ترور، شهید فخری‌زاده، استاد شجریان و...

اپیزود اول: چند هفته از حادثه‌ای تر‌وریستی می‌گذرد که منجر به شهادت آقای فخری زاده شد. آنچه در این اپیزود می‌آید در همان چند روز اول بعد از شهادت ایشان، در ذهنم بود اما باید صبر می‌کردم تا فضا کمی آرام شود و جامعه از اتمسفر احساسات خارج شود تا مقداری بیشتر واقع بین باشیم برای اینکه ابعاد این مسئله را بیشتر و بهتر مورد مداقه قرار داد.
در سال‌های اخیر اگر حادثه‌ای رخ دهد بیشتر از «بود» آن واقعه، «نمود» آن بررسی می‌شود و پدیدارنگری بر پدیده نگری غلبه می‌کند. همانطور که در چند روز ابتدایی بعد از شهادت آقای فخری‌زاده دیدیم به جای اینکه برخی جریانات سیاسی خود را آماده شهرآوردی سیاسی با دشمن اصلی کنند، مشت خود را بر دهان رقیب داخلی خود زدند و بر طبل دو قطبی‌های کاذبی چون مقاومت-برجام کوبیدند. به جای اینکه از دشمن انتقام بگیرند،  فضای مجازی را مملوء انتقام از رقیب سیاسی داخلی خود کردند و بر خلاف رهنمود قرآنی «واعتصموا بحبل الله جمیعا و لاتفرقوا» که تاکید بر وحدت در جامعه اسلامی دارد، قدم و قلم زدند.
این اقلیت، بی مهابا از کنار رهنمودهای قرآنی مانند «اصلحوا...»، «الف بین قلوبکم...»، «امه واحده..»، «انما المومنون اخوه» و... گذشتند و بر طبل تفرقه در داخل کوبیدند. این مسیر پیموده شده توسط این اقلیت، برخلاف ادعای ولایتمداری‌شان، موافق تواصی امام خمینی (ره) و رهبر مکرم انقلاب نیز نیست.
قرآن کریم همواره مومنان را دعوت به شنیدن و گفتگو می‌کند و به شنوندگان بشارت می‌دهد که «فبشر عباد الذین یستمعون القول و یتبعون احسنه اولئک الذین هداهم الله...» و از تفرقه و نزاع باز می‌دارد. همچنین توصیه این کتاب آسمانی این است که «ولاتنازعوا فتفشلوا و تذهب ریحکم...» زیرا اختلاف و نزاع، عامل انهدام کیان شخصیت جامعه اسلامی است.


اما همه این مصائب، از شهادت عزیزان ما گرفته تا تفرقه داخلی؛ یک دلیل بسیار موثر و با اهمیت دارد و آن مسئله «انسداد گفت‌و‌گو» است. وقتی راه گفتگو به هر دلیلی مسدود می‌گردد، تیربارها فعال می‌شوند. برخی تیربارها، جان‌ها را نشانه می‌روند و برخی تیربارها آبرو و شخصیت افراد را هدف می‌گیرند.
ترور، نقطه آغاز خشونت کور و نقطه پایان هر نوع گفتگو است. آنجا که دیالوگ و منطق نباشد، تیری است که تلخ و تاسف‌بار است. در این شکی نیست که ما با دشمنی بی منطق طرف هستیم، او که در هر شرایطی سعی بر این دارد که خون‌های عزیزان‌مان را جاری کند و این خوی سبعیت او ربطی به برجام و مقاومت ندارد چه اینکه در آن دوره‌ای که تحریم‌ها را کاغذ پاره قلمداد می‌کردند، به مراتب تعداد بیشتری از دانشمندان و موثران عرصه هسته‌ای کشور ترور شدند. با این وجود خون شهید را سیاسی نکنیم. شهید برای همه است و یک شخصیت 
ملی است.
اما به دشمنی دشمن بازگردیم، وقتی او شخصیتی را از ما می‌گیرد ما باید به ای نحو کان و با توجه به شرایط حکمرانی، پاسخ دشمن بی منطق را بدهیم ولی اگر در عوض پاسخ به دشمن، یقه رفیق ناهمنظر را گرفتیم، آنگاه دشمن دو پیروزی کسب کرده است اول: یک شخصیت ما را حذف کرده است و ما از علم و تجربه و دانش او محروم شده‌ایم. دوم این‌که وحدت سیاسی اجتماعی ما را نیز منهدم کرده است. همه می‌دانیم که «یدالله مع الجماعه»، بنابراین اگر جماعت باشیم نه جمعیت، قدرت الهی از آستین مردم بیرون خواهد آمد و آنگاه «یدالله فوق ایدیهم» رخ می‌دهد و دشمنان ما عقب می‌نشینند. مگر نه اینکه تواسی بزرگان دین حنیف اسلام بر عدم تفرقه است و مگر نه این‌‌که «التفرقه من الشیطان»؟  پس هر کجا که بانگ تفرقه نواخته می‌شود، آنجا شیطان است.
همه این مسائل و بروز هیجانات و احساسات ‌‌که در عمل هیچ عایدی برای مردم ندارد به جهت عدم توجه به آن مسئله مهم که مورد تایید عقل و شرع است، یعنی گفت‌وگو؛ می‌باشد. چه گفتگو در داخل با خود و چه گفت‌وگو با غیر خود... . اما گفتگو یا دیپلماسی باید سقیم و حکیم باشد و نباید به آموزه‌های تاریخی یا تعلیمات دینی بدل گردد. قرآن کریم دستور می‌دهد که «یا ایها الذین آمنوا اتقوالله و قولوا قولا سدیدا». مفسران می‌گویند قول سدید تنها به الفاظ محکم نیست بلکه به محتوای آن است که باید مستدل و کافی باشد. این برداشت مفسران نیز دلیل قرآنی دارد، آنجا که خداوند به موسی (ع) دستور می‌دهد که به سمت فرعون برود و او را تذکر بدهد، می‌فرماید «فقولا له قولا لینا لعله یتذکر او یخشی». این آیه شریفه دو نکته بسیار مهم دارد اول این‌که به موسی (ع) جواز بلکه دستور گفتگو با طاغوت و مستکبران آن زمان را می‌دهد دوم اینکه می‌گوید با آن طاغوت به نرمی و آرامی سخن بگو! زیرا امیدها در نرمی کلام زنده می‌شود و انتظاری از 
خشونت نیست.
اپیزود دوم: استاد شجریان، آن صدای لاهوتی ایرانی در میان ناباوری ایرانیان ما را ترک می‌کند. بنابه تکریم بزرگان و استادان علم و فرهنگ و هنر، تصمیمی اتخاذ می‌گردد ‌که خیابانی را در تهران به نام همایون آواز ایران نام گذاری کنند. اینکه چه فرآیندی و چگونه طی شد بماند، اما خیابانی را به نام استاد  شجریان معرفی می‌کنند. بلافاصله عده‌ای تابلوی خیابان را کنده و نام شهید فخری‌زاده را به آن دیوار نصب می‌کنند؛ هر چند که کار آنان را خانواده محترم شهید فخری‌زاده نیز تایید نمی‌کنند.
تا اینجا هم شاید مشکلی نباشد اما در میان معترضان مردی با محاسن سفید ایستاده که خود زخم خورده ترور است و فرزند گرانمایه‌اش را در یک ترور از دست داده است. انتظار این است که این پدرشهید، حرمت خون شهید خود را حفظ کند و اینگونه عمل نکند و با دشمن و قاتل فرزند خویش سر ستیز داشته باشد و آن تعداد دیگر همراه، نیز آنگونه عمل نکنند و مشت خود را برای ناهمفکران سیاسی داخلی گره نزنند.
پدر شهید احمدی روشن-که برای ایشان صحت و سلامت آرزومندم- سال‌هاست که از نردبان غیرت بالا رفته و بر سر افراد داخلی فریاد می‌کشد. هر چقدر فرزندشان در سکوت بود، پدر در فریاد است. ظاهرا این عده کم، خود را مالک الرقاب ایران می‌دانند. این نگاه به هر حوزه‌ای وارد شود جز تخریب و ویرانی آثاری برجای نخواهد گذاشت و وقتی به حوزه حکمرانی سیاسی نفوذ کند همه ایرانیان را هم ردیف مجانین و صغیرانی می‌بینند که باید برای ما پدری کنند. جماعتی که همه مسائل، امور و پدیده‌های زیستی و اجتماعی و... را نیز سیاسی می‌بینند و جمله دقیق امام خمینی (ره) مبنی بر اینکه «سیاست ما دیانت ماست و دیانت ما سیاست ماست» را بصورت دین ما سیاسی بازی و سیاست زدگی است،
 می‌فهمند.
اپیزود سوم:  در این میان، مجلس محترم یازدهم فارغ از مسائل اصلی کشور، بنادارد؛ کت و شلوار ریاست جمهوری را به اندازه شخص خاصی بدوزد و هیچ اهتمامی ندارد که راه را برای افاضلی باز کند که شان و منزلت «نفر دوم کشور بودن» را دارند. بی توجه به گفته علی (ع) که فرمود «یستدل علی ادبار الدول باربع تضییع الاصول و التمسک بالفروع و تاخیر الافاضل و تقدیم الاراذل».
اپیزود چهارم: مردم و مخصوصا جوانان ناامید از آینده خویش نیز، استخوان‌هایشان زیر فشار اقتصادی در حال له 
شدن است...
اپیزود پنجم: سه نقطه...