روزنامه آفتاب یزد
1399/09/10
نه اخلاقی است نه مبنای علمی دارد!
رضا بردستانی- ابتدا و انتها و میانه ی سریالهای تلویزیونی پر بیننده، مشحون از تبلیغاتی است که صرفاً خوش آب و رنگ و عاری از حقیقت است به گونهای که میتوان رد پای:ـ مصرف گرایی
ـ تجمل زدگی
ـ اخلاق ستیزی
و دروغگویی را به سادگی دید آن هم در تبلیغاتی که متاسفانه یا پای سلبریتیهای پرطرفدار
در میان است یا رد و نشانی از سلامتی و سبک زندگی.
این روزها مشخصههای عجیب و غریبی دارد تبلیغات ریز و درشت تلویزیونی که جدای از حضور چهرههای سینمایی گرانقیمت و دارای جایگاه، مسائل دیگری نیز قربانی درآمدزایی برای رسانه ی ملی میشود.
اول: یک برند برای فروش از ترفندها و حاذبههای مختلفی استفاده میکند از جوایز میلیونی گرفته تا مزیتهایی که نهایتاً مالی است از سفر و سکه گرفته تا تخفیف و چند ده تایی سهام «بی یا با» ارزش! کمی بعد برندی دیگر میآید و میگوید: ما نه سکه و سفر میدهیم، نه سهام و جایزه ی نقدی! ما «کیفیت» را هدیه میدهیم... جدای از آن که راست یا دروغ گفته باشد غیر مستقیم به بیننده القا میکند آنهایی که سفر و سکه و سهام و جوایز مالی میدهند لابد از کیفیت میزنند و خاصه خرجی میکنند؛ تعجب ماجرا این که هر دوی این تبلیغات از یک ارگان واحد به نام سیمای ملی و در کسری از ثانیه، بیهیچ فاصلهای به خورد بیننده داده میشود.
دوم: بلبشویی است در بازار، روغن گیر نمیآید و اگر هم گیر بیاید قیمتی گزاف دارد اما سیمای ملی فارغ از دغدغه ی میلیو نها بیننده، مخاطب خود را رگبار میبندد که این روغن طبیعی است، آن یکی طبیعیتر است، فلان برند هزار و یک جور برتری دارد، تنوع دارد و... اندکی بعد برندی دیگر قدم در میدان میگذارد و همه ی دانستههای علمی مخاطب را به سُخره میگیرد؛ روغن سه کاره! جالب نیست؟! روغنی که مناسب برای سرخ کردن است، در سالاد میتوان از آن استفاده کرد برای پخت و پز هم عالی است. این برند سه نوع روغن در بسته بندیهای متنوع تولید میکند با سه کارایی جداگانه، آن یکی یک روغن تولید میکند با مزیت سه کاره بودن! هر دوی این تبلیغات از سیمای ملی پخش میشود در کنار هم بدون فاصله ی زمانی! حقوق مخاطب و مصرفکننده به کنار، حق و حقوق صاحبان برندی که میلیاردها تومان هزینه کردهاند چه میشود؟!
سوم: جوانی در خانه تنها است، با گوشی موبایل سر و کله میزند، میخوابد، تنقلات میخورد اما همچنان تنها و کلافه است. خانواده تماس میگیرند که این تنهایی شاید چند روز دیگر ادامه پیدا کند، این جا است که یک چهره ی سینمایی شناخته شده از برندی استفاده میکند که تلویزیونهای ساخت آن برند مجهز به بازیهای اندرویدی است! در هیچ کجای تصویر نشانهای از دیگر سرگرمیها دیده نمیشود مثلاً نمیتوان پرسید کتاب خوانی که این اندازه شعاری با آن برخورد میکنید چرا نباید در برنامههای جوانی گنجانیده شود که روزها در خانه تنها است؟! در این میان فقط مخاطب زیر لب زمزمه میکند خدا میداند برای این تبلیغ چند صد میلیون به او پرداخت شده!
چهارم: با ژستی شبیه گویندگان خبر رو به روی مخاطب مینشیند و خودش را معرفی میکند، از همه میخواهد عضو شوند، او چاره ی تغییر سبک زندگی را به واسطه ی شیوع کرونا در عضویت در این فضای خرید و فروش میداند و این در حالی است که هیچ توضیحی از قابلیت ها، مزیتها و تواناییهای آن ارائه نمیدهد کمی بعد در رسانه میخوانیم تولیدکنندگان از نحوه ی برخورد این فضای معرفی شده توسط آن چهره ی سینمایی شاکی هستند:«نیامده پول میخواهد!» در این میان فقط مخاطب زیر لب زمزمه میکند خدا میداند برای این تبلیغ چند صد میلیون به او پرداخت شده!
پنجم: حضور چهرههای مشهور سینمایی، ورزشی و حتی فعالان فضای مجازی در تبلیغات تلویزیونی محل مجادله ی خیلیها است برخی مخالف
صد در صد هستند، برخی موافق صد در صد و در این
میانه برخی موافقاند اما میگویندای کاش... تا اینجای ماجرا، سلیقه و نظر است اما نکته ی مهم ماجرا حضور تبلیغاتی چهرههایی است که اساساً در کارهای تلویزیونی حضور پیدا نمیکنند یا اگر حضور پیدا میکنند کاشف به عمل میآید در پس پرده چنین قراردادهایی در صف انتظار بوده است! بررسیهای ما نشان میدهد از گردش مالی چند صدمیلیاردی این گونه پروژههای تبلیغی که اوقات بسیاری از مخاطبان را صرف میکند سهم کمی به رسانه ی ملی میرسد، سهم اصلی به هنرپیشهها و به اصطلاح سلبریتیها میرسد و سهم بیشتری از رسانه ی ملی به واسطهها که دست بر قضا در رسانه ی ملی ماوا و جایگاهی قرص و محکم دارند. در این میانه، چهره مشهور پولش را گرفته، برند تبلیغ شده سودش را برده، واسطه پورسانت خودش را دریافت میکند و در انتها تلویزیون واسطهای میشود برای اشاعه ی:
ـ مصرف گرایی
ـ تجمل زدگی
ـ اخلاق ستیزی
و دروغگویی
ششم: تبلیغات در همه ی جهان مرسوم است اما ساز و کارهای تبلیغاتی در انحصار یک رسانه ی ملی و کاملاً انحصاری نیست در همه ی جهان مخاطب با اعتماد کامل برای هر انتخاباتی صدها گزینه ی ریز و درشت دارد که در پناه قانون میتواند با اطمینان بخشی از دارایی خود را به کالاهای مصرفی حتی تبدیل کند و اگر ذرهای تردید در انتخابش دید میتواند در سایه ی قانون جبران ضرر کند حتی میتواند از آن شبکه ی تلویزیونی شکایت کند و خسارتهای چندمیلیون دلاری دریافت کند اما در میانه ی بازار مکاره ی تبلیغات راست و دروغ، مخاطب که از فردا صبح میشود مصرفکننده به کجا مراجعه کند و شکایت به که برد که مگر میشود یک روغن هم به درد سالاد بخورد، هم به درد سرخ کردنی هم به درد پخت و پز؟ اگر آری آن برندهایی که سالها است روغن سالاد را جداگانه میفروختند روغن سرغ کردنی و پخت و پز جدا، حرف حساب شان چه بوده؟ و چرا؟
هفتم: تا یادنگیریم مخاطب باید از تبلیغات منتفع شود، تا مخاطب به تبلیغات به دید یک اجحاف و دروغ و رنگ و لعاب دار نگاه کند و تا تولیدکننده ی واقعی قدم در عرصه ی معرفی کالا و نه تبلیغات پرتیراژ وارد شود فاصله ی مخاطب و رسانه ی ملی به اندازه ی کیفیت کالاهایی است که بدون تبلیغات، دههها است بازارهای خودشان را دارند و کالاهایی که یک شبه میآیند و برای همیشه محو میشوند؛ فاصله به همین اندازه فجیع است!
پربازدیدترینهای روزنامه ها
سایر اخبار این روزنامه
شهر هزار قصه؛یکی غم نان دارد یکی غم تاریخ رُند!
لجبازی دستپخت با چه کسی؟
رقابت پنهان قالیباف و سعید محمد؟
«گرا» ی بعضی دوستان به آمریکا
مقاومت صنایع غذایی مقابل کاهش قیمت دلار
باز باران، باز آبگرفتگی،باز سوء مدیریت
طرح مجلس و دیپلماسی هسته ای
فقط برای مردم نسخه میپیچیم
ترور موذیانه علم
نه اخلاقی است نه مبنای علمی دارد!
توصیههایی به سرمایهگذاران بورس