روزنامه آفتاب یزد
1399/08/14
کرونا، مدرسه و دیگر هیچ
محمّد احمدوند- 1- در بازدیدی که از دانشکده استرالیایی کویت داشتم متوجه شدم بسیاری از علوم و حتّی مهارتها مثل مهارتهای فنی، محاسبات ریاضی، و مباحث فیزیک و شیمی را که ما در دبیرستانها و هنرستانهایمان به بچهها یاد میدهیم آنجا تازه به دانشجویان جدیدالورود دارند یاد میدهند. مثلاً جوشکاری ساده را دانشجویان ترم اول رشته تعمیر و نگهداری هواپیما داشتند تازه یاد میگرفتند در حالیکه در هنرستانهای ما دانشآموزان رشتههای فنی در همان سالهای اول دانشآموزی آن را یاد میگیرند. این را یکی از همراهانم گفت و بقیه دوستان هم خندیدند! کارگاه به کارگاه جلو رفتیم تا به کارگاه آخر رسیدیم، جایی که دانشجویان ترم آخر کار میکردند و نتیجه باعث حیرت همه ما شد. آنها میتوانستند یک هواپیمای مسافربری واقعی را باز و بسته کنند! بچهها شاد و راضی در حال پایان مراحل آخر نصب قطعات بودند، یک کار تیمی کامل و ما کنار هواپیمای آنها عکس یادگاری گرفتیم!2- در بازدیدی که از یک مدرسه فیلیپینی داشتم دیدم معلمی داشت در حیاط مدرسه درست ایستادن و درست راه رفتن را به بچهها یاد میداد. بچهها باید کتابی روی سر خود میگذاشتند و کتاب نباید از روی سرشان میافتاد. برنامه هفتگی را از مدیر مدرسه گرفتم و به یادگار همراهم آوردم. کلاسهای مدرسه از 8 صبح شروع میشد و حدود 4 بعد از ظهر تمام میشد. حدود 30 درصد دروس به مباحثی مثل علوم و ریاضی میپرداخت و 70 درصد دیگر به مباحثی مثل موسیقی، طبیعت شناسی، ورزش و زبان خارجی. نمره هر درس حتّی دروسی مثل ریاضی علاوه بر نمرات آزمونهای تخصصی شامل مباحثی مثل کار تیمی، صداقت، نشان دادن عرق ملّی و امثال آن میشد و برای هر کدام از این موارد در نمره نهایی هر درس سهمی دیده شده بود. مردم فیلیپین مردم فقیری هستند و برای کار کردن به همه جای جهان میروند. کشورهای عرب حاشیه خلیج فارس هم پر از کارگران و کارمندان فیلیپینی است. البته در این کشورها هندی ها، بنگال ها، مصریها و ایرانیها هم زیاد هستند. آنچه نظر هر بیننده کنجکاوی را جلب میکند این است
که فیلیپینیها منظم ترین، آرام ترین، بیحاشیه ترین،
خوش پوش ترین، تمیزترین و سالمترین
خارجیهای ساکن در این کشورها هستند.
آنچه باعث شده بود دانشجویان دانشکده استرالیایی در دوران دانشجویی به آن درجه از موفقیّت برسند و آنچه باعث تمایز فیلیپینیها از سایر خارجیان شاغل میشود بیتردید شیوه آموزش آنها در مدارس و قبل از ورود به جامعه بوده است. در این کشورها دوران مدرسه زمان آمادهسازی بچهها برای زندگی در جامعه است. در این دوران مهارتهای زندگی مثل کار تیمی، آشپزی، فعالیتهای اردویی حتّی دوخت و دوز ساده و برپا کردن چادر مسافرتی، ورزش، هنر و موسیقی در کنار آداب معاشرت، آداب غذا خوردن، آشنایی با مسائل روز جامعه، آشنایی با خطرات فضای واقعی و مجازی، احترام به بزرگتر، اهمیت محیط زیست، احترام به قانون، ارزش وطن، آشنایی با میراث فرهنگی کشور در قالب گردشهای متعدد، و البته آشنایی با مفاخر علمی و ادبی و هنری کشور با کمی علوم در حدّ نیازهای روزمره آموزش داده میشود. بچهها مدرسه را دوست دارند و در جایی مثل ژاپن بچهها عصرها که میخواهند به خانه برگردند ناراحت هستند و گریه میکنند!
در این مدارس بچهها در کار تمیز کردن مدرسه هم بدون هیچ غرور و اعتراضی مشارکت میکنند. بچهها برای در کنار هم بودن و از هم آموختن فرصت زیادی دارند و زنگهای تفریح و زمانهای خالی برای در کنار هم بودن آنها زیاد است. ادبیات آنها به جای تمرکز بیش از حد روی دستور بیشتر به درست نویسی، املا، تمرین خط و درک شعر و داستان و شعر میپردازد و اوقات بسیاری از کلاس به بحث روی یک رمان یا شعر که همه خواندهاند اختصاص مییابد. در بیشتر این مدارس معلم در انتخاب کتاب و منبع درسی آزاد است و فقط یک سرفصل کلّی به آنها داده میشود. گاهی معلمها در انتخاب سرفصل هم آزاد هستند و البته هر کسی هم نمیتواند آزمونهای مختلف
علمی، عملی، فنی و روانشناسی معلمی را
پشت سر بگذارد و معلم شود!
بچهها در این کشورها به مرور مهارتها، استعدادها و علائق خود را میشناسند و بعد در دانشگاه وارد آموزش دقیق و تخصصی میشوند. در این میان یک نکته مهم در این فرایند اتفاق افتاده است: بچهها در زمان کودکی بچگی کردهاند و احساسات و هیجانهای کودکی آنها تخلیه شده است و حالا با عقل و فکر و استدلال برای ادامه مسیر زندگی خود تصمیم میگیرند که لزوماً ادامه تحصیل و رفتن به دانشگاه نیست!
در کشور ما هم دوران مدرسه دوران آمادهسازی بچهها برای حیاتی طیبه تعریف شده است امّا آنچه عملاً اتفاق میافتد فرایند حفظ کردن مطالب سنگین بیشمار از دروس بیشمار و تلاش برای قبولی در آزمونهای مختلف مثل مدارس نمونه و تیزهوشان و کنکور است، آن هم از همان بچگی و دوران ابتدایی. زنگهای تفریح کوتاه کوتاه است، زنگ ورزش فقط دو ساعت در هفته است، آموزش هنر و مهارتهای اجتماعی عملاً در سطح کتاب باقی میمانند و فرصت برای بودن بچهها با هم و کار گروهی و کارهای عملی و بازدید و اردو و... بسیار بسیار کم است.هم بچهها و هم خانوادهها گرفتار فرمولهای سنگین ریاضی حتّی در دوران ابتدایی، فیزیک و شیمی و دستور خشک و کسلکننده در دروس ادبیات و زبان انگلیسی و عربی میشوند. تقریباً معلمهای همه دروس بیشتر از فهماندن نگران تمام کردن مطالب سنگین و فراوان دروس خود هستند و خود خانوادهها هم فکر میکنند خوشبختی بچهها در رفتن به دانشگاه است! نه بچهها بچگی میکنند و نه خانوادهها زندگی. اضطراب سهم والدین و بچههایی است که راه زندگی را دارند اشتباه میروند و در آخر بچههایی خسته و عاصی داریم که مدرسه را اصلاً دوست ندارند!
به عنوان کسی که هم معلم راهنمایی و دبیرستان و پیش دانشگاهی بوده ام، هم مدرّس کلاسهای کنکور، هم معاون مدرسه، هم مدیر پژوهش سرا، هم کارمند اداره، هم رئیس اداره آموزش و پرورش، هم مدرّس دانشگاههای مختلف در شهرهای کوچک و بزرگ و هم مدیر گروه در دانشگاه که باعث میشود دانشجویان راحت حرف دلشان را به شما بزنند، میخواهم اعترافی تلخ امّا شاید راهگشا داشته باشم: به جز کلاس اول ابتدایی که معلم نقشی به شدّت مهم دارد و اگر بچهها در اول ابتدایی از نظرعلمی و رفتاری خوب تربیت شوند شاید تا پایان عمرشان تحت تاثیر آن باشند در پایهها و دورههای تحصیلی دیگر، مدرسه تحول خاص و بزرگی در بچههای ما ایجاد نمیکند و سیستم معیوب آموزش و پرورش ایران فقط روح و جسم بچهها را خسته میکند. در این دوران کرونازده اگر بچهها خانه بمانند و کتاب شعر و داستان بخوانند به جرات میگویم فرهیختهتر و داناتر و سالمتر بار خواهند آمد.
امّا والدینی که به نظر من به اشتباه قبولی در کنکور را یگانه راه رستگاری فرزند خود میدانند جالب است بدانند اهمیت کار معلم در پایههای دوازدهم، یازدهم و دهم که به ترتیب از اهمیتشان در کنکور کم میشود، حداکثر 30 درصد است، آن هم به شرطی که معلم و مدرسه و بچهها و والدین همه وظایف خود را درست و عالی ایفا کنند. چنین مدارسی در ایران شاید به 5 درصد مدارس کشور هم نرسند (اعداد فقط برای درک بهتر موضوع هستند و نه آماری دقیق). یعنی بیشتر بچهها در مدارسی درس میخوانند که این شرایط عالی را ندارند. البته با بررسی وضعیت درصد دروس در کنکور متوجه میشویم که 30 درصد بسیار بسیار مهم است و تفاوتی شگرف ایجاد میکند؛ و صد البته در همین کنکور با دانشآموزانی مواجه میشویم که از مناطق بسیار محروم و با تلاش توانستهاند رتبههای بسیار بالایی هم کسب کنند. گرفتار کردن بچهها در گرداب کلاسهای مختلف کنکور و کتابهای بیشمار کمک کنکوری برای اکثر قریب به اتفاق بچهها فقط اتلاف وقت است. آنچه تجربه سالیان دراز کار من در آموزش و پرورش و آموزش عالی به من آموخته این است که تلاش فردی دانشآموز با یک برنامه ریزی منظم و البته سبک و «یک» کتاب کمکی خوب برای هر درس میتواند هر دانشآموزی را به نتیجه دلخواهش برساند. معلمان خوب البته راهگشا، انگیزش آفرین، تسهیلکننده و تسریعکننده هستند و نقش معلمهای «خوب» را هیچ وقت نمیشود ندیده گرفت امّا مهمترین رکن تمام این دعواها خواست قلبی خود دانشآموز است که میتواند هر کمبودی را جبران کند.
با توجه به شرایط همه گیر کرونایی و اهمیت سلامت بچهها سوالی که والدین باید از خود بپرسند این است که سلامت بچه هایشان چقدر برایشان اهمیّت دارد و اینکه آیا فکر میکنند مدرسه آنچه را که باید به بچهها میآموزد و حتّی در خصوص بچههای دبیرستان سهم مدرسه در کنکور بچهها چقدر است و اصلاً سلامت بچهها برایشان مهم است یا درس خواندنشان. و یک سوال مهمتر اینکه اصلاً زندگی چیست و برای چه زندگی میکنیم. راستش برای من سالها است که جوابها واضح است و برای همین هم نه در اصل درس خواندن و نخواندن، نه در انتخاب رشته مدرسه و نه در انتخاب رشته دانشگاه هیچ وقت هیچ چیز را به فرزندم تحمیل نکردم! این روزها به همه اینها کرونا هم اضافه شده است. خوب، مدرسه رفتن یا نرفتن، مسئله این است!
سایر اخبار این روزنامه
برای دومین بار در تاریخ مشترکان نروژی برای مصرف برق پول گرفتند!
1400 مجالی برای تکنوکرات ها؟
سیاست ما درباره آمریکا با رفتوآمد اشخاص تغییر نمیکند
چشم جهان به آمریکا
دولتها از نظر عملکرد اقتصادی تفاوتی با هم ندارند
پایان دورهمی در رستورانها به دلیل گرانی منوها
برای لبخند « محمد راحد» که تداوم نداشت
تکنوکراسی لازم است اما کافی نیست
شوآف یا نمایش
آیا ورزش میتواند فضای کرونا را در بدن ناامن کند!
کرونا، مدرسه و دیگر هیچ
استقبال از ایرادات به لایحه تجارت