«نزنیم، می‌زنند» یا «خوردند که زدند»؟

علی هدایتی: این استدلال که «نزنیم، می‌زنند» یک استدلال منطقی و درست و یک قاعده رایج در تامین امنیت ملی است. این استدلال را می‌شود از چند زاویه مورد ارزیابی قرار داد.  1- قاعده بازدارندگی که بر اساس یک تعریف کوتاه می‌گوید در مقابل اقدام دشمن باید واکنش مقتدرانه و البته بسیار محکم‌تر نشان داد. یعنی دوران بزن در رویی نیست. یعنی اگر یکی زدند، 10 تا می‌خورند. این منطق، امنیت‌آفرین است. کما اینکه جمهوری اسلامی ایران از سال 57 تاکنون بویژه در 3 دهه گذشته که یک ساختار نوین حاکمیتی را تعریف و تثبیت کرده است، همواره در بزنگاه‌های بسیار مهم که به طور مستقیم با امنیت ملی ما مرتبط بوده، از همین قاعده پاسخ متقابل حداکثری استفاده کرده است. اساس شکل‌گیری جریان مقاومت در منطقه غرب آسیا نیز برساخته همین قاعده بوده است. بنابراین «نزنیم، می‌زنند» در واقع تاکیدی است بر این قاعده.  2- نگرانی نسبت به سوسه آمدن‌های یک تفکر حاضر در ساختار فعلی تصمیم‌سازی کشور و هشدار نسبت به سنگ‌اندازی‌های «مجدد» این جریان در مسیر پاسخگویی جمهوری اسلامی. توجیهات این جماعت برای جلوگیری از پاسخ متقابل ایران را همین دیروز و پریروز شنیدیم. خودشان برای کشور یک دام بسیار بزرگ هستند و کشور را می‌ترسانند که اگر انتقام خون برادر شهیدتان را گرفتید، کشور درگیر یک تنش می‌شود. این در حالی است که همین الآن این تفکر، کشور را درگیر تنش کرده است. ترور شهید سلیمانی و ترور شهید فخری‌زاده، اگر درجه بالایی از تنش و تلاش برای ناامنی نیست، پس چیست؟ مگر قرار است دیگر چه اتفاقی بیفتد تا ما به آن عنوان تنش را اطلاق کنیم؟ البته پشت ‌پرده این حرف‌های آنها برای مردم ایران روشن است. آنها یک جریان ورشکسته و تاریخ مصرف گذشته هستند. در حال اضمحلال هستند و نفس‌های آخر را می‌کشند. ناامیدانه به واشنگتن‌دی‌سی چشم دوخته‌اند و فکر می‌کنند یک ملت و قهرمانان آن ملت، باید ذبیحه منافع سیاسی آنها و جناح آنها شوند!  3- اینکه می‌گویند اسرائیل از سر ناچاری و استیصال دست به این قبیل ترورها می‌زند، حرف درستی است؛ قطعا اینگونه است. آنها نتوانستند مانع هسته‌ای شدن ایران شوند و نتوانستند مانع پیروزی ایران بر تروریست‌های داعش شوند و جریان مقاومت در گستره غرب آسیا جریان پیروز جنگ با تروریسم شد. بنابراین هر از گاهی از سر ناچاری و ترس، دست به اقداماتی مانند حملات به پایگاه‌های سوریه می‌زنند. اگر چه قطعا این اقدامات نمی‌تواند فرآیند فروپاشی رژیم صهیونیستی را متوقف کند. بنابراین در استیصال صهیونیست‌ها و اقتدار نظام اسلامی ایران تردیدی نیست. با این حال اما هیچ نگاه پخته‌ای قبول نمی‌کند ترور شهید فخری‌زاده را با عناوینی مثل «خوردند که زدند» ارائه کنیم. خوردند که زدند؟ یعنی منشأ تنش کیست؟ آنها واکنش نشان داده‌اند؟ یعنی بی‌حساب شدیم؟ یعنی انتقامی در کار نیست؟ حتما تبیین و تشریح بیشتر این استدلال نادرست به صلاح نیست.  4- قطعا نیت درست و خیرخواهانه این قبیل دیدگاه‌ها قابل کتمان نیست. همین‌طور نگرانی آنها نسبت به اینکه در شرایط فعلی توان و قدرت نیروهای امنیتی و نظامی مخدوش نشود؛ محترم و دغدغه و ملاحظه همه ما است. با این حال چرا فکر می‌کنیم در راستای این دغدغه باید واقعیات را کتمان کنیم؟ واقعیاتی که اتفاقا طرح آن می‌تواند جریان انقلابی و توده مردم را نسبت به شناخت منشأ سنگ‌اندازی‌های داخلی و دامنه تاثیرگذاری آن بر تحولات اقتصادی و امنیتی آگاه‌تر کند و این شناخت و آگاهی تبدیل به انسجام انقلابی برای جلوگیری از تکرار این قبیل تجربه‌های تلخ و غیرقابل جبران بویژه در هنگامه انتخابات شود.