روزنامه شرق
1399/10/04
از عباسمیرزا نایبالسلطنه تا عباس دوران
از عباسمیرزا نایبالسلطنه تا عباس دوران ای بیگانه به من بگو که چه باید بکنم تا جان تازهای به ایرانیان بدمم«عباسمیرزا نایبالسلطنه»
ایران، نه بهعنوان یک کشور که در بخشی مهم از کره زمین قرار دارد؛ بلکه بهعنوان پدیدهای بینظیر یا کمنظیر تکهای بزرگ از تمدن بشری است. ایران کشوری است که علاوهبر مرزهای جغرافیایی امروز و دیروزش، با مرزهای فرهنگی و تاریخیاش هم هویتی بزرگ دارد. ایران در بلندای تاریخ فرازوفرود بسیار دیده است. سرزمینی با تنوع مثالزدنی از اقوام و زبانها و گویشها که در دل خود بخشی از هویت زمینِ متمدن را حمل میکند. این سرزمین گاه در اوج بوده و خوش درخشیده، گاه در رکود بوده و بر آن تاختهاند. خم شده؛ اما نشکسته است و صد البته پیشینه بلندی که دارد، نخواهد گذاشت در آینده هم در هم بشکند. در این مقاله قصد داریم نگاهی بیندازیم به گوشهای از تاریخ معاصر کشورمان که همزمان روشنی و تاریکی را در خود جای داده است. بخشی از تاریخ که اگر در یک سوی آن زخم التیامناپذیر جدایی قسمتی از خاک ایران بود و گویی اندامی را از بدن و فرزندی را از والدینش جدا کردند، در سوی دیگرش عزمی برای ایستادن بود، ساختن و ازدستندادن یک وجب از خاک کشور. در این رهگذر میخواهیم درمقایسهبا اهمیت زیاد موضوع، نگاهی مفید و مختصر داشته باشیم به نقش فناوری در تحولات ایران، از دوره «عباسمیرزا نایبالسلطنه» تا «عباس دوران».
جنگهای ایران و روسیه
«نادرشاه افشار» را میتوان آخرین سردار نامآور ایرانی خواند که نهتنها تمامیت سرزمینی ایران را یکپارچه نگه داشت؛ بلکه به نیروی شمشیر و قوای نظامی خاک ایران را وسعت بخشید. «نادرشاه» جنگاوری بود که این ظفرمندی را در سایه چند چیز به دست آورد. نخست اینکه فردی جنگاور و دلیر بود. دوم اینکه دست به اصلاحات قشون زد و نظمی را در لشکر و کشور برقرار کرد؛ اما نکته دیگری هم در پیروزی «نادر» دخیل بود. در زمان «نادرشاه»، نسبت به رقبایی که با آنها در نبرد بود، از ضعف نظامی، مشتمل بر تکنیک و تاکتیک و ادوات، خبری نبود. قشونهای نظامی کشورها در تعداد نیرو متفاوت بودند و اگرچه ابزار نبرد گاهی تفاوت داشت، هر دو طرف از یک سطح قابل قیاس فناوری برخوردار بودند. بنا بر دلایلی که خود به مقالهای طولانی نیاز دارد، پس از «نادرشاه» ایران دیگر آن اقتدار را به خود ندید؛ اما پیروزیهای «نادرشاه» تأثیر چشمگیری در صحنه سیاست ایران داشت که نمونه کوچک آن احیای غرور ملی ایرانیان بود. کمی جلوتر بیاییم و به دوره قاجار برسیم. اجازه دهید قبل از ادامه بحث نکتهای مهم را بگوییم. اساسا در ایران روندی ضدپژوهشی وجود دارد که حکومت پسین، حکومت پیشین را تمام و کمال منفور و سیاه نشان میدهد. درباره قاجارها نیز چنین اتفاقی رخ داده است. نگاه سراسر سیاه به قاجارها در دوره پهلوی اول مرسوم شد. شکی نیست که در دوره قاجار رویدادهای تلخ زیادی رخ داد و دودمان قاجار در موارد بسیاری نالایق بودند؛ اما نگاه سراسر تیره باعث میشود نتوانیم عوامل واقعی ایرادها و خطاهای دودمان قاجاری را ببینیم؛ همچنان که اقدامات مثبت آن را هم نخواهیم دید. به طور کلی نگاه علمی و موشکافانه به روند تاریخ با تعصب و سیاهنمایی در تضاد است. دوره قاجار و بهویژه دوره «فتحعلیشاه قاجار»، دوره شگفتانگیزی از تاریخ است. از یکسو در اروپای قرن نوزدهم نوزایی رخ داده است. ریاضیات مشتمل بر حساب دیفرانسیل و انتگرال و نیز معادلات دیفرانسیل، فیزیک مشتمل بر اپتیک و الکترومغناطیس و ترمودینامیک و مکانیک نیوتنی و تحلیلی پیشرفت چشمگیری کرده بود و سنگ بنای صنعتیشدن را گذاشته بود. پزشکی بسیار پیشرفته بود و زیستشناسی و متالورژی هم پیشرفت کرده بود. به واسطه همین پیشرفتها جمعیت اروپا افزایش یافته بود و از یاد نبریم که «مالتوس» اروپا را از بحرانی مهم آگاه کرده بود: بحران کمبود منابع غذایی درپی افزایش جمعیت؛ اما در اینسو، در ایران، ایرانی که حالا امپراتوری ضعیف شده بود، اوضاع طور دیگری بود. گزارشها حاکی از این است که حکومت و ملت آن زمان ایران توان اقتصادی، نظامی و بینالمللی لازم را برای ایفای نقشی درخور ایران نداشت. بدون هیچ تعارفی باید بگوییم ایرانیها هیچ اطلاع دقیق و درستی از اوضاع زمانه نداشتند و از قافله انقلاب علمی و صنعتی جا مانده بودند. در ایران حتی مدارس مدرن شکل نگرفته بودند؛ چه برسد به دانشگاه و پلیتکنیک. اینکه چرا ایرانیها جا مانده بودند، موضوع مقاله ما نیست، اما بهتازگی یکی از پژوهشگران تاریخ علم کشورمان نظریهای ارائه کرده که براساسآن، ایران عقب نمانده بود؛ بلکه غرب خیلی سریع بهپیش رفته بود. این نظریه مورد قبول نویسندگان مقاله حاضر نیست و بر این باور هستیم باید ریشههای کندبودن و ایستایی پیشرفت علمی و صنعتی ایران بررسی شود. با این دانستهها به موضوع جنگهای ایران و روسیه برویم. ایران و روسیه هر دو کشوری بودند با پیشینه امپراتوری، با این تفاوت که ایران قدمتی بیشتر دارد. در دو مقطع ایران و روسیه وارد جنگ شدهاند. یکی در دوره صفویه که میتوان در حالت کلی ایران را فاتح جنگ دانست. دلیل فاتحبودن هم در نظم قوای ایران بود و فرماندهان کارآزموده و همترازی نسبی فناوری استفادهشده در جنگ. مقطع بعدی جنگهای ایران و روسیه در دوره قاجار رخ داد و در مجموع دو کشور بیش از 10 سال با هم جنگیدند. بازه زمانی آغاز نخستین جنگ تا اتمام آخرین جنگ هم تقریبا 25 سال به درازا کشید. هیچ ایرانی را نمیتوان یافت که نام دو قرارداد یا عهدنامه ترکمنچای و گلستان را نشنیده باشد. نزد ایرانیان این قراردادها نشانهای از تحقیر هستند و کماکان هم در ادبیات روزمره استفاده میشود. این رویکرد همان تأثیر سیاسی پیروزی و شکست نظامی است. تا آنجا که در زمانهای که نزدیک به 200 سال از زمان انعقاد عهدنامه ترکمنچای میگذرد، مخالفان قرارداد «برجام» از آن به نام ترکمنچای هستهای یاد میکنند؛ اما نگاه علمی با واژگان احساسی سروکار ندارد و درپی چرایی و چگونگی عهدنامههایی است که در نهایت منجر به جدایی بخشی از خاک میهن شد. لازم است درباره این جنگها چند نکته را یادآور شویم. نخست اینکه عموم مردم «فتحعلیشاه» را پادشاهی نالایق و پُرهمسر میشناسند؛ اما واقعا چنین نبوده. او حتی در مقطعی از جنگ شِکوه و شکایت میکند که خودش لباس رزم بپوشد و به کارزار نبرد برود. شاه ایران بیش از هر چیز گرفتار باورهای ماوراءالطبیعه بود و گمان میکرد در جنگ دستی از غیب به فریادش خواهد آمد. یادمان نرود که باید از نگاه صفر و یکی پرهیز کرد. در جنگهای ایران و روس، ایرانیها در مقاطعی پیروزیهایی به دست آوردند و نباید از سرداران دلاور ایران غافل شویم. در آن مقطع دولتهای اروپایی وعدههایی داده بودند، اما آن وعدهها هرگز جامه عمل نپوشید و درنهایت با امضای عهدنامه هرچند بخشی از خاک ایران از کف رفت؛ این شکست مانند سیلی بود که ایرانیان را از دربار شاه گرفته تا مردم کوچه و خیابان از خواب بیدار کرد. شکست ایران در جنگ، در کنار عوامل سیاسی که بسیاری دربارهاش گفتهاند، عامل مهم دیگری هم داشت: عقبماندگی علمی، صنعتی، اقتصادی و نظامی. این عقبماندگیها تأثیری شگفت بر صحنه سیاسی ایران داشت و هنوز هم دارد که نمونه آخرین آن شعرخوانی رئیسجمهوری ترکیه است که بار دیگر داغ جدایی خاک ایران را تازه کرد.
«عباسمیرزا نایبالسلطنه»: از شکست تا نوسازی
«عباسمیرزا نایبالسلطنه» یکی از چهرههای ماندگار دوره قاجار و جنگهای ایران و روسیه است. نویسندگان بر این باورند که به دور از هرگونه اسطورهسازی، «عباسمیرزا» یکی از چهرههای همیشه درخشان تاریخ ایران است. «عباسمیرزا» فرزند «فتحعلیشاه» بود و فرمانده قشون ایران در جنگهای ایران و روسیه. در زندگی «عباسمیرزا» دو قله رفیع وجود دارد. یکی آموختن فنون سیاست و نظام از کسانی مانند قائممقام و دیگری سپریشدن عمر او در جنگهای ایران و روسیه. خوب است این نکته را بدانیم که از بدو تأسیس قاجار در ایران، به واسطه بیسامانیهای موجود، روسها همواره نگاه تعدی و تجاوزطلبی به مناطق شمالی ایران داشتند. در عصر حاضر هم نوع توسعهطلبی متفاوت شده است. ایران در جنگهای ایران و روسیه تزاری شکست خورد و بخشی از خاک میهن به یغما رفت؛ اما عدو سبب بیداری شد؛ حتی اندک. «عباسمیرزا نایبالسلطنه» که طعم تلخ شکست را چشیده بود، با تکیه بر فراست و دانایی خود درپی علت برآمد و در زمانهای که ایرانیان در خواب بودند، او بیدار شد و دریافت که کشور به لحاظ علمی، اقتصادی، نظامی و صنعتی سخت عقب مانده است. «عباسمیرزا» دست به اصلاحات زد. اصلاحات نه به معنای آنچه در 40 سال اخیر میشناسیم و نام یکی از جناحهای سیاسی است. منظور از اصلاحات، تغییرات بنیادی و تغییر ساختار، در چارچوب حاکمیت قاجار بود که میتوان نام آن را نوسازی هم گذاشت. قبل از پرداختن به بحث اجازه دهید بخشی از نوشته «عباسمیرزا» را خطاب به «مسیو ژوبر» فرانسوی از کتاب رویارویی با تجدد بخوانیم: آن چه قدرتی است که شما را تا این اندازه از ما برتر کرده است؟ دلایل پیشرفت شما و ضعف ثابت ما کدام است؟ شما هنر حکومتکردن، هنر پیروزشدن و هنر بهکارانداختن همه وسایل انسانی را میدانید؛ درصورتیکه ما گویی محکوم شدهایم که در منجلاب جهل غوطهور باشیم و بهزور درباره آینده خود بیندیشیم. آیا قابلیت سکونت و باروری خاک و توانگری مشرقزمین از اروپای شما کمتر است؟ اشعه آفتاب که پیش از آنکه به شما برسد، نخست از روی کشور ما میگذرد، آیا برای شما نیکوکارتر از ماست؟ آیا پروردگار نیکیدهش که بخششهای گوناگون میکند، خواسته است که با شما بیش از ما همراهی کند؟ من که چنین اعتقادی ندارم. «عباسمیرزا» که ولیعهد ایران بود، بهدرستی دریافته بود که علت شکست ایران در جنگ صرفا دلایل سیاسی و آشفتگی دربار نبود؛ چراکه همین معضلات در دربارهای اروپایی و روسیه هم وجود داشت. او بهدرستی دریافته بود ایران نیاز به نوسازی نظامی و علمی و فرهنگی و صنعتی دارد. «عباسمیرزا» را که میتوان شاهزاده اصلاحگر تنها نامید، دست به کار شد. او اولین سری دانشجویان ایرانی را به غرب اعزام کرد تا فنون لازم را بیاموزند. همچنین دستور ترجمه برخی متون را صادر کرد و بیش از هر چیزی در اصلاح قشون نظامی ایران کوشید. «عباسمیرزا» دریافته بود بحرانی بزرگتر در پیش است. عقبماندگی علمی میتواند آنچنان پیامدهای سیاسی حاد داشته باشد که منجر به بحران مشروعیت شود. ارتش قاجار تا قبل از «عباسمیرزا» در ماهیت خود با ارتش «شاهعباس کبیر» تفاوت فناورانه چندانی نداشت. نفراتش بین 60 تا 70 هزار نفر و سلاح عمدهاش تیر و کمان، گرز، شمشیر، نیزه و خنجر بود. واحد اسلحه آتشین به تفنگهای فتیلهای مجهز بود که در اروپا خیلی پیشتر مورد استفاده بود. از توپخانه هم بهندرت استفاده میشد که یک دلیل آن ناتوانی در ساخت توپ بود و ناتوانی در تربیت رزمآوری که نحوه بهرهبرداری اصولی را آموزش دیده و اجرا کند. بعد از سال ۱۸۰۰ میلادی یعنی 220 سال قبل «عباسمیرزا» در راه نوسازی تعلیمات نظامی و تسلیحات روزآمد تلاش کرد، اما مشکلی وجود داشت که هنوز هم این مشکل در بدنه بخشهای زیادی از صنعت ایران مشهود است. تسلیحاتی که «عباسمیرزا» دستور ساخت آن را داده بود، از کیفیت مرغوبی برخوردار نبودند. «عباسمیرزا» با وجود اینکه همزمان درگیر جنگ بود، راز بزرگی را فهمید و درصدد نوسازی ایران برآمد. صد افسوس که مرگی زودهنگام داشت و به علت بیماری در مشهد چهره در نقاب خاک کشید. «عباسمیرزا» به شکل کلاسیک و آموزشدیده، آنچنان که در غربِ آن زمان مرسوم بود، آموزش نظامی ندیده بود و شاید بتوان گفت هرچه داشت، خودآموخته بود و ناشی از نبوغ؛ اما علت درد را فهمیده بود و درپی درمان عقبماندگی بود. او میدانست شکست در جبهه جنگ ناشی از ناهمترازی فناوری است و عواملی مانند خیانت خان و والی مناطق هم فرع بر این موضوع است. نکته مهمی که «عباسمیرزا» فهمید، این بود که اگرچه دولتهای خارجی به کمک ایران نیامدند و ایران در جنگ با روس تنها ماند؛ اما چاره کار در فراگیری علوم نوین از همان کسانی است که دست برتر را دارند؛ تا اینکه در سایه کوشش و تلاش فراوان دولت و ملت، کشور به نقطهای برسد که بتواند بهطور نسبی بینیاز شود و متکیبودن به دولتهای بیگانه کاهش یابد و ایران بازیگری حقیقی شود. بعدتر راه «عباسمیرزا» را «امیرکبیر» ادامه داد و توانست با ایستادن روی شانه «عباسمیرزا» گامهای بهتری برای ایران بردارد.
اشغال کشور در فقدان فناوری
اجازه دهید جلوتر بیاییم و دو مقطع را بررسی کنیم؛ یکی جنگ جهانی اول بین سالهای ۱۹۱۴ تا ۱۹۱۸ میلادی و دیگری جنگ جهانی دوم بین سالهای ۱۹۳۹ تا ۱۹۴۵ که در هر دو جنگ هم خاک ایران به اشغال درآمد. در جنگ جهانی اول نهفقط در ایران، بلکه در صحنه بینالمللی هم اتفاقهای مهمی رخ داد. این جنگ بزرگ که از آن با نام «جنگی برای پایاندادن به تمام جنگها» هم نام برده میشد، با یک ترور آغاز شد و با انحلال یک امپراتوری بزرگ یعنی عثمانی و ظهور کشورهای جدیدالتأسیس مثل سوریه، عراق، لبنان و چند کشور دیگر به پایان رسید. ترکیه کنونی هم باقیمانده کوچکی از همان امپراتوری عثمانی است. ایران و عثمانی هم بارها و بارها با یکدیگر جنگیدهاند و هریک از طرفین در کارنامه خود پیروزی و شکست دارند. آن زمان آلمان هم خودش را امپراتوری میدید که باید خاکش را وسیعتر کند. به ایران بازگردیم. در آن مقطع «احمدشاه» پادشاه ایران بود. جوانی کمسنوسال که آداب سیاست نمیدانست و کشور در انواع مشکلات غرق بود. در جنگ جهانی اول ایران خیلی زود اعلام بیطرفی کرد تا آتش جنگ دامن کشور را نگیرد؛ غافل از اینکه بیطرفماندن نیازمند اقتدار است. به عبارت بهتر، بیطرفی در عرصه بینالمللی خود نیازمند هوشمندی سیاسی و توان نظامی و اقتصادی است و ایران هیچکدام را نداشت. ایران در جنگ جهانی اول به روایت برخی منابع حتی کمتر از 10 هزار نفر نیروی مسلح به معنای واقعی داشت و صدالبته عشایر مسلح و گارد قزاق را که اختیارش در دست دولت نبود، نباید در این عدد لحاظ کرد. ایران نیروی هوایی و دریایی نداشت و این در حالی است که در جنگ جهانی اول علم چهره جنگ را عوض کرده بود. درحالیکه ایران دستش در فناوری خالی بود و انواع مشکلات و حتی قحطی غذایی کشور را تهدید میکرد، در عرصه نبرد برای نخستینبار از سلاح خودکار و همچنین از سلاح نامتعارف شیمیایی استفاده شد و بسیاری نوآوریهای نظامی -هرچند در راستای کشتن وسیع- دیگر. برای مقایسه اجازه دهید ایران را با آلمان آن زمان مقایسه کنیم. در آلمان «آلبرت اینشتین» نظریه نسبیت خاص و عام را ارائه کرده بود، نخستین گامهای نظریه کوانتومی ازسوی «پلانک» برداشته شده بود، «فریتس هابر» که چند سال قبل تولید صنعتی آمونیاک را به سرانجام رسانده بود، حالا در خدمت جنگ بود و گاز شیمیایی را برای جبههها تولید کرد. در اروپای درگیر جنگ، مستقل از اینکه قضاوتی اخلاقی داشته باشیم و همچون «اینشتین» ضدجنگ باشیم یا مثل «هابر» جنگ را وظیفه میهنی بدانیم، علم و فناوری در خدمت دولتها بود. قصد ما این نیست که بگوییم دانشمندان و صنعتگران در زمان جنگ و صلح چه رویکردی داشته باشند، بلکه میخواهیم نشان دهیم تبعات عقبماندگی علمی چیست. ایران در جنگ جهانی اول اشغال نظامی شد. بریتانیا از جنوب و روسها از شمال خاک ایران را تسخیر کردند و ضعف قشون ایران نتوانست مانع از خدشهدارشدن تمامیت ارضی شود. تصور کنید اگر ایران با همان اقتدار «نادرشاه» جلو میرفت و حتی اگر در نبود هوشمندی سیاسی برای واردنشدن در جنگ، بهناچار با قدرتی برتر وارد پیکار با دولتهای متخاصم میشد و خاک از دست نمیداد و بسیار حوادث دیگر، ایران در جنگ جهانی اول اشغال نمیشد و رنجهای ناتمام بر مردم وارد نمیآمد. اینگونه است که علم، دانش و فناوری برای کشور ثبات سیاسی و اقتصادی و آرامش میآورد. یادمان نرود که استعمارگران اروپایی در سایه فناوری توانستند استعمار و اشغال کنند. کشورهایی هم که مستعمره بودند، برخی بعد از استعمار دریافتند که اقتدار کشور در دانش نهفته است و بهرغم تمام دشواریها دانش را ارج نهادند که مثال عینی آن هند است. ممکن است برخی انتقاد کنند که هند هزار مشکل ریز و درشت دارد و مثلا سرمایهگذاری در برخی صنایع برایش ضروری نبود. بیشک نخبگان هندی یا دولتمردان دو دولت شکستخورده ژاپن و آلمان بهتر از دیگران میدانستند که انواع مشکلات ریز و درشت دارند، اما برای اینکه بار دیگر مورد تاختوتاز، چه از نوع سنتی آن و چه از نوع نوین قرار نگیرند، راه چاره را در دانش و صنعت یافتند. به جنگ جهانی دوم سری بزنیم؛ جایی که حالا ژئوپلیتیک دنیا عوض شده و قدرتی همچون آمریکا ظهور کرده و وارد کارزار جنگ شده است. جنگی که در آن اصطلاح «ماشین جنگی» هر روز دهانبهدهان میشود. در زمین، دریا و آسمان نبردی سنگین ادامه دارد. آمریکاییها به بمب هستهای دست یافتهاند و آلمانیها در فناوری موشکی جلو رفتهاند. در این مقطع سلسله قاجار از میان رفته و «رضاشاه» سلطنت میکند. هرچند در ایران بالاخره نهاد دانشگاه پا گرفته که آنهم مرهون دارالفنون است. دانشگاه تهران تأسیس، اما خبری از علم مدرن نیست. دانشآموختههای ایرانی فزونی یافتهاند و آشنایی ایرانیها با تمدن نوین جهانی بیشتر شده است، اما هنوز عقب بودیم. ایران بار دیگر اشغال نظامی شد و ارتش آن زمان ایران تاب مقاومت نداشت. هرچند ایران اعلام بیطرفی کرده بود، اما بیطرفماندن در جنگ همانگونه که اشاره کردیم، اقتدار میخواهد. متفقین با بهانههایی که دستوپا کردند، قشون نظامی خود را وارد ایران کردند و چه مصائبی که بر این کشور نگذشت. فاصله فناوری بین ایران و غرب در جنگ جهانی دوم مشهودتر شده بود و اگرچه ایران عزم پیشرفت داشت، اما راه توسعه باریک بود و هنوز هم است. شاید برای اطلاع خوانندگان جوان خوب است که حتی به این موضوع اشاره کنیم که عقبماندگی کشور حتی منجر به ظهور فرقه جداییطلب در تبریز شد. اگرچه در نهایت قشون ایران با اعمال فشار و توافق سیاسی با اتحاد جماهیر شوروی فرقه دموکرات را نابود کرد. آری، ایران در دو جنگ جهانی، با وجود اینکه نه از آغازگران بود و نه از بازیگران آن، اشغال شد. اشغالی که اگر یکسو سیاست باشد، بدون شک سوی دیگر آن انباشتگی عقبماندگی علمی و صنعتی است.
در تکاپوی توسعه
بعد از اشغال ایران و وقایعی که غرور ملی را جریحهدار کرده بود، ایرانیها دریافتند که باید پوستاندازی کنند. حالا دیگر نفت ملی شده بود و درآمدهای نفتی به سوی کشور سرازیر بود. اقتصاد ایران پا گرفته بود و چندین و چند دانشگاه در ایران تأسیس شده بود. ارتش کشور گستردهتر و روزآمدتر شده بود، اما باید داستان تکاپو برای توسعه را از قبل از این بازه زمانی جستوجو کنیم. پیشتاز این داستان «عباسمیرزا» بود و راه او از سوی «امیرکبیر» ادامه یافت. شوربختانه عوامل زیادی دست به دست هم دادند تا آرمانهای این دو مرد بزرگ ایران یا ناکام بماند یا دیر به ثمر بنشیند. «امیرکبیر» که نسبت به زمانه خودش دنیادیده بود، به تأسیس دارالفنون –به معنای پلیتکنیک- همت گماشت و از اروپا استادانی را برای تدریس در آنجا استخدام کرد، اما خونش ریخته شد و درحالیکه میتوانست منشأ و مصدر خدمات بسیاری باشد، چشم از جهان فروبست. داستان توسعه در ایران غمها و شادیهای بسیار دارد، اما مرگ نابهنگام «امیرکبیر» و «عباسمیرزا» غمانگیزترین فصلهای کتاب توسعه ایران در جهان پسانوزایی است. به داستان توسعه بازگردیم. لازم است این نکته را هم تأکید کنیم که وقتی از واژه توسعه استفاده میکنیم، در حقیقت دستودلبازی به خرج میدهیم؛ وگرنه از زمان «عباسمیرزا» تا همین امروز -شب یلدای سال ۱۳۹۹ ه.ش- بیشتر وقتها ایران «رشد» و «پیشرفت» داشته و نه توسعه. دانشجویان ایرانی به خارج اعزام شدند و حالا آمریکا هم یکی از مقصدهای دانشجویان بود. حکومت وقت ایران خودش متولی این اعزام شد. از دانشگاه آمریکایی بیروت -دانشگاهی قدیمیتر از دانشگاه تهران- تا دانشگاههای لوزان، سوربن و شیکاگو مقصد تحصیلی ایرانیها بود. اینکه تا چه حد این اعزام به خارجها هدفمند بوده، چه وقتی دولت وقت ایران دانشجو را با بورسیه فرستاده و چه وقتی دانشجو به هزینه خودش رفته، موضوع مهمی است که خارج از موضوع این مقاله است، اما شواهد حاکی از آن است ایران در آن مقطع به شکلی بهینه از خیل عظیم تحصیلکردگان استفاده نکرده است. ازدستدادن خاک کشور در نبردهایی با روسیه تزاری که حالا به غولی به نام اتحاد جماهیر شوروی تبدیل شده است، خاطرات اشغال ایران در هر دو جنگ جهانی اول و دوم، ایران را به سمت ساخت ارتشی مدرن و روزآمد سوق داد. حواسمان باشد که ایران به دلیل نداشتن پیشینه صنعتی، در بسیاری از موارد سازنده نبود، بلکه خریدار بود؛ مشکلی که بسیاری از کشورهای جهان سوم با آن دستوپنجه نرم میکردند. رشد و پیشرفت به کشورهای صنعتی گره خورده بود، اما توسعه با تعریف دقیق آن بیش از آنچه به غربِ صنعتی گره بخورد، مشکلی بود که ریشههایش درون کشور بود. ایرانیها موفق شدند ارتشی خوب و کارآمد بسازند و برخلاف آنچه تنگنظران گفتهاند، ارتش ایران، ارتش رژه نبود؛ ارتش کارزار بود و با وجود تمام بلاهایی که سرش آمد، در جنگ هشتساله با عراق سربلند و فاتح بیرون آمد. ایرانیها فهمیده بودند اگر برای نوسازی ارتش و صنایع متصل به آن سرمایهگذاری نکنند، باید بهایش را در اشغال و تحقیر ملی بپردازند. در این بازه زمانی ایران چنان ارتش خوبی داشت که موجب رشک بسیاری از کشورها بود. بهترین جنگندهها و حتی کمنظیرترینِ آنها همچون اف-14 تامکت به دست خلبانان ایرانی به پرواز درآمد. قراردادهای نظامی متعددی به امضا رسیده بود و در زمین، دریا و آسمان در منطقه خاورمیانه پیشتاز بودیم. اگر خاطرتان باشد، بالاتر اشاره کردیم که بیطرفماندن و وارد جنگ نشدن نیازمند اقتدار است. در این مقطع ارتش ایران این اقتدار را کسب کرده بود و کشورهای همسایه تمایلی به جنگ با ایران نداشتند؛ کمااینکه چند بار با عراق تنشهایی پیش آمد، اما اقتدار صنعتی ارتش یا همان ماشین جنگی مانع از بروز آن شد. اجتناب از جنگ، یعنی صرف سرمایه کشور، از مالی گرفته تا انسانی، در بخشهای دیگر کشور. اجازه دهید این موضوع را یادآوری کنیم که در عصر حاضر جنگ نوعی بنگاه اقتصادی است. درواقع پشت هر جنگی، منافع اقتصادی وجود دارد. بخشی از جنگها در جهان بهدلایل اقتصادی صورت میگیرد و فروش تسلیحات به دست کشورهای صاحب فناوری از پرسودترین تجارتها است. در آن مقطع از تاریخ ایران پروژههای دوراندیشانه دیگری هم کلید خورد. یکی از آن پروژههای بزرگ که در نوع خود به لحاظ برنامهریزی، سامانمندی و هدفگذاری بینظیر بود، برنامه هستهای بود. در بخش آخر این مقاله بیشتر به آن خواهیم پرداخت، اما برنامه هستهای ایران یکی از آن برنامههای عالی بود که نسبت به دیگر بخشهای کشور یک سر و گردن بالاتر بود و دستاندرکاران آن با داشتن استقلال توانسته بودند کارهای مهم را به سرانجام برسانند. نزدیک به نیمقرن پیش در ایران، ایرانی که هنوز هم اقتصادش به نفت متکی است، کسانی بودند که به فردای ایرانِ بدون نفت میاندیشیدند. جالب اینکه در همان زمان بخش درخور توجهی از مدیران ردهبالای سازمان انرژی اتمی، ایرانیهایی بودند که تحصیلات عالی در علوم و فنون هستهای داشتند. ازجمله مشکلاتی که در آن بازه زمانی وجود داشت، بافت جمعیتی جامعه ایران بود؛ از یکسو بین طبقه شهری و روستایی تفاوت فکری و اقتصادی زیاد شده بود و از سوی دیگر فرهنگ فکری طبقات اجتماعی مختلف گاهی در تضاد با هم قرار میگرفت. مشکل دیگری که در تکاپوی توسعه وجود داشت، تزریق بیش از حد پول به برخی نهادها بود که باید بازدهی بیشتری میداشتند، اما نداشتند. تزریق پول بیشتر بدون اصلاح ساختاری، هرگز منجر به افزایش بهرهوری نخواهد شد. خوب است به یک مشکل دیگر هم که به قول یکی از اقتصاددانان و نظریهپردازان خوب کشورمان «مشکل حس نسبت» نام دارد، اشاره کنیم. از لابهلای نوشتهها و خاطرات چنین برمیآید که ایرانیها دچار نوعی خودبرتربینی شده بودند و گمان میکردند رقیبی بلامنازع و بازیگر اصلی شدهاند. صدالبته جایگاه ایران بسیار ارتقا یافته بود، اما کماکان میان سازندگان و خریداران فناوری تفاوت وجود داشت. ایران اهرم فشار اقتصادی ناشی از قیمت نفت را در دست داشت؛ نفتی که کشورهای دیگر هم داشتند، اما فناوری در بعضی موارد انحصارش فقط در دست یک کشور بود. در بلندمدت کشوری پیروز است که تا حد قابل قبولی استقلال صنعتی دارد. باز هم تأکید میکنیم که استقلال صنعتی را با بستن درهای کشور و همهچیز را خودمان ساختن، متفاوت است. داشتن نفت و گاز و معادن بهتنهایی کافی نیست، بهویژه در عصر حاضر که حتی میتواند بلای جان توسعهیافتگی هم شود. با یک مثال ساده این بخش را به اتمام برسانیم. دور نیست روزی که انواع انرژیهای نوین جایگزین تقاضای نفت و گاز شود و روزی فرابرسد که نفت هست اما خریدار نیست.
جنگ بهمثابه آزمایشگاه
توفان حوادث ایران را درنوردید. کشور چیزی در حدود هزار روز در التهاب و آشفتگی بود؛ تا اینکه کشور همسایه ایران، عراق -کشوری که همواره دستخوش تحولات سیاسی بوده و صاحب منابع نفت- در آخرین روز شهریور ۱۳۵۹ ه.ش بهطور رسمی به ایران حمله نظامی کرد. مشکلات ایران و عراق چیز تازهای نبود و قبلتر هم بارها تنشهای کوچکی وجود داشت که منجر به قرارداد ۱۹۷۵ الجزایر شده بود. قصد ورود به داستان جنگ را نداریم و صرفا به این موضوع اشاره میکنیم که حکومت عراق با محاسبه اینکه به خاطر حوادث سیاسی شیرازه نیروهای مسلح ایران ازهمپاشیده است؛ بنابراین حالا وقت حمله است. درحالیکه به معنای واقعی آشفتگی نیروهای نظامی ایران را فراگرفته بود و عراقیها این را بهدرستی فهمیده بودند، جنگ شروع شد. ارتش عراق یکی از بهترین ارتشهای منطقه خاورمیانه را داشت و روی آن حساب ویژه باز کرده بود. اما آنچه مانع از تحقق پیشروی ارتش عراق شد، ارتش ایران بود؛ ارتش با تکیه بر نیروی کارآزموده، آموزشدیده و تسلیحات نظامی روزآمدِ آن زمان. فردای روز اول جنگ، ایران با تکیه بر جنگندههای درجه یکی که داشت، عملیاتی با نام کمان-۹۹ را حماسهآفرینی کرد که ارتش عراق مبهوت مانده بود. ششماه اول جنگ فشار حداکثری روی نیروی هوایی بود. به دو دلیل مسلم هیچ نیروی نظامی دیگری نبود که بتواند جلوی پیشروی ارتش عراق را بگیرد. یکی اینکه نیروها آموزش ندیده بودند، دوم اینکه ابزار لازم را نداشتند. روی دیگر واژه نیروی هوایی، صنعت و فناوری است. اهمیت فناوری تا آنجاست که حتی آشفتگی سیاسی و برنامهریزی را هم پوشش میدهد. اگر در همان ششماه اول آغاز جنگ ایران به لحاظ فناوری جنگندههایش دست برتر را نداشت، بدون شک روند جنگ جور دیگری رقم میخورد و تأثیرات آن تا همین امروز هم باقی میماند. لازم است به دو مورد دیگر هم اشاره کنیم. ارتش عراق قصد داشت خرمشهر را یکی، دو روزه اشغال کند اما این اتفاق بسیار طول کشید. در خرمشهر بازهم با وجود تمام بیمهریهایی که صورت گرفت اما تکاوران نیروی دریایی ارتش به فرماندهی ناخدا «هوشنگ صمدی» توانستند با نیرویی کمتر از 600 نفر تکاور و تعدادی از مردم داوطلب، 34 روز مقاومت جانانه کنند. بدون شک اگر از تکاوران پشتیبانی لجستیکی و نیروهای تازهنفس استفاده میشد، چهبسا خرمشهر سقوط نمیکرد و بازهم روند جنگ عوض میشد. به چند نکته در این میان دقت کنید. نیروهای مردمی زمانی میتوانند مفید و کارآمد باشند و حتی با روحیهای خوب به دفاع بپردازند که در کنار نیروهای متخصص و دارای ابزار باشند. این فرمول در ایران بارها تکرار شده است. ترکیب مردم-نیروی نظامی کارآمد-ابزار در کنار هم موفق عمل کرده است. آزادسازی خرمشهر یکیدیگر از آن عملیات غرورآفرین ایران است که با بررسی دقیق و شفاف در جایجای آن بیش از هر چیزی نقش فناوری به چشم میخورد. رشادت بدون فناوری هرچند ارزشمند است اما به بار نمینشیند. درباره آزادسازی خرمشهر بیشازاین سخن نمیگوییم و خوانندگان را به مقالهای در صفحه علم روزنامه «شرق» با عنوان «نقش فناوری در عملیات آزادسازی خرمشهر» به قلم نویسندگان همین مقاله ارجاع میدهیم. نقش فناوری آنچنان پررنگ است که حتی سیاستمداران هم تابعی از قدرت فناورانه کشور هستند تا بتوانند تصمیم بگیرند، رایزنی کنند یا دست به تحریم کشوری دیگر بزنند. اجازه دهید با یک مثال و یادی از سپهسالار آسمان ایران، سرلشکر شهید تیمسار «عباس دوران» موضوع را روشن کنیم. در بحبوحه جنگ ایران و عراق، بنا شده بود که اجلاس سران غیرمتعهد در بغداد برگزار شود. دولت وقت ایران و وزارت امور خارجه تمام تلاش خود را کرد تا اجلاس در بغداد برگزار نشود اما راه بهجایی نبرد. برگزاری یا عدم برگزاری اجلاس در روند و حتی سرنوشت جنگ بسیار مهم بود. تلاشهای سیاسی ایران به نتیجه نرسید. وزیر امور خارجه در نامهای به نیروی هوایی اعلام کرد که لغو اجلاس منوط به برگزاری عملیاتی نظامی است. اینجاست که نیروی هوایی با تکیه بر فناوری و نیروی متخصص وارد عمل میشود. دو فروند جنگنده فانتوم اف-چهار که یکی از برترین جنگندههای جهان به شمار میرود و توسط یکی از معروفترین شرکتهای آمریکایی ساخته شده است، با دو خلبان بسیار برجسته، سرلشکر خلبان «عباس دوران» و سرلشکر خلبان «محمود اسکندری» در دل شب بیستم تیرماه سال ۱۳۶۱ ه.ش به پرواز درمیآیند و موفق میشوند با توانایی خلبانی و قابلیتهای جنگنده، حلقههای مستحکم پدافند قدرتمند عراق را رد کنند و پالایشگاه الدوره بغداد را بمباران کنند. در راه بازگشت، جنگنده سپهسالار آسمان ایران مورد اصابت قرار میگیرد. کابین عقب او تیمسار «منصور کاظمیان» خروج اضطراری میکند و «عباس دوران» با جنگنده در یکی از میدانهای بغداد به زمین میخورد و در راه میهن برای همیشه در تاریخ پرافتخار دفاع از ایران جاودانه و شهید میشود. جنگنده سرلشکر «محمود اسکندری» هم با بدنهای سوراخشده از صدها تیر، درحالیکه خود خلبان هم تیر خورده بود، با تکیه بر قابلیت جنگنده و مهارت خلبان در پایگاه نظامی شهید نوژه همدان به زمین مینشیند. همین یک مثال کافی است تا نشان دهیم نجات ایران در آن زمان و آن مقطع از جنگ تا چه حد متکی به داشتن جنگنده مناسب بوده است. حال تصور کنید اگر ایران در زمان جنگ تجهیزات بیشتری داشت و فقط آن دسته از ادوات نظامی که قراردادش هم امضا شده بود، در اختیار داشت، جنگ چقدر متفاوت و زودتر تمام میشد. بگذارید جمله پایانی این بخش را اینگونه بگوییم. در هشت سال جنگ ایران و عراق، هیچ پیروزیِ بهینهای حاصل نشده است و هیچ دفاع جانانه بهینهای صورت نگرفته مگر به مدد اراده رزمندگان و فناوری.
درسی برای فردا
نخستین درس از درسهای بسیار که میتوانیم بیاموزیم و به نسلهای بعدی هم منتقل کنیم، چنین است: توسعه علمی و صنعتی، به معنای دقیق آن یعنی فرایندی پس از رشد و پیشرفت، نیاز به عزم ملی دارد. اگر دولت و ملت عزم جدیِ ملی نداشته باشند، اگر دغدغه گذر از بحران و ورود به مرحله پایداری نداشته باشند، تغییری حاصل نخواهد شد. نوع بحران تغییر خواهد کرد، اما ذات بحران باقی خواهند ماند. نقش مردم را هرگز دستکم نگیرید. چنانچه در بخشهای بالا نشان دادیم، اراده مردم سوخت موتور توسعه کشور است. اجازه دهید با جملهای معروف اهمیت این موضوع را نشان دهیم: وجود مردم دانا مثال زرّ طلاست. در عصر حاضر صنایع درهمتنیدهاند. حالا دیگر تفکیک صنایع به نظامی و غیرنظامی دشوار شده است. پروژه شیمی و فیزیک و انواع مهندسی در یک دانشگاه که چهبسا دختری جوان درحال انجام آن است، میتواند تبدیل به فناوری شود که روی جنگنده و سلاح سبک و سنگین و رزمناو و بسیاری تجهیزات دیگر نصب شود. اساسا علم و فناوری میتواند دوگانه عمل کند. در یکسو وسیله اپتیکی ظریفی برای جراحی باشد یا یک رادیودارو برای تزریق یا یک رآکتور باشد برای تولید برق و در سوی دیگر سلاح شیمیایی و بمب هستهای شود. اینکه کشورها و در حالت کلی جامعه جهانی چه تدبیری بیندیشد و چه سازوکارهای بینالمللی برقرار باشد که روی صلحآمیز سکه پررونق علم و فناوری برقرار باشد، موضوع دیگری است. نکته مهم بعدی که نباید از یاد برد پیوستگی روند توسعه است. «عباسمیرزا نایبالسلطنه» و «عباس دوران» هرگز یکدیگر را ندیدهاند اما با تفکر شفاف درمییابیم بذری که «عباسمیرزا» کاشت، درختی شد که میوهاش «عباس دوران» بود. دکتر «اکبر اعتماد» نخستین رئیس سازمان انرژی اتمی ایران هرگز «امیرکبیر» را ندیده است اما «اکبر اعتماد» همان راهی را طی کرد که «امیرکبیر» با تأسیس دارالفنون پایهریزی کرد. داستان تأسیس سازمان انرژی اتمی ایران و ورود این فناوری به ایران هم حکایتی شنیدنی است که نیازمند مقالهای مجزا است اما همین قدر بگوییم که صنعت هستهای یکی از ستونهای توسعه صنعتی ایران بود و افراد بسیاری با تخصصهای متنوع آستین همت را بالا زده بودند تا ایران عقب نماند. آنچه را که به اشتباه «بحران هستهای ایران» نام نهادهاند، درواقع بحران سیاسی است. ایران کشوری است که به انواع فناوریها نیاز دارد و برنامهریزی دقیق لازم دارد. فکر فردا را باید امروز کرد. کمااینکه از نوسازی قشون توسط «عباسمیرزا» تأثیری مهم بر فرایند خودکفایی و استقلال صنعتی امروز نیروهای نظامی امروز و فردای ایران دارد. تأسیس دارالفنون تأثیری انکارناپذیر بر پژوهشگاههای امروز ایران دارد. در زمینه انرژی هم چنین است. ایران فردا به انواع انرژیهای ایمن هستهای، خورشیدی و... نیاز دارد و باید امروز به فکر نسل فردا بود. در این میان برخی فسادها و ناکارآمدیها میتواند تیری باشد بر پیکر توسعه کشور و بهطور خاص ناامیدی مردم. در این یک سالی که همهگیری کرونا چهار گوشه جهان را درنوردیده است، کادر درمان ایران با همتی ستودنی کار کرده است؛ از خدمه بیمارستانی بگیرید تا پزشکان و داروسازان و پرستاران. حال تصور کنید در قلب تهران، در خیابانی مهم، در پی فسادی که انکارش دیگر راه چاره نیست، داروخانهای در پشتپرده در دست یک مالک بنگاه املاک است که با بهکارگیری فساد و رابطه، به چپاول مشغول است و با وجود پرونده شکایت کماکان به تجارت در قالب داروخانه مشغول است. همین یک فساد کافی است تا مردم عادی بدون اینکه جانفشانی کادر درمانی کشور را ببینند، ناخواسته چون در تماس و تعامل با داروخانه هستند، گرانفروشی آنجا را مصداقی برای ناکارآمدی نظام درمانی کشور ببینند و حتی از رعایت پروتکلهای بهداشتی هم سر باز بزنند. در شرایطی که ایران و ایرانیان نیازمند عزم ملی برای توسعه هستند و نیازمند بازنگری در بسیاری چیزها و صدالبته نیازمند پرتلاشی، یک عنصر فرصتطلب میتواند دلسردی بسیاری به بار آورد. در ظاهر یک نفر کلاهبرداری و فساد اقتصادی میکند اما درواقع او باب میل دشمنان توسعه و یکپارچگی ایران، تیشه به ریشه منافع ملی میزند. در پایان اجازه دهید یک جمعبندی مفید و مختصر داشته باشیم. در این مقاله تلاش کردیم به زبانی بسیار ساده و به دور از فنی-نگاری، نشان دهیم در تاریخ پرتحول ایران در مواجهه با نیروهای متخاصم فناوری عنصری تعیینکننده بوده است. ازدستدادن خاک، اشغال، عدم ورود به جنگ و درنهایت پیروزی جملگی متکی و وابسته به میزان بهرهمندی از فناوری و فناوران است. در عصر حاضر کشورها بدون فناوری و دانش و سرمایهگذاری مالی و انسانی در علم استقلال نخواهند داشت و به شیوهای جدید توسط بازیگرانی جدید خاک از دست خواهند داد، اشغال خواهند شد و در صورت بهرهمندی از فناوری بازیگری واقعی و تعیینکننده در عرصه بینالمللی خواهند شد. فراموش نکنیم که محور توسعه انسان است و هیچ کشوری بهصرف «رشد» و «پیشرفت» نخواهد توانست کشوری پویا و پایدار باشد. کشورها و ازجمله ایران عزیز ما نیازمند توسعه هستند؛ محور توسعه هم «انسان» است. بگذارید جمله پایانی را از دکتر «اکبر اعتماد» بگوییم و این مقاله را به اتمام برسانیم: هر انسانی گوهری دارد و همه انسانها محترم هستند و همه را میتوان به راه آورد و به کار گرفت؛ منتها باید راه آن را پیدا کرد. در پایان نویسندگان این مقاله تمایل دارند مراتب ارادت خود را به تمام کسانی که از آنها در این مقاله به نیکی یاد شد، اعلام دارند؛ از «عباسمیرزا نایبالسلطنه»، پیشتاز نوسازی ایران تا سپهسالار آسمان ایران، سرلشکر شهید «عباس دوران».
سایر اخبار این روزنامه
ماجرای اتهام به بانک مرکزی
دو راهی ائتلاف - اصلاحات
اظهارات رئیسجمهور حاشیهساز است
راه مبارزه با فساد تصویب لوایح FATF است
تاريكخانه بودجه شركتهاي دولتي شفاف شده است؟
چرا اصولگرایان با نام «رفراندوم» روی ترش میکنند؟
اعتراض فائزه هاشمی به ابطال انتصابات زنان
از عباسمیرزا نایبالسلطنه تا عباس دوران
چرا عیسی آلکثیر مهم شد؟
بخشش ترامپ شامل حال رفقای بد
فصل خطیر بودجه ۱۴۰۰
میلاد حضرت مسیح، نگاهی به جهانی که پیش روست
الزامات کامیابی قانون اساسی
سیاوش، قربانی رشک