روزنامه شرق
1399/09/13
به یاد دکتر محمد ملکی
به یاد دکتر محمد ملکی عباس ملکی . استاد دانشگاه شریف بشارتی به من از کاروان بیار ای عشق/ همیشه رفتن و رفتن، ز آمدن چه خبر؟ *هر روز صبح که از خواب بیدار میشوم، متوجه میشوم یکی از دیگر اعضای خانواده، دوستان یا محله از میان ما رفته است. این هم یکی از پیامدهای عمر طولانی است. امروز صبح متوجه شدم که جناب دکتر محمد ملکی، اولین رئیس دانشگاه تهران شب گذشته بر اثر ایست قلبی در منزل خود درگذشت. همانطور ایستاده بودم و مبهوت ماندم. بعد از مدتی به خود آمدم و به فکر فرو رفتم. روزهای گذشته در ذهنم مانند داستانی دنبالهدار یکی پس از دیگری گذشت.آن وقتها تجریش قریه کوچکی بود که اطراف آن را باغها و مزارع کشاورزی گرفته بود. در دامنه رشتهکوه البرز، با هوایی معتدل و در تابستانها خنک به خاطر نسیمی که از روی برفها و یخچالهای طبیعی در فرورفتگی قطاع توچال بر تاج البرز به این روستا میرسید و همچنین آب زلال همان برفها که از رودخانههای دربند و گلابدره در میانه تجریش- همان جایی که اکنون به پل تجریش معروف است- به پایین سرازیر بود. کار مردمان این روستا عموما باغداری و گوسفندداری بود. مزارع گندم نیز در پاییندست تجریش در فاصله بین پل رومی و زرگنده یا به سمت شرق در حد فاصل دزاشیب و چیذر وجود داشت.تجریش در شمال شهر تهران واقع بود و چند جاده شاهی از تهران به سمت شمال از این روستا میگذشت. بههمیندلیل مسیر دیگر روستاهای شمیران مانند اوین، درکه، نیاوران، جماران، شاهآباد، پس قلعه و دیگر روستاها به تجریش بود و از تجریش جاده موسوم به جاده قدیم شمیران به پیچ شمیران و دروازه شمیران در شهر تهران میرسید. در نتیجه حملونقل و تجارت در تجریش بیشتر شد و بازار تجریش شکل گرفت.مشهدی ابوالقاسم ملکی و برادر کوچکتر او، مشهدی حسین، در آن زمان در اسدآباد در کناره غربی سعدآباد زندگی میکردند. در بخش شرقی قریه اسدآباد کاخ و باغ کوچکی به نام کاخ شهوند از دوره ناصرالدین شاه بود. این عمارت با سنگ مرمر سبز تزیین شده بود. رضا شاه باغ سعدآباد را توسعه داد، بهطوریکه من در 21 بهمن 1357 که وارد کاخ سعدآباد شدم، 11 کاخ مستقل و تعداد زیادی ساختمانهای وابسته در این مجموعه بود. خانواده ملکی به تجریش کوچ کردند و در میانه محله بالا و پایین تجریش سکونت گزیدند.
تجریش حمامی داشت به نام حمام دوقلو. این حمام زنانه و مردانه عمومی حدفاصل دو محله در روستای تجریش بود. بازار تجریش که از میدان تجریش در بخش شرقی که امروز به نام میدان قدس خوانده میشود تا روی پل رودخانه دربند که امروز پل تجریش خوانده میشود، امتداد داشت. در جنوب غربی بازار مزار امامزاده صالح علیهالسلام بود. در شمال بازار به موازات بازار خیابان شهرداری فعلی بود. در شمال خیابان، به جای بیمارستان شهدای فعلی، آرامستان اهالی تجریش بود. کوچهای که اکنون در روبهروی سینما آستاراست، بازار را قطع میکرد و سپس به یک سهراه به نام ملکآباد میرسید و یک مسیر به سمت جنوب و در کنار رودخانه به باغ سفارت سوئیس و سپس باغ سفارت آلمان و بعد سفارت عثمانی و سفارت روسیه و نهایتا سفارت انگلیس میرسید و بعد به جاده قدیم میپیوست و به تهران منتهی میشد، سهراه ملکآباد و حمام دوقلوی تجریش را دونیم میکرد: بخش شرقی سهراه ملکآباد محله پایین خوانده میشد که در جنوب میدان تجریش به تکیه و مسجد اعظم که آن زمان تکیه پایین خوانده میشد میرسید و بخش غربی آن از کنار امامزاده صالح تا پل تجریش و قنات مقصودبیک ادامه مییافت که به محله بالا شهرت داشت. بین ساکنان این دو محله هم طنز و متلکگویی به هم از گذشته بوده و هست. مشهدی ابوالقاسم یک کارگاه قنادی در میانه بازار تجریش راه انداخت. آشپزخانه او در خانه او در زیر بازار نزدیک حمام دوقلو بود. مشهدی حسین هم بیرون از بازار، در خیابانی که اکنون به شهرداری میشناسیم، یک کارگاه و مغازه قنادی راه انداخت. یکی از پسران مشهدی ابوالقاسم، رضا ملکی بود که بعد از گذراندن مراحل آموزشی دبیر دبیرستان ادیب تهران شد و یک کتابفروشی در بازار تجریش به راه انداخت. او ابتدا عضو حزب توده بود و همراه با خلیل ملکی به نیروی سوم پیوست و با جلال آلاحمد به جزیره خارک تبعید شد و در 1398 از دنیا رفت. یکی از پسران مشهدی حسین، حسن ملکی بود که دبیر ادبیات بود و منتقد سینما و روزنامهنگار. دو کتاب شعر نیز در کارنامه خود دارد. او در 1394 درگذشت.مشهدی ابوالقاسم یک پسر دیگر داشت به نام مصطفی. او در 1295 به دنیا آمد. سالهای اول درس را در همان تجریش خواند. بعد به علوم اسلامی گرایش پیدا کرد و سپس به نهضت مقاومت ملی ایران پیوست و در جریانات کودتای 1332 دستگیر و سپس به قم گریخت. در آنجا به لباس روحانیت درآمد و از 1346 به تجریش بازگشت و در مسجد همت تجریش مشغول فعالیت شد و نهایتا در 1362 فوت کرد.مشهدی حسین یک پسر به نام محمد داشت. او در 1312 به دنیا آمد. مادرش که به او عمه عذرا میگفتیم، او را ناصر خطاب میکرد و برادرش حسن را منصور. ناصر در همان تجریش کنار دست پدرش بزرگ شد. او نیز مانند پسرعمویش مصطفی در جریانات ملیشدن نفت فعال بود و عضو جبهه ملی شد. سپس به دانشگاه تهران وارد شد و در رشته دامپزشکی در سطح دکترا فارغالتحصیل شد. او اولین رئیس دانشگاه تهران پس از پیروزی انقلاب بود. فعالیتهای سیاسی او در قبل و پس از انقلاب بسیار است. او دیروز درگذشت.تا قبل از انقلاب، ناصر و مصطفی در یک صف بودند. در مسجد همت تجریش هر دو به فعالیت مشغول بودند. در جریان مبارزات منتهی به انقلاب ایران مسجد همت سنگری بیهمتا بود. آیتالله مصطفی ملکی بدون توجه به فشارهای ساواک کار خود را میکرد. دکتر محمد ملکی هم در جمع گروه تفسیر قرآن شبهای چهارشنبه بود. در آذر 1357 استادان دانشگاه تهران در ساختمان سازمان مرکزی تحصن کردند. ناصر از رهبران تحصن بود. چند روز بعد، روحانیت مبارز تهران نیز در مسجد دانشگاه تحصن خود را بهعنوان اعتراض به دولت بختیار شروع کرد. مصطفی این بار یکی از گردانندگان تحصن بود.در روز بعد از پیروزی انقلاب ایران، ناصر به ریاست دانشگاه تهران رفت. مصطفی در مسجد همت ماند و مسئولیت کمیتههای انقلاب شمیرانات را برعهده گرفت. این دو با هم بودند. خاطرم هست که در شبهای ماه رمضان 1359 به این نتیجه رسیدیم که مسجد همت توان پذیرش این حجم از مشتاقان را ندارد. سخنرانیهای ماه رمضان را در محوطه چمن سعدآباد برگزار کردیم. افراد متعددی در آن 30 شب سخنرانی کردند. دو شب احیا آیتالله طالقانی صحبت کرد. خاطرم هست که جا برای سوزنانداختن نبود. در بیرون از زمین چمن و حتی در خیابانهای زعفرانیه و ولیعصر. دو شب هم دکتر ملکی صحبت کرد. ما در خانواده از هم فاصله نگرفتیم؛ هرچند که در سیاست راههای پسرعموها جدا شد. مصطفی در جامعه روحانیت مبارز باقی ماند و در 1362 بر اثر بیماری سرطان درگذشت. ناصر به زندان رفت. پس از آن علیرضا فرزند آیتالله ملکی در جنگ شهید شد؛ اما در همه این دورهها، ناصر برای ما ناصر باقی ماند. او از معدود کسانی بود که بر سر آرمان خود ایستاد.
در این سالهای آخر ابوذر فرزند ناصر گاهی برای دیدن من به دانشکده میآمد یا در مسجد همت حضور مییافت. ناصر وضع خوبی از لحاظ سلامتی نداشت. همسرش چند ماه قبل فوت کرد و خودش هم شب گذشته.
چه جالب، رضا و منصور، دبیر بودند و اهل کتاب و رسانه. ناصر و مصطفی اهل علم و اصلاحات اجتماعی. درگذشت او را به پسرانش آقا ابوذر و دکتر عمار ملکی تسلیت میگویم. یادشان بخیر.
*شعر از زندهیاد حسین منزوی
سایر اخبار این روزنامه
حساب ویژه دولت روی پول ملت
تقدیم بودجه در غیاب سران دو قوه
رد و تصویب یکروزه مصوبه مجلس توسط شورای نگهبان
هجمه یکپارچه از بهارستان به پاستور
مدیریت بحث هستهای با شورای عالی امنیت ملی است
درگذشت نخستین رئیس دانشگاه تهران پس از انقلاب
اجازه مصاحبه با دانشمندان ایرانی را چه کسی داد؟
مواجهه با واقعیتی به نام معلولیت
پایان ۶۰ روز قرمز در پایتخت
آدم حق دارد آنطور که دوست دارد زندگی کند و بمیرد
سخت است اما بله
کرونا برملاکننده ضعف درونی کشورها
سياوش، گوى مىزند
شهر و شهروندان؛ کدام رویکرد؟
به یاد دکتر محمد ملکی