روزنامه آفتاب یزد
1399/10/06
بناپارتیسم؛ راه نجات یا راه فرار؟!
آفتاب یزد ـ رضا بردستانی: یک وقت بحث، اقتصادی است، صحبت بر سر«افزایش بهره وری» یا «رشد سرمایه گذاری» است یک سوی ماجرا هم سعید لیلاز است و از سیر تا پیاز تحلیل، طبیعی و پذیرفتنی اما یک وقت صحبت بر سر«بناپارتیسم» است و انتخابات ریاست جمهوری 1400 و نوع و جایگاه و طبقه ی اجتماعی کاندیدای مورد نظر؛ آن وقت سعید لیلاز دیگر یک اقتصاددان یا یک تئوریسین اقتصادی نیست بلکه تریبونی است برای تئوریزه کردن سیاستهایی که در اتاقهای فکر یک گروه سیاسی خاص بستهبندی و روانه ی فضای سیاسی کشور شده است! با این مقدمه میشود دست روی برخی اظهار نظرات دیروز و امروز این کارشناس مسائل اقتصادی گذاشت و متوجه شد چرا یک اقتصاددان وقتی متوجه شده سیاست هم در نهایت در همین کوچه پس کوچههای معضلات اقتصادی زمینگیر خواهد شد با صدای بلند بگوید:«مصلحت نیست یک اقتصاددان رئیس جمهور1400 شود» آن هم با این استدلال که: «داشتن تخصص صرف برای اداره امور اجرایی کشور کافی نیست و همواره باید یک سیاستمدار در مقام ریاست جمهوری فعالیت کند.»> ریاست جمهوری یک شغل است...!
سعید لیلاز که اسفند92 برای دولت حسن روحانی نسخه میپیچید و الحق نسخههای به اصطلاح«نون و آبدار»ی نیز میپیچید و میگفت: «سیاستهای هستهای دولت هماهنگ با ایده بهبود وضعیت اقتصادی
است. زمانی که این دولت سر کار آمد، ترکیبی از تورم بالا و رشد منفی اقتصادی که معمولا به ندرت همزمان به وجود میآیند، در کشور به وجود آمده بود. دولت با یک رکود تورمی بیسابقه مواجه بود. مشخص است که مشکلات اقتصادی را نمیتوان یک شبه حل کرد. اگر ما میخواهیم اقتصاد را احیا کنیم، باید ابتدا بهره وری را افزایش دهیم و سپس میزان سرمایهگذاری را بالا ببریم. هیچ راه حل کوتاه مدتی وجود نداشت، اما دولت به یک راه حل فوری نیاز داشت. بنابراین، دولت روحانی تصمیم گرفت، بر مذاکرات هستهای متمرکز شود، که میبینیم تاکنون تصمیم درستی بوده است. با پیشرفت مذاکرات، ارزش پول ملی افزایش یافت. مهمتر اینکه دولت توانست ثبات و پیشبینی پذیری را به بازار بازگرداند. در طی این ۶ ماه تورم از ۴۵ به ۲۷ درصد کاهش یافت.» در مرداد 99 یعنی 7 سال بعدِ آغاز روحانی و یک سال قبل پایان روحانی، میآید و میگوید:« هر رئیس جمهوری دارای یک تخصص است، اما الزاما داشتن تخصص ماهیت اصلی این فرد را تشکیل نمیدهد؛ بلکه ریاست جمهوری یک شغل است و باید یک سیاستمدار آن را اداره کند.» وی همچنین معتقد بوده و شاید هنوز نیز باشد:« بسیاری از مشکلات اقتصادی راه حل سیاسی دارند. اقتصاد امروز ایران نیز با گرههایی مواجه است که باید با روشهای سیاسی آنها را حل کرد.»
> ثبات سیاسی نیازِ از نان شب واجبتر مملکت است
منهای این که سعید لیلاز چرا در مقاطع مختلف در مسیر تناقض تحلیل و گفتمان حرکت میکند و سوای مسئله ی چیستی و کیستیِ رئیس جمهور بعدی که سیاسی باشد، اقتصادی باشد، دانشگاهی باشد، نظامی باشد، چپ باشد، راست باشد، معتدل میانه ی متمایل به چپ یا معتدل کلاسیک متمایل به راست باشد باید بپذیریم:« اگر ثبات سیاسی و اجتماعی در کشور حاکم نشود، یک دولت نمیتواند تصمیمات اقتصادی خود را به عنوان یک سیاست راهبردی به پیش ببرد.» این یک «دکترین» بینالمللی فرامرزی است ربطی هم به خوشایند و بدآیند این حزب و آن نحله ی سیاسی اقتدارگرا یا تمامیت خواه ندارد.
حالا اگر سعید لیلاز در مقام یک تحلیلگر دیگر «سیاسی ـ اقتصادی» میآید و از «خروج آمریکا از منطقه»، به اصطلاح«فکت» ارائه میدهد دیگر ربطی به خوشایندها و بدآیندهای«کارگزاران» یا«غیرکارگزاران» ندارد این باز میگردد به«نگاه عوامانه به سیاست خارجه و تعاملات بینالمللی واگرنه بین «خروج آمریکا از منطقه» و قرار گرفتن احتمالی«ایران در محیط آرامتر منطقهای و بینالمللی» هیچ تناسبِ حتی حداقلی نیز وجود ندارد زیرا آیند و روند آمریکا به منطقه اگر صرفاً برای «نفت خام» بود تحلیلِ قابل قبولی بود اما وقتی میدانیم این آمدن و ماندن و بیرون نرفتن آمریکاییها یک دلیل بیشتر ندارد و آن حمایت و حفاظت از «اسرائیل» است پس باید در تحلیلهای متاثر از گعهدههای حزبی ـ محفلی! قطعا
تجدیدنظر کنیم.
لیلاز در جایی گفته بود: «درآمد نفتی باعث شده که دیگران چشم طمع به ایران و خاورمیانه داشته باشند و رفتارهای دولتها و حکومتها در این منطقه غیرعقلانی باشد» چرا؟ چون میخواست و میخواهد تئوری به درد نخور بودن «رئیس جمهوری» اقتصادی را نهادینه کند البته در روزهایی که بحث آمدن یک چهره ی نظامی تاثیرگذار مطرح نشده بود.
> احساساتِ بدون پشتوانه!
سعید لیلاز که در مقامِ نقد«مجلس یازدهم» گفته بود:«مجلس تاکنون جز اینکه بیانگر حجم عظیمی از احساسات بدون پشتوانه باشد، نقش دیگری نداشته است. خودشان میگویند میخواهند بر عملکرد دولت نظارت کنند، در صورتی که پیش از مجلس، 6 دستگاه نظارتی دیگر بر عملکرد دولت وجود داشته است.» در بیان یک تئوری کاملا مشخص! دچار همان« احساساتِ بدون پشتوانه!» میشود چرا؟ از آن جهت که خود او صرفاً تریبونی فرمول ارائه میدهد و بعد ناپدید میشود تا اتفاقی در حوزه ی منفعتها رخ دهد که آن وقت یا «له» حرف خواهد زد یا«علیه» البته این له و علیه فصلی است!
با این مقدمه وارد گفتار و تحلیلهای تازهای میشویم که سعید لیلاز آنها را ارائه داده است آن هم از زاویهای که احساس میشود یکسری اتفاقات، درون کارگزاران در حال رخ دادن است.
> بناپارتیسم؛ راه نجات یا راه فرار؟!
سعید لیلاز که «فساد» را «بزرگترین» مسئله ی حال حاضر کشور میداند در گفتگوی اینترنتی با«دیدارنیوز» میگوید:« نتایج انتخابات ریاست جمهوری در گذشته بارها ما را غافلگیر کرده است و مقداری سخت است راجع به انتخابات ۱۴۰۰ ایران گمانهای زد، ولی فکر میکنم به سمت یک دست شدن قوای سهگانه خواهیم رفت و این یکدست شدن نوعی بناپارتیسم را خلق خواهد کرد و شاهد شبحی از بناپارت در ایران خواهیم بود.»
«در افق سیاسی ایران یک بناپارت خواهیم دید». این اصلیترین اظهارنظر سعید لیلاز، اقتصاددان اصلاحطلب در گفتگو با یک برنامه اینترنتی است. هر چند لیلاز میگوید که این پیشبینی اوست چرا که بر سر کارآمدن یک نیروی اقتدارگرا و از این رو در یک دورانگذار ۵ تا ۱۰ ساله آن را ناگزیر میبیند. این گفته اما نه تنها پیشبینی لیلاز، که راهبرونرفتاش از وضعیت فعلی هم هست. چرا که معتقد است بر سر کار آمدن سپاه در ایران از آنجایی که «منسجمترین سازمان سیاسی و امنیتی» است، دو مشکل از سه مشکل اصلی این کشور که به گفته وی «عدم انسجام و ناکارآمدی» است را حل خواهد کرد و فساد باقی خواهد ماند.
حرفهای سعید لیلاز نه عجیب است نه نو و نه بدیع؛ تکنوکراتهای کارگزاران با ادعای واقعگرایی معتقدند که در مدلی از حکومت به دلیل آنکه شریان اقتصادی کشور در اختیار گروهی خاص است تنها راه بهبود شرایط، همکاری با حکومت و ایجاد تغییرات از بالا است. ازاینرو آنها از زمان شکلگیری خود در دوره ریاستجمهوری مرحوم اکبر هاشمی رفسنجانی، همواره تلاش کردند تا روابط خود را با هسته سخت قدرت مستحکم نگه دارند تا بهوسیله آن بتوانند به منابع اصلی تولید ثروت در کشور نزدیک باشند. این سیاست تا به امروز نیز موثر بوده است. در دولتهای هاشمی، خاتمی و روحانی نیروهای تکنوکرات در سطوح وزیران و مدیران ارشد همواره حضور پررنگی داشتند.
> حمایت از خاتمی ربطی به اصلاحطلب بودن و نبودن نداشت!
اگر این تئوری را بپذیریم که کارگزاران از چهرهای حمایت میکنند که «حضور کارگزاران در قدرت» را «تضمین» کند پس لابد
خواهیم پذیرفت که حمایت از «سیدمحمدخاتمی» در دو دوره ی 76 و 80 هیچ ارتباطی به مسائل و تفکرات حزبی و سیاسی نداشت چه، ناطقنوری هم این تضمین را میداد قطعا در حمایت او ابدا به اصولگرا بودن او توجهی نشان نمیدادند کما این که در 92 و 96 به پیشینهی سیاسی و تفکرات حزبی حسن روحانی اساساً کاری نداشتند.
> کارگزاران حتی هاشمی را به دردسر انداختند!
کارگزاران در خرداد76 و خرداد 80 تلاش کرد ادامه ی حیات تفکرات دوران سازندگی را در بودن در هستهای اصلی قدرت تعریف کند پس حمایت تام و تمام از سیدمحمد خاتمی را در دستور کار قرار داد برخی معتقدند به صحنه کشانیدن بسیار غلطِ هاشمی رفسنجانی برای رقابت با محمود احمدینژاد همان مدلی بود که بعدها در روسیه و تحت عنوان پوتین ـ مدودوف پیادهسازی شد با این تفاوت که در این جا کارگزارانیها متوجه پوستاندازی جامعه و یک نوع کرختی و خستگی از باقی بر سر کارماندنِ دو دههای برخی چهرهها نشدند و در این میان هم پاستور را باختند هم هاشمی را به دردسری عظیم انداختند!
بسیاری از کارشناسان سیاسی معتقدند جدایی از قدرت وقتی سخت است که درون آن باشی واگرنه اگر کناره گرفته و کاری به بدنه ی صاحب قدرت نداشته باشی لابد جدایی از آن نیز سخت نمیشود.
حرفهای لیلاز از همان جنس است؛ تلاش برای باقی ماندن بر سریر قدرت. پس تازهترین حرفهای سعید لیلاز جدیدترین دستوری است که از بالای کارگزاران به تریبونیها داده شده؛ بگردید دنبال مهرهی برنده!
> حیات نباتی در دوران کمای سیاسی!
برای کارگزاران شیفت از خاتمی به روحانی همان قدر ساده است که شیفت از روحانی به لاریجانی و از لاریجانی به یک نامزد نظامی فقط باید مترصد این رخداد بود که آیا تیم اجرایی و اقتصادی سالهای 68 تا 76 که در ادامه از 76 تا 84 ادامه یافتند و بین سالهای 84 تا 92 صرفاً در لایههای میانی قدرت به «حیات نباتی» خود ادامه دادند و همزمان با روی کارآمدن روحانی از «کمای سیاسی» خارج شدند آیا این اطمینان را خواهند یافت که همچنان بر قطار قدرت سوار نخواهند بود یا نه! که اگر چنین شود قطعا اولین ستاد نامزد نظامی ریاست جمهوری 1400 را کارگزارانیها برپا خواهند کرد نه پایداریها، احمدینژادیها و حتی قالیبافی ها.
سایر اخبار این روزنامه
توضیحات پسر آیت الله هاشمی درباره وصیتنامه جدید پدرش
بناپارتیسم؛ راه نجات یا راه فرار؟!
ایران به چند دوز واکسن نیاز دارد؟
پاکستان و روسیه، ایران را دور زدند
فروش بلیت لندن با وجود لغو پرواز!
ژست تریبونی آقای حقوقدان!
طرح مجلس برای منسوخ شدن تغییر ساعت رسمی کشور
گواهینامه بینالمللی واکسیناسیون کرونا
آن سال که «بم»زلزله آمد نیز جمعه بود!
همیشه دونده برنده نیست
قبیله گرایی آ فت جامعه ایرانی
تکذیب تخلیه سفارتآمریکا در بغداد
ارتش روسیه به سوخو۵۷ مجهز شد