کشتی نشستگانیم!

کشتي يا قايقي را در نظر بگيريد که در دريايي مواج و طوفاني در حرکت است. امواج دريا گاهي بلند مي‌شوند و گاهي فرومي‌نشينند و طوفان نيز گاه تند و گاه آهسته مي‌وزد. سرنشينان کشتي به اين وضع عادت کرده‌اند و حتي بي‌خيال آن شده‌اند. در اين ميان، دنياديدگاني که تمام همّ و غمّ‌شان رسيدن کشتي به ساحل نجات است، خواب آرام به چشم ندارند. دائم دل‌نگران مسير حرکت کشتي و جهت وزش طوفان و حرکات مرغان دريايي‌اند و با هر تلاطم دريا به هدايت‌کنندگان کشتي هشدار مي‌دهند. هشدارشان اما گوش شنوايي پيدا نمي‌کند و به ايجاد رعب و هراس و ترس در سرنشينان کشتي متهم و به گوشه‌اي رانده مي‌شوند. يک روز اما مرغان دريايي، وحشت‌زده قيل و قالي غريب به پا مي‌کنند، بوي توده سرمايي گزنده و جانسوز از راه دور به مشام مي‌رسد و ابرها ديوانه‌وار به حرکت درمي‌آيند. اين نشانه‌ها رنگ از رخ دنياديدگان مي‌زدايد. شب هنگام، ستاره قطبي را در آسمان مي‌جويند. کشتي خلاف جهت تشخيص آنان پيش مي‌تازد؛ درست به سوي نقطه‌اي که مرغان دريايي پشت به آن پرواز مي‌کنند و بوي هولِ سرماي توفنده از آن سو مي‌آيد! واي که هشدار اين «شب تاريک و بيم موج و گردابي چنين هائل»، ما را پير کرد و اما جدي گرفته نشد! خدا کند مشام من از کار افتاده باشد يا خدا کند که مشام تمام هاديان و سرنشينان کشتي بوي تند اين خطر را حس کنند و سکان و بادبان به سوي ساحلي آرام بگردانند و گرنه چه روزگاراي داريم!