علیرضا صدقی «رخداد اجتماعی» به مثابه «کنش سیاسی»

دیرزمانی است که «امر سیاسی» در جامعه ایران به محاق رفته است. هر چند گفت‌وگو پیرامون «موضوع سیاست» کماکان طرفدارانی را در سطوح مختلف اجتماعی جذب می‌کند، لیکن مسئله «امر سیاسی» به منزله یک «راهبرد» یا دستِ‌کم «رویکرد» عمومی مورد اقبال و پذیرش توده‌های اجتماعی نیست. به منظور درک بهتر مساله، باید تبار چرایی پیدایش این وضعیت مورد مطالعه قرار گیرد. چه این‌که تنها از این رهگذر می‌‌توان به رهیافتی قابل اتکا برای برون‌رفت از موقعیت موصوف دست یافت.
به جهت دریافت این نکته باید موضوعاتی مانند «مستعمل شدن مفاهیم سیاسی»، «بهره‌کشی سیاسی»، «بی‌توجهی به مطالبات»، «عدم شکل‌گیری نهادهای سیاسی مستقل»، «عدم رعایت اصل استقلال قوا»، «اتهام‌زنی به سیاستمداران» و... را مورد مطالعه دقیق قرار داد. به میزان تدقیق در دلیل یا دلایل بروز هر یک از این پدیده‌ها در سپهر سیاست ایران، می‌توان تصویری روشن‌تر از تبار شکل‌گیری موقعیت موصوف را بازنمایی کرد.
در جامعه‌ای که صحنه و میدان سیاست آن مملو از استعمال بی‌مورد، ناکارآمد و کاریکاتوری مفاهیم عمیق سیاسی نظیر مشارکت مدنی، حقوق شهروندی، مناسبات توده و نهاد قدرت و... است، نمی‌توان و نباید انتظاری فراتر از آن‌چه به محاق رفتن «امر سیاسی» تلقی می‌شود، داشت. شرایط در موارد گفته‌شده دیگر نیز اوضاع بهتری ندارند. بازخوانی موقعیت توده‌های مردمی در شرایطی نظیر انتخابات و پیش و پس از آن، تعبیری جز «بهره‌کشی سیاسی» را مفهوم‌سازی نمی‌کند؛ یا در جامعه‌ای که هیچ نهاد مستقل سیاسی قدرت و توان چانه‌زنی در «هسته اصلی قدرت» را ندارد و یا قوای سه‌گانه ـ به ویژه در نهادهای انتخابی ـ استقلال لازم را به دست نمی‌آورند یا در کشوری که اصحاب سیاست آن هر روز با انواع اتهامات مالی، اخلاقی، حرفه‌ای و حیثیتی روبه‌رو هستند، چه توقعی می‌توان داشت که «امر سیاسی» به یک «موضوع عمومی» بدل شود.
البته در ایران شرایط به مراتب از این هم پیچیده‌تر است. چرا که ایرانِ پس از انقلاب 1357، ایرانی به غایت سیاسی بود که «امر سیاسی» در درون خانواده‌ها و حتی روزمرگی‌های مردم کوچه و بازار نیز نفوذ کرده بود. گرچه نه آن نفوذ عمیق از کارآیی لازم برخوردار بود و نه این دوری‌گزینی از «امر سیاسی» واجد ویژگی‌های مثبت تلقی می‌شود. این هر دو کنش اجتماعی جامعه ایران که بی‌گمان در ساختار مفهومی «افراط» و «تفریط» تعریف و تبیین می‌شوند، زاییده نوعی رویکرد انفعالی و واکنشی نسبت به برنامه‌ریزی‌های نهاد و جریان قدرت است. اگر هدف این نوشتار تبیین تبار بروز موقعیت به محاق رفتن «امر سیاسی» بود، فراوان دلیل دیگر نیز می‌شد بر آن اقامه کرد. لیکن هدف اصلی این نیست. نوشته حاضر تلاش دارد تا نشان دهد که با وجود همه سختی‌ها و مشکلات و مصائب، می‌توان «سیاست» را در ساحتی دیگر «بازتولید» کرد. درست در نقطه‌ای که همه راه‌ها و مسیرهای حرکت و کنش سیاسی ـ آنگونه که بایسته است ـ بر روی توده‌های اجتماعی بسته می‌شوند، راهبردهای تازه‌ای فراروی این اجتماع گشوده خواهد شد.


به نظر می‌رسد زمان سیاست‌ورزی در صحنه و میدان سیاست و در نسبت با چسبندگی به نهاد قدرت در ایرانِ امروز به پایان رسیده باشد. تصویری که از مناسبات نهاد و هسته اصلی قدرت در ایران بازنمایی می‌شود، نشان می‌دهد که این هسته اصلی به هسته‌ای متصلب، متراکم و با چگالی بالا تبدیل شده است. معنی این هسته در فرآیندهای سیاسی، یعنی آن‌که راهی برای ورود به آن نمی‌توان یافت. در حقیقت ارباب قدرت در این موقعیت تلاش می‌کنند تا حد ممکن و مقدور، دایره خودی‌ها را تنگ‌تر کنند و بر میزان و حجم اعتمادها در دوستان حداقلی بیافزایند. مجموعه این راهبردها مشخص می‌کند که دیگر زمانه ورود یا نزدیک شدن به نهاد قدرت گذشته است. در چنین شرایطی است که باید از «کنش اجتماعی» به مثابه «امر سیاسی» نام برد.
درحقیقت با کاهش و تقلیل موضوع سیاست و بازآفرینی آن در عرصه اجتماع، می‌توان راهی برای خروج از این موقعیت یافت. گمان می‌رود زمانی که فعالان سیاسی بیاموزند تا از چسبندگی به نهاد قدرت دست برداشته و عرصه جامعه را برای فعالیت‌های عمومی انتخاب کنند، می‌توان به اصلاح امور در بافت و ساختی درازمدت و کارکردگرا امیدوار بود. به طور کلی در بستر فعالیت‌های اجتماعی ـ به دور از موضوع سیاست ـ است که می‌توان تحولات را در ژرفنای اندیشه، فکر و در نتیجه کردار آحاد جامعه انتظار داشت.