و این توجهی که به تاریخ دارید از جهت تلاش برای حفظ هویتمان است یا اینکه در حکم بستری است که داستانهایتان را در آن روایت میکنید؟
تاریخ در نوشتههای من حکم همان بستری را دارد که اشاره کردید، ابزاری است که برای روایت داستانها و رمانهای خود از آن بهره میگیرم. هر استفادهای از تاریخ بهنوعی یادآوری بخشی از آن برای خواننده است که اگر بتواند مخاطبان را به مطالعه جدی واقعه مذکور بکشاند اتفاق مهمی رخ داده است.
توجهی را که نویسندگان نسل شما و همچنین دورههای قبل به مباحثی همچون اسطورهها و ادبیات کهن داشتهاید در نویسندگان نسل امروز نمیبینیم. بااینحال امیدوار به تغییرات بزرگی هستید، این خوشبینی درنتیجه آثاری است که در خلال حضورتان در داوری جوایز ادبی خواندهاید یا فعالیت افراد دغدغهمندی که اشاره کردید؟
آنطور نیست که بگوییم جوانان هیچ توجهی به این نکات ندارند، اتفاقاً برخی از آنها نویسندگان بسیار مطلعی هستند، آنقدر تحت تأثیر نوشتههای برخی از آنان همچون خانجانی قرارگرفتهام که حتی از او یاد میگیرم. نهتنها داستاننویس خوبی است بلکه منتقد جامعالاطرافی نیز به نظر میرسد. ضعفهای وضعیت فعلی را نمیتوان به همه جوانان نسبت داد، برخی از آنان واقعاً عاشق هستند.
فکر میکنید بتوان به گذر تأثیرپذیری ادبیات داستانی جهان از کشورمان امیدوار شد؟
ادبیات جهان بیش از همه تحت تأثیر سه متن کهن قرارگرفته، یکی از آنها افسانههای هزار و یک شب است که بخش عمدهاش را ایرانیان نوشتهاند و دیگری کتاب مقدس مشتمل بر عهد عتیق و جدید (ادبیات یونان باستان) است. بخشی از هزار و یک شب، قصههای ایرانی هستند، از همین رو جای تردید نیست که ما در ادبیات جهان سهم مهمی داریم، منتهی مسأله مهجور ماندن ادبیات مان به دلایل مختلفی ازجمله سیاسی، اقتصادی و حتی اجتماعی بازمیگردد. شرایط سیاسی و محدودیتهای ناشی از آن ما را به کشوری با روابط محدود حتی ازنظر فرهنگی تبدیل کرده است. بحث سینما قدری استثناست چراکه شرایط متفاوتی دارد وگرنه شأن چندانی برای استقلال فکری جامعهمان قائل نیستند، بااینحال میبینید که چطور مثنوی مولانا بهمحض ترجمه، به همه جهان راه پیدا کرد و چقدر از آن استقبال شد؛ رباعیات عمر خیام هم تأثیر شگرفی بر غرب بهجای گذاشت. فرهنگ ایرانی، فرهنگ بارور و زایندهای دارد و تردیدی ندارم که از قلم نویسندگان جوانمان صداهای تازهای خواهیم شنید.
از انتشار «آواز پر جبرئیل»، آخرین نوشتهتان بیش از 6 سال میگذرد، بزودی شاهد عرضه اثر تازهای از شما خواهیم بود؟
بله، تا چند ماه آینده مجموعه داستانی تازهای که به نوشتههای سالهای اخیرم تعلق دارد روانه بازار نشر میشود، بعدازآن نیز اگر حساسیتهایی که در نهایی کردن آثارم دارم اجازه بدهد یک رمان هم از من منتشر میشود. هر دو کتاب با همکاری نشر نیماژ در دسترس علاقهمندان قرار خواهند گرفت. داستانهای مجموعهای که گفتم مضمون بههم پیوستهای ندارند، انتخاب نام آن را برای روزهای آخر بازنویسی گذاشتهام. اما مضمون رمان به مشغلهای بازمیگردد که از سالها قبل فکرم را درگیر خودساخته، تا به امروز چند مرتبهای آن را نوشته و مجدد ویران کردهام، بگذارید چیزی از داستان آن نگویم تا ببینم من را به کجا میبرد.
توجه خاص به اسطورهها و کهن الگوها
ابوتراب خسروی را میتوان در زمره نویسندگان گزیده کار قرارداد، آنطور نیست که هر دو- سه سال شاهد انتشار اثر تازهای از او باشیم؛ دقت و وسواسی که در انتشار نوشتههایش به خرج میدهد منجر به آن شده که اغلب آنها در فهرست برگزیدگان جوایز ادبی قرار بگیرند. «اسفار کاتبان»، «رود راوی» و «ملکان عذاب»، سه رمانی هستند که در قالب یک تریلوژی و البته در فواصل زمانی قابلتوجهی منتشرشدهاند. خسروی این مجموعه را طی دوازده سال نوشته که ارتباط میان این رمانها بیشتر بر مبنای ارتباط محتوایی است. تکیه نویسنده در این تریلوژی یا سهگانه به موضوعاتی است که به نوعی دغدغهاش در اغلب نوشتههای او به شمار میآید؛ مضامینی که ازجملهشان میتوان به فرقهگرایی و خرافه اشاره کرد. نکته دیگر توجهی است که در این سهگانه هم همچون دیگر نوشتههایش به تاریخ داشته و در هر یک بهنوعی بخشی از فرهنگ تاریخی کشورمان را نشانه رفته است. همانطور که در خلال گفتوگو هم آمده، از ویژگیهای خاص نوشتههای خسروی احاطه و توجهی است که به ادبیات کهن دارد؛ آنچنان که نه تنها مضمون آثار، بلکه حتی زبانی هم که برای به تصویر کشیدن مجموعه داستانها و رمانهایش استفاده میکند تا حد زیادی تأثیر پذیرفته از آن است. اما نکتهای که ازنظر سبک نگارش، چه محتوایی و چه ساختاری در سهگانه خسروی مشهود است تفاوت «اسفار کاتبان» و«رود راوی» با «ملکان عذاب» است؛ توجه نویسنده در دو رمان نخست«اسفار کاتبان» و«رود راوی» بیشتر به مخاطبان کتابخوان حرفهای، یا آنطور که برخی منتقدان تأکید دارند به طیف نخبه است، نکتهای که خودش هم بارها به آن اذعان داشته که: «من برای مخاطبانی شبیه به خودم مینویسم.» بااین حال رمان« ملکان عذاب» بهعنوان آخرین جلد این سهگانه که منتشر شد علاقهمندان و منتقدان ادبی را با اثری متفاوت روبهرو کرد. به نظر میرسد او در «ملکان عذاب» تلاش کرده مخاطبان به قول خودش میانه یا عامه را هم جذب کند؛ هرچند که تأکید کرده که بههیچ وجه از استانداردهای خود صرفنظر نکرده است. هر سه جلد این تریلوژی موفق به کسب جوایز ادبی شدهاند؛ «اسفار کاتبان» برنده جایزه ادبی مهرگان، «رود راوی» برنده جایزه هوشنگ گلشیری و «ملکان عذاب» نیز برنده جایزه ادبی جلال آل احمد شده، این سهگانه پیشتر با همراهی نشرهای دیگر منتشرشده بودند اما یکی- دو سالی است که خسروی انتشار آنها را به نشر نیماژ سپرده است. اما در توضیح بیشتر درباره نوشتههای این نویسنده معاصر، اگر تا به امروز سراغ کتابهای او نرفتهاید اینکه خسروی به کهنالگوها، اسطورهها و همچنین تکرار مضامین اسطورهای در آثارش توجه بسیاری دارد که تأثیر پررنگ آن را میتوان در دو جلد نخست این سهگانه دید. بااین حال منتقدان ادبی او را در زمره نویسندگان مدرن و پسامدرن امروز ادبیات کشورمان میدانند؛ نویسندهای که اغلب نوشتههایش در فضایی سوررئال، بر بستر جامعه امروزمان و از سویی با بهرهمندی از تاریخ شکل گرفتهاند.
سایر اخبار این روزنامه
خبر آخر / تعویق کنکور سراسری
پیام تسلیت رهبر انقلاب به مناسبت درگذشت یک متخصص فقه اقتصادی
به ادبیات داستانی روح ایرانی بدمیم
مُهر مادرانه بر شناسنامه ایرانی
قربانیان سیاسی انفجار بیروت
روحانی: مسئولان در گفتار و رفتار خود مراقب باشند
آزمون استقلال
کوچهای در شیراز که با زباله سبز شد
بانکها خانههای خالی ندارند
پرسپولیس باید برای لیگ قهرمانان تقویت شود
چند کشور مقداری از پولایران را بازگرداندهاند
سلام ایران
آمادگی لبنان برای عبور از بحرانها
اروپا در گردنه سخت تحریم تسلیحاتی ایران
اعطای هویت به هویتداران ایرانی
سه شنبههای شعر ایران
صفحه ویژه ایران قرن