روزنامه خراسان
1399/09/11
شانس طلایی سالار جلوه جلال در نثر فارسی و راز نیامدن زی زی گولو
خواننده نامآشنای موسیقی کلاسیک، امروز 43 ساله میشود
«ایران»؛ شانس طلایی سالار عقیلی
اکرم انتصاری- سالها از رفتن سالار عقیلی به روی صحنه میگذرد؛ او از هشتسالگی مشغول یادگیری سازهای مختلف بود و در نوجوانی، در هنرستان سوره رشته موسیقی را انتخاب کرد. وقتی میخواست در دانشگاه درس بخواند، به دلیل تعریفنشدن رشته موسیقی در دانشگاه، تئاتر خواند. تقدیر او چنین رقم خورده بود که به روی صحنه برود، بخواند و به خوانندهای تبدیل شود که حال در میانه راه، اغلب مردم او را میشناسند و با آثارش خاطره دارند. به بهانه آغاز 43 سالگی او، از فرازهای مهم زندگی سالار عقیلی خواهیم گفت. یک 18 سالگی جذاب سالار عقیلی 18 سالگی هیجانانگیزی را پشت سر گذاشته است. برای مرور این سال جذاب در زندگی او، باید به سال 75 و جشنواره موسیقی فجر برگردیم. زمانی که سالار برای اولینبار به روی صحنه رفت و با اجرایش، باعث حیرت حاضران شد. جالب اینکه باب آشنایی او با حریر شریعتزاده، نوازنده پیانو هم در این اجرا باز شد و بعد از چندسال، به ازدواج انجامید. این تنها اتفاق خوب آن جشنواره نبود؛ سالار عقیلی بعد از آن اجرا، برای همکاری با ارکستر ملی به رهبری فرهاد فخرالدینی دعوت شد و با اجرا در این ارکستر، روزهای مهمی را گذراند که برای هر خوانندهای در آن سنوسال، به اندازه چندسال تجربه و رزومه میارزد. زندگی هنری برای سالار عقیلی از همان روز آغاز شد و او تاکنون، چند آلبوم مانند «میتراود مهتاب»، «نغمه همرازان»، «فصل عاشقی»، «وطن» و... را منتشر کرده است. شانس بزرگ روی صحنه آهنگ «ایران جوان» یا همان «وطنم» را اغلب شنیدهایم. سالار عقیلی را نیز بیشتر با این آهنگ و دیگر آثار حماسیاش میشناسیم؛ اما شاید قصه شکلگرفتن این آهنگ را ندانیم. این قطعه، موسیقیای بدون کلام از دوره قاجار است؛ توسط موسیو لومر فرانسوی، موسیقیدان نظامی اعزامی به ایران ساخته شد. بعدها بیژن ترقی، شعری را بر اجرای جدید این قطعه سرود که سالار عقیلی آن را در تالار وحدت به روی صحنه برد. شهرام ناظری که ابتدا قرار بود این قطعه را اجرا کند، درباره این آهنگ گفته است: «قرار بود که تقریباً حدود ۱۴ سرود بهجامانده از دوره قاجار تا به امروز را، مجدداً اجرا کنیم. از طرفی قرار شد در نخستین مرحله چند تا سرود که یکی از آنها ایران جوان بود، در کنسرتی حدود یکسال بعد ارائه شود. در این فاصله من به سفر رفتم، منتها نزدیک به کنسرت، متأسفانه به دلیل مسئلهای که برایم پیش آمد، نتوانستم به کشور مراجعت کنم. در نتیجه پیمان سلطانی تماس گرفت و گفت اگر از نظر شما اشکالی ندارد، این یک شب کنسرت توسط خواننده دیگری اجرا شود تا شما برگردی و برنامه اصلی اجرا شود و من پذیرفتم و درنهایت آقای سالار عقیلی کار را اجرا کرد و همان یک شب، کار در کشور پخش شد. اتفاقاً یکی از شانسهای زندگی هنری آقای عقیلی همین موضوع بود؛ چون ایشان قبلاً آثار زیادی را اجرا کرده بود، ولی هیچکدام به اصطلاح نگرفته بود؛ اما یک دفعه، این اثر، او را مطرح کرد و البته این خواست خدا بود؛ چراکه گاهی وقتها شانس و زندگی برای یک هنرمند با یک اتفاق رقم میخورد.» از بیمه حنجره تا آرزوی سالار سالار عقیلی آبانماه سال 95 با خبر «حنجره سالار عقیلی بیمه شد» در رسانهها خبرساز شد. جریان از این قرار بود که بیمه ایران در هشتادویکمین سالروز تاسیس خود، حنجره سالار عقیلی را بیمه کرد و به این ترتیب او به اولین خواننده کشور تبدیل شد که بیمهنامه حنجره دارد. مبلغ اولیه این بیمهنامه، 500 میلیون بود. خوب است بدانید این خواننده که 9 سال در آواز، شاگرد صدیق تعریف بوده است، آرزو داشته 20 تا 30 سال زودتر به دنیا میآمد تا بتواند استادان بزرگ آواز ایرانی، مانند استاد غلامحسین بنان و تاج اصفهانی را از نزدیک ببیند و از حضورشان بهره ببرد. تجربههای موفق حماسیخوانی تیتراژخوانی، آلبوم و حالا، خواندن در یک بازی رایانهای، از تجربههای پشت سرگذاشته سالار عقیلی در طول سالهای فعالیت اوست. با مرور آثار این خواننده کلاسیک، متوجه خواهیم شد که هرجا صدای او به خدمت آثار حماسی و وطنی درآمده، موفقیتهای بیشتری کسب کردهاست. قطعه «وطنم ای شکوه پابرجا» که او برای سریال «تبریز در مه» خواند یا تیتراژ درخشان او برای سریال «معمای شاه»، گواه این ادعا هستند. البته سالار عقیلی در سالهای اخیر، آثار ماندگار دیگری هم مانند «چه بگویم» خلق کرده است؛ اما اغلب مردم به واسطه جنس صدا و روح جاری در آن، سالار عقیلی را به عنوان خواننده کلاسیکِ حماسیخوان میشناسند که قرار است در ادامه مسیر هنری خود، آثار ماندگار دیگری را نیز بر جا بگذارد. به مناسبت زادروز جلال آلاحمد جلوه جلال در نثر نوین فارسی نوائیان - نثر فارسی، بهویژه در بخش روایی و داستانی، تقریباً از قرن چهارم هجری و با قلم استوار ابوالفضل بیهقی، قوام یافت. با این حال، طی قرنهای متمادی، این شعر و نظم بود که دل فارسیزبانان را میربود و ورد زبانشان میشد. آنها دوست داشتند شیرینی داستانها و افسانهها را با روایت منظوم بشنوند و از قند پارسی، حظ وافی ببرند. در واقع نثر فارسی، در جایگاه ادبی خود، هیچگاه همتراز نظم نبود و اسلوب آن، برخلاف شعر که جلوههای گوناگون هنر ادیبان ایرانی را بروز میداد، بهندرت شاهد ولادت سبکی تازه و منحصربهفرد میشد. اما در یک قرن اخیر و بهویژه بعد از قدر یافتن نثر شیرین فارسی و بهرهگیری از روشهای نگارشی در متون فرنگی که در قامت ترجمههای ارزشمند و ادیبانه، بروز و ظهور مییافت، ذهن خلّاق ایرانی در این مسیر نیز، دست به ابداعاتی زد و سبکهایی نو پدید آورد که سبک نوشتاری جلال، یکی از جذابترین و پرمخاطبترین آنها بود. روایتهایی که او در نوشتهها، مقالات و داستانهایش ارائه میکند، روایتی است با زبان عامیانه که در جایگذاری ساختاری جملات، در بسیاری از موارد، پیرو سبک سنتی نیست. او در دورانی دست به خلق چنین سبکی زد که تغییرات فرهنگی و اجتماعی گوناگون در جامعه ایران، نوعی التقاط و پریشانحالی را در میان جوانان دوستدار ادبیات به وجود آوردهبود. نثر فارسی، با وجود نویسندگان شاخصی همچون محمدعلی جمالزاده، طی نیمقرن پیش از آن، مسیری یکنواخت را طی کرده و از این درخت تناور، عصارهای با طعم جدید نتراویده بود. نوشتههای جلال در آن زمان، جلوهای تازه برای کسانی محسوب میشد که میخواستند روایتهای ایرانی را با سبکی متفاوت مطالعه کنند. یکی از ویژگیهای بسیار مهم این سبک که باعث نفوذ متنهای ادبیات فارسی در طبقات مختلف جامعه ایرانی شد، روانی و قابلیت بالای آنها در برقراری ارتباط با مخاطب بود؛ او نیاز نداشت برای فهم آنچه میخواند، ژستی متفاوت در بیان بگیرد و برای شناخت مقصود نویسنده، به درک لحن خاص یا کنایههای نگارشی و ادبی محتاج نبود. هرچند که در آن زمان و البته در زمان ما، این شیوه نگارشی منتقدانی دارد، اما جذابیت و کشش آن، برای نسلهای متوالی باقی خواهد ماند. رضا فیاضی بازیگر پیش کسوت آثار کودک و نوجوان در گفتوگو با خراسان پاسخ داد: چرا «زیزی گولو» ادامه پیدا نکرد؟ نویسنده: مائده کاشیان رضا فیاضی یکی از چهرههای پیش کسوتی است که با آثار محبوبی مانند «دنیای شیرین» و «قصههای تابهتا» معروف به «زیزی گولو» در ذهن کودکان دیروز و جوانان امروز ماندگار شده است. این بازیگر 67 ساله در سالهای اخیر حضور کم رنگی در تلویزیون داشته، اما به زودی با مجموعه «خوشبرگ» که ویژه مخاطب نوجوان ساخته شده، در شبکه امید دیده خواهد شد. با این بازیگر پیش کسوت درباره کار جدیدش، روزهای خانهنشینی و فعالیتهای امروزش گفتوگویی کردهایم که در ادامه میخوانید. در روزهای قرنطینه و خانهنشینی چه میکنید؟ در سریال «خوشبرگ» مشغول کار بودم. کار برای نوجوانان است و از شبکه امید پخش خواهد شد. قسمتهایی را ضبط کردیم و فعلا به دلیل کرونا تعطیل هستیم. قصه جالبی دارد، شخصیتی به نام «آقای حکمت» که من بازی میکنم، به اتفاق دختر و نوههایش رستوران «خوشبرگ» را افتتاح میکنند که به جای غذا، غذای روح یعنی کتاب معرفی میکند. ما در این برنامه کتابهایی مختص نوجوانان را معرفی میکنیم، البته مشکلات و نظارتهای خاص خودش را هم دارد، به نظر من خیلی سختگیری میکنند، برای کتابی که ارشاد مجوز چاپش را میدهد و چاپ میکند، دیگر خیلی نباید سختگیری کنند. کتاب «داستان تتو» را که خودم نوشتم، رد کردند و جمله عجیبوغریبی گفتند. خیلی سخت است این همه تلاش کنی، بعد دوباره کانال دیگری بخواهد مانع آن کار بشود. اتفاقا باید معرفی شود، هیچ ضرری که برای بچهها ندارد، منفعت هم دارد. منِ رضا فیاضی بعد از عمری بخواهم چیزی برای بچهها بنویسم، مضر است؟! کتابی چاپ کردم و دلم میخواهد خواننده بیشتری داشته باشد و اتفاقا هشدار بدهم، یعنی چه مضر است؟! این سختگیریها از سمت تلویزیون اتفاق میافتد؟ از سمت جایی که محدودیت ایجاد میکند برای معرفی کتاب. من نمیدانم و اصلا وارد این قضیه نمیشوم، این جوابی است که من برای معرفی کتابی که ارشاد چاپ کرده گرفتم و خیلی دلم به درد آمد. هرکسی دلش میخواهد، کتاب را بخواند. اگر ضرری برای بچهها داشت، من گردن خودم را میزنم! تا به حال به این موضوع پرداخته نشده و این کتاب میتواند برای بچهها روشنگری کند، بچههای نوجوان به روشنگری و آگاه شدن از مسائل پیرامون خود احتیاج دارند و اتفاقا قشر نوجوان آسیبپذیرترین قشر جامعه است. بعد از مدتی دوری از تلویزیون، جذابیت «خوشبرگ» برای حضور در آن، علاقهتان به کتاب بود؟ من در کیش کتاب فروشی دارم، سالن نمایش برای بچهها درست کرده بودم، نمایش عروسکی برای آنها اجرا میکردم و کلاس داشتم، اما وقتی کرونا آمد و همه اینها بههم ریخت، من هم به تهران آمدم و مشغول کار هستم. بله، اصل اش همان علاقه من به کتاب بود. به نظرتان این نوع کارها چقدر در ترویج روحیه کتاب خوانی بین نوجوانان موثر است؟ هرچقدر در باره کتاب تبلیغ کنیم کم است. فیلمهای خارجی را نگاه کنید، کسی که میخواهد به رخت خواب برود، قبلش تورقی میکند، کم وبیش این صحنهها را میبینیم. این یک نوع تبلیغ است، اگر در سریالهایمان کتاب را ورق بزنیم، بگوییم کتاب جدید آمده، به مردم اطلاعات دادهایم و حتما تاثیرگذار است. متاسفانه به تازگی زندهیاد پرویز پورحسینی را از دست دادیم، خاطرهای از ایشان دارید؟ بعد از انقلاب ، همکاری و کار جدیام را از سریال «امیرکبیر» با آقای پورحسینی شروع کردم. یک بار قبل از شروع کار، هنگام تمرین به من گفت رضا چه چیزی با خودت داری؟ با تعجب پرسیدم چه دارم! به دور و اطراف نگاه کردم و گفتم هیچی! پرسید چیزی در دستت نیست؟ گفتم نه، منظورت چیست! متوجه شدم داشت میگفت تو به چه چیزی فکر کردی، چه برنامهای برای نقش ات داری، میخواهی نقش ات را بازی کنی چه چیزی در دستت داری. این برای یک بازیگر جملهای بسیار کلیدی است. خیلی به این موضوع فکر کردم و برایم بسیار ارزشمند بود، بارها وقتی میخواستم نقشی بازی کنم با یاد صحبت ایشان سعی میکردم چیزی پیدا کنم که آن آدم را شاخص کند و اتفاقا بسیار به من کمک کرد. گفته بودید مشغول نوشتن فیلم نامه هستید، قصه آن چیست؟ بله، دارم فیلم نامه یک فیلم سینمایی را مینویسم که خیلی دلم میخواهد ساخته شود. قصه آن درباره بچههای کلاس ششم است که معلمشان قصد داشته کتابخانهای در مدرسه درست کند، او را منتقل میکنند و بعد بچهها میبینند پولی که برای ساخت کتابخانه جمع کردند، در گاو صندوق مدرسه است و برای کتابخانه اقدامی نمیشود، تصمیم میگیرند گاوصندوق را بدزدند و پولها را برگردانند، سپس گرفتار یک سری مسائل میشوند که هم خندهدار است و هم دردناک. یک طنز قشنگ اجتماعی است. قصد دارید کارگردانی آن را خودتان برعهده بگیرید؟ بدم نمیآید، تا ببینم چه اتفاقی میافتد. راز محبوبیت مجموعه «زیزی گولو» چیست که پس از سالها هنوز دوستداشتنی است؟ خلاقیت ؛ کاری که خلاقیت و فانتزی دارد فراموش نمیشود. بعد از «دنیای شیرین» به شکلهای مختلف همین فرمول را اجرا کردیم و این چارچوب خیلی تکرار شده، ولی «زیزی گولو» تکرار نشد و کسی نتوانست حریف اش بشود. حتی کتابش چاپ شد و متاسفانه بسیار بد بود. نقاشیها و عکسهایی که چاپ کرده بودند، از ما نبود و یک چیز عجیب و غریبی بود. من خیلی امیدوار بودم، اما کتاب کیفیت خوبی نداشت و فروش نکرد. در این سالها برای ساخت ادامه این مجموعه خاطرهانگیز پیشنهادی مطرح شده؟ قبلا تا مرز ساخت یک فیلم سینمایی رفتیم، اما اتفاقاتی افتاد که متاسفانه کار تعطیل شد. بعد از آن هم صحبتهایی مطرح شد، اما به مرحله اجرا نرسید، تا جایی که من میدانم خانم برومند تمایل نداشت ادامهاش را بسازد و میخواست همین طور در خاطرهها بماند، معتقد بود شاید تکرارش خیلی دلنشین نباشد. خودتان درباره این موضوع ایدهای داشتید؟ نه، البته دلم میخواست این شخصیت ادامه پیدا کند، حتی مثلا دوران پیری او را ببینیم، اما چون متعلق به خانم برومند بود، دیگر صحبتی نشد. در سالهای گذشته کارهای کودک و نوجوان محبوبی مانند «زیزی گولو» ساخته میشد، چرا در سالهای اخیر خبری از این کارها نیست؟ به دلیل این که تخصصی نگاه نمیشود، کار کودک مثل هر کاری تخصص و آدم خاص خودش را میخواهد. رضا فیاضی بعد از چند سال کار برای بچهها نوشته، کارگردانی و بازیگری کرده و بالاخره یک چیزی یاد گرفته، الان باید بیمصرف بماند؟ رضا بابک، خانم برومند و آقای بهرام شاهمحمدلو عمری در این زمینه کار کردند، الان نباید کار دست شان باشد؟ نباید با آنها مشورت شود؟ این اتاق فکری که میگویند داریم، کو؟ کدام یک را دعوت کردند که بخواهند ایدهای بدهند؟ من برنامهای به اسم «حوض نقاشی» پیشنهاد دادم به آقای قناد، تصویب نکردند و گفتند بروید اسپانسر بیاورید. در سالهای دور هم تهیهکنندهای مرا برای مجموعهای دعوت کرد، من هم خانم زهرا جواهریان را به عنوان دستیار خودم انتخاب و شروع کردم به نوشتن و بازیگران اصلی را انتخاب کردم. اما آقای تهیهکننده من را دور زد و با یکی از بازیگران ساختوپاخت کرد و کار را به شکل احمقانهای ساخت. وقتی متوجه شدم و گفتم چرا این کار را کردی، گفت آقای فیاضی من مصرف بنزین یک ژیان را داشتم، شما بنزی! نمیتوانم از نظر هزینه حریف شما بشوم، اما او ژیان بود. من هیچ وقت این دیالوگها را فراموش نمیکنم. یعنی همین موانع باعث میشود چهرههایی که نام بردید و امثال آنها از تلویزیون دور شوند؟ بله ما که خودمان دور نمیشویم، من از خدایم است که برای بچهها کار کنم. در برنامه «دست در دست» شبکه دو که مهمان بودم، گفتم آرزو دارم دست همه بچههای ایران را بگیرم و با هم روی برگها قدم بزنیم، زندگی جاری باشد. بله عاشق بچهها هستم، وجودم به وجود بچهها زنده است. عدهای میگویند بهتر است در شرایط بحرانی فعلی تولیدات سینمایی و تلویزیونی متوقف شود، نظر شما چیست؟ باید ادامه پیدا کند، مگر میشود زندگی را تعطیل کرد؟ ما از کجا حقوق بگیریم و چطور زندگیمان را تامین کنیم؟ من که الحمدلله وضع خوبی دارم و شکایتی ندارم، نمیخواهم کسی به من کمک یا دلرحمی کند، دارم کارم را میکنم و هیچ مشکلی ندارم، اما درباره بچههای تئاتر میگویم که واقعا دارند نابود میشوند. بچههای تئاتر و تلویزیون کمبضاعت هستند و این مسئله به آنها لطمه میزند، نمیشود کار را تعطیل کرد.
سایر اخبار این روزنامه
دست رد تامین اجتماعی به سینه 400 هزار بازنشسته مشاغل سخت
روایت واگذاری ماشین سازی تبریز به مش قربونعلی!
۱۴۰۱؛ وعده پایان بحران آب در روستاهای خراسان رضوی
ابهام 180 درجه ای کارایی کارت ملی هوشمند
زورگیری های خونبار در قرارهای صوری!
خودرو در پیچ و خم طرح های کاغذی
قطار مشهد گلبهار روی ریل اعتبار
زندگی روی آب !
شانس طلایی سالار جلوه جلال در نثر فارسی و راز نیامدن زی زی گولو
تجارت با سلاح کژدم
بازار سهام دوباره وارد فاز گاوی شده است؟
روایت شمخانی از ترور شهید فخری زاده
20 واقعیت باورنکردنی درباره آسیا