والدین برای کاستن از زیان رسانه‌ها باید به فرزندان نزدیک شوند

سرویس تاریخ جوان آنلاین: در روز‌هایی که بر ما گذشت، چهره خاطره‌انگیز و نامدار تعلیم و تربیت دینی برای کودکان و نوجوانان، یعنی‌زنده‌یاد حجت‌الاسلام والمسلمین محمدحسن راستگو، روی از جهان برگرفت و رهسپار ابدیت گشت. هم از این روی و در بازشناسی رویکرد‌های نظری آن مرحوم، گفت و شنودی از وی را به شما تقدیم می‌کنیم. روحش شاد.

در طول مدت کار آموزشی‌تان، چند نسل از پیش روی شما گذشته‌اند، بنابراین با توجه به تغییرات زمان، شما نیز در شیوه‌های آموزش خود، تغییراتی داشته‌اید. این تغییرات در چه حوزه‌هایی بوده است؟ کار با کودکان ۳۰ سال پیش، مستلزم چه ملاحظاتی بود و کار با کودکان امروز مستلزم چه ملاحظاتی است؟
بسم الله الرحمن الرحیم. ما برنامه‌های خود را از سال ۱۳۴۳، با قصه‌گویی آغاز کردیم که تاکنون تقریباً ۵۰ سال به طول انجامیده است. در طول این مدت، در چند محور تغییراتی در کارمان ایجاد شده است. محور نخست، قالب کار است. ما در ابتدا از تخته سیاه استفاده می‌کردیم، سپس از تخته سبز، سپس از وایت‌بورد استفاده کردیم و امروز از ویدئو پروژکتور و نرم‌افزار‌های مختلف بهره می‌گیریم. تغییر دوم، در ساختار برنامه‌ها اتفاق افتاده است. در طول این ۵۰ سال، دو بار ساختار برنامه‌های خود را، به طور کلی تغییر داده‌ایم. در دهه اول انقلاب، برنامه‌های ما به صورت گردشگری برگزار می‌شد. این سلسله برنامه‌ها، تحت عنوان «بر کرانه قرآن» از شبکه قرآن سیما پخش می‌شد. روال کار در این برنامه‌ها به این صورت بود که به عنوان مثال، اگر بحث در ارتباط با کشتی بود، به جنوب کشور سفر می‌کردیم و برنامه را در کشتی ضبط می‌کردیم یا اگر می‌خواستیم در مورد عنکبوت صحبت کنیم، به جنگل سفر می‌کردیم و از نزدیک تار عنکبوت را به بچه‌ها نشان می‌دادیم. مدتی این سبک را ادامه دادیم. پس از این، مجدداً برنامه‌ای جدید با ساختاری نوین ایجاد کردیم که اساس آن، بازیگری بود. این برنامه از شبکه آموزش، با عنوان «عمو و بچه‌ها» پخش می‌شد. این ساختار در برخی برنامه‌های دیگر، به گفتگو و تحلیل تغییر پیدا کرد. افزون بر این در برنامه‌های غیرتلویزیونی ما، تنوع بسیاری وجود دارد. به عنوان مثال برنامه‌ای که در سمنان اجرا کردیم، در دو سطح بزرگسالان و کودکان برگزار می‌شد و برنامه‌ها به فراخور سن مخاطبان، پیش‌بینی شده بود. تغییر سوم در مورد محتوا اتفاق افتاد. پیش از این محتوای ما، غالباً مبتنی بر زمینه قصه و آیات و روایات بود، اما هم‌اکنون گستره وسیعی از اطلاعات را شامل می‌شود. به عنوان مثال من پیش از سفر به شهر سمنان، اطلاعات زیادی را در خصوص ابنیه تاریخی، وضعیت جغرافیایی، مراکز گردشگری، آمار‌های اقتصادی، راه‌های ارتباطی سمنان با استان‌های همجوار و میزان جمعیت و... جمع‌آوری کردم تا در خلال مباحث، از آن استفاده کنم. این کار در هر سفر متناسب با هر شهر و هر قومیت انجام می‌شود ضمن آنکه مباحث قرآنی و روایی پیشین، به قوت خود باقی است با این تفاوت که تجهیزات نرم‌افزای، به ما این امکان را می‌دهد که به جای یک تفسیر، از ۲۵ تفسیر استفاده کنیم! با این حساب گستره اطلاعاتی ما، با وجود شرایط جدید وسیع‌تر شده است.


رویکرد‌های دینی مختلفی در موضوع تربیت کودکان وجود دارد که مبتنی بر تلقی‌های گوناگون دینی است. رویکرد شما در تربیت دینی کودکان، به چه صورت است و به نظر شما، رویکرد‌های کنونی تا چه میزان با مبانی حقیقی دینی قرابت دارند؟
من دین را، تحمیلی بر دوش جامعه نمی‌دانم. دین در واقع عینکی برای نگاه بهتر به جهان، جامعه، تاریخ و انسان است. با این نگرش، ما خیلی مقید نیستیم که آموزش دین ارائه کنیم، به دلیل آنکه آموزش، در حوزه فراگیری و حفظ تعریف می‌شود در حالی که ما حوزه‌های دیگری هم نظیر حوزه‌های گرایشی، عاطفی و احساسی و حوزه‌های روان‌حرکتی و عملی نیز داریم. ما تلاش می‌کنیم در اجرای برنامه‌ها، در حوزه دانشی معلومات کودکان را ارتقا دهیم- و این پایین‌ترین درجه کار است- و از طرفی در حوزه گرایشی نیز، ورود پیدا کرده‌ایم. وقتی سخن از امام زمان (عج) می‌رود، لازم است بدانیم که عشق به آن حضرت، با آموزش ایجاد نمی‌شود. موضوع امام زمان، باید در یک قالب ذوابعاد احساسی و عاطفی گنجانده شود. از طرفی در مورد برخی از ائمه نظیر امام حسین (ع)، در حوزه گرایشی با قوت کار شده است، اما آیا در حوزه‌های غیرگرایشی، اقدامات کافی صورت گرفته است؟ ما فقط در یک برهه از زمان در سال‌های ۵۶ و ۵۷ و در اوج مخالفت‌ها با حکومت طاغوت، موفق شدیم در حوزه رفتاری به آموزه‌های حسینی اقتدا کنیم. در هشت سال دفاع مقدس این الگوگیری رفتاری، کمرنگ‌تر از دوره انقلاب صورت گرفت. به نظر می‌رسد در حوزه دانشی در خصوص آموزه‌های حسینی، کم‌کاری شده است. در خصوص امام علی (ع) نیز، در حوزه روان‌حرکتی اقدام چندانی صورت نگرفته است، به این معنا که عدالت علی، علم علی و عبادت علی، به صورت عملی در جامعه پیاده‌سازی نشده است، اما می‌بینیم که در شب‌های قدر، مجالس بزرگی با زمینه‌های عاطفی و احساسی تشکیل می‌شود و جمعیت زیادی در این مجالس، شرکت می‌کنند. ما در زمینه تعلیم و تربیت، باید در هر سه حوزه، به تناسب هم اقدام کنیم.
به نظر می‌رسد در تقابل رسانه و بدنه آموزشی کشور، امثال شما در مقام دفاع قرار دارند. در واقع هم‌اکنون، بروز تغییرات در رفتار‌های اجتماعی نسل نوپا، به صورت یک‌جانبه و از سوی رسانه‌ها کنترل می‌شود. در حالی که این تغییر، باید از جانب سیستم آموزش دینی کشور صورت بگیرد. به نظر شما چرا این اتفاق روی داده است؟ و شما برای بهبود شرایط چه ایده‌ای دارید؟
سخن شما، نباید خطاب به من باشد! بلکه باید سیستم فرهنگی کشور را مخاطب قرار دهید. متأسفانه، متأسفانه و متأسفانه- این سه متأسفانه را حتماً درج کنید- کار کودک و نوجوان در کشور ما، متولی ندارد! تقریباً هیچ نهادی، تاکنون نتوانسته وظیفه فرهنگی خود را در قبال کودکان و نوجوانان، آنگونه که شایسته و بایسته است، به انجام برساند. تنها سیستم آموزش و پرورش به واسطه کتاب‌های آموزشی، توانسته درصد خیلی کمی از آموزش‌های اسلامی را ارائه کند! کشوری که نسبت به مسائل امنیتی و اطلاعاتی، تا حد بالایی حساسیت دارد و سیستم اطلاعاتی آن، سومین سیستم اطلاعاتی برتر جهان است، یا نسبت به حوزه‌های امنیتی و دفاعی تا آن اندازه حساسیت دارد که در بالاترین حد از دارا بودن فناوری‌های دفاعی جهان قرار دارد و در مسائل علمی در سطح بالایی قرار دارد، چرا نباید در مسائل مربوط به تربیت کودکان و نوجوانان- که مهم‌ترین و زیر‌بنایی‌ترین سرمایه‌های کشور هستند- شاهد اقدامات سازماندهی شده و نهضت‌گونه باشد؟ بله، با این شرایط ما در مقام تدافع فرهنگی هستیم و نه تهاجم فرهنگی، در حالی که اگر به خاطر داشته باشید در دهه نخست انقلاب، فرمایشات حضرت امام (ره)، به حدی عکس‌العمل ایجاد می‌کرد که تمام رسانه‌های جهان، به تحلیل سخنان ایشان می‌پرداختند! در واقع رسانه‌ها به دنبال ما کشیده می‌شدند، اما امروز و متأسفانه، ما تابع برنامه‌هایی هستیم که از رسانه‌های بیگانه برای بچه‌های ما پخش می‌شود و حتی ما بزرگ‌تر‌ها خودمان، به صورت ناخودآگاه مروج آن‌ها هستیم و این بسیار تأسف‌بار است. اینکه من چه رویکردی دارم مهم نیست، نظام کلی فرهنگ کشور اهمیت دارد و باید پرسید متولیان اصلی، برای کودکان و نوجوانان چه کرده‌اند؟ و چه سیاست کلانی در این زمینه باید وجود داشته باشد؟ ما برای بهبود وضعیت فرهنگی در آینده، چه برنامه‌ریزی‌ای داشته‌ایم؟ دانشجویانی که از کشور عراق، در قبل از انقلاب اسلامی ایران برای تحصیل به کشور‌های اروپایی اعزام می‌شدند، بیشتر در رشته‌های شیمی تحصیل می‌کردند و ما در جریان جنگ تحمیلی، نتیجه آن را در ساخت بمب‌های شیمیایی مشاهده کردیم! بعد‌ها متوجه شدیم که عراق، پروسه‌ای ۳۰ ساله را برای ساخت بمب‌های شیمیایی تعریف کرده و برنامه‌ریزی‌های دقیقی به این منظور داشته است. این نگاه کلی و برنامه‌ریزی دقیق، باید در کشور ما در تمام حوزه‌ها به ویژه در حوزه تعلیم و تربیت کودکان، صورت بگیرد و در حال حاضر ما در این حوزه مشکل داریم. مثلاً باید دانست که برای ارتباط با کودکان و نوجوانان، چه میزان نیاز به علم روانشناسی وجود دارد و شما تا چه میزان از این علم، در ارتباط‌تان با نسل جوان بهره می‌گیرید؟ داخل پرانتز بگویم که شما در سؤالتان، از واژه روانشناسی استفاده کردید. من با نفس به کار بردن این واژه، خیلی موافق نیستم. این واژه در تحلیل‌های غربی یک معنا و در تحلیل‌های شرقی، معنای دیگری دارد. روانشناسی معانی و مفاهیم مختلف و بلکه مخالف یکدیگر دارد! اما به طور کلی، من معتقدم کسی که قرار است در حوزه کودکان و نوجوانان کار کند، باید از روحیات، خواسته‌ها، نیاز‌ها و عوامل تغییر در کار کودک آگاهی داشته باشد. اگر شما نام این نگاه را روانشناسی می‌گذارید، مشکلی وجود ندارد و اطلاع از این موارد، ضروری است. اما روانشناسی در نگاه علم امروز، مفهوم خاصی دارد و شاید تعریف آن، با اهدافی که مورد نظر تعلیم و تربیت ماست، خیلی تطبیق نداشته باشد. کسی که وارد حوزه کار کودک می‌شود نباید تصور کند که حوزه مطالعاتی آن، حوزه کوچکی است. ما امروز بیمارستان‌های تخصصی اطفال داریم، بنابراین صغر سن مخاطبان، به معنی کوچک بودن حوزه مطالعاتی کار کودک نیست. وقتی برای جسم کودک نیاز به تخصص‌های فراوان هست، چگونه ممکن است برای روح او نیاز به تخصص و مطالعات گسترده نباشد؟
به شکلی، به سؤال پیشین بازمی‌گردم. به نظر شما مهم‌ترین آسیبی که هم‌اکنون، نسل جوان جامعه ما را تهدید می‌کند، چیست؟ شما چه پیشنهادی برای مقابله با این آسیب دارید؟
من لازم می‌دانم قبل از پرداختن به پاسخ شما، به آسیبی که در حوزه سنی بزرگسالان وجود دارد، اشاره کنم. با روند رو به رشد استفاده جوانان و نوجوانان از فناوری‌های جدید، پدر و مادر‌ها و حتی معلم‌ها، در این حوزه از نسل جدید عقب مانده‌اند! در گذشته، تکیه‌گاه و حلال مشکلات کودکان و نوجوانان، پدر‌ها و معلم‌ها بودند و معلومات معلمان در مقایسه با دانش‌آموزان، بسیار بالا بود. اگر معلمی با مدرک دیپلم تدریس می‌کرد، فرد بسیار باسوادی تلقی می‌شد، اما امروز می‌بینیم که مدرک لیسانس هم، جایگاه چندانی در جامعه ندارد. مسئله گسست بین خانواده‌ها و فرزندان، یکی از مهم‌ترین آسیب‌هایی است که امروز وجود دارد. این گسست نه به دلیل اهمال خانواده‌ها، بلکه به دلیل سرعت بالای نسل جدید در گرفتن اطلاعات و استفاده از فناوری‌های جدید است. به عنوان مثال، ما در گذشته وقتی روایتی را جست‌وجو می‌کردیم، مجبور بودیم تمام یک یا چند کتاب را ورق بزنیم، امروز در عرض چند ثانیه به وسیله نرم‌افزار‌های موجود، روایت مورد نظر و ده‌ها مورد مشابه آن را می‌یابیم. یا به عنوان مثال، در گذشته وقتی به ما انشاء می‌گفتند، ما وادار به فکر کردن می‌شدیم، یا از پدر و مادرمان سؤال می‌کردیم، اما امروز فرد با مراجعه به اینترنت، انبوهی از اطلاعات را در اختیار می‌گیرد. وقتی کودکان با این سرعت، همگام با امکانات جدید پیش رفته‌اند، پدر و مادر‌ها سه راه پیش رو دارند:
نخست: آنکه نسبت به این موضوع بی‌تفاوت باشند! اما آیا آنها، حقیقتاً می‌توانند بی‌تفاوت باشند؟ آن‌ها همواره این تشویش را خواهند داشت که فرزندشان، از کدام سایت‌های اینترنتی استفاده می‌کند؟ فیلم‌هایی که می‌بیند، چه آثار مخربی دارد؟ و چه اطلاعاتی ما بین او و دوستانش رد و بدل می‌شود؟ دوم اینکه پدر و مادر‌ها نیز، با تکنولوژی روز آشنا شوند. مسلماً ذهن جوانان با توجه به درگیر نبودن با مسائل زندگی، بازتر است و پدر و مادر نمی‌توانند همپای آنها، اطلاعات کسب کنند. سوم هم اینکه، پدر و مادر‌ها با فرزندانشان تعامل کنند، با او به گفتگو بنشینند، سخن او را بشنوند و با زبان خودش با او صحبت کنند، این باعث می‌شود تا گسست بین نسل‌ها کاهش یابد. اینترنت نیز، علاوه بر اینکه فواید بسیاری دارد، می‌تواند یکی از آسیب‌ها باشد. ممکن است بگویید در جمهوری اسلامی سایت‌های مخرب فیلتر می‌شوند و من خواهم پرسید کدام جوانی که با اینترنت سر و کار دارد، فیلترشکن ندارد؟ در دنیای فناوری، دست بالای دست بسیار است و برای هر مشکل و مانعی، راه‌حلی طراحی شده است و جوانان از این راه حل‌ها، اطلاع دارند. جوان ۱۷ ساله‌ای که سایت ارتش امریکا را هک کرده و به ارتش آلمان فروخته است، یا جوانی که سایت یکی از بانک‌های جهانی را هک کرده و مبالغ هنگفتی را به حساب خود منتقل کرده است، نمونه‌های نسل مطلع کنونی هستند! با این وضعیت، راهی جز تعامل با فرزندان باقی نمی‌ماند. باید پدر و مادر‌ها به فرزندانشان نزدیک شوند، باید فاصله‌ها کمتر شود، باید صمیمیت‌ها بیشتر شود، باید بافت خانوادگی و فرهنگی- که در مشرق زمین وجود دارد- محکم‌تر شود، ارتباط خانواده‌ها با فرزندان و دوستانشان وسیع‌تر شود، مهمانی‌ها در بین خانواده‌ها، باید بیشتر شود تا خلأ‌های ارتباطی جوانان پر شود. پدر و مادر باید به بهانه‌های مختلف، دوستان فرزندانشان را به خانه دعوت کنند و با استفاده از این راه‌ها، عمق گسست را کاهش دهند و ارتباط والدین با فرزندان بهبود یابد. مسلماً کسی انتظار ندارد که پدر و مادری با دیپلم ۳۰ سال پیش، یک هکر حرفه‌ای شود! اما این انتظار وجود دارد که درک متقابلی بین والدین و فرزندان به وجود آید. آسیب‌های دیگری هم نظیر ماهواره‌ها، دوستان ناباب و باند‌های مخرب وجود دارد که بحث از آنها، نیازمند مجالی وسیع است.
به طور کلی وضعیت فرهنگی جوانان و نوجوانان را، چطور ارزیابی می‌کنید و به نظر شما بر چه مؤلفه‌هایی از فرهنگ، باید تأکید بیشتری صورت بگیرد؟
فرهنگ یک مفهوم بسیار وسیع و دامنه‌دار است. ما برای آنکه بتوانیم وضعیت فرهنگی جوانان‌مان را بهبود ببخشیم، باید پیش از هر چیز فرهنگ اصیل اسلامی را بشناسیم، راه‌ها و ابزار‌های ارائه آن با زبان روز را بدانیم و استمرار در کار را، از نظر دور نداریم. در شهر تهران، نیروی انتظامی بعضاً خیابان‌ها را کنترل می‌کند و با متخلفان برخورد یا با بدحجابی مقابله می‌کند، اما پس از مدتی از شدت عمل خود می‌کاهد! سؤال این است که اگر این اقدامات مفید است، چرا ادامه نمی‌یابد؟ و اگر مفید نیست، علت تکرار آن چیست؟ ما همان‌گونه که در روش‌های کاری دچار مشکل هستیم، در اصل برنامه‌ریزی کلان فرهنگی نیز، وضعیت مناسبی نداریم! صداوسیما به طور مستقل کار خودش را می‌کند، روحانیت نظر جداگانه‌ای دارد و قس علی هذا. به عنوان مثال در ماه مبارک رمضان، شهرداری‌ها در بوستان‌های کشور برنامه‌هایی دارند که بعضاً با مخالفت برخی از مؤمنین روبه‌رو می‌شود! من نمی‌خواهم بگویم دست یا سوت زدن در برنامه‌ها خوب است یا بد، اما می‌خواهم بگویم آیا مشکل ما، واقعاً همین دست از رفتارهاست؟ ما چه برنامه‌ای برای اوقات فراغت جوانان داریم؟ و بالاتر از آن، چه برنامه‌ای برای فکر جوانان داریم؟ چرا مسجد‌های ما نمی‌توانند جوانان را جذب کنند؟ چرا نباید در مسجد‌ها برنامه‌های متنوع فرهنگی وجود داشته باشد که با حفظ حرمت مسجد، جذابیت هم در آن لحاظ شده باشد؟ جلسات سؤال و جواب جوانان با حضور مسئولان و جلسات انتقادی جوانان با دولت، چرا نباید وجود داشته باشد؟ ما که دولت‌ها را معصوم نمی‌دانیم. جوانان اشکالات موجود را می‌بینند و بعضاً وقتی آن‌ها را مطرح می‌کنند، متهم می‌شوند! چه کسی گفته است انتقاد از یک مسئول اجرایی، مساوی با انتقاد از اصل نظام است؟ اگر ما از انتقاد سازنده جوانان جلوگیری کنیم، باید منتظر واکنش‌های اجتماعی و عکس‌العمل‌های ناخواسته باشیم. ما برنامه‌های کلان فرهنگی و نیاز‌های متناسب با هر سن و جنس را در نظر نداریم. ما در سنین پایین، برای بهبود وضعیت فرهنگی کودکان، چه کرده‌ایم که بعد‌ها او را برای عمل خلافش مؤاخذه کنیم؟ اگر بازتاب منفی در عملکرد جوانان در جامعه وجود دارد، نشان از عملکرد نادرست ما در زمان کودکی آنهاست. اگر نیاز‌های کودکان و نوجوانان تأمین نشود، رسانه‌های بیگانه از راه نادرست، آن را تأمین خواهند کرد. از این رو باید نگاه‌ها در حوزه فرهنگ، اصلاح شود.
از نگاه شما، تربیت کودکان از چه سنی آغاز می‌شود؟
از زمان انتخاب همسر! اسلام در مقوله تربیت، در زمان پیش از انعقاد نطفه و سپس در دوران حاملگی، دوران شیرخوارگی و هفت سال اول، دوم و سوم، برنامه‌هایی دارد که در متون دینی موجود است.
منظورم این است که کودک، از چه زمانی قادر به درک آموزش است؟
از زمانی که در رحم مادر قرار دارد! امروزه دانشمندان ثابت کرده‌اند که جنین درون رحم مادر، سخن اطرافیان را می‌شنود و می‌فهمد، منتها به دلیل آنکه با زبان آشنایی ندارد، مفاهیم به صورت کلی، در ناخودآگاه ذهن او ذخیره می‌شود و بعد‌ها در رفتار او بروز می‌کند! نقل شده است که روزی امیرالمؤمنین (ع)، وارد خانه شدند و فاطمه (س) را در حال صحبت با کودکی که در شکم داشتند، یافتند! امروزه ما، حکمت این کار را درک می‌کنیم. این یک اصل علمی است که حضرت زهرا (س)، برای ما به یادگار گذاشته است. کودک درون رحم، قادر به فهم است. پس آموزش از زمان پیش از تولد نوزاد، آغاز می‌شود. کودک دوری و نزدیکی و مفهوم عدد را به خوبی درک می‌کند و صدا‌ها را تشخیص می‌دهد! زمینه‌های لازم برای آموزش در کودکان وجود دارد و ما باید این زمینه‌ها را به مرحله ظهور و بروز برسانیم و از قوه به فعل تبدیل کنیم.