روزنامه ایران
1399/10/02
هرگز نمیتوان گفت تاریخ اجتماعی ایران را میشناسیم
مریم شهبازی
خبرنگار
هنوز آن خاطره سالهای دور کودکی به یادش مانده، آن روزی که پدر خیره در چشمان غمآلودش گفت: «بهجای گریه کردن، تلاش کن و آنچه میخواهی را به دست بیاور!» و حالا سالهاست که آن دختر کوچک جای خود را به منصوره اتحادیه، یکی از مورخان صاحبنام کشورمان داده است؛ زنی که افزون بر سالها تدریس در گروه دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه تهران، بیتوجه به مشکلاتی که جامعه مردسالار پیش روی زنانی همچون او میگذاشت، سیوهفت سال قبل «نشر تاریخ ایران» را بهعنوان مؤسسهای تخصصی در حوزه تاریخ بنا نهاد؛ خودش نیز در جایگاه مورخ توانسته به گفته منتقدان بهدوراز هرگونه تعصب یا تفکرات قالبی برآمده از آثار مورخان غربی، دست به بازگویی بخشهایی از گذشته سرزمینمان بزند. به بهانه تجلیلی که بهتازگی از منصوره اتحادیه(نظام مافی) با عنوان «استاد خادم کتاب» انجامشده گپ و گفتی با او داشتیم؛ فرازهایی از زندگی این نویسنده، مورخ، استاد دانشگاه و ناشر را میخوانید. مورخی که مطالعه تاریخ را تنها خاص دانشجویان و محققان این حوزه نمیداند و حتی تأکید میکند:«باید تاریخ بخوانیم تا بفهمیم کشورمان چه روزگار پرفرازونشیبی را پشت سر گذاشته. باید تاریخ بدانیم تا درک کنیم عرق بهوطن چیست؟ باید بدانیم گذشتگانمان چه کردهاند تا بیشازپیش عاشق سرزمینمان شویم.» و حالا او در هشتاد وهفتسالگی خشنود است که بهواسطه کتابهایی که نوشته و حتی آثاری که در جایگاه ناشر به انتشار آنها کمک کرده «دیگر در تاریکی با خودش حرف نمیزند» و توانسته صفحات ناگفتهای از تاریخ را پیش روی همگان بگذارد.
گفتوگو را با سالهای کودکیتان شروع کنیم؛ برهه خاصی از تاریخ کشورمان که با جنگ جهانی دوم همراه شد و از سویی زندگی در خانوادهای با آن پیشینه تاریخی خاص که از گذشتهتان در دوره قاجار سراغ داریم!
برخلاف اغلب دختران آن روزگار من خوشاقبال بودم؛ والدینم تحصیل دختران را امری ضروری نمیدانستند اما وقتی دیدند علاقهمند هستم مانعتراشی نکردند، شاید مشوقم نبودند اما هرگاه که لازم بود حمایتم کردند. در این بین نگاه تربیتی پدرم نیز نقش مؤثری در شکلگیری شخصیتم داشت؛ از همان سن و سال کودکی وقتی بابت ماجرایی اندوهگین میشدم اصرار داشت که بهجای گریه، برای حل مشکلم تلاش کنم و تأکید میکرد که: «ضعیفه نباش.» و حالا که خاطرات آن سالها را مرور میکنم میتوانم تأثیر آن گفته پدرم را در شکلگیری مسیر زندگیام ببینم. مادرم بهرغم آنکه تنها یکی- دو سال مدرسه ژاندارک رفته و مابقی را در خانه درس خوانده بود اما در آن روزگار زن باسوادی به شمار میآمد؛ با اینکه برخوردار از تربیتی سنتی بود اما همیشه فرزندانش را به مطالعه تشویق میکرد. کتابخوانیام با آثار فرانسویزبان شروع شد چراکه سالهای بچگیام خبری از کتابهای فارسی مناسب کودکان نبود. پدرم هم علاقهمند تاریخ بود و مطالعه در خانهمان تقریباً کاری عادی بود. جو حاکم بر خانواده آنقدر بر من اثر گذاشته بود که پیش از یادگیری خواندن و نوشتن سراغ کتابخانه پدرم میرفتم؛ کتابها را برمیداشتم و آنها را ورق میزدم. اینها را گفتم که بدانید نمیتوانم منکر تأثیر فضای خانواده و از سویی امکانات مالی خوب در مسیری که سالهاست به آن مشغول هستم بشوم. بااینحال بزرگترین افسوس زندگیام این است که چرا هدفمند تحصیل نکردم.
در شرایطی که شما را یکی از چهرههای سرشناس تاریخنگاری و از سویی نشرمان میدانند چطور چنین افسوسی دارید؟
این افسوس از جهت آغاز تحصیلات و وقفهای است که میان فارغالتحصیلی از مقطع کارشناسی ارشد تا دکترای من رخ داد. اگر با هدف مشخصی قدم به دانشگاه گذاشته بودم جلوتر از حالا بودم. راستش تدریس و از سویی فعالیتم در عرصه نشر اتفاقی و بر اساس یکی- دو پیشنهاد رخ داد.
دوران دبیرستان و کارشناسی ارشد شما در انگلستان سپری شد؛ بلافاصله بعد از بازگشت به ایران تدریس را آغاز کردید؟
نه، بعد از اتمام کارشناسی ارشد بلافاصله بازنگشتم بویژه که چهار سال با همسر مصریام ساکن مصر بودم تا اینکه به ایران برگشتم و طلاق گرفتم. مدتی بعد مجدد ازدواج کردم و بعد از وقفهای طولانی و دوری از درس و کار برای تدریس به دانشگاه تهران رفتم. وقتی بهعنوان مربی برای تدریس در گروه تاریخ مشغول شدم همان ابتدای امر زندهیاد عباس زریاب خویی من را نصیحت کرد که: «اگر میخواهی جایگاه ماندگاری پیدا کنی تحصیلاتت را ادامه بده.» این جرقهای در زندگی من بود؛ باوجود یک دختر از همسر مصری و سه پسر از شوهر ایرانیام دوباره عازم انگلستان شدم و درجه دکتری گرفتم. این بار خیلی خوشحال بودم چراکه دیگر قدر آن را میدانستم.
نخستین سفرتان به انگلستان تحت تأثیر فضای حاکم بر خانوادههای طبقات بالای اجتماع بود که فرزندان خود را برای تحصیل به انگلیس یا فرانسه میفرستادند؟
بله و این فضایی بود که بعد از اتمام جنگ جهانی دوم شکل گرفت؛ البته اغلب پسران خود را میفرستادند. والدینم درباره برادرم چنین تصمیمی گرفتند و مادرم تأکید داشت نمیخواهد تفاوتی بین دختر و پسر قائل شود، من را که بچه اول بودم نیز راهی کرد. مدرسهای که ابتدای امر در نظر گرفتند در سوئیس بود؛ برای ثبتنام رفتیم که مادرم متوجه شد مدرسهای مختلط است، او که ترجیح میداد من در مدرسهای دخترانه درس بخوانم پشیمان شد؛ بنابراین عازم انگلستان شدیم که آن زمان مدرسههای شبانهروزیاش مشهور بود.
شما تأکید دارید که تحصیلاتتان از ابتدا هدفمند نبوده؛ فکر میکنید اگر جدیتر در این مسیر گام میگذاشتید جایگاه علمیتان چقدر متفاوت از امروز بود؟
نمیدانم، قابل پیشبینی نیست. اما از روزی که تدریس در دانشگاه را شروع کردم جدی شدم. هرچند که در کنار کار، مسئولیتهای عادی زندگی از قبیل رسیدگی به بچهها را هم داشتم.
اما چرا تاریخ؟ این به پیشینه خانوادگیتان بازمیگردد؟
به هرحال خانواده بیتأثیر نبوده، مادرم از خانواده فرمانفرمائیان بود که همواره در عرصه سیاست حضوری جدی داشتند.
و البته از نوادگان مظفرالدین شاه.
بله، مادربزرگ مادرم دختر مظفرالدین شاه بود که او هم نوه امیرکبیر به شمار میآمد. بنابراین صحبتهای تاریخی در خانهمان اتفاق عجیبی نبود؛ هرچند که در دوره پهلوی صحبت از خانواده فرمانفرمائیان دیگر تابو بود و میان خود خانواده هم کمتر حرفی زده میشد. بااینحال سخن گفتن درباره وقایع تاریخی و قاجاریه درمیان بود حتی اگر حرفی هم زده نمیشد برخی وسایل خانه یادگاری از روزگار گذشته بود، بهعنوان نمونه در خانهمان دو مبل به سفارش مظفرالدین شاه قرار داشت. خانواده پدریام بهجای سیاست اهل تجارت بودند با اینحال پدرم علاقه بسیاری به تاریخ داشت.
پدرتان هم تحصیلات دانشگاهی داشتند؟
فارغالتحصیل رشته اقتصاد از دانشگاه آکسفورد بود اما کار نمیکرد. آن دوران اعیان فقط وقتی شغلی را میپذیرفتند که سطح بالایی داشته باشد، همچون وزارت خارجه و... پدرم وقتی به ایران بازمیگردد ریاست یک بانک به او پیشنهاد میشود اما به خاطر آنکه حقوقش را ناچیز میدانسته نمیپذیرد. هرچند که بعدها افسوس آن را میخورد. خانواده مادرم از سمت مادریاش نیز از خانواده نظامالسلطنه بودند که آنها هم سیاسی بودند؛ بنابراین کودکیام از نظر فرهنگی و توجه به تاریخ غنی بود. نمیدانم! شاید اگر شرایط حاکم بر خانواده من را سمت تاریخ نمیکشاند ادبیات را انتخاب میکردم. هرچند از آنجاییکه دوازدهسالگی به انگلستان رفتم، نه فارسی و نه انگلیسیام چندان قوی نبود و نمیتوانستم تسلط چندانی به ادبیات پیدا کنم. شاید اگر در ایران بزرگ شده بودم شرایط متفاوتی میشد، بخصوص که ادبیات همیشه برای من جاذبه داشته است.
دوره تحصیل شما در ادینبورگ همزمان با سالهای تدریس «پُل اِلوِل ساتن» ایرانشناس مشهور بوده؛ گویا در کلاسهای او هم حضورداشتهاید!
بله، ساتن علاقه بسیاری به ایران و ایرانیان داشت، آنقدر که حتی برای دورهای عازم ایران و مشغول کار در شرکت نفت میشود. آشناییام با ساتن به دوره کارشناسی ارشد تاریخ بازمیگردد؛ برای فارغالتحصیلی باید چهار زبان میدانستم، خواندن لاتین، انگلیسی و فرانسه که اجباری بود. بنابراین تصمیم گرفتم فارسی را بهعنوان زبان چهارم انتخاب کنم که آن زمان تدریساش را ساتن برعهده داشت. همین بهانهای برای آشنایی بیشترم با او شد که بیاغراق مرد بسیار ایراندوستی بود؛ درست نقطه مقابل «آن لمبتون»، دیگر ایرانشناس مشهور انگلیسی که سیاست دوستانهای در برابر ایران نداشت و از همین بابت هم با ساتن مشکل داشت.
آشنایی با چنین ایرانشناسان مطرحی چقدر در زندگی کاریتان اثرگذار بوده؟
تخصص فعلی من درباره بخشی از تاریخ کشور خودمان است اما آن زمان تنها ارتباط من با ساتن برای درس فارسی بود و من با او آثار کلاسیک فارسی همچون سعدی و حافظ را میخواندم. این دوستی ادامه پیدا کرد و بعدها که تصمیم به ادامه تحصیل در مقطع دکتری گرفتم نامهای به ساتن نوشتم و از او راهنمایی خواستم.
چطور شد که با زنده یاد «صادق نظام مافی» که او را بهعنوان پدر پزشکی هستهای ایران میشناسند ازدواج کردید؟ بویژه که دنیای کاری و تحصیلیتان به نظر خیلی متفاوت است!
صادق نظام مافی پسردایی مادرم بود؛ از بچگی یکدیگر را میشناختیم. شاید حرفهاش متفاوت از من بود اما علاقه بسیاری به تاریخ داشت.
انتخاب تاریخ برآمده از شرایط خانوادگیتان بود؛ اما چرا مطالعات تان را بر دوره تقریباً هشتادسالهای از قاجار متمرکز کردید؟
من به این دلیل دوره قاجار را انتخاب کردم که به نظرم خیلی ملموس است. چه به سبب عکسهایی که از آن دوره باقیمانده و چه اسناد و حتی بناهایی که در دسترس هستند. اما نکته دیگری که تا به امروز دربارهاش سخنی نگفتهام و بیاغراق آن را بزرگترین شانس زندگیام میدانم اسنادی هستند که از سوی خانوادههای نظام مافی، نظامالسلطنه و فرمانفرما به دستم رسید.
اسناد سیاسی؟
همه نوع سندی میان آنها هست؛ اسناد مالی، دولتی، خصوصی، مکاتبات میان حاکمان و مردم، نامههای مردم عادی به حاکمان و غیره.
اهمیت این اسناد بیشتر از چه بابت است؟
بررسی و مطالعه این اسناد منجر به کسب اطلاعات بیشتری درباره زندگی اجتماعی آن دوران میشود؛ آنقدر تعدادشان زیاد است که استخراج اطلاعات و تحلیل آنها حداقل پنجاه سال زمان میبرد. طی این سالها با صرف زمان بسیار توانستهام فقط چند کتاب با استفاده از اطلاعات آنها منتشر کنم؛ برخلاف چیزی که ممکن است به نظر برسد کار دشواری است.
شرایط نگهداری از این اسناد دشوار نیست؟
اصل اسناد را به مرکز اسناد مجلس شورای اسلامی اهدا کردهام، نگهداری از اسناد قدیمی شرایط خاصی را طلب میکند که تنها مراکز تخصصی امکان آن را دارند. آنان هم در عوض اسکن اسناد را در اختیارمان گذاشتند تا همچنان قادر به ادامه مطالعات خود باشیم.
اسنادی که از سالها قبل در اختیارتان قرارگرفتهاند، اغلب اجتماعی هستند. با اینحال چرا ابتدای فعالیت تان با مطالعه درباره تاریخ سیاسی همراه میشود و بعدتر به تاریخ اجتماعی متمایل میشوید؟
زمانی که من آغاز به تحقیق کردم این اسناد هنوز در دسترسم نبود، ولی باید اضافه کنم که تاریخ سیاسی جدا از تاریخ اجتماعی نیست و چندان نمیتوان این دو را از یکدیگر جدا کرد. از سوی دیگر آنچه تا به امروز درباره تاریخمان نوشته شده سیاسی بوده، قاجار دورهای تقریباً 130 ساله است که نمیتوان آن را تنها یک دوره دانست. دوره مطالعاتی خاصی که من انتخاب کردم بیشتر از اواخر قاجار تا اوایل پهلوی را شامل میشود. فراموش نکنید که خیلی اوقات وقایع اجتماعی و سیاسی مرتبط با یکدیگر رخ میدهند که مطالعه همزمان آنها، درک ما از نقاط مبهم تاریخ را افزایش میدهد. طی همه این سالها رعایت مسألهای مدنظرم بوده، اینکه اگر سراغ بررسی فلان شخص رفتهام، همزمان به شرایط اجتماعی و تحولات همدوره او در کشور هم توجه کردهام.
البته وقایع جهانی مرتبط با شخص یا دوره موردنظر را هم مطالعه کردهاید!
بله، به هرحال نمیتوانیم سراغ فرد یا برههای از تاریخ کشورمان برویم بیآنکه تحولات داخلی یا خارجی همدوره آن را بررسی نکنیم. اما نکته دیگر، برای تقسیمبندیهای تاریخی که نباید بیتوجه از آن عبور کرد، ضرورت بررسی دورههای زمانی بر اساس تحولات است. همین دوره قاجار از جهت تحولات مختلفی قابل تقسیمبندی و بررسی است. از فتحعلی شاه تا احمدشاه، دنیا و بهتبع آن کشورمان با تحولات بسیاری روبهرو شده؛ تلگراف آمده، راهآهن ساخته شده و حتی برق و گاز به زندگی مردم راهیافته و ارتباطات میان افراد و جوامع شکل دیگری پیدا کرده است. اینها را گفتم که بدانید حتی بعد از پیروزی انقلاب، طی چهل سال اخیر هم با تحولات مختلفی روبهرو شدهایم! این مسأله مهمی است که مورخان جوان همان ابتدای راه باید به آن توجه داشته باشند.
زمان وقوع تحولاتی همچون کودتای 28 مرداد درانگلستان بودید؟
نه، زمان تعطیلات ایران بودم. تابستانها ساکن ده رستمآباد، محلی در نزدیکی فرمانیه بودیم. من و خانوادهام هم تمام آن روزها در جریان وقایع بودیم؛ چه از طریق تلفن و چه رفتوآمدها. آن روزها خانمی انگلیسی که به تدریس زبان مشهور شده بود و هنوز هم نمیدانم واقعاً چهکاره بود، به خانه مادربزرگم آمد و چند روزی ماند. میگفت در خانه خودش احساس ناامنی میکند. همان موقع در ده این حرف پخش شد که خانمبزرگ فلانی را در خانهاش پنهان کرده است. حتی به خاطر دارم آن روزها شاه که رفت، پسر نصرت الدوله، یکی از بستگانمان به پدرم پیشنهاد کرد برویم یکی از قصرها را بخریم و تبدیل به هتل کنیم. پدرم توجهی نکرد و 2 روز بعد هم شاه بازگشت!
جالب است که باوجود پیشینه خانوادگیتان هرگز به فعالیتهای سیاسی روی نیاوردید!
دوران جوانی من هم اتفاقاً با تفکرات ایدهآلیستی سپری شد؛ آنقدر که معتقد بودم ثروتمندان باید بخشی از دارایی خود را ببخشند تا فقرا و طبقه محروم جامعه زندگی بهتری پیدا کنند. گمان میکردم با چنین راهکارهایی میتوان همهچیز را درست کرد، اما علاقهای به حضور در محافل و انجام اقدامات سیاسی نداشتم؛ بخصوص که هنوز محصل بودم. البته ناگفته نماند که مادرم هم بشدت نگران بود که به سمت فعالیتهای سیاسی نروم بویژه سرنوشت «مریم فیروز»، عمه خودش را دیده بود؛ فیروز از چهرههای سیاسی سرشناس حزب توده در دوره پهلوی به شمار میآمد که به اعدام محکوم شد. مادرم آنقدر ترسیده بود که گفت: «هرگز حق نداری به سمت سیاست بروی.»
چطور شد که سر از کار نشر درآوردید؟
ماجرا به تعدادی سند و از سویی خاطرات بهجای مانده از «حسینقلی خان نظامالسلطنه مافی» بازمیگردد؛ نوه ایشان از دوستان صمیمیام بود که روزی گفت: «بیا خاطراتی که از او باقیمانده را ببین.» به نظر آمد که کتاب فوقالعادهای خواهد شد، بنابراین تصمیم به انتشار آن گرفتیم. پسر ایشان که متأسفانه فوت کرده پیشنهاد تأسیس انتشاراتی خانوادگی را مطرح کرد. از آنجاییکه دانشگاهها تعطیل شده بود و تقریباً بیکار بودم، استقبال کردم. از همان ابتدا با همکاری دوستانی همچون «سیروس سعدوندیان» نشر تاریخ ایران را بنا نهادیم؛ دوست باتجربه و باسوادی که بخشی از کارها را به عهده گرفت. نخستین کتابی که منتشر شد همین خاطرات ارزشمندی بود که گفتم. بعد از انتشار کتاب خاطرات «حسینقلی خان نظامالسلطنه» باوجود سختیهای بسیار کار را رها نکردیم؛ آن هم مشکلاتی با انواع و اقسام مختلف! از مسائلی که ممیزی پیش رویمان میگذاشت تا گرفتاریهای مالی و فروش نرفتن برخی آثار. به هرحال شرایط فروش کتابهای تخصصی متفاوت از آثار عمومی و داستانی است. حالا بماند که در دورههایی همچون جنگ، حتی کاغذ هم گیرمان نمیآمد. بااینحال بهمرور نشر تاریخ ایران شناخته شد و از آن روزی که فهمیدم دیگر مؤسسهای بینامونشان نیست، آن حس گذشتهام را که فکر میکردم در تاریکی با خودم حرف میزنم ، ندارم. جایگاهی که امروز در این نشر با همراهی دیگر دوستان به دست آوردهایم برای من بسیار ارزشمند است.
حالا که بحث نشر «تاریخ ایران» به میان آمد از این بگویید که بالاخره شما نخستین ناشر زن ایران هستید یا خانم شهلا لاهیجی؟ هر دو مؤسسه نشر «تاریخ ایران» و انتشارات «روشنگران و مطالعات زنان» سال 62 تأسیس شدهاند!
نمیدانم. اتفاقاً این حرفی است که همیشه با خانم لاهیجی داریم؛ اینکه ایشان ابتدا شروع کردهاند یا من! معلوم نیست. تقریباً همزمان است. خانم لاهیجی عزیز میگوید من اولین ناشر زن هستم و من هم این عقیده را نسبت به خودم دارم. هرچند که در نهایت فرقی هم ندارد ایشان هم ناشر بسیار خوب و موفقی هستند.
شما طی برههای از تاریخ اجتماعی کشورمان وارد کار نشر شدید که هنوز حضور زنان را در این عرصه برنمیتابیدند. شرایط بهگونهای بود که مشکلاتی بیش از مردان پیش رویتان باشد؟
نشر در آن سالها کار مردانهای به شمار میآمد؛ آنقدر که وزارت ارشاد تأکید کرده بود برای انجام کارها باید نماینده مرد بفرستیم. ابتدا یکی- دو ناشر زن بودیم که قدم به کار کتاب گذاشتیم؛ مابقی اغلب زنانی بودند که انتشارات همسران آنان بسته شده بود و برای بقای کار باید بهناچار امتیاز دیگری به نام خودشان میگرفتند. با اینحال زنان کمکم به عرصه نشر هم نظیر دیگر مشاغل راهیافتهاند. البته پیشتر در کار نشر تایپیست و منشی زن فعالیت داشت اما هنوز به چاپخانهها راه نیافته بودند و این پدیدهای است که بعد از انقلاب رخ داد. حضور فعال زنان در بخشهای مختلف، امکانی است که از طریق انقلاب فراهم شد. پیش از آن تنها دختران و زنان اقشار معدودی از جامعه تحصیلات عالی داشتند ولی امروز اینطور نیست؛ اینها مسائلی است که نمیتوان نادیده گرفت. آنچه الان شما میتوانید ببینید و انجام بدهید دستاورد یک تحول اجتماعی برآمده از انقلاب است. زنان طی این سالها کمکم خودشان را باور کردند که این جهش بزرگی است.
کمی بیشتر از مشکلاتی که بهعنوان ناشر زن پیش روی شما قرار گرفت بگویید.
خب بحث گوشه و کنایه شنیدن که در میان بود؛ حتی از دوستان و افرادی با سطح تحصیلات بالا! اما اغلب مشکلاتی که در نشر پیدا کردم ربطی به زن بودن من نداشت و برآمده از شرایط نشر و کشور بود. نمیدانم شاید اینکه هیچگاه مشکلات را بهپای جنسیتم نگذاشتهام به همان تفکر پدرم بازگردد و اینکه تفاوتی میان دختر و پسر قائل نمیشد. همانکه میگفت: «گریه نکن! مشکلت را حل کن.» بنابراین من هرگز فکر نکردم که خب تا اینجا که آمدهام برای یک زن کافی است. زن یا مرد بودن برای من ملاک نبود، من طی همه این سالها تنها بهعنوان یک مورخ، استاد دانشگاه و ناشر تلاش کردم و البته با سختیها و بیمهریهای زیادی هم دست و پنجه نرم کردم که چهبسا مردها هم تجربه کرده باشند.
بازگردیم به بحث اسنادی که از خانواده خودتان و همسرتان به دست شما میرسد و مبنایی بر تأسیس این مؤسسه نشر میشود؛ تا به امروز موفق به انتشار چه میزان از این اسناد شدهاید؟
بخش اعظمی از آنها هنوز منتشر نشده و کار بسیاری میطلبد. باید تأکید کنم که سرپا نگهداشتن این نشر تنها کار من نبوده، حتی اغلب کتابهایی که خودم نوشتهام هم اگر روی جلد آنها را ببینید با همراهی برخی دوستان و همکاران بوده که نام آنها را حتی از مرحله تایپ هم درج کردهام. طی این سالها جوانان بسیاری اینجا آمدهاند، کار یاد گرفتهاند و برخی به کشورهای دیگر رفتهاند.
همچنان هم از جهت تجربه و دانشی که کسب کردهاید پذیرای جوانان علاقهمند هستید؟
بله، تا جایی که شرایط اجازه بدهد. آتیه از آن جوانان است و ما باید همهگونه کمک و راهنماییشان بکنیم.
باوجود کارهای متعددی که از سوی مورخانی همچون شما انجام شده هنوز هم تاریخ اجتماعی ایران را دنیایی ناشناخته میدانید؟
بله، ایران سرزمینی بزرگ با اقوام، فرهنگها و ادیان مختلف است؛ از طرفی طبیعت متنوعی دارد که همه اینها منجر به شکلگیری جامعهای با ویژگیهای متفاوت و زیبا شده است. متأسفانه کار چندانی درباره تاریخ اجتماعی کشورمان نشده، مشکل زیاد است بخصوص که اسناد چندانی در دست نداریم. درباره همین دوره تاریخی قاجار که زمان چندانی از آن نگذشته نیز اطلاع کاملی نداریم؛ بنابراین هرگز نمیتوان گفت که تاریخ اجتماعی ایران را میشناسیم.
پس بخشی از بیخبری از تاریخ گذشتهمان بههرحال باقی میماند!
بله؛ البته تاریخ پایانی ندارد، همیشه این امکان هست که اسناد تازهای پیدا شود یا تفسیر جدیدی از وقایع گذشته ارائه گردد. امیدوارم کار جدی برای اسنادی که هنوز از میان نرفتهاند انجام شود. بخش عمدهای از مدارکی که امروز برای ما باقیمانده از قاجار و بهندرت هم از صفویه هستند. متأسفانه حتی برخی اسنادی که در دست داریم بد فهرستنویسی شدهاند آنقدر که ممکن است فلان سند بهجای اشتباهی رفته باشد؛ این قبیل اشتباهات منجر به از میان رفتن اسناد برای همیشه میشود. یکی دیگر از مشکلات فعلی، همراهی نکردن سازمانهایی است که اسناد را در اختیاردارند و به دلایل مختلف حاضر به همکاری نیستند.
در عرصههای پژوهشی تاریخ تا چه اندازه با ضعف روبهرو هستیم؟
آنطور نیست که بگویم خبری از پژوهشگران و محققان جدی و خوب نیست؛ تاریخ نیز مانند دیگر مشاغل هم برخوردار از افرادی است که جدی کار میکنند و هم آنهایی که بیتوجه به دانش لازم قدم به این عرصه میگذارند. این روزها شاهد فعالیت انجمنها و تشکلهای مختلفی هستیم؛ البته نه اینکه بگویم عالی کار میکنند. بعضی از پایاننامههای کارشناسی ارشد دانشجویان چندان اصولی نیستند که نشأت گرفته از دلایل مختلفی برآمده از خود دانشگاهها است. با اینحال کارهای خوبی از جوانان دیدهام و به آینده امیدوار هستم. معتقدم که تاریخ طی این دههها رشد زیادی کرده چراکه وقوع انقلاب در هر کشوری تاریخنگاریاش را تکانی جدی میدهد.
استاد اتحادیه، بهعنوان یک مورخ که درباره بخشهایی از دیروز سرزمین مان مطالعه و تحقیق کرده آینده را چطور میبیند؟ بویژه با شرایط نامطلوبی که این روزها چه از منظر اقتصادی و چه بهواسطه تحریمها دچار شدهایم!
تجربه شخصی خود من از مطالعه درباره تاریخ و شخصیتهای تاریخی این است که مشکلات تنها خاص این دوره نیستند؛ وقتی درباره گذشته بخوانید متوجه میشوید که جوامع همواره با مصایب و سختیهای متعددی روبهرو بودهاند. اتفاقاً یکی از مهمترین دلایلی که معتقدم باید تاریخ خواند همین است که میفهمیم این سرزمین در هر دوره مشکلات خاص خود را داشته است؛ بویژه که ایران در موقعیت خاصی واقع شده و همسایههایی دارد که طی تاریخ مشکلات متعددی برای منطقه رقم زدهاند. حسن تاریخ به همین امیدبخشیهای آن است؛ البته نه اینکه بگویم تکرار میشود اما نشان میدهد که هیچچیزی دائمی نیست.
این روزها چه میکنید؟
چند ماهی میشود که روی اسنادی درباره سرمایهگذاری تجار روی زمینهای شهر تهران کار میکنم. این اسناد اقتصادی مرتبط با اسناد اتحادیه، تجارتخانه پدربزرگم هستند. برههای از دوره پادشاهی رضاشاه بعد از جنگ جهانی اول که تجار به اجبار تصمیم میگیرند به کار مستغلات و خریدوفروش زمین روی بیاورند. از طریق این اسناد میتوان تأثیر اتفاق مذکور را در تحول تهران مشاهده کرد. هنوز اسناد بسیاری در دست دارم که باید درباره آنها کار شود. یکی از بزرگترین آرزوهای من این است که فعالیت «نشر تاریخ ایران» حتی بعد از من هم ادامه پیدا کند و همه این اسناد منتشر شوند تا محققان بتوانند به آنها دسترسی پیدا کنند.
و در آخر از این بگویید که مؤسسه نشرتان چه کتابی آماده انتشار دارد؟
کار کتاب خاطرات «حسین عدل»، سردبیر کیهان در دوره پهلوی به پایان رسیده که بزودی برای مجوز نشر به ارشاد میفرستیم. «مهمانخانه بیوههای جوان» هم کتابی درباره زنان داعش است که کار آن هم تمام شده؛ البته کتاب دوم پیشتر منتشر شده اما ترجمه تازهای از آن انجامشده و باید دوباره مجوز بگیرد.
سایر اخبار این روزنامه
# من - ماسک - میزنم
نباید اجازه دهیم «پژوهش» جناحی و تبلیغاتی شود
هرگز نمیتوان گفت تاریخ اجتماعی ایران را میشناسیم
دفاع از جمهوریت
بررسی احتمال بازگشت امریکا به برجام
لغو پروازها از انگلستان به ایران با شیوع گونه جدید کرونا
طلوع زندگی پس از کرونا
AFC دایی را دعوت کرده ولی شرایط مدیریت فوتبال ما را نمیداند
شوخی بزرگ با تور یک میلیارد تومانی به مقصد آنتالیا
باز شدن درهای حمام شاهزادهها به روی مردم پس از 46 سال
به دنبال حقوق شهروندی
تأملی حقوقی در جایگاه قانونی رئیس جمهوری