روزنامه شرق
1399/08/29
سياوش در برابر كاووس خردورز در برابر نابخرد
سياوش در برابر كاووس خردورز در برابر نابخرد مهدی افشار بخش دیگری از داستان سیاوش را روایت میکنم. در پى پیروزىهاى سپاه ایران و پاى پسكشیدن گرسیوز به آن سوى جیحون و آگاهى شاه توران از آنچه رخ داده بود، افراسیاب در كابوسى هولناك، سقوط و زوال حكومت خویش را بدید و بر آن شد تا با سیاوش از آشتى سخن بگوید و هدایایى چشمنواز و پربها براى سیاوش و فرمانده سپاه او، رستم، فرستاد و گرسیوز را مأمور تقدیم هدایا كرد. سیاوش پس از مشورت با رستم، گرسیوز را پذیرفت و چون از آشتىجویى افراسیاب آگاه شد، به او گفته شد هفتهاى در میان سپاه ایران بماند تا این خواسته افراسیاب را بررسى كنند و پاسخ گویند.رستم مرد اندیشه و خرد بود و در هر اقدامى آهسته گام برمىداشت و سیاوش را نیز به آهستهگامى فراخواند. رستم نسبت به افراسیاب بدگمان بود؛ چراکه این چنین با شتاب گرسیوز را به آشتىجویى نزد آنان گسیل داشته بود. دو پهلوان، یكى سالدیده و تجربهاندوخته و دیگرى پر از شور و نیروى جوانى، به سگالش نشستند. به فرمان رستم طلایه سپاه ایران به هر سوى تا دوردستها برفت تا اطمینان یابد كه تورانیان كمین نکردهاند و سپس آسودهخاطر پیشنهاد گرسیوز، برادر افراسیاب را به بررسى و تأمل نشستند. سیاوش از رستم خواست تا اندیشهاى كند و چرایى این تغییر جهت افراسیاب را دریابد و بهرغم جوانى به رستم گفت: «بهتر آن باشد براى تضمین آشتىجویى، افراسیاب صد نفر از خویشان خونى و نسبى خویش را بهعنوان گروگان به ایران روانه كند تا اطمینان حاصل شود كه دیگر بار به محض قدرتگرفتن، اندیشه ویرانگردانیدن ایران را نخواهد داشت و این آشتىجویى طبل زیر گلیم نیست. هنگامى كه گروگانها را در اختیار گرفتیم، آنان را نزد كاووس مىفرستیم تا خاطر آسوده گرداند كه در پس و پشت این پیشنهاد، نیرنگى در میان نیست و به آشتى با افراسیاب روی خوش نشان دهد و از كینهجویى دست بشوید».رستم پیشنهاد سیاوش را خردمندانه دانست و گفت: «وجود گروگانها در ایران از دو سوى سودمند است؛ از سویى، افراسیاب، دیگر تن به خطر نمىدهد تا به مرزهاى ایران تخطى كند و از دیگر سو، كاووس آرام مىگیرد و اندكى به امور شخصى مىپردازد».روز بعد گرسیوز به سراپرده سیاوش آمده، زمین ادب ببوسید و درود فرستاد. سیاوش بىپردهپوشى گفت كه از پیشنهاد افراسیاب سخت در اندیشه است و اكنون با افراسیاب همعقیده و همسو است كه آشتى و آرامش بهتر از جنگ و خونریزى است. چنین تصمیم گرفته شده که اگر افراسیاب به راستى در اندیشه آشتى و برادرى است و دل را به خرد آراسته که دل خردورز، گنجى پر از خواسته است و اگر در زیر نوش، زهرى نیست و دل و زبان افراسیاب یكى است و قرار است از این پس بین دو كشور رابطهاى دوستانه برقرار شود، از میان پهلوانان سپاه خود كه رستم آنان را به نام مىخواند، صد پهلوان را بهعنوان گروگان به اینجا فرستد و دیگر اینكه از سرزمین ایران هر بخشى را كه در اختیار توران است، به ایران بازگرداند و نیروهای تورانى آن منطقه را تخلیه كنند.
چو پیمان همى كرد خواهى درست كه آزار و كینه نخواهیم جست/ ز گردان كه رستم بداند همى كجا نامشان بر تو خواند همى/ به من برفرستى به رسم نوا كه باشد به گفتار تو پرگوا/ و دیگر ز ایران زمین هرچه هست كه آن شهرها را تو دارى به دست/ بپردازى و خود به توران شوى زمانى ز جنگ و ز كین بغنوى.
سیاوش افزود: «در صورت موافقت با این دو پیشنهاد، آنگاه نامهاى نزد كاووس فرستم و از او خواهم خواست بیهیچ نبردی، سپاه را به ایران بازخواند».گرسیوز چون این پیشنهادها را دریافت كرد، فرستادهاى را با این فرمان روانه كرد كه لحظهاى چشم بر هم نگذارد و تازان نزد افراسیاب رفته، بگوید كه او نیز تیز بشتافته و با سیاوش سخن گفته و چنین است شروط سیاوش براى بازگشت سپاه ایران.
فرستاده، پیام گرسیوز را نزد افراسیاب گزارد و شاه توران چون آن پیام بشنید، در خود فرو رفت و در دل با خود گفت: «اگر صد نفر از خویشان و یاران من آنگونه كه رستم نام برده است، به گروگان به ایران سپرده شوند، در این بارگاه كاستى پدید خواهد آمد و اگر موافقت نكنم، مىپندارد سخن من سراسر فریب و نیرنگ بوده است». افراسیاب بر اساس نامهایى كه گرسیوز برشمرده بود، گروگانها را به صف كرده، با خلعت بسیار آنان را روانه سراپرده سیاوش گرداند و در پى آن فرمان داد تا در كرناها دمیدند و بخارا، سغد، چاچ و سپیچاب را از نیروهاى تورانى تهى گرداندند و پس از آنكه رستم از خروج نیروهاى تورانى از شهرهاى ایرانزمین آگاه شد، به نزد سیاوش آمده، به او گفت: «اكنون كه گروگانها آمدهاند و افراسیاب به دیگر خواستهات گردن نهاده، گرسیوز مىتواند به نزد برادر بازگردد».سیاوش نیز فرمان داد تا هدایایى گرانبها از جامهاى زرنگار تا اسبى تازنده با ستامى زرین و تیغ هندى با نیامی زرین به گرسیوز دادند و او را به نزد افراسیاب روانه كردند و گرسیوز از دیدار آن هدایاى گرانبها بسیار شادمان به تورانزمین بازگشت.
سیاوش آنگاه در سراپرده خویش بر تخت عاج بنشست و تاج عاج بر فراز سر خویش بیاویخت و با یاران به مشورت بنشست كه بهتر است چه كسى نزد كاووس رفته و دل كینهجوى او را نرم و آرام گرداند. سرانجام رستم خود داوطلب شد به نزد کاووس رود تا بتواند او را خوشنود و دلش را نرم کند كه کاووس دلى پركینه و زبانى تند و آتشین دارد.سیاوش از پیشنهاد رستم شاد شد و فرمان داد دبیرى به حضورش آمده، نامهاى بر حریر براى كاووس بنوشت و به شیوه پیشین در آن نامه از یزدان پاك ستایشها كرد، یزدانى كه پرورنده خرد و آفریننده مهر و روشنىبخش دلهاست و سپس از همه آنچه رخ داده بود و از پیشنهاد افراسیاب و فرازآمدن گرسیوز و از صد گروگان از درگاه شاه توران و بازگرداندهشدن شهرهاى ایران به مام وطن سخن گفت و افزود در پی برآوردهشدن این خواستهها، بر آن است كه سپاه ایران را از مرز دو کشور بازگرداند.چون نامه نوشته و بر آن مهر سیاوش گذارده شد، گو پیلتن نامه را بگرفت و به سوى كاووس شتافت و از دیگر سوى گرسیوز نزد افراسیاب رفت و سخنهاى زیبا در ستایش از سیاوش بر زبان راند كه او مرد خرد و اندیشه است و در برابر پیشنهاد شهریار توران، شادمانه گفته است كه چارهجویى بهتر از جنگ است و افراسیاب نیز شادمان شد كه موفق شده آن رؤیاى شوم را بىاثر کند.رستم چون به نزد كاووس آمد، شاه ایران را درود فرستاد و پایه تخت او ببوسید. كاووس جویاى حال او و سیاوش شد و رستم را در كنار خود بنشاند و درباره چگونگی نبرد و رفتار سیاوش پرسشها کرد.رستم از سیاوش و خردورزى و دلیرى او گفت و سپس نامه او را به كاووس بداد. چون دبیر آن نامه را براى كاووس بازخواند، چهره شهریار ایران چون قیر سیاه شد و برافروخته و خشمگین به رستم گفت: «گیرم كه او جوان است و ناپخته، اما كسى چون تو اندر جهان وجود ندارد که شیران هنر جنگیدن را از تو فرامىگیرند. آخر مگر زشتخویىهاى افراسیاب را ندیدهاى كه چگونه آرام و قرار و خواب از ما ربوده است، چه خطایى كردم كه خود به جنگ نرفتم و بىسبب درنگ ورزیدم. به من گفتند بگذار این شاه جوان تجربه بیاموزد و تو را همراه او گردانیدم تا سیاوش را رهنمون باشى كه كیفر و بادافره بدى، بدى است. آن مرد نیرنگ و فریب، صد ترك بیچاره و بدنژاد را به گروگان فرستاده كه نام پدران خود را نیز نمىدانند، درحالىكه براى او جان این صد نفر هیچ ارزشى ندارد. تو اگر از جنگ خستهاى، من خسته نیستم، به جاى تو اكنون مردى پردانش و پرخرد مىفرستم و به او مىگویم كه با بند گران پاى تركان را ببندد و آن گروگانها را نیز نزد من فرستد تا همه آنان را گردن زنم. تو نیز با سرى پر از جنگ به نزد سیاوش بازگرد و آنچه در توان دارى به كار گیر و دمار از روزگار افراسیاب برآور».رستم به نرمى گفت: «اى شهریار، شتاب مورز، ابتدا به سخن من گوش فراده و از جنگ مگو، تو خود گفتى كه در جنگ با افراسیاب، سپاه را تیز مران و بمانید تا او به جنگ آید. ما نیز ماندیم و او درِ آشتى گشوده است و كسى را كه آشتى مىجوید، شایسته نیست با او از در رزم وارد شویم و دیگر آنكه پیمانشكستن شاه نزد هیچكس پسندیده نیست. سیاوش در نبرد پیروز شده و در پى تنآسانى نبوده و سرزمینهاى ایران را به مام وطن بازگردانده و در این جنگ همه آنچه خواستهاى، یافتهاى؛ چرا دل روشن خویش را به آب تیره مىشویى. اگر افراسیاب سوداى جنگیدن داشته باشد، ما آماده نبرد هستیم و سیاوش نیز كسى نیست كه از پیمان خویش بازگردد».كاووس چون این سخن بشنید، به خروش آمد و فریاد برآورد: «تو او را به آشتى ترغیب كردهاى و تو تنآسانى جستهاى. همینجا بمان تا توس بهجاى تو برود و اگر سیاوش از من فرمان نبرد، سپاه را به توس بسپارد و خود بازگردد».رستم خشمگین گفت: «اگر توس از من تواناتر است، گمان كن كه رستم مرده است». این بگفت و از نزد كاووس بیرون شد.
من اكنون هیونى فرستم به بلخ یكى نامهاى با سخنهاى تلخ/سیاوش اگر سر ز پیمان من بپیچد نیاید به فرمان من/به توس سپهبد سپارد سپاه خود و ویژگان بازگردد به راه
سایر اخبار این روزنامه
۱۴۰۰ بدون ارز دولتی؟
اصلا شما قهرمان تحریم
پشت پرده مجادلات مجلس و دولت چست؟
پیام مشخص ظریف به بایدن
ترامپ، سد راه دموکراسی آمریکایی
دور جدید همکاری ایران و آژانس در نطنز
ادعای طبری داستانسرایی است
نهادهای موازی قانونگذاری خلاف قانون اساسی است؟
ممکن است نامزد ۱۴۰۰ شوم
ارز فرهاد و عرض احمد!
با بایدن چه میکنیم
داود فیرحی و مسئله دولت در ایران
سياوش در برابر كاووس خردورز در برابر نابخرد
کتاب و توسعه اجتماعی