روزنامه خراسان
1399/09/08
«الندشت»؛ آرامگاه 4 هزار مدافع شهر مشهد
جواد نوائیان رودسری – اهالی مشهد و همینطور زائرانی که به قصد تفرج راهی منطقه کوهسنگی میشوند، حتماً در میانه راه از میدان «اَلَندشت» عبور میکنند؛ نامی کهنسال که در دل خود، یادوارهای از حماسههای ناگفته مردم مشهد دارد؛ حماسههایی که در دل تاریخ گم شدند و کمتر کسی از آنها یادی میکند. «الندشت» که در متون قدیمی آن را «علمدشت» هم ذکر کردهاند، باغی بزرگ در جنوب مشهد بود که امروزه بقایای آن، به همین نام، در حاشیه خیابان کوهسنگی این شهر وجود دارد. این باغ مصفا که از دیرباز و به دلیل داشتن منابع آب مناسب، یکی از کانونهای اصلی کشاورزی اطراف مشهد محسوب میشد، در کنار دشت زرگران که سمت غرب آن قرار داشت، از دوران شاه تهماسبیکم صفوی به بعد، به باروهای جنوبی شهر مشهد و دروازه «دستگرد» که احتمالاً بعدها دروازه «ارگ» خوانده شد، راه مییافت. بیشتر این اراضی، موقوفه حضرت ثامنالحجج(ع) است. گستره زمینهای باغ بزرگ الندشت تا مکان کنونی بیمارستان امام رضا(ع) بود و حتی برخی معتقدند که این مرکز درمانی مهم شهر مشهد، بر اراضی باغ الندشت بنا شدهاست. بنابراین، آنچه امروز به نام باغ الندشت میشناسیم، محدودهای بسیار کوچک از آن باغ بسیار مصفا و بزرگ بود که بخش معتنابهی از آن، به زمینهای کشاورزی اختصاص داشت. به همین دلیل، در منابع تاریخی چند قرن قبل، مانند «عالمآرای نادری»، از آن با واژه «صحرا» یاد شده است؛ واژهای که هنوز هم در میان مشهدیهای قدیم و اهالی روستاهای همجوار این شهر، برای نامیدن کشتزارها، مورد استفاده قرار میگیرد. سفر به 3 قرن قبل با این مقدمه و پس از آشنایی با «الندشت» و تاریخ آن، میخواهم خیال سیال شما خوانندگان عزیز را به صحرای الندشت، در مردادماه سال 1107 خورشیدی ببرم؛ حدود 292 سال قبل. شش سال از سقوط اصفهان و انقراض دودمان صفویه میگذرد. آشوب و بلوا همه ایران را فراگرفته است. معدود سردارانی چون نادرقلی افشار، به خدمت تهماسبمیرزا، فرزند شاه سلطانحسین صفوی درآمدهاند تا شاید بتوانند اوضاع را آرام کنند. در این بین، شهری چون مشهد که به دلیل قرار داشتن مضجع شریف رضوی، هم از جمعیت فراوان و هم از ثروت سرشار برخوردار بود، موردطمع آشوبگرانی قرار گرفت که بنا داشتند از نمد هرج و مرج در ایران، برای خود کلاهی دست و پا کنند. به این ترتیب، اوایل تابستان سال 1107، پای یاغیان مناطق شرقی ایران، به دشت میان دو کوه بینالود و هزارمسجد باز و اطراف مشهد، عرصه چپاول و غارتگری آنها شد. در چنین شرایطی بود که مردم مشهد، تصمیم به پایداری در برابر مهاجمان گرفتند و در دهه اول محرم سال 1143 هـ.ق، مصادف با اوایل مردادماه 1107، با وجود نداشتن تجربه لازم در نبرد، به مصاف با خیل مهاجمان رفتند. یا مرگ یا پیروزی هنگامی که خبر نزدیکشدن طاغیان از سمت جنوب مشهد، به گوش بزرگان شهر رسید، در جلسهای که «باباکریم»، «بابای ارض اقدس»، ریاست آن را برعهده داشت، تصمیم به صفآرایی مقابل غارتگران، در صحرای الندشت و زرگران گرفتهشد. نیروهای مردمی، مسلح و از شهر خارج شدند تا در برابر هجمهای که از جنوب، شهر مقدس مشهد را تهدید میکرد، ایستادگی کنند. با وجود اطلاع دادن قضیه به نادرقلی افشار، او چنان درگیر جدال با آشوبگران در ایران مرکزی بود که نمیتوانست لشکرش را به سوی مشهد حرکت دهد. مدافعانی که از شهر خارج شدند، میدانستند که بازگشتی در کار نیست، مگر در پرتو پیروزی. محمدکاظم مروی، نویسنده «عالمآرای نادری» که خود از شاهدان عینی این واقعه جانگداز بود، فرمانده طاغیان را میرابوالقاسم تونی معرفی میکند و پس از اشاره به عدم رخصت بازگشت به مدافعان شهر، مینویسد: «اگر دروب (درهای) شهر گشاده میشد، جماعت طاغیان متعاقب داخل میشدند. در آن روز قریب چهار هزارکس به قتل رسیدهبودند و معدودی که بعداً توانستند داخل قلعه شوند، مجروح و زخمدار بودند.» طاغیان که عموماً به رزم و جنگ آشنایی کامل داشتند، توانستند با ضربات مکرر، صفوف به هم فشرده مردم مشهد را بشکنند. به این ترتیب، قتلعام آغاز شد. اجساد بسیاری از کشتهشدهها را به داخل قناتها و جویهای پُرتعداد الندشت انداختند. اما با این همه سلاخی و بیرحمی، دروازههای مشهد بر مهاجمان بسته ماند و حریم قدس رضوی به گامهای پلید آنها ملوث نشد. روایت غمانگیز تدفین مدافعان روایت غمانگیزتر، ماجرای تدفین مدافعان درخونغلتیده شهر بود. محمدکاظم مروی مینویسد: «مُحرّف(نویسنده) این حروف در آن اوان در مدرسه دودر در خدمت علامه فهامی نتیجهالسادات سیدشمسالدین مازندرانی به مکتب میرفت و آن سید عظیمالشأن خیرخواه بود. بعد از مراجعه طاغیان، روز دیگر موازی بیست نفر عمله بیلدار را به قرار دوبیست دینار تبریزی اُجرت داده و ده نفر از اطفالی که در خدمت آن به درس و مشق مشغول بودیم، در آن روز به خدمت گرفته، خارج قلعه بیلداران زمین را حفر مینمودند و اجساد کشتگان را در آن میان جمع نموده، چند کوزه آب بر سر مقتولین میریختند و بعد از آن بر ایشان نماز مینمود و خاک بالای آن ریخته، دفن مینمودند و جمعی دیگر از علما به همین امر اشتغال داشتند.» ظاهراً مراسم تدفین مدافعان، تا چند روز و در صحرای الندشت ادامه داشت. حملات طاغیان، چند بار دیگر تکرار شد؛ اما آنها از این غارتگری طرفی نبستند. نادرقلی افشار، پس از پایان نبردها در ایران مرکزی، اواخر ماه ربیعالثانی سال 1143، حدود ششماه بعد از آن واقعه دردناک، خود را به مشهد رساند و توانست با حملات سخت به طاغیان، آنها را تار و مار کند و از حریم شهر بتاراند.
سایر اخبار این روزنامه
لایحه بیمه 5 میلیون بیکار کرونایی در آستانه تصویب
1000 مسکن برای محرومان حاشیه مشهد
تهامی : مثل مارادونا و پله یک استثنا بودم !
خودکشی دختر نوجوان درخانه سلامت بهزیستی
نیروی دریایی؛ الگوی موفق بی اثرکردن تحریم ها
ترور علیه پیشرفت ایران
3 سناریو درباره رقابت بورس با بازارهای موازی
گردهمایی نقشهای متضاد در کارنامه پرویز پورحسینی
چند بدیم واکسینه شیم؟
«الندشت»؛ آرامگاه 4 هزار مدافع شهر مشهد
بازی کارت به کارت کلاهبرداران!