کمال و اعتدال رسول خاتم(ص)

کمال و اعتدال رسول خاتم(ص) محمدرضا نوراللهیان - ‌دین پژوه برخیز شتربانا بربند کجاوه
کز چرخ عیان گشت همی رایت کاوه
ادیب‌الممالک فراهانی که از نوادر شعر و ادب پارسی، زاده فراهان استان مرکزی ایران و انسانی بس آزاده و دارای مراتب دانش لغت‌شناسی، فرهنگ‌شناسی، ملیت‌شناسی و جامعه‌شناسی است، مسمط بزرگی در تهنیت ولادت حضرت خاتم‌الانبیا در حدود 140 سال قبل سروده و دوم آگوست 1902 میلادی، 120 سال قبل، این مسمط بسیار پرشکوه را به چاپ می‌سپارد. آغاز این مسمط همین است که ابتدای یادداشت به آن آذین بسته شده است. جایگاه این مسمط آن‌قدر از حیث ادب پارسی و نیز از جهات مختلف فنی مانند وزن، سجع، قافیه و رعایت تمام صنوف و صنایع ادبی بالاست که می‌توان از زاویه فنی، ساعت‌ها درباره آن سخن گفت. نگارنده اما می‌خواهد آنچه از فریاد ادیب‌الممالک بلند است، با خوانندگان روزنامه وزین «شرق» به اشتراک بگذارد. در بند 10 این مسمط می‌گوید
فخر دو جهان خواجه فرخ‌رخ اسعد
مولای زمان مهتر صاحبدل امجد


آن سید مسعود و خداوند مؤید
پیغمبر محمود ابوالقاسم احمد
وصفش نتوان گفت به هفتاد مجلد
این بس که خدا گوید ماکان محمد
در معرفی رسول گرامی اسلام همین بس که شاعری متین، محکم‌گو و سراینده ادب فارسی ما می‌گوید با 70 مجلد نمی‌توان رسول خاتم را وصف کرد و اشاره دارد به آیه شریفه سوره احزاب «‌مَا كَانَ مُحَمَّدٌ أَبَا أَحَدٍ مِنْ رِجَالِكُمْ وَلَكِنْ رَسُولَ اللَّهِ وَ خَاتَمَ النَّبِیِّینَ وَ كَانَ اللَّهُ بِكُلِّ شَیْءٍ عَلِیمًا/ محمّد (صلّی‌اللّه علیه و آله و سلّم)؛ پدر هیچ‌یک از مردان شما (زید یا عمرو) نیست؛ اما او رسول خدا و خاتم انبیاست و خدا همیشه (حکمش وفق حکمت و مصلحت است زیرا او) بر همه امور عالم آگاه است». این شاعر بلند‌پایه وقتی عظمت‌های مسلمین را در قرن‌های شکوفایی اسلام و آیین محمدی ذکر می‌کند، می‌گوید
ماییم که از پادشاهان باج گرفتیم
زان پس که از ایشان کمر و تاج گرفتیم
دیهیم و سریر از گهر و عاج گرفتیم
اموال و ذخایرشان تاراج گرفتیم
وز پیکرشان دیبه دیباج گرفتیم
ماییم که از دریا امواج گرفتیم
و اندیشه نکردیم ز طوفان و ز تیار
او دوره‌های شکوه فرهنگ و تمدن اسلامی را بر‌می‌شمارد، به آنها افتخار می‌کند و به گلایه می‌گوید چه شد که این‌چنین شدیم؟
‌حال سؤال امروز این است؛ چه کرده‌ایم که اگر همه دشمنان هم دست به دست هم می‌دادند تا به باور‌های ما لطمه بزنند، نمی‌توانستند این‌طور موفق شوند. چه شده که به نام اسلام، سر افراد بریده می‌شود و در کلیسا به ضرب چاقو کشیش و خادم از پا در‌می‌آیند؟ چه شده که به‌جای سرآمدی در علم و دانش، دست کشورهای اسلامی به سوی بیگانگان دراز است و به‌جای آن، روی یکدیگر اسلحه می‌کشند. در این مدت طولانی، عربستان که خانه خدا و زادگاه پیامبر خداست، کشور مسلمان همسایه‌اش را به خاک سیاه نشانده و یک میلیون بچه گرسنه به جا گذاشته و هنوز هم جنگ را رها نکرده است. چرا در افغانستان، عراق، لبنان و سوریه، وضع این‌گونه است. اینکه امروز روح زنده دینداری که با شادی، پیشرفت‌های علمی، تمدن‌سازی، رشد و تعالی اندیشه‌ها همراه بود و انسان‌های بزرگ را برای آکادمی‌های بزرگ دنیا صادر می‌کرد، مبتلا به فقر و مشکلات است. ادیب‌الممالک در‌این‌باره می‌گوید:
امروز گرفتار غم و محنت و رنجیم
در داو فره باخته اندر شش و پنجیم
با ناله و افسوس در این دیر سپنجیم
چون زلف عروسان همه در چین و شکنجیم
هم سوخته‌کاشانه و هم باخته‌گنجیم
ماییم که در سوگ و طرب قافیه‌سنجیم
‌اقبال لاهوری مسلمانان را به بازگشت به خویش فراخوانده و دکتر شریعتی خواستار شناخت ظرفیت‌های انسانی شده است؛ اما در برخی کشور‌های عربی، اسلام محمد‌بن‌عبدالله که سراپای آن ارزش، تعالی، انسانیت، رسیدگی به همنوع، اخلاق‌مداری و کوشش و سعی در جهت بالابردن انسان‌هاست، دیده نمی‌شود. این یادداشت را با داستانی از مولانا خاتمه می‌دهم.
مولانا می‌گوید در کاروانی مؤذنی بود که صدای بدی داشت و هر‌‌گاه به سرزمینی می‌رسید، وقت اذان بانگ سر می‌داد. به او می‌گفتند آیا بهتر نیست اذان نگوید، اما او همچنان اصرار داشت. به دیاری رسیدند که مردمانش مسیحی بودند. دختر پادشاه به‌شدت علاقه‌مند به اسلام شده بود و شاه نمی‌توانست او را از این فکر باز‌بدارد. 
مولانا می‌گوید همین که کاروان به نقطه‌ای از این شهر رسید، صدای مؤذن بلند شد و به کاخ شاه و غرفه دختر پادشاه رسید. پرسید این چه صدایی است؟ گفتند این صدای ناقوس مسلمانان است.
گفت با این نغمه‌سرایی زشت، من اسلام را نمی‌خواهم. پادشاه دستور داد طبقی از زر و زیور و مطاعم خوب برای آن فرد ببرید که هرگز نمی‌توانستم دخترم را از گرایش به اسلام باز‌دارم و او توانست.
در هر کار و حرفه‌ای حضور داریم، مراقب رفتار و عملکرد خودمان باشیم که خدای نکرده بدی‌های ما به پای پیامبر اسلام و فرزند عزیزش رئیس مذهب ما حضرت جعفر صادق (ع) نوشته نشود.