روزنامه خراسان
1399/10/08
اتفاقات آبکی مینوی قلابی چالش جدید سرخابی و ناجی افغانستانی
اتفاقاتآبکی برایکشدادن ماجرای«مینو»یقلابی
قصه «بیگانهای با من است» چند اتفاق غیرمنطقی دارد تا گره اصلی داستان باز نشود و ماجرا ادامه پیدا کند
نویسنده: مائده کاشیان
گره اصلی سریال «بیگانهای با من است» شبکه دو که سرآغاز ماجراهای مختلف شده، جعل هویت و دروغی است که کاراکتر «نسا» با بازی شبنم قلیخانی گفته است تا بتواند خودش را به جای عروس یک خانواده ثروتمند جا بزند و از شر اذیت و آزارهای همسرش در امان باشد. اما به ظاهر قرار نیست هویت واقعی «نسا» به این زودی لو برود و برای باز نشدن گره اصلی سریال، اتفاقات ساده و دمدستی زیادی در قصه وجود دارد که منطقی نیست. از جعل هویت تا مرگ کلیشهای «امیرعلی» ماجرای هویت جعلی «نسا» به عنوان «مینو رافعی» عروس خانواده «شهرابی»، از ابتدا بسیار ساده و غیرقابل باور اتفاق افتاد. «نسا» پس از مرگ «مینو»، عکس خود را در شناسنامه او میچسباند و در جلد او فرو میرود. «مینو» دفتر خاطراتی دارد که داستان زندگیاش را نوشته و «نسا» آن را پیدا می کند، بنابراین از زندگی او باخبر میشود و اطلاعاتش با توصیفاتی که خانواده «امیرعلی» از او شنیده بودند، تضاد زیادی ندارد. یکی از کلیشهایترین و غیرواقعیترین اتفاقات هم مرگ همسر «مینو» است. او پس از کما به هوش میآید، وقتی از زبان برادرش «صادق» با بازی پژمان بازغی میشنود که میل بافتنی به قلب خدمتکار فرو رفته، سعی میکند به «صادق» بفهماند این «مینو» بوده که میل بافتنی در دست داشته و مرده است، اما به محض گفتن این جمله که بریده بریده بیان میکند، فوت میکند و «صادق» هم که بالای سر اوست، متوجه نمیشود! ماجرای غیرمنطقی «احمد» و بسته پستی «احمد» دوست «امیرعلی» که برخلاف همه خانواده او، مینوی واقعی را میشناسد به ملاقات مینوی قلابی میرود، اما به کمک دروغهای «نسا» این دو باهم روبهرو نمیشوند و در آسانسور لحظهای «نسا» را میبیند، پس موضوع را به صادق میگوید اما او این مسئله را نادیده میگیرد و به «احمد» میگوید «نسا» مرده و حتما اشتباه میکند! «احمد» عکسهایی را که از این زوج گرفته بود، از شیراز برای «صادق» میفرستد، اما تلفنی «نسا» را از این قضیه باخبر میکند نه «صادق». بدتر این که «احمد» متوجه صدای متفاوت او با «مینو» نمیشود. داماد خانواده «مینو»، مکالمه «نسا» و خدمتکاران را درباره این که فعلا صلاح نیست عکسها به دست خانواده «امیرعلی» برسد، میشنود و او که در اداره پست آشنایی داشته، میرود تا عکسها را تحویل بگیرد، اما مامور میگوید شناسنامه گیرنده یعنی «صادق» را بیاورد و بسته را تحویل بگیرد. «نسا» نیز به پست مراجعه میکند. هنوز ادامه ماجرا معلوم نیست، اما با روندی که قصه در پیش گرفته است، پیشبینی این که بسته به «صادق» نخواهد رسید، سخت نیست. 22 دی تاریــخ بــرگـــزاری دربــــی 93 اعتراض سرخابی به تاریخ دربی پس از گمانهزنیهای چند روز اخیر، سرانجام روز گذشته سازمان لیگ تاریخ دربی رفت پایتخت را اعلام کرد. با اعلام سازمان لیگ فوتبال ایران تیمهای استقلال– پرسپولیس، دوشنبه ۲۲ دی ۹۹ ساعت ۱۶:۳۵ در ورزشگاه آزادی تهران به مصاف هم خواهند رفت، آنهم درشرایطی که هر 2 باشگاه به تاریخ تعیین شده اعتراض دارند و جالبتر اینجاست که حریفان سرخابی هم به برنامهریزی لیگ و جابهجا شدن تاریخ دیدارهایشان معترض هستند. در اینمیان شاهد نزاع هواداران پرسپولیس و استقلال در فضای مجازی بر سر تاریخ دربی و جدال اعضای 2 تیم و پیشکسوتانشان در فضای مجازی علیه یکدیگر بودیم و هرکدام تلاش میکردند طرف مقابل را به تحتفشار گذاشتن سازمان لیگ برای انتخاب تاریخ دربی محکوم کنند. حتی محمود فکری سرمربی استقلال روز گذشته در جمع خبرنگاران حاضر در تمرین تیمش تاکید داشت که زورشان به سازمان لیگ برای تعیین تاریخ دربی نرسیده و از اینکه سازمان لیگ برخلاف اعلام قبلی دربی را در شرایطی برگزار خواهد کرد که تعداد بازیهای پرسپولیس و استقلال یکی نیست، گلایه کرد. حالا دربی رفت که نودوسومین دربی پس از دربی حذفی و تابستانی سرخهاست، بعد از تقابل استقلال با آلومینیوماراک و دیدار پرسپولیس با سپاهان که معوقه هفته دهم و هفتم خواهد بود، برگزار میشود. براساس برنامه جدیدی که سازمان لیگ اعلام کرده، پرسپولیس ابتدا 2 دیدار معوقهاش از هفته ششم و هفته هفتم را در تاریخهای 11و 16دی مقابل ذوبآهن و سپاهان برگزار میکند و سپس به دیدار شاگردان فکری میرود. آبیها هم ابتدا دیدارشان با گلگهر سیرجان از هفته نهم را10دی برگزار میکنند و سپس 15دیماه دیدارشان با آلومینیوم اراک در ورزشگاه آزادی برگزار خواهد شد. درواقع هر 2 تیم پیش از برگزاری دربی در ورزشگاه آزادی آخرین دیدارشان را برگزار میکنند و از این لحاظ به نفع هر 2 تیم است که نیاز به سفر در شرایط کرونایی نیست. البته پرسپولیسیها به خاطر یک روز استراحت کمتر نسبت به رقیب سنتی و بهبودی همه مصدومان استقلال از جمله شیخ دیاباته بیشتر از استقلالیها به تاریخ دربی معترض هستند اما شاید آنها این نکته را در نظر نگرفتهاند که احتمال دارد در 2 بازی آبیها تا دربی، چند بازیکن آنها محروم یا مصدوم شوند! آخرین دربی سرخابی 5 شهریور سال جاری در ورزشگاه آزادی و بدون حضور تماشاگران برگزار شد، دیداری که یکی از بازیهای مرحله نیمهنهایی جام حذفی بود و استقلال و پرسپولیس در وقت قانونی و اضافه به تساوی 2-2 رسیدند. در آن دیدار استقلال تا ثانیههای پایانی بازی بازنده بود که با گل محمد دانشگر به بازی برگشت و موفق شد در ضربات پنالتی با نتیجه 6 - 4 پرسپولیس را شکست دهد و به فینال جام حذفی برسد. اما آن بازی چه بعد و چه قبلاش استقلال به واسطه درگیری و اختلاف فرهاد مجیدی با احمد سعادتمند سرمربی و مدیرعامل سابقش دچار حاشیههای زیادی شد، بهطوری که فینال جام حذفی مقابل تراکتور را در مشهد به حریف تبریزی واگذار کرد و دستش از جام کوتاه ماند. حالا دربی 93 برای پرسپولیسیها جنبه انتقامی دارد و برای استقلالیها و محمود فکری هم به واسطه روحیه و انگیزه پایین پرسپولیس پس از ناکامی در فینال لیگ قهرمانان آسیا فرصت خوبی است تا با برد در دربی جایگاهشان را تثبیت کنند و حداقل فکری تا نیمفصل با خیال راحت روی نیمکت آبیها بنشیند. 2 دقیقه دیرتر میرسیدم پیکنیک منفجر می شد
گفتوگو با شهروند فداکار افغانستانی که توانست با از خودگذشتگی ناجی یک خانواده 5 نفره از سوختن در آتش شود
نویسنده: صادق جهانی | خبرنگار
آتش برافروخته شده، زبانه میکشد و شعلههایش در بعضی قسمتهای خانه یک شهروند دزفولی بیش از 2 متر ارتفاع دارد. خانوادهای پنج نفره در آنجا گیر افتادهاند اما یک شهروند افغانستانی با دیدن دخترک شش سالهای که دوان دوان و ترسان از او درخواست کمک میکند، نمیگذارد شعلههای آتش پیروز میدان شود و با ازخودگذشتگی تصمیم به نجات همنوعانش میگیرد و با این که امکان داشت خودش هم آسیب ببیند، مشعل ایثار و فداکاری را برمی افروزد. «محمدرحیم رحمانی» که حالا چندروزی است از سوی شهرداری دزفول به عنوان آتشنشان افتخاری این شهر انتخاب شده در مینیپرونده امروز زندگیسلام از اتفاقات آن روز برای ما میگوید.
امکان انفجار پیکنیک بود اما...
بعد از تحسین اقدام ستودنی محمدرحیم رحمانی، به عنوان سوال اولم از او میخواهم که ماجرای آن روز را برایمان روایت کند که میگوید: «ما چهار کارگر بودیم که در یک ساختمان کار میکردیم. در لحظه آتشسوزی با همکارانم در حال ناهار خوردن بودیم. ناگهان از خانه بغل که ویلایی و یک طبقه است، دختربچهای حدود شش ساله که به شدت در حال گریه کردن هم بود به سمت ما دوید و گفت که خانهمان آتش گرفته و نجاتمان دهید. با شنیدن این حرف نتوانستم جلوی خودم را بگیرم و با آن سه نفر دیگر رفتیم که ببینیم چه اتفاقی افتاده است. دیدیم که شعله آتش بیرون میزند و خانه در آتش میسوزد. دلیل آتش گرفتن خانه هم یک پیکنیک بود که آن قدر داغ شده بود که هر لحظه ممکن بود بترکد. در آن لحظه با خودم گفتم امکان انفجار آن وجود دارد و اگر منفجر شود، آن خانواده بدبخت میشوند ولی خدا به من کمک کرد که توانستم آتش را خاموش کنم».
پیکنیک آتشگرفته را با دستهایم برداشتم
رحیم که متاسفانه دستان خودش در این حادثه دچار سوختگی شده، از نحوه مهار آتش میگوید: «همان طور که گفتم خانه آتش گرفته بود و اعضای آن خانواده نتوانسته بودند خاموشش کنند و هر لحظه به شدت آتش هم افزوده میشد. وارد خانه که شدم دیدم حجم آتش زیاد است، به طوری که ارتفاع شعلهها به بیش از 2 متر میرسید. زیاد تلاش کردم که همانجا پیک نیک را خاموشش کنم تا از حجم آتش کم شود ولی موفق نشدم. آن لحظه پتویی هم دور و برم نبود. اول بدون پتو، پیکنیکی را که عامل آتشسوزی بود تا وسط خانه آوردم اما از آتش زیاد دستانم از حرکت بازماند و نتوانستم آن را کامل بیرون بیاورم تا این که بالاخره یکی از آن خانمها پتویی برایم آورد و دوباره آن را برداشتم و توی حیاط پرت کردم. بعدش حجم آتش کم شد و خوشبختانه خانواده را نجات دادم و همانجا دو دستم دچار سوختگی شد اما خوشحالیام از این بود که به آن خانواده آسیبی نرسید. داخل خانه سه خانم بودند و به جز آن بچهای که بیرون آمد، یک دختربچه دیگر هم بود. اگر کارم دو دقیقه بیشتر طول میکشید، باعث انفجار میشد».
در آن لحظه ترس و مرگ برایم معنا نداشت
«واقعیت این است زمانی که اشک و گریه را در چشمان آن دخترک دیدم، نه مرگ در چشمانم دیده میشد و نه ترس»، وی با این مقدمه ادامه میدهد: «با دیدن اشکهای آن دختر خیلی متاثر شدم. رفیقهایم مدام میگفتند نرو رحیم، هر قدر که آنها در گوشم میخواندند و میگفتند با زندگی خودت بازی نکن، من توجهی نمیکردم و فقط نجاتدادن آنها برایم مهم بود، نه جان خودم. گرچه امکان انفجار گاز خیلی زیاد و کار خطرناکی بود اما خب اصلا به این چیزها فکر نمیکردم و خیلی هم به این کارم افتخار میکنم. بهتر بگویم ترس و مرگ برایم معنا نداشت، زندگی یک خانواده در خطر و نفس کشیدن پنج همنوعم اهمیت داشت. با خود گفتم اگر برایشان اتفاقی بیفتد، خودم را نمیبخشم. نکته دیگری که لازم است بگویم این است که برای من، افغانستانی و ایرانی فرقی ندارد و باز هم به بقیه کمک خواهم کرد. من معتقدم که اگر دستمان را به دست دیگران برسانیم و کمک و یاریگر هم باشیم، در این دنیا خوبیها و خوشیهای زیادی نصیبمان میشود».
بعد از این اتفاق، خانوادهام گفتند که به من افتخار میکنند
در ادامه درباره استقرار آتشنشانان در محل حادثه و واکنش آنان و البته مردم محل از وی میپرسم: «آتش را که خاموش کردم، بعد از سه چهار دقیقه آتشنشانی رسید. یکی از آتشنشانان خیلی ناراحتم کرد و گفت: «تو چرا داخل خانه رفتی؟» ولی من چیز خاصی نگفتم و همین قدر گفتم که اگر من نمیرفتم، چه کسی میرفت؟ زندگی پنج انسان در خطر بود. من عذابوجدان داشتم، شما دیر رسیدید و این دخترکها ترسیده بودند و گریه میکردند و خانمها هم فریاد میکشیدند. البته بقیه آتشنشانان گفتند که دستت درد نکند، کار خیلی بزرگی کردی. مردم هم لطف داشتند و حسابی از من تشکر کردند. خانوادهام هم وقتی از این کمک مطلع شدند و زمانی که شنیدند من این کار را کرده ام، خیلی از این کار استقبال کردند و خوشحال شدند و گفتند ما به وجود تو افتخار میکنیم. راستش را بخواهید پدر و مادرم برای من زحمت کشیده و با سختیهای زیاد بزرگم کرده اند».
هزینه درمانم را پیمانکارم میدهد
او که سادگی، یکرنگی و بیادعایی در صحبتهایش به خوبی مشخص است، از واکنش خانوادهای هم که ناجیشان شد، اینطور میگوید: «خانوادهای که نجاتشان دادم، خیلی از من تشکر کردند و میگفتند ما زندگیمان را مدیون شما هستیم. به خصوص تشکر آن دختربچهای که گریه میکرد برای من از همه لذتبخشتر بود. آنها هنوز هم سراغم را میگیرند و از وضعیت دستانم مطلع میشوند. همینطور که گفتم دستان خودم سوختگی زیادی داشت و هزینه درمان دستانم را آقای احسان الیاسی (کسی که برایش کار میکردم) پرداخت که لازم میدانم از او تشکر کنم».
هرجای دیگر هم که لازم باشد، بدون منت کمک میکنم
آقا رحیم که الان داستان ایثار و از خودگذشتگیاش زبانزد اهالی خونگرم دزفول شده، پنج روز پیش با دعوت شدن به شهرداری این شهر، ضمن قدردانی از وی بابت کار بزرگش، از سوی مسئولان آتشنشانی به عنوان آتشنشان افتخاری این شهر هم برگزیده شد. او درباره این موضوع میگوید: «هفته پیش که به شهرداری رفتم، مسئولان این شهر از من تقدیر و همچنین من را به عنوان آتشنشان افتخاری شهرستان دزفول انتخاب کردند. از این اتفاق خیلی خوشحالم و هرجا که کمک لازم باشد باز هم درخدمت هستم. البته خدا نکند که دیگر چنین اتفاقاتی بیفتد ولی خب هرجا که باشم و هر فردی به کمکم نیاز داشته باشد، با توکل به خدا در آنجا حاضر میشوم و خودم را میرسانم و بدون هیچ منت و ادعایی کمک خواهم کرد.»
سایر اخبار این روزنامه
تغییر تاکتیک در دشت تشنه مشهد
« هشتگ عصر جدید» با چاشنی پزشک و بیرانوند!
نصرا...: ترور حاج قاسم پروژه اسرائیل، سعودی و آمریکا بود
زیر پله ای های مدرن!
ازش نپرس « میخوای چه کاره بشی؟»
چالش نفتی بودجه
ادامه حیات یا مرگ معجزه کویر؟
آمارهای تلخ از معیشت
اتفاقات آبکی مینوی قلابی چالش جدید سرخابی و ناجی افغانستانی
شهادت حضرت زهرا (س) را تسلیت میگوییم
3 میلیون دانش آموز آفلاین!
ماجرای سیانور در بساط رمال!
رسوم عجیب طایفه دزدان