در ادامه تمايز انديشه و قدرت

پيرو يادداشتي كه در نقد موضع رسمي آقاي محمد يزدي درباره آقاي سيدكمال حيدري نوشتم، برخي علاقه‌مندان آقاي يزدي در پيام‌هايي كه ارسال كردند، نسبت به اين يادداشت نقد داشتند و عمده نقد آنان اين بود كه چرا بنده به موضوعي ورود كرده‌ام كه صلاحيت علمي آن را ندارم. در حالي كه بنده اصلا وارد مفاهيم ديني طرفين نشدم. به چند دليل هم وارد اين مساله نمي‌شدم؛ اول اينكه از نامه آقاي يزدي مشخص نبود كه اختلاف بر سر كدام ديدگاه آقاي حيدري است. پس چيزي را كه اساسا روشن نيست و كسي نمي‌داند چيست، چگونه مي‌توان به آن ورود كرد؟ دوم اينكه حتي اگر مساله هم معلوم بود، من چون ديگران مطالعه مي‌كردم و تمام مي‌شد و فقط نقش خواننده را داشتم. سوم اينكه، اين مسائل در اولويت ذهني بنده نيست كه بخواهم در آنها وارد شوم، حتي اگر صلاحيت ورود به آن را داشته باشم. جامعه‌اي كه با ده‌ها مساله حياتي مواجه است، چه جايي براي ورود به اين مسائل است؟ پس هدف آن يادداشت چه بود؟ متاسفانه زياد شدن مطالب در دسترس مردم از طريق فضاي مجازي، موجب مي‌شود كه برخي افراد مطالب را سرسري و با كم‌دقتي بخوانند. به نظرم بهتر است سعي كنيم مطالب محدودتري را مطالعه كنيم، ولي همان‌ها را با دقت بخوانيم. تيتر آن يادداشت چه بود؟ «تمايز قدرت و انديشه». از روي تيتر هم مي‌شد فهميد كه هدف يادداشت تاكيد بر ضرورت جدا كردن عرصه انديشه از عرصه قدرت است. اين يك بحث فقهي نيست. اين موضوعي جامعه‌شناسي و رسانه‌اي است. در تاييد آن نيز از مرحوم مطهري شاهدي را آوردم. يادداشت مي‌خواست توضيح دهد كه برخورد با انديشه نمي‌تواند با استفاده از ابزاري جز انديشه و منطق و از موضع قدرت سياسي انجام شود. اين كار نقض غرض است. براي همين نيز مثال زدم كه دو برخوردي كه با حكمي و كسروي شد چه تفاوتي را به بار آورده است.
به علاوه تفكر چيزي نيست كه معيار قاطعي براي تمييز دادن درست از غلط وجود داشته باشد و آن سنجه را به دست صاحبان قدرت بدهند و با آن متر و معيار برخي را حق و كسان ديگري را ناحق معرفي كنند. اگر چنين باشد، چه نيازي به تفكر است. اگر پيامبر(ص) مي‌فرمايند كه يك ساعت تفكر از هفتاد سال عبادت برتر است، به قول دوستي به معناي به‌رسميت شناختن تكثر است و الا اگر حقيقت لخت و عريان در دسترس بود كه ديگر نيازي به تفكر نداشت. مساله امروز جامعه ما نيز همين تكفيرها است كه راه را براي گفت‌وگو بسته است. همين ناقص و سطحي خواندن‌ها است كه منجر به كژفهمي از نظرات ديگران مي‌شود. نكته اين است كه چرا چنين برخوردي را از كساني شاهد هستيم كه داعيه نفقه و علم دارند؟ بياييد فرض كنيم كه هم آقاي يزدي و هم طرفداران‌شان و هم آقاي حيدري در يك كشور ديگر مثلا تركيه يا يونان زندگي مي‌كردند و آقاي حيدري نظرات خود را تبليغ مي‌كرد. آقاي يزدي و طرفدارانش چه كار مي‌خواستند بكنند؟ آيا باز هم به حربه تكفير بايد متوسل شد؟ يا بايد پاسخ مستدل داد؟ خب همان كار را كه علماي روشن‌انديش پيش از انقلاب انجام مي‌دادند و در برابر قلم و فكر از قلم و فكر مايه مي‌گذاشتند، انجام دهند، و الا مردم ما چه گناهي كرده‌اند كه عده‌اي با تكيه بر قدرت سياسي بخواهند به نحو ديگري با صاحب‌نظران فكري جامعه برخورد كنند؟ به نظر مي‌رسد كه اين نحوه مواجهه با افكار ديگران ناشي از يك واقعيتي است كه نبايد از نظر دور داشت. طرفداران اين ديدگاه مدت‌ها است كه پويايي فكري خود را از دست داده‌اند. انواع و اقسام پرسش‌هاي روز را ناديده مي‌گيرند و از كنار آن مي‌گذرند. به‌طور كلي در موضع دفاعي هستند. حتي هر نقدي از طريق همفكران قبلي را نيز برنمي‌تابند و فوري مقابله مبتني بر قدرت سياسي مي‌كنند. ده‌ها پرسش بنيادي در حقوق مدني، كيفري، اقتصادي و سياسي و اجتماعي مي‌توان مطرح كرد كه حتي براي يكي از آنها نيز پاسخ قانع‌كننده و درخوري ندارند. جالب اينكه اين پرسش‌ها هر روز در حال افرايش است و نيز افراد بيشتري آنها را مطرح مي‌كنند و مهم‌تر اينكه همان تعداد پاسخ‌هاي اندك قبلي نيز هم به لحاظ كيفيت و هم به لحاظ كميت در حال كاهش است. هنگامي كه آيت‌الله علوي بروجردي وجود چيزي به نام اقتصاد اسلامي را رد مي‌كند و اظهار مي‌دارد كه: «اقتصاد اسلامي يك شوخي است، خودمان را گول نزنيم.»، معلوم است كه فريادهاي اعتراضي و انتقادي از دروني‌ترين لايه‌هاي اين تفكر برخاسته است و ديگر نمي‌توان از پس آن برآمد. آقاي حيدري را محكوم كنيد، آقاي علوي بروجردي و آقايان بعدي را چه خواهيد كرد؟