روزنامه ایران
1399/09/29
مختصات ترکیه جدید
حجت الاسلام والمسلمین محمد مسجد جامعی سفیر سابق کشورمان در واتیکان و مغرب درباره روابط ایران و ترکیه می گوید : ترکیه ،کشور مدرن و مهمی است و رابطه سالم دوجانبه با آن خیلی مهم و بلکه ضروری است. وی واکنش به شعر خوانی اردوغان را درست و بجا خواند اما حساسیت بی اندازه به آن را از نشناختن ترکیه ارزیابی کرد . وی همچنین گفت: ترکیه به عنوان یک قدرت منطقهای در حال نفوذگذاری و بسط نفوذ در مناطقی است که این مناطق به لحاظ استراتژیکی و به لحاظ ژئواکونومیکی به نفعش میباشد. متن گفت وگو با حجت الاسلام والمسلمین دکتر محمد مسجد جامعی ر ا با هم می خوانیم :
در ابتدا بفرمایید ترکیه از چه جهت برای ما اهمیت دارد و قابل بحث است و آیا این کشور و تحولات و سیاستهایش متناسب با اهمیتش شناخته شده است یا خیر؟
ترکیه جدیترین و مهمترین همسایه ماست. از معدود همسایگانی است که واقعیت دولت - ملت در آن شکل گرفته و دارای نهادها و مؤسسات مختلف حکومتی است. بسیاری از همسایگان ما فاقد چنین نهادهایی هستند و عملاً کشورشان توسط یک فرد و در بهترین حالت توسط یک خانواده اداره میشود. ترکیه چنین نیست. واقعاً کشور مدرن و مهمی است و رابطه سالم دوجانبه با آن خیلی مهم و بلکه ضروری است. صحبت در مورد ترکیه هم مفصل است و هم لازم. متأسفانه ما در مورد همسایگانمان خیلی کم میدانیم. فقط در مواقع بحرانی است که حساس میشویم و اینکه چه شد و چه اتفاق افتاد.
در مورد ترکیه هم به همین صورت است. کسی که روند تحولات ترکیه را در سالهای اخیر بداند، خیلی تعجب نمیکند از مسألهای که اتفاق افتاد. این در امتداد همان به اصطلاح ذهنیتی است که بر ترکیه حاکم است. لذا غافلگیر شدن کنونی چندان مفهوم نیست. چون مدتها است که ترکیه به عنوان یک قدرت منطقهای در حال نفوذگذاری و بسط نفوذ در مناطقی است که این مناطق به لحاظ استراتژیکی و به لحاظ ژئواکونومیکی به نفعش است.
این واکنش سریع که البته درست و به جا هم بود- اگرچه بیش از اندازه بدان حساسیت نشان داده شد- ناشی از این است که ما همسایگانمان را نمیشناسیم و مخصوصاً روند تحولی جامعه و نظام حاکمشان را نمیدانیم. اگر همسایگان را درست بشناسیم و مخصوصاً روند تحولیشان را بدانیم، دچار یکهخوردن نمیشویم.
نمونه دیگر مسأله امارات است و برقراری رابطهاش با اسرائیل که البته برقراری رابطه نیست، عملاً در خدمت اسرائیل قرار گرفتن است. اگر کسی روند تحولات را طی سالهای اخیر در امارات بداند، تحولات موجود برایش چندان غافلگیر کننده نخواهد بود. معمولاً میانگارند صرف اطلاعات برای شناخت کشورهای دیگر کافی است، البته اطلاعات دقیق مهم است، اما مهمتر این است که این اطلاعات پردازش شود و بتواند به تجزیه و تحلیلی راهبردی تبدیل شود. بدون تحلیل علمی و بیطرفانه با مشکلات فراوانی مواجه خواهیم شد.
شما معتقدید که ایرانیها به طور ناگهانی غافلگیر شدند. این را از کجا میفرمایید؟
این نوع واکنش نشان دهنده این است که به عنوانی غافلگیر شدهاند. یعنی توقع نداشتهاند که یک چنین مطلبی توسط همسایهشان بیان بشود. به هر حال کشوری مانند ایران با توجه به تعدد همسایگانش و با توجه به موقعیت استثنایی و حساسیت زیادی که نسبت به او هست و با توجه به ژئوپلیتیک طبیعی ایران، لازم است شناخت به مراتب بیشتری نسبت به همسایگانش داشته باشد و مخصوصاً نسبت به روند تحولی آنها. این نکته صرفاً به سیاست خارجی و سیاست امنیتی مربوط نیست، در مورد بخشهای دیگر و بویژه رسانهها هم هست. یعنی میزان توجه رسانهها به لحاظ خبری و مخصوصاً به لحاظ تحلیلهای بیطرفانه و عمیق نسبت به همسایگان خیلی کم است. کشوری مانند ایران میباید این مسائل را به مراتب بیشتر تعقیب کند، حال مسائل سیاسی و امنیتی باشد یا مسائل آب و محیط زیست و انرژی و ترابری هوایی و زمینی و دریایی یا تحولات صنعتی و تجاری.
بیشتر نگاههای ما به سمت امریکا و اروپا است، مثل بحث گفت وگوی دینی، همهاش به سمت مسیحیت غربی است بهجای آنکه به مسیحیت بومی خاورمیانه نگاه کنند.
بله. بخش مهمی به این علت است. اصولاً در ایران به دلایل مختلف مسائل بدینگونه شکل گرفته است. فرض کنید هماکنون بزرگترین و مهمترین طرف بازرگانی ما در حال حاضر چین است، ولی اطلاعات ما در مورد این کشور خیلی کم است. میزان اطلاعات ما، درباره چین به عنوان یک قدرت بزرگ نظامی و سیاسی، بلکه حتی به لحاظ اقتصادی واجتماعی و حتی به لحاظ مسأله مسلمانهایش بسیار اندک و اولیه است. مشکل فقط این نیست که مثلاً بخشهای سیاسی یا نظامی یا اطلاعاتی ما احتمالاً درباره او کم میدانند، اساساً اطلاعات عمومی ما در سطح جامعه باید به مراتب بیش از این مقداری باشد که هست. میدانید در اسرائیل بیش از هر جامعه دیگری کتاب خوانده میشود.
از چه زمانی و چرا ترکیه سیاست دخالت و تأثیرگذاری در منطقه را آغاز کرد و سیاست «تنش صفر با همسایگان» را کنار زد؟
این از اواسط داستان انقلابهای بهار عربی است، اگرچه از همان ابتدا هم به دخالت وسوسه میشد، اما عملاً از نیمه دوم دهه دوم است که دخالتهایش آغاز شد. شاید اولین حضور نظامیاش در عراق و سوریه باشد و سپس حضور نظامی نسبتاً گستردهاش در قطر. البته این به درخواست قطر انجام شد. بعد حضور نظامیاش در لیبی و شرق مدیترانه، حتی در جایی مانند سودان عمرالبشیر هم کم و بیش شاهد این گرایش بودیم و بالاخره آخرینش که مربوط به موضوع قرهباغ میشود.
واقعیت این است که در موضوع قرهباغ از ابتدایی که این برخورد آغاز شد و تا زمانی که آتشبس برقرار شد، ترکیه نقش اول را داشت. یعنی جمهوری آذربایجان با وجود تسلیحات مختلفی که از جاهای مختلف گرفته بود، بویژه از اسرائیل، ولی به تنهایی قادر نبود که این کار را انجام بدهد و جرأت آن را هم نداشت. عملاً پشتیبانی تمام عیار ترکیه است که او را به این کار تشویق کرد. داستان اخیر ادامه داستان قرهباغ است. در اینکه شرایط قبل از جنگ اخیر پایدار و عادلانه نبود، حرفی نیست، اما نباید این مسأله به این کیفیت پایان مییافت. در چنین درگیریهایی نباید یک طرف مطلقاً احساس پیروزی کند و دیگری احساس شکست. این نه به نفع طرفین است و نه به نفع ثبات منطقهای که در آن قرار دارند. احساس پیروزی مطلق موجب میشود که برنده خود را گم کند و بازنده دچار انشقاقهای داخلی شود و این همه بر مشکلات میافزاید.
ایران میتوانست و میبایست وضعیت را تعدیل میکرد. البته احساس پیروزی ترکیه در این جریان کمتر از آذربایجان نیست.جمهوری آذربایجان زمینی به دست آورد و ترکیه اعتبار منطقهای و بین المللی و مضافاً به دریای خزر دست یافت و این مقدمه توسعه او در آسیای مرکزی و حتی آسیای دور است.
آیا ترکیه برنده اصلی جریان قرهباغ بود؟
بله، دقیقاً و ظاهراً ما نقش قابل قبولی در فرآیند آتشبس و صلح آن نداشتیم. در حالی که با طرفین درگیر و با نخجوان همسایه بودیم و اصولاً این بخش تا قبل از جنگهای ایران و روس متعلق به ما بود. آثار تاریخی و معماری و هنری آن کاملاً ایرانی است. در ایران نام فامیلی «قرهباغی» فراوان یافت میشود یا نام فامیلیهای دیگری که متعلق به شهرها و روستاهای قرهباغ است و بعید است این اسامی در این دو کشور یا در ترکیه با این وفور یافت شود.
عجیب اینجا است که بعضی پیروزی جمهوری آذربایجان را تبریک گفتند. چنانکه گفتم آنچه وجود داشت غیرعادلانه و برخلاف قطعنامههای سازمان ملل بود، در این حرفی نیست. مسأله بر سر چگونگی حل مسأله است و نه اصل آن و حق یا باطل بودن آن. ما به دلایل مختلف میباید حضور فعالتری میداشتیم و مطمئناً تمامی کشورهای اطراف آن را میپذیرفتند. براساس صرف حق و باطل بودن نمیتوان سیاست خارجی را تعیین کرد. میباید نکات فراوان دیگری نیز لحاظ شود.
تا چه میزان این تمایل به تأثیرگذاری در منطقه ناشی از تمایل به بازگشت به میراث تاریخیشان است؟ آیا ترکها بهواقع به دنبال احیای خلافت هستند؟
ترکها به هر صورت یک سابقه خلافتی را دارند. امپراطوری ترکها بیش از شش قرن و خلافتشان حدود 4 قرن طول کشید. اگرچه ممکن است این را صریحاً نگویند، ولی عملاً مایل هستند که آن خلافت و آن میراث تاریخیشان را در زمینه خلافت، احیا کنند. البته به این معنی نیست که میخواهند مانند سلطان سلیم یا سلیمان، کشورهای مختلفی را که در آن زمان، در قلمروشان بوده است تصرف نظامی بکنند، چه در منطقه خاورمیانه و چه در منطقه اروپا و بالکان، به دنبال این نیستند. ولی دنبال این هستند که در آن کشورها نفوذ حداکثری داشته باشند.
شامل کدام کشورها؟
شامل خاورمیانه عربی، شمال آفریقا و منطقه بالکان. در منطقه بالکان چون اکثر کشورهایشان به اتحادیه اروپا پیوستهاند یا عضو ناتو شدهاند، این چندان ممکن نیست، اگرچه نفوذ اقتصادی ممکن است، آن چنانکه در روسیه و اوکراین و بلاروس و مولداوی اتفاق افتاد. ولی نقاط دیگری که بیشتر به آن توجه دارند، جمهوریهای ترکنشین آسیای مرکزی است. به اعتباری یک رویکرد قومی - دینی دارند. رویکرد قومیشان در آنجایی است که به اصطلاح ترکها و نژاد ترک هستند. و رویکرد دینیشان در آنجایی است که به خاورمیانه عربی و شمال آفریقا مربوط میشود.
یعنی اهل سنت؟
بله. البته داستان آذربایجان و جمهوری آذربایجان یک مسأله مستقلی است با اینکه شیعه است و اکثریتشان شیعه هستند.
مگر به دلیل قومیتشان نیست؟
بله. برای قومیتش هست و بهتر است بگوییم در مورد آذربایجان به دلیل زبانش است نه به دلیل قومیتش. در آذربایجان بدانگونه که در آسیای مرکزی ترک هستند، مثلاً در قرقیزستان، به آن معنی اینها ترک نیستند. اگرچه نظریههای دیگری هم در این مورد وجود دارد. بعضاً میگویند آنها اُغوز هستند.
یعنی ایرانی هستند در واقع؟
بهتر است بگوییم عموماً آریایی هستند که تحت تأثیر زبان ترکی قرار گرفتهاند. واقعیت این است که ترکهای ترکیه هم ترکیبی هستند از ترکهای سلجوقی و بومیان آناتولی که عموماً یونانینژاد و آرامینژاد بودهاند. فراموش نکنید که سلاجقه هم اقلیتی بودند که بر آناتولی مسلط شدند.
در مورد آذربایجان به دلیل رقابتی که اینها با ارمنیها دارند و رقابتی که ارمنیها با ترکیه دارند از زمان عثمانیها، این یک عامل مهمی بود در نزدیک کردن ترکها و آذریهای جمهوری آذربایجان. این نزدیک شدن هم بیشتر از جانب آذربایجان بود. اگرچه در حال حاضر از جانب ترکیه هم هست. ولی در اوایل استقلال بیشتر از جانب آذربایجان بود که میخواست خودش را به ترکیه متصل کند برای آنکه بتواند در مقابل ارامنه بایستد. ولی در حال حاضر گویا داستان عکس شده است.
بنابراین میتوان خلافت را عامل مهمی در سیاست خارجی ترکیه دانست؟ این اندیشه (تئوری خلافت) از چه زمانی در بین مسلمانان شکل گرفت؟
بله. این عامل مهمی در تعیین به اعتباری ایدهآلهای سیاسی و آیندهنگرانه، نسبت به سیاست خارجی ترکیه است. البته اینکه میگویم خلافت در مفهوم اهل سنت آن است.
خلافت و نظریه خلافت عمدتاً در زمان بنیعباس است که شکل میگیرد و تبدیل به یک نظریه میشود. نه تنها نظریه، بلکه تبدیل به یک رکن اعتقادی میشود.
پیش از عباسیان به چه صورت بوده است؟
این داستان مفصلی دارد و دو مقطع بزرگ تاریخی دیگر هم دارد. مقطع اول به ایام خلفای راشدین مربوط میشود و مقطع دوم به دوران بنیامیه که از آن میگذریم. آنچه به بحث ما مربوط میشود نظریه خلافتی است که در زمان بنیعباس شکل گرفت و همین نظریه تا حال حاضر ادامه یافته است. در این نظریه یک اصل مهم وجود دارد. و آن «قدرتمند» بودن خلیفه است. او باید «قدرت» و «شوکت» و «شکوه» داشته باشد. با این قدرت مخالفان و معارضان داخلی را برجای خود مینشاند و اینکه ایجاد هرج و مرج و ناامنی نکنند و هم اینکه از سرزمینهای اسلامی و افراد مسلمان در برابر دشمنان غیرمسلمان دفاع کند. عملاً قدرت مهمترین رکن در نظریه خلافت است که دارای نتایج مختلف سیاسی است.
در حال حاضر همچنان نگاه اهل سنت به خلافت و مطلوب آنها نیز همان گونه است؟
واقعیت این است که در دوران جدید حساسیت عموم اهل سنت به این اصل به مراتب بیش از گذشته شده است. آنها خواهان حاکم قدرتمندی هستند که از حیثیت و کیان مسلمانان دفاع کند و در برابر زیادهخواهی و تحقیر و توهین خصوصاً فرنگیان بایستد. نمونه آن محبوبیت بینظیر صدام حسین پس از اشغال کویت در 1991 بود. عموم شخصیتها و احزاب و گروههای اسلامی از وی حمایت میکردند و حتی گروههایی که توسط سعودیان و با هزینه آنان ایجاد شده بودند. این نشاندهنده تشنگی آنان به حاکم نیرومند است و البته در آن زمان صدام در نزد آنها حاکمی نیرومند بود.
مقبولیت حاکم ظالم ولو قدرتمند و شوکت مند چطور قابل توجیه است؟
بله، این نکتهای است که ما ایرانیها و به طور کلی شیعیان مشکل میتوانیم دریابیم. در بین ما و در تاریخ ما حداکثر حساسیت نسبت به «عدالت» بوده است و نه «قدرت». مطلوب، حاکم عادل است و نه حاکم نیرومند. به همین علت ظرفیت طبیعی حرکتهای اسلامی در دوران جدید در بین ما «عدالتخواهانه» است و در بین اهل سنت «قدرت طلبانه». مطلوب ما عدالت است و مطلوب آنان قدرت. حال این حاکم نیرومند ممکن است ظالم و ستم پیشه باشد، این چندان مهم نیست، مهم این است که بتواند در برابر قدرتهای غربی بایستد و به آنها «نه» بگوید. کسانی که از صدام در آن ایام حمایت میکردند عموماً از ظلم وی مطلع بودند اما به دلایلی که گفته شد برای آنها مطلوب و بلکه محبوب بود. مهمترین ظلم او تجاوزش به کشور همسایه و اشغال کامل آن بود. به هرحال اردوغان به دلایلی که اجمالاً گفته شد، میتواند برای توده اهل سنت یک رهبر ایدهآل باشد و زیر چتر او درآیند، چراکه واجد ویژگیهایی است که بیان شد.
آیا این تئوری با تمرکز بر مسأله قدرت در اذهان عمومی به همان کیفیتی است که در ساختار اصلیاش پرداخته شده است؟
بلی در این مورد افکار و اعتقادات عمومی مسلمانان کم و بیش همانند افکار نظریهپردازان تئوری خلافت است و اتفاقاً این کمتر اتفاق میافتد، اما به دلیل مورد ابتلا بودن، این دو بر یکدیگر منطبق شدهاند. میدانید که عموم اهل سنت نماز جمعه را واجب میدانند و در خطبههای این نماز میباید برای خلیفه وقت دعا شود، اگرچه برای سلطان حاکم هم دعا میشود. حتی در دوران آل بویه که شیعه بودند، هم نام پادشاه در خطبهها میآمد هم نام خلیفه، بجز این نام خلیفه و سلطان نیز بر سکهها ضرب میشد. این نشان دهنده جایگاه بسیار مهم خلافت است.
جایگاه اردوغان در نزد مسلمانان چگونه است؟
واقعیت این است که صرف نیرومند بودن ترکیه کنونی، عموم مسلمانان با گرایش سیاسی - اسلامی را به زیر چتر او میآورد و نه تنها اخوانالمسلمین را. چراکه او واجد بسیاری از خصوصیاتی است که برای آنان ایدهآل است. به عنوان یک «حاکم فرامرزی» که عملاً همان خلیفه است. چهره او برای آنان تداعی کننده همان خلیفهای است که بدان اعتقاد دارند. از این دیدگاه بیش از آنکه او به دنبال آنها برود، آنها به سویش میشتابند.
دیگر مناطق اسلامی نیز این چنین است؟
آماری وجود ندارد. ولی شما از طریق کامنتهایی که نوشته میشود و به نوعی در مورد ترکیه و اردوغان است، میتوانید به نوعی افکار سنجی کنید.
میتوان گفت اکثریت قریب به اتفاق اعراب با گرایش دینی - سیاسی، سمپات ترکیه و اردوغان هستند.
اتفاقاً بر اساس کامنتهایی که مخالفان گروههای اسلامی - سیاسی مینویسند، میتوانید افکار سنجیتان را دقیقتر کنید. اینان این گروهها را مزدور اردوغان مینامند و متهمشان میکنند.
این بیشتر در میان مردم شان است یا رژیمهایشان؟
نه بین مردم است. ولی رژیمها، براساس مشکلات و منافع سیاسیشان است که به طرف ترکیه میآیند. فرض کنید در حال حاضر به دلایل مختلف رژیم الجزایر به سمت ترکیه تمایل زیادی دارد.
دشمن دشمن تو دوست توست؟
نه این سخنی قدیمی است. در حال حاضر دیگر مصداق ندارد، چرا که همه به یکدیگر وابسته و پیوسته شدهاند.
بههرحال برای کشوری مثل الجزایر که یک دعوای قدیمی سنتی با فرانسه دارد، ترکیه برایش یک فرصت بزرگی است. یا در مشکلش با مراکش که همیشه به سمت غرب بوده، باز برای او ترکیه یک پشتوانه مهم است. یا برای قطر در مقابل کشورهایی که او را تحریم کردند، واقعاً اگر ترکها نبودند، بعید نبود که با وجود پایگاه امریکاییها در قطر، بدان دستاندازی نظامی بکنند. لذا به هر صورت یک ترکیه نیرومند برای تعدادی از کشورها مهم است و به کمک او نیاز دارند.
این روندی که هماکنون ترکیه پیش گرفته چه چالشهایی پیشرویش است؟ مثلاً اینکه یک پایگاه نظامی در اختیار امریکا قرار میدهد درون خاک خودش و بعد از یک طرف تهدید به تحریم میشود، از یک طرف مثلاً عضو پیمان آتلانتیک شمالی میشود که برای مقابله با روسیه است و از یک طرف خرید و فروش سلاح با روسیه دارد. این مسائلی که به نظر تضاد در سیاستگذاری و روابطش با کشورهای دیگر دارد آیا نشان از عدم برنامه ریزی صحیح سیاسی است یا نشان از چالشهایی است که دچار آن است؟
خیر، چنین نیست. فقط به برخی از نکات اشاره میکنم. تمایل به تأثیرگذاری سیاسی و حضور نظامی ترکیه، عمدتاً طی دوران ترامپ است که اتفاق میافتد. هیچ کشوری به اندازه ترکیه از سیاستهای منطقهای ترامپ سود نبرد و این آمادگی را داشت که از شرایط ایجاد شده و بهتر است بگوییم از هرج و مرج ایجاد شده، بخوبی بهرهبرداری کند.
نکته دوم این است که ترکیه خیلی خوب مانور میکند. به اصطلاح خوب موجسواری میکند. یک نمونهاش را بگویم. لحن او نسبت به مکرون، لحن خیلی تندی بود. یعنی لحنی نیست که رهبران کشورها یکدیگر را این چنین خطاب کنند. او بعد از دفاع تلویحی مکرون از داستان کاریکاتورها گفت او باید به روانپزشک مراجعه کند. این خیلی تند بود و او سودش را برد. سودش را برد به این معنی که بسیاری از مسلمانها در حال حاضر چنین سخنان و مواضعی را دوست دارند. کسی که در مقابل غرب و یک قدرت غربی بایستد و او را تحقیر بکند، از نظر آنها مطلوب است. این بالاخره امتیازی بود که در افکارعمومی مسلمانها، لااقل گروههایی از مسلمانها، به دست آورد. به دنبال این جریان فرانسه سفیرش را فراخواند و اعتراض کرد. تا آنکه آن داستان جوان تونسی که سه نفر را در نزدیکی یک کلیسا کشت و کمی بعد از داستان آن معلم فرانسوی، اتفاق افتاد که ترکیه آن را محکوم کرد. فرانسه گفت به دلیل اینکه ترکیه این جریان را محکوم کرد، ما سفیرمان را میفرستیم به آنکارا.
چند روز پیشتر گفت که فرانسویها میباید از شر مکرون که بار سنگینی است برای آنها، خودشان را نجات دهند. این را گفت، ولی کمی بعد یکی از همکلاسیها و همدانشکدهایهای مکرون را به عنوان سفیر در پاریس معرفی کرد و عکسهای ایام دانشجویی این دو را که دست در گردن یکدیگر دارند، منتشر کرد. میدانید کاملاً مانور میکند. اول یک چیز سنگینی میگوید، بعداً به نوعی به صورت غیرمستقیم آن را جبران میکند.
بالاخره نمونه دیگرش در مورد عربستان است. مطبوعات ترکیه پس از تحریم اقتصادی عربستان، نه تنها مطبوعات بلکه یکی از مشاوران خود اردوغان مقاله خیلی تندی را علیه سعودیها نوشتند. بعد از اینکه سعودی ها در جریان زلزله اخیر کمکهای انسانی فرستادند بهنظرم همان مشاور بود که مقالهای نوشت و اینکه ما با وجود همه مسائل برادریم و همخانواده هستیم. به هر صورت خیلی سریع و بموقع مانور میکنند.
نکته دیگر اینکه به نظر میآید، آنها روند تحولات را میشناسند و در مسیر آن حرکت میکنند. خود را گروگان حرفها و مواضعشان نمیکنند.
با این توصیفات آیا ممکن است در آینده تکفیریها حتی با اردوغان بیعت کنند؟
با توجه به نکاتی که درباره اهمیت «قدرت» در تئوری خلافت گفته شد، بلی این امکان وجود دارد و با توجه به اینکه ایدهآل بسیاری از تکفیریها خلافت است، این امکان به مراتب بیشتر میشود. اما چنانچه گفتم مسأله فراتر از تکفیریهاست، همه کسانی را در بر میگیرد که طرفدار اسلام سیاسی در قلمرو اهل سنت هستند.
بــــرش
آیا در بین اهل سنت هم این مسأله استثنا دارد یا همه مانند هم فکر میکنند؟
استثنا در مورد سلفیان اهل حدیث است که حنبلی مسلک هستند. برای آنها آنچه مهم است اطاعت از اولی الامر نزدیک است. یعنی اولی الامر نزدیک به معنی آن کسی که حاکم کشورش است. اطاعت از او برایش واجب است. اینان عمدتاً در عربستان و برخی مناطق شیخنشینها هستند. به لحاظ اعتقادی آنها میباید همین بنسلمان را با وجود تمامی اقدامات غیر اسلامیاش، بپذیرند. یکی از اینان اخیراً گفته بود اگر او در جلوی تلویزیون مشروب بخورد و فسق و فجور مرتکب شود، باز هم او واجب الاطاعه است. این مقدار زیادی از آن مبانی فقهی و کلامی حنبلی و سلفی نشأت میگیرد.
پربازدیدترینهای روزنامه ها
سایر اخبار این روزنامه
# من - ماسک - میزنم
همه قوا باید برای افزایش وحدت ملی تلاش کنند
حمله به دولت روحانی فضیلت نیست
فیلتر کردن منطقی نیست
ای به تو زنده همه من
همه یاران یحیی
مشکل جابهجایی واکسن کرونا نداریم
ثبت جهانی نگارگری و آیین زیارت کلیسای تادئوس
مختصات ترکیه جدید
مولانا متعلق به تمام جهان است
کاری نکنیم که مردم از صندوق رأی ناامید شوند
بالهای سوخته فرشتههای سلامت
راهبردهای خنثیسازی و رفع تحریم
تحقق خیر عمومی از مسیر هماهنگی نه تقابل
دو پتانسیل پنهان
همدم مرگ پرستار زندگی
گـــزارش