نون . دال متهم جديد پرونده 32528

احسان آجورلو 
«وقتي كه آزموده داشت ادعانامه را مي‌خوند و ضد مصدق حرف مي‌زد، مصدق سرش روي ميز بود، گوش نمي‌كرد يا گوش مي‌كرد و توجهي نداشت».
«خاطرات ابراهيم گلستان از دادگاه مصدق»
آيا امروز براي دكتر مصدق مهم است كه مردم او را چگونه به يادآورند؟ در مقام يك قهرمان ملي يا يك فئودال زمين‌دار؟ براي او نامش در تاريخ اهميت داشت يا آنچه به ايران بخشيد؟ شايد اگر به عكس‌هاي دكتر مصدق در دادگاه نظامي نگاهي داشته باشيم پاسخي براي پژوهش‌هاي تاريخي بگيريم. او نه نگران خود كه نگران آينده است، توجهي به اكنون خود ندارد، او نگران نقطه‌عطفي در تاريخ معاصر است كه از آن لحظه آغاز خواهد شد. نگران سازماني به نام ساواك، سرخوردگي قشر روشنفكر و ارتجاع عوام مردم. به خاطر آوردن گذشته يا مرور آنچه پيش‌تر گذشته ا همواره با ترديد همراه است. اين امر كه تاريخ چگونه ثبت و ارايه مي‌شود  بنياني لرزان است. ثبت و دسته‌بندي امور و همچنين نحوه استفاده از آن در پژوهش‌ها همواره وابسته به نوع نگاه پژوهشگر و مورخ داراي موضع‌هايي عجيب و دور از واقعيت مي‌شود. از اين رو گذشته به مانند آينده در پشت يك پنجره غبار گرفته است كه به وضوح مشخص نيست چه در آن اتفاق افتاده است. امور تاريخي بزرگ مانند جابه‌جايي دولت‌ها و حكومت‌ها نيز همواره دستخوش اين موضع‌گيري‌هاي مورخين هستند. پرسشي كه در اين لحظه پيش مي‌آيد اين است كه آيا بايد براي هميشه پژوهش‌هاي تاريخي را كنار گذاشت به اين دليل كه نمي‌توان به واقعيت حقيقي دست يافت؟ پاسخ در قابل اين پرسش بايد به مانند آن راديكال باشد. اگر به دنبال واقعيت حقيقي هستيم هيچگاه به آن دست نخواهيم يافت، اما با با توجه به موضع و ديدگاه و جهان‌بيني مولف مي‌توان تا حدود زيادي براي تاريخ دريچه و لنز‌هاي متفاوت قايل شد و در نهايت طبق جهان‌بيني خود به نتيجه رسيد. اما آنچه ما را بر آن داشت تا اين باب را بگشاييم مستند «كودتا 53» ساخته تقي اميراني است كه در چهاردهمين جشنواره سينما حقيقت اين روزها توجه‌ها را به خود جلب كرده است. مستند درباره كودتاي 1953 يا همان كودتا 28 مرداد 1332 عليه دكتر مصدق نخست‌وزير وقت ايران است؛ موضوعي كه براي تمام ايرانيان آشناست. نه به اين علت كه اتفاق تاريخي مهمي است كه البته هست، بلكه بيشتر به اين علت كه اين اتفاق به يك تروما براي مردم ايران تبديل شده است؛ ترومايي كه يك افسوس و اندوه طويل را با خود همراه دارد. هرگاه  كشور در تنگنا قرار گرفته است همواره در گوشه ذهن به اين فكر كرديم كه اگر آن كودتا اتفاق نمي‌افتاد امروز موقعيت كشور طريقي ديگر داشت. در طول اين سال‌ها بارها پژوهشگران روي اين موضوع و ابعاد مختلف آن به پژوهش‌ها دست زده‌اند. فيلم‌ها، كتاب‌ها و پايان‌نامه‌هاي بسياري با محوريت كودتا 28 مرداد و شخص دكتر مصدق به سرانجام رسيده‌اند، اما همچنان آتش اين اتفاق در سينه پژوهشگران علوم انساني روشن است. اين خود مويد صحت ترومايي است كه ذكر شد. تقي اميراني مستندسازي كه در ايران ساكن نيست هم از اين تروما بي‌بهره نمانده است. او در مستند خود به سراغ سوژه‌اي رفته كه به قول خود تا كنون مورد توجه قرار نگرفته است. شخصي كه برنامه و نقشه اجراي كودتا را به دقت به نگارش درآورده و سپس با عوامل خود آن را اجرا كرد. همچنين با وسواس بسياري به دنبال اثبات اين امر مي‌گردد كه بريتانيا نقشي بسيار كليدي‌تر از ايالات متحده در اين كودتا داشته است. موشكافي و دقت نظر اميراني به عنوان پژوهشگر مي‌تواند بسيار مورد تمجيد قرار گيرد زيرا در امر ضرورت پژوهش او يك عنصر جديد را به موضوع اضافه مي‌كند. ضرورت پژوهش به دو نوع در مستندسازي رخ مي‌دهد. نخست اينكه بر پژوهش‌هاي پيشين عنصري و رويكردي اضافه شود. دوم اينكه تمام پژوهش‌ها مورد نقد قرار گيرد و به چالش طلبيده شود. اميراني با دقت در پژوهش‌ها به شخصي در سرويس اطلاعاتي بريتانيا برخورد مي‌كند كه مسوول اجرا كودتا در تهران بوده است. نورمن داربي‌شر شخصي است كه در حكم «رزباد» فيلم همشهري كين عمل مي‌كند. براي اميراني و عوامل فيلم، همچنين مخاطبان او تنها يك اسم روي يك كاغذ است. نه تصويري از او در دسترس است، نه اكنون زنده است. فقط يك اسم و مصاحبه‌اي كه پيش‌تر انجام داده است، در حكم حضور پررنگ و تاثيرگذار اوست. اما و اگرها اينجا راه خود را به مستند  باز  مي‌كنند.
 اكنون اجازه دهيد براي بررسي پژوهش تاريخي اين مستند به پل ريكور نظريه‌پرداز حوزه تاريخ رجوع كنيم. پل ريكور بيان مي‌كند چگونه پژوهش‌هاي تاريخي در يك دور هرمنوتيكي گرفتار مي‌شوند و هر چه تلاش مي‌كنند به واقعيت نزديك نمي‌شوند. ريكور معتقد است همواره جنبه‌اي از گذشته در اختيار ما نيست و ما همواره در تلاش هستيم تا آن را در حال بازنمايي كنيم. اين امر از طريق حافظه بايد صورت گيرد. اما نبايد اين را ناديده انگاريم كه حافظه بسيار خطاپذير است. بنابراين گذشته‌اي كه به واسطه حافظه برساخت مي‌شود قطعي و حقيقي نيست. اين جايي خود را نشان مي‌دهد كه خانم آليسون پژوهشگر مستند پايان امپراتوري كه داربي‌شر در آن مصاحبه كرده است و در نظارت نهايي پخش مصاحبه او از مستند حذف شده اصلا اين شخص را به ياد نمي‌آورد. خطاپذيري حافظه اينجا يك خلل در پژوهش ايجاد مي‌كند. اما ادامه مي‌دهيم. ريكور بيان مي‌كند براي فهم تاريخ و گذشته بايد از خاطره آغاز كنيم. خاطره فرد خاطره‌اي است كه فرد با آن مواجه شده يا آن را متحمل شده است. به همين قياس بايد مجموعه‌اي از خاطره‌هاي مشتركي بين گروهي وجود داشته باشد. بنابراين مردم از طريق اين خاطرات اعمال مشخصي را در گذشته به ياد مي‌آورند. يعني حافظه جمعي بر حافظه فردي مقدم است، زيرا ما در خانواده يا كشوري كه حافظه جمعي از پيش دارد به دنيا مي‌آييم. اما نكته اصلي اين است كه اين حافظه جمعي بايد توسط گزارش يا شهادت فرد يا افرادي تاييد شود. يعني حافظه جمعي مستقيم با حافظه فردي كاري ندارد اما براي تاييد خود و تاريخ‌نگاري به آن محتاج است. در اينجا اميراني به سراغ فيلمبردار پايان امپراتوري مي‌رود. او شخصي است كه به وضوح داربي‌شر را به خاطر دارد. خاطره فردي اينها به مدد خاطره جمعي مي‌آيد و تاييد مي‌كند كه داربي‌شر فردي بي‌پروا بود خاطراتي عجيب را به راحتي عنوان مي‌كرد. حال نوبت به ارائه اين خاطرات يا تاريخ مي‌رسد. از نظر ريكور. اين عمل سه مرحله را بايد پشت سر گذارد. 
1-برپاسازي و كاربرد بايگاني‌هايي كه نشانه‌اي از گذشته دارند. اين عمل به خودي خود عملي تفسيري است، زيرا بايگاني‌ها بدون پرسش‌هاي مورخان  قدرت تكلم  ندارند.


2- تبيين/فهم عمل تاريخ نگاري كه مورخان توسط آن واقعيت‌ها را به هم پيوند مي‌زنند. اين واقعيت‌ها بايد به  فهم ساختن  يك كنش بينجامد.
3- توليد متون درباره تاريخ‌نگاري صورت گرفته كه كاملا سخنورانه است بنابراين دوباره يك تفسير ديگر وارد تاريخ‌نگاري  مي‌شود.
زماني كه ماهيت تاريخ‌نگاري تفسيري باشد عمل تاريخ‌نگاري همانند حافظه با فراموشي عجين مي‌شود. واژه فراموشي كليد واژه اصلي در نظريات پل ريكور است. اين پروسه مستندنگاري به نوعي در حكم فراموشي نكته اصلي است. داربي‌شر و شخصيت او بازسازي مي‌شود. مصاحبه‌اي كه حذف شده  قرار است به تاريخ و اسناد تاريخي اضافه شود. چه عالي! اما اين اضافه شدن از فيلتر مصاحبه‌كننده اوليه رد شده است. اكنون از فيلتر مستندنگار دوم يعني تقي اميراني نيز عبور خواهد كرد. اين دو هر چه مطلوب و مورد تاييد موضع خود است را در دسته بندي قرار خواهند داد و اضافات را حذف خواهند كرد. اضافاتي كه شايد مورد تاييد آنان نيست، اما در تاريخ مي‌تواند تاثيرگذار باشد. همان‌گونه كه حذف كلي داربي‌شر توسط نهادنظارتي بريتانيا زماني اين عمل را انجام داده است. هرچند داربي‌شر با صراحت به نقش فعال خود در كودتا و قتل رييس شهرباني وقت اعتراف مي‌كند، اما قطعا در طول مصاحبه از خود يك ديو پليد براي مردم ايران نساخته است. اين اژدهاي جاسوس كه اكنون مورد نفرت ايرانيان قرار خواهد گرفت براي امور خود دليل و استنتاج داشته كه هيچ موردي از آن در مستند كودتا 53 ديده نمي‌شود. اين امر زماني بيشتر به چشم مي‌آيد كه اميراني قصد دارد يك ديالكتيك بين دو سوي كودتا ايجاد كند. اردشير زاهدي فرزند فضل‌الله زاهدي كه با سرنگوني مصدق نخست‌وزير ايران شد در برابر فرهاد ديبا برادرزاده دكتر مصدق. فرهاد ديبا از موضعي كاملا انساني و احساسي وقايع را تعريف مي‌كند اما در طرف مقابل اردشير زاهدي از هيچ‌گونه توهيني به مصدق فروگذار نيست. اين‌گونه موضع‌گيري در پژوهش تاريخي مي‌تواند در دسته نتيجه‌گيري دلخواه پژوهشگر باشد اما به عنوان سند رسمي تاريخي گوياي واقعيت حقيقي نخواهد بود. از سويي نقطه‌ضعف اصلي مستند 53 اتكاي بيش از اندازه به مستند و پژوهش‌هاي مستند پايان امپراتوري است. اغلب مصاحبه‌ها از آن مستند گرفته شده است، همچنين اغلب پژوهش‌ها كه از نوه دكتر مصدق به دست مي‌آيد مربوط به آن مستند است. در حالي كه ابتداي فيلم اميراني به يك كشو مملو از اسناد امنيتي سيا درباره كودتا دست پيدا مي‌كند كه مي‌تواند خيلي هيجان‌انگيزتر و جزييات بيشتري داشته باشد. اميراني از نقطه قوت پژوهش خود كه كشف مصاحبه حذف شده نورمن داربي‌شر است آنقدر ذوق‌زده مي‌شود كه تمام مسير پژوهش و فيلم را به سمت بريتانيا منحرف مي‌كند و انگار نه انگار كه در اين بين ايالات متحده هم نقشي در كودتا داشته است. نكته بسيار مهم‌تر اينكه توجه كامل اميراني معطوف به خارج از كشور است و نگاهي به تهران مخوف آن زمان ندارد. تهراني كه مي‌تواند با سرعتي باورنكردني رنگ عوض كند. محافظه‌كاري اميراني تا به جايي پيش مي‌رود كه از تنها از روي اسم كاشاني گذر مي‌كند. تنها با يك جمله ارتباط نزديك كاشاني با چماق‌داران تمام نقش او را در كودتا به اتمام مي‌رساند و هيچ اشاره‌اي به اسنادي كه توسط سيا در اين باره منتشر شد نمي‌كند. نورمن داربي‌شر توسط اميراني كشف نشد، او از بين پژوهش‌هاي تاريخي فراموش شده توسط مورخين و مستندنگاران بيرون كشيده شد و بخش زيادي از او نيز مجددا به فراموشي سپرده خواهد شد. چنين دسته‌بندي تاريخي است كه مورد توجه پل ريكور در كتاب تاريخ، خاطره و فراموشي قرار مي‌گيرد و ايده فراموشي تاريخ را متولد مي‌سازد.