دانش ‌و قانون

دانش ‌و قانون بابک زمانی آیا با تصویب یک‌ قانون ولو با اتفاق آرا می‌توان اصول بدیهی علمی را تغییر داد؟ آیا با مصوبات قانونی می‌توان جلوی چرخش زمین را گرفت یا بیوشیمی طبق قوانین حزب با پلتفرم آن حزب سازگار درآمد؟
اخیرا انجمنی «قانونی» به نام انجمن طب سنتی که هنوز معلوم نیست چگونه طبی است، هجمه‌ای توهین‌آمیز نسبت به اظهارات متولی رسمی دانش طب در کشور، یعنی معاونت فناوری وزارت بهداشت به عمل آورده است که عدم برخورد جدی با آن از طرف سایر بخش‌ها باعث نگرانی عمیق جوامع و انجمن‌های علمی پزشکی در کشور شده است. معاون فناوری پزشکی در کشور ما فقط یک سؤال جدی پرسیده بود که نسبت سنت با طب به ادعای ایشان چگونه ارتباطی است که در سایر زمینه‌ها مثل سفر، حمل‌و‌نقل، لباس‌پوشیدن و ارتباطات نمی‌توان این نسبت را برقرار کرد و انجمن «قانونی» طب سنتی به‌جای پاسخ به این پرسش اساسی به تندترین شکل ممکن فقط‌وفقط به این موضوع استناد کرده بود که در کشور نه‌تنها انجمنی برای این نوع طب به تصویب رسیده و عده زیادی به آن اشتغال دارند بلکه به‌طور رسمی بخشی از بدنه وزارت بهداشت را هم تشکیل می‌دهند. ناگفته پیداست که بدون پاسخ به سؤال اساسی فوق این توجیه مصداق عذر بدتر از گناه است؛ چراکه وظیفه هر انسان شرافتمند و عاقلی است که وقتی قانون با دانش در تقابل قرار می‌گیرد، در اصلاح آن قانون از مجاری قانونی تلاش کند و قاعدتا بخشی از بدنه دولت که در این زمینه مسئولیت دارد، بنابر وظیفه خود با طرح آن سؤال دارد در همین جهت زمینه‌سازی می‌کند. به‌این‌ترتیب به نظر می‌رسد ندادنِ پاسخ قاطع به مطالبی که انجمن مزبور مطرح کرده از طرف سایر بخش‌های وزارت معنایی ندارد جز آنکه در سایر بخش‌های وزارت ما هنوز تسویه‌حساب قطعی ذهنی با مسائل شبه‌علمی صورت نگرفته و بسیاری از مسئولان ممکن است در این زمینه‌ها دچار نوعی تساهل و تسامح لاادری‌گرایانه بسیار خطرناک باشند یا حتی در این‌گونه مسائل توهمات جدی داشته باشند. همچنین ایفانشدن وظیفه قانونی سازمان نظام پزشكی در برخورد با این مداخلات ویرانگر و تذكر‌ندادن برای توبیخ و تنبیه مدیران سوگند‌خورده پیمان‌شكنی كه در برابر این انحرافات مماشات می‌كنند، روشن نیست. گاه حتی از بالاترین تريبون وزارت هم صداهایی به گوش می‌رسد كه این نگرانی را تشدید می‌کنند. خاطره برخوردهای قانونی سازمان نظام پزشکی در گذشته‌های دور با این‌گونه انحرافات در پانوشت روزنامه‌ها و خاطره ماجرای دکتر حسن اهری هنوز از خاطره‌ها محو نشده است. گسترش قانونی چنین دفتر و دستک عریض‌و‌طویلی در حضور آن نظام پزشکی قدرتمند قابل‌تصور نبود. بنابراین انجمن‌های علمی در غیاب هرگونه مدافع جدی و بی‌رودربایستی حق دارند نگران روزی باشند که ممکن است همین تنها مسند کاملا بی‌توهم‌ و همین تنها سنگر دفاع صریح از دانش طب هم روزی آن‌قدر تضعیف شود كه قافیه را به منادیان شبه‌علم با تمام خطراتش ببازد.
در این جدل یک‌بار دیگر مقابله لعل و خزف* تداعی می‌شود. از یک‌سو متولی رسمی فناوری طب در کشور قرار دارد، استاد شناخته‌شده‌ای كه مسلط بر دانش عملی طب و بر روش‌های تحقیقاتی است و بنیان‌گذار بسیاری از سیستم‌های درمانی آموزشی و تحقیقاتی کشور بوده و از طرف دیگر گروهی که هیچ‌کس در جوامع علمی پزشكی كشور نمی‌تواند کمترین فایده ملموس از کارهایشان را به یاد آورد. حتی یك نفر در جامعه پزشكی در یاد نمی‌آورد كه حتی برای یك‌بار در درمان یك بیمار براساس منطق و دانش احساس نیاز به كمك‌خواستن از این ناوگان عظیم پرطمطراق سنتی كرده باشد و این در حالی است كه صداقت در مشورت كه با این مجادله به شكلی توهین‌آمیزی زیر سؤال می‌رود، جزء اساسی‌ترین ارزش‌های آموزش‌داده‌شده در دانش طب است. گویا ممکن است پزشکان حقیقتی را در جایی به نفع بیمارانشان ببینند و آن را انکار کنند! آن‌هم به‌خاطر منافع خود. آیا چیزی توهین‌آمیزتر از این را می‌توان تصور کرد؟ جامعه پزشکی کشور، انجمن‌های علمی و خیل عظیم پزشکان ایرانی که در داخل و خارج کشور با نگرانی شاهد و نظاره‌گر این روندها، تخریب موریانه‌وار دانش در كشور خود هستند، تنها یک درخواست مطرح می‌کنند؛ در برابر تمام هزینه‌هایی که کشور برای تأسیس انجمن و دانشکده و معاونت یا دفتر طب سنتی می‌پردازد و ‌خیل عظیم کسانی که اوقات خود را به این کار می‌گذرانند، فقط یک‌ مورد را نشان بدهند که در تشخیص یا پیشگیری یا درمان، این دانش کاذب بر دانش طب پیشی گرفته باشد؛ کاری را توصیه کند که خارج از دانش طب باشد و با آخرین سیستم‌های تحقیقاتی روز دنیا (و نه با روش‌های ذهنی غیراستاندارد) تأثیر آن به اثبات رسیده باشد، تنها و تنها یك بیمار را نشان بدهند كه بادكش و زالو او را از مرضی كه دانش طب قادر نبوده، رهانیده است. اگر چنین موردی وجود ندارد که ندارد، پس در پس این هیاهوی بسیار برای هیچ چه چیزی نهفته است؟
پی‌نوشت:
* جای آن است که خون موج زند در دل لعل/ زین تغابن که خزف می‌شکند بازارش