روزنامه خراسان
1399/09/15
کاسب و دربه درم چی اومده به سرم
چند روز پیش پیامی را درباره یک پسر دستفروش با این توضیح دیدم: «خلاقیت داره تو کارش، پسر باحالی به نظر میرسه» و این طوری شد که من با «ابی دستمالفروش» آشنا شدم. البته این عنوانی است که خودش را با آن معرفی میکند. به او میگویم مردی که دستمال و آواز میفروشد؛ «ابراهیم آقایی زاده» 41 ساله است و در شهرش رشت، دستفروشی میکند اما شیوه کارش با بقیه همکارهایش متفاوت است. ابراهیم، ترانههای مشهور را بازنویسی میکند به طوری که همهشان در وصف دستمال کاغذی هستند و درباره سختیهای کار دستفروشی. مردم در رشت حین قدم زدن توی کوچه و خیابان، ترانه مرتضی پاشایی را اینطوری میشنوند؛ «به فکرم که باشی منم باز میتونم/ برای دستمالام یه آواز بخونم/ بخر دیگه دیرم نشه باز دوباره/ خریدن واسه تو که کاری نداره» یا مثلا «یکی بیاد ازم دستمال بگیره/ اگه تموم نشه گریهام میگیره/ بخر ازم تو که دستمال نداری/ چرا میخوای تنهام بذاری؟». آن چه در ادامه میخوانید شرح شیفتگی ابراهیم است به خوانندگی و آواز و حکایت گرداندن زندگی با دستفروشی. میخوانم که بفروشم و دیده شوم ابراهیم ماجرای دستفروشی همراه با خوانندگی اش را برایم تعریف میکند: «هشت سال است دستفروشی میکنم. قبلا توی یک شرکت کار میکردم که تعطیل شد و بیکار شدم. یکی از دوستانم دستفروشی را پیشنهاد کرد. یک روز با چند تا بسته دستمال کاغذی رفتم توی خیابان ولی هیچی نفروختم. هرچی داد زدم، کسی ازم خرید نکرد. روز بعد سعی کردم توجه مردم را جلب کنم. مثلا میگفتم: «به خاطر همکارم، آتیش زدم به مالم» یا «دیپلمه بیکارم، دستمال کاغذی میارم». اوضاع، خیلی فرقی نکرد. یکی، دو هفتهای همین طوری گذشت تا این که به ذهنم رسید آواز بخوانم. همیشه دوستان و اطرافیانم به من میگفتند، صدای خوبی داری. یک شعر برای کارم درست کردم و روز بعدش موفق شدم دستمال بفروشم. کم کم کارم گرفت. هفته ای یکی دوتا شعر آماده میکردم و تا الان حدود 30 ترانه برای دستمال کاغذی خوانده ام». میپرسم پس خواندن، ترفندی است برای فروش و نه از روی علاقه به آواز؛ توضیح میدهد: «از وقتی خودم را شناختم، علاقه زیادی به خوانندگی داشتم. توی مدرسه و جمعهای خانوادگی و خدمت سربازی، میخواندم و همه میگفتند عجب صدایی داری. فامیل و در و همسایه همیشه از صدایم تعریف میکردند و میگفتند ای کاش کسی از تو حمایت میکرد که میرفتی سراغ خوانندگی. خب پدرم، کار ساختمانی انجام میداد و وضعش بد نبود ولی من را حمایت نکرد. وقتی شروع به دستفروشی کردم، پیش خودم گفتم خب میتوانم از هنرم استفاده کنم؛ هم فروش داشته باشم و هم استعدادم را نشان بدهم. تأثیر هم داشت. چندوقت پیش رفتم شبکه سلامت و یکی دو هفته پیش هم شبکه نسیم ازم دعوت کرد.»استعداد دارم ولی حامی، نه! من با کمی اغماض، کار ابراهیم را نقیضه یا به قول فرنگیها «پارودی» میدانم که به معنی تقلید طنزگونه از یک اثر هنری است. اهل فن بهتر میدانند ولی به نظرم کار راحتی نیست؛ ذوق ادبی و استعداد طنز و تاحدودی تسلط بر شعر، نیاز دارد. خود ابراهیم در این باره توضیح میدهد: «فکر میکنم استعداد خدادادی است. یک آهنگ میآید توی ذهنم، بعد شعرش را تغییر میدهم و وزن و قافیهاش را درست میکنم. اگر یک حامی داشتم، در این کار موفق می شدم. راستی برای «کرونا» هم یک شعر درست کردم. میخواهی برایت بخوانم؟ دوباره اومد/ سال جدیدی/ تموم میشه هرچی سختی کشیدی/ رد میشه از ما/ هرچه بدی بود/ این کرونا رو/ میکنیم نابود/ ما با مشکلات/ روبه رو می شیم/ حساب این ویروسو میرسیم». از ابراهیم میپرسم منظورش از حمایت چیست، جواب میدهد: «مثلا یک نفر کمکم کندتا یک آلبوم بدهم بیرون یا همراه یک خواننده معروف اجرا داشته باشم. فکر میکنی بقیه چطور خواننده شده اند؟ یا خودشان سرمایه داشتند یا یک نفر آن ها را کشف و روی شان سرمایهگذاری کرده است. بعضیها هم پول میدهند، صدایشان را درست میکنند و به زور خواننده میشوند». من فکر نمیکنم کار به این سادگی باشد، برای همین سوال میکنم که فکر نمیکند برایش بهتر است یک استاد آواز، او را به شاگردی بپذیرد و اصول کار را بهش یاد بدهد؟ پاسخش جالب است: «من هیچوقت آموزش ندیدم ولی یک بار تست صدا دادم و نمره 100 گرفتم. فقط حس خوانندگیام ضعیف بود. یک بار هم برای کلینیکی در سعادت آباد تهران در یک سالن 100 تا 200 نفره اجرا داشتم. به نظر خودم توانایی خوانندگی دارم و از پس آن برمی آیم.» رضا صادقی از دیدنم حظ کرد حرف استعداد که میشود، یاد حرف «رضا صادقی» درباره ابراهیم آقاییزاده میافتم. در همان برنامه تلویزیونی شبکه سلامت، رضا صادقی روی خط میآید و درباره ابراهیم میگوید: «وقتی اولین بار او را دیدم، حظ کردم از این که یک آدم چقدر میتواند در خصوص کارش ذهن تمیزی داشته باشد؛ کاری که خیلی سخت است. باید در خیابان چیزی را بفروشد، مردم را متوجه خودش کند و درعین توجه، برای خودش ترحم ایجاد نکند. اگر در این سرزمین ابراهیم با این شادابی فکر فرصت ویژهای داشت، یکی از بزرگ ترین بیزینس منها میشد». ماجرای آن برنامه را از زبان خود ابراهیم بشنوید: «آقای رضا صادقی ازم پرسید چه آرزویی داری، گفتم دوست دارم در این جامعه فرد مفیدی باشم. منظورم خوانندگی بود. در ادامه میخواستم بگویم ولی هول شدم و نگفتم. راستش امیدوار بودم آن گفتوگو باعث شود ایشان از من حمایت کند. بعد برنامه شماره تماس آقای صادقی را گرفتم و چندباری بهش زنگ زدم ولی دیگر موفق نشدم با ایشان حرف بزنم. البته ازش گلهمند نیستم فقط کاش تلفنم را جواب میداد». میپرسم، تا حالا اقدامی جدی برای قرار گرفتن درمسیر خوانندگی انجام داده است؟ توضیح میدهد: «چندسال پیش رفتم صداوسیمای رشت و گفتم به خوانندگی علاقه دارم. یک کاست دادند و گفتند این را پر کن. چندتا قطعه ضبط کردم. بهم گفتند صدایت کلفت است و ردم کردند. تعجب کردم ولی ناامید نشدم. حالا مثل خوانندههای دیگر میخوانم و خیلیها میشناسندم.»
توی کافه و عروسی نمیخوانم ابراهیم در اینستاگرام بیشتر از 20 هزار فالوئر دارد؛ گرچه خیلی در فضای مجازی فعال نیست و 26 تا پست بیشتر ندارد. این تعداد دنبال کننده چه فایدهای دارد برای کسی که میخواهد به عنوان خواننده بشناسندش؟ خودش میگوید: «حقیقتا یکی دوتا تبلیغ گرفتهام تا حالا. یکی از تبلیغها برای همان کلینیک تهران بود که گفتم. برایشان شعر درست کردم که اتفاقا بازدید خوبی هم داشت ولی اینستاگرام فایده زیادی برایم ندارد. امیدوار نیستم از این طریق پول دربیاورم. درآمد برایم مهم است ولی عشقم به خوانندگی مهمتر است». همه علاقهمندان به خوانندگی، خواننده حرفهای و سرشناس نمیشوند. بعضیها از استعدادشان در فضاهای غیررسمیتر استفاده میکنند و درآمد هم دارند. ابراهیم تا حالا به این موضوع فکر کرده است؟می گوید: «گاهی توی مجالس تولد و عروسی دوست و فامیل خواندهام، البته مرام و معرفتی. زیاد پیشنهاد داده اند که توی مجالس بخوانم و پول بگیرم اما از جو عروسی خوشم نمیآید. چندبار به من گفتهاند، بیا تو کافه ما بخوان ولی قبول نکردهام. ». ویدئوهای صفحه اینستاگرام ابراهیم را یک نفر ضبط میکند و روی آنها موسیقی میگذارد. در حین گفتوگو هم یک نفر هست که هرازگاهی صدایش از آنطرف خط میآید که تقلبهای کوچکی میرساند. کنجکاوم که این دونفر، یکی هستند؟ ابراهیم باخنده میگوید: «یک ادمین دارم که کارهای صفحهام را انجام میدهد ولی این صدایی که میشنوی، صدای همسرم است. یک سال است که ازدواج کردهام». از دستفروشی میشود زندگی متأهلی را تأمین کرد؟ جواب میدهد: «از دستفروشی نه ولی کار من با همین آواز خواندن، جوابگوی خرج روزمرهام هست. خیلیها اصلا دستمال لازم ندارند ولی چون از صدایم خوششان میآید، ازم خرید میکنند. درست است نمیتوانم به آرزوها و خواستههایم برسم ولی خدا را شکر میکنم که زندگیام میچرخد. همسرم هم ازم راضی است». خب این از آن ادعاهاست که به راستی آزمایی نیاز دارد. در ادامه با همسر ابراهیم حرف میزنم. همسر ابراهیم: «به شوهرم افتخار میکنم» ابراهیم گوشی را به همسرش میدهد. صدای دورِ تقلب رسان، حالا که نزدیک شده، خیلی سرحال و باانرژی به نظر میرسد. قبل از هر چیز در ادامه حرف شوهرش میگوید: «بله، شوهرم خیلی خوب است. خیلی ازش راضی هستم». ازش میخواهم خودش را معرفی کند، جواب میدهد: «من هم مثل شوهرم کاسب همین شهرم. دستفروشی میکنم. بیشتر افرادی که او را میشناسند، من را هم میشناسند. البته خیلی از مشتریهای ثابتم میدانند که من ازدواج کردهام. خودم با کلی افتخار بهشان گفتهام». از آن جایی که بدون اسم نمیشود این گفتوگو را منتقل کرد، به ناچار از این به بعد خانمِ همسر را به اختصار خانم «ه» معرفی میکنم. از خانم «ه» میپرسم، اوضاع کاسبی چطور است ، می گوید: «خدا را شکر، خوب است». ابراهیم آواز میخواند که مشتری دارد، خانم «ه» چرا از درآمد دستفروشی راضی است؟ میگوید: «چون خوشاخلاقم. مشتری، دنیا دنیا هم بداخلاقی و بیاحترامی کند، ناراحت نمیشوم. باز هفته بعد با شادابی و خوش رویی میروم دم مغازهاش و میگویم «سلام، روزتون بخیر». اگر بگوید ازت خرید نمیکنم، جواب میدهم «خواهش میکنم، روز خوبی داشته باشین». از خانم «ه» میخواهم کمی درباره کارش بگوید: «کار ما همهاش پیادهروی است. در روز هشت ساعت راه میرویم که واقعا آدم را خسته میکند اما من دوست دارم تا وقتی دستوپایم میچرخد، کار کنم».
مــــعروفترین شـــعرهای «ابی دستمالفروش » کاسب و دربه درم / چی اومده به سرم / هرچه پول درمیارم / بازم پولی ندارم / صبح تا شب جون میکنم/ یه پولی دربیارم / اونقدر خسته شدم/ دیگه نایی ندارم/ جز این مگه راه دیگه هست / دستمال بیارم من با دو دست / تا تو دستمال از من بخری / من هم در بیام از بیکاری خواستم بخونم آوازهخون شم / اما هنوزم دستمال فروشم / کارم فشارِ روی پاهامه / هرجا که می رم دستمال باهامه/ دستمال که میخوای بیا کنارم / دستمال تموم شه، خوب می شه حالم / من که جز این کار، کاری ندارم / باید چه جوری پول دربیارم به فکرم که باشی منم باز میتونم / برای دستمالهام یه آواز بخونم / بخر دیگه دیرم نشه باز دوباره / خریدن واسه تو که کاری نداره / تو کم میکنی خستگی مو / از من بخری دستمالهام رو / دستمالو با خودم به هر کجا کشیدم / من هیچوقت امیدم رو از دست نمیدم / میخونم تا وقتی دستمالهام تموم شه / بخرید که یک کم دل من آروم شه / تحمل نداره دل من / اگر کم نشه مشکل من دستمال آوردم واسه تو / تموم بشه خدا کنه / دوباره باز یکی بیاد / دستمالهام رو سوا کنه / خداکنه کسی نباشه / از دستمالهام ناراضی باشه / اینجور باشه منم میتونم / واسه شما آواز بخونم خانوادهام مخالف دستفروشیام بودند از ابراهیم میپرسم به جز همسرش، نظر دیگران درباره کارش چیست، میگوید: «خانوادهام مخالف بودند. میگفتند میروی توی خیابان، مردم میشناسندمان و آبرویمان میرود. سعی کردم قانع شان کنم که کار، عیب نیست. توضیح دادم که دارم زحمت میکشم و کاسبی میکنم. حالا دیگر ازم راضیاند و به من افتخار میکنند که روی پای خودم ایستاده ام و محتاج کسی نیستم. من همیشه توکلم به خداست. بارها شده کلی پیاده راه رفتهام و کسی ازم خرید نکرده ولی امیدم را ازدست ندادهام؛ بعد یک نفر پیدا شده و دستمالهایم را یک جا خریده است. آدم تا وقتی سالم است، باید کار کند و ناامید نشود». میگویم مردم فقط دستمال میخرند یا آهنگ هم درخواست میدهند؟ می گوید: «هر دو. زیاد پیش میآید که هم خرید میکنند و هم میگویند فلان آهنگ را برایمان بخوان. من هم خودم را نمیگیرم و میخوانم چون با این کار، دلی را شاد میکنم. اگر یک هفته به یک محله سر نزنم، کاسبها خبرم را میگیرند. به من میگویند وقتی تو میآیی، ما روحیه میگیریم». بدرفتاری و واکنش بد در کار ابراهیم نباید چیز غیرمعمولی باشد. تعریف میکند: «اوایل، کارم برای مردم تازگی داشت. بعضی وقتها مسخرهام میکردند اما حالا بیشتر تشویقم میکنند. با هم سلفی میگیریم. بارها شده بیشتر از مبلغ دستمال کاغذی به من پول دادهاند چون از صدایم خوششان آمده است. خیلیها هم میگویند تو حیفی! با این صدا چرا خواننده نمیشوی؟» در صفحه اینستاگرام ابراهیم هم تک وتوک پیامهای منفی دیدهام. خودش میگوید اصلا ناراحت نمیشود و ادامه میدهد: «نه این که پوست کلفت باشم ولی برای موفق شدن در هر کاری باید بهایش را بدهی. همیشه به خودم میگویم اگر دیگران تو را اذیت میکنند، یعنی داری موفق میشوی.» آرزویم این است که هیچ استعدادی هدر نرود ابراهیم توی پستهایش از فالوئرها میپرسد، از یک تا 10 به صدایش چند میدهند؟ حالا این سوال را از خودش میکنم. بعد از کمی تأمل جواب میدهد: «هشت. صدای همسرش را میشنوم که با قاطعیت میگوید 10!» او ادامه میدهد: «همسرم با پول خودش برایم بلندگو و میکروفن خریده است. توی خانه با میکروفن برایش آواز میخوانم». راجع به انتخاب آهنگ ها از ابراهیم میپرسم، توضیح میدهد: «آهنگهایی را که مردم بیشتر گوش می کنند، انتخاب میکنم. مثلا چندوقت پیش قرص قمر بهنام بانی را خواندم: کاسب و دربه درم/ چی اومده به سرم/ هرچی پول درمیارم/ بازم پولی ندارم. خودم اما بیشتر مرحوم مرتضی پاشایی و محسن یگانه را دوست دارم». ابراهیم به نظر خودش اگر شرایط برایش فراهم باشد، نه تنها خواننده خوبی میشود که بین مردم محبوب هم خواهد بود: «همیشه این سوال را از خودم کردهام که چطور خوانندهای میشوم. بعضی خوانندهها و بازیگرها خودشان را برای مردم میگیرند من اما دوست دارم مردمی باشم. برای من شهرت در کنار محبوبیت معنی دارد ». اگر قرار باشد تن به کلیشههای مصاحبهای بدهم و از آرزوی ابراهیم بپرسم، جوابش پیشاپیش مشخص است؛ خوانندگی! ولی او آرزوهای دیگری هم دارد: «به جز خواننده شدن، آرزو دارم همسرم را خوشبخت کنم و یک خانه برایش بگیرم. با درآمد دستفروشی، مستأجر بودن خیلی سخت است. آرزوی بعدیام این است که هیچ استعدادی، هدر نرود. من به هرحال به نوعی از هنرم استفاده کردم». کاسبی در دوران کرونا به ویژه برای دستفروشها خیلی سختتر از قبل شد. کاروبار ابراهیم اما بد نبوده است: «ما دستفروشها توی باران و زیر آفتاب و خلاصه در هر شرایطی در خیابان هستیم ولی سختترین قسمت کار ما این است که فروش نداشته باشیم. من اما چون کارم ویژه است، همیشه مشتری ثابت دارم و در این دوران هم کم وبیش فروش داشتم. با یک طلافروش آشنا هستم. یک بار من را برد توی مغازهاش. در کمدی را باز کرد که تویش پر از جعبه دستمال کاغذی بود. پرسید اینها را چند میخری؟ تعجب کردم. گفت اینها دستمالهای خودت است، ازت خرید میکنم چون دوستت دارم. بیشتر مشتریهایم این طوری هستند.»
سایر اخبار این روزنامه
توافق مجلس و دولت برای اجرای مصوبه یارانه کالایی
از میان کواکب آسمان، فقط یکی میشود ستاره رخشان
همسرکشی با 12 ضربه چاقو !
کاسب و دربه درم چی اومده به سرم
وعده نوبخت برای ۳ برابر شدن یارانه با حذف ارز4200
سایه انصارا... برآبراه جهانی
پَر پرواز در دست مهندسان پرواز
50000 قربانی کرونا
۱۰ نوبرانه خودرویی
بازجویی 5ساعته ازایوانکا
تناقض گویی برجامی اروپا
460 سال قبل؛ سیل طلا در دشت مشهد!
صف های نانوایی در روزهای کرونایی!