اروپایی‌ها باید دست سلیمانی را ببوسند

گفت‌وگو از: احمدرضا گواهی، محمدرضا مرادی
مقدمه
سال 2011 یعنی 8 سال قبل از اینکه ویروس کرونا در جهان منتشر شود و جان هزاران نفر را بگیرد ویروسی دیگر در جهان عرب تکثیر شد. این ویروس از درعا در جنوب سوریه منتشر و به سرعت شهرها و روستاهای سوریه را در برگرفت و راهی کشور عراق شد. خطر بزرگی منطقه را تهدید می‌کرد. ویروس تا بغداد نیز پیشروی و حتی اربیل در اقلیم کردستان عراق را نیز تهدید می‌کرد. این ویروس «داعش» بود؛ یک گروه  ‌تروریستی خشن و بی‌رحم که بر پرچم آن «لا‌اله الا الله» نوشته شده بود و مرتب از پیامبر و اسلام سخن می‌گفتند. خطر بزرگی نه تنها مردم جهان عرب بلکه اصل دین را تهدید می‌کرد. چرا که تمام سربریدن‌ها، شکنجه‌ها و حملات انتحاری به نام اسلام انجام می‌شد. کشورهای غربی نه تنها در برابر این ویروس (که یک تهدید برای آنها نیز تلقی می‌شد) موفق نشدند بلکه خود به‌عنوان متهم ردیف اول در شکل‌گیری و قدرت گیری این گروه مطرح شدند. در اینجا بود که فرمانده‌ای به نام سردار قاسم سلیمانی با کمترین ادعا و نام و نشان مأموریتی مهم و به ظاهر غیرممکن را شروع کرد: «نابودی داعش.»
سردار سلیمانی که در منطقه با نام «حاج قاسم» شناخته می‌شد شروع به بازسازی و تقویت نیروهای نظامی عراق و سوریه کرد. شهر به شهر و منطقه به منطقه به سرعت از داعش و دیگر گروه‌های  ‌تروریستی باز پس گرفته می‌شد. اما حاکمیت سرزمینی داعش در سوریه همچنان برقرار بود. در میانه پیشروی‌های نیروهای مقاومت علیه داعش در سوریه و عراق بود که تصاویر یک واقعه دردناک در یکی از جبهه‌ها همه را متأثر کرد؛ عملیات غافلگیرانه داعش علیه یکی از پایگاه‌های مقاومت در منطقه التنف در شرق سوریه و نزدیک مرز عراق به شهادت تعدادی از مستشاران ایرانی و اسارت یکی از آنها به نام محسن حججی منجر شد. انتشار تصاویر اسارت شهید حججی و صحنه‌های شهادت او، ایران را به سوگ نشاند. در این شرایط تنها وعده حاج قاسم بود که می‌توانست به دل‌ها تسکین دهد و امیدها برای انتقام از داعش را زنده نگه دارد؛ سلیمانی خطاب به پیکر شهید حججی وعده داد که کمتر از 3 ماه دیگر انتقامش را از داعش بستاند و پایان داعش را در این کره خاکی اعلام کند. سردار به عهد خود وفا کرد و به همین سبب در 30 آبان 1396، سردار سلیمانی در نامه‌ای به رهبر انقلاب، پایان داعش را رسماً اعلام کرد. سردار سلیمانی توانسته بود مأموریتی غیرممکن را ممکن کند و به همین دلیل قدرت نرم جمهوری اسلامی ایران در منطقه به طرز عجیبی افزایش پیدا کرد. آمریکا اولین بازنده این نفوذ بود و به همین دلیل دی ماه 1398 حاج قاسم به ناجوانمردانه‌ترین شکل ممکن توسط آمریکا به شهادت رسید. اکنون یک سال از آن زمان گذشته و می‌توان برخی از زوایای کمتر دیده شده فعالیت‌های نظامی، مستشاری و مردمی حاج قاسم را در عراق و سوریه بهتر دید. برای ورق زدن چند برگ از فعالیت‌های حاج قاسم با دکتر «حسین امیرعبداللهیان» دستیار ویژه رئیس و مدیرکل بین‌الملل مجلس و سخنگوی ستاد مردمی گرامیداشت سالگرد شهادت سردار سلیمانی به گفت‌و‌گو نشسته‌ایم. در این مصاحبه که متن آن پیش روی شماست خاطرات و روایت‌های دست اولی مطرح شده که راز محبوبیت حاج قاسم در بین مردم منطقه را بهتر روشن می‌کند.


* صحبت کردن در مورد حاج قاسم سهل و ممتنع است. سؤالات بسیاری در این مورد وجود دارد و بسیار سخت است چند سؤال محدود برای یک مصاحبه مشخص کرد. بنابراین سؤال نخست را به یک سؤال متفاوت اختصاص داده‌ایم. در رسانه‌های ایران حاج قاسم را محبوب اهل سنت عراق معرفی می‌کنند و فداکاری‌های وی را باعث این محبوبیت می‌دانند. اما ممکن است این مسئله برای برخی از مخاطبان قابل قبول نباشد. اگر بتوانیم دلایل محبوبیت حاج قاسم و اقدامات وی در راستای منافع اهل سنت را تشریح کنیم ممکن است بخشی از این مسئله روشن شود. به‌نظر شما چرا حاج قاسم محبوب اهل سنت عراق بود؟
سخن گفتن از فردی مثل حاج قاسم ابعاد مختلفی دارد و قدری دشوار است. در پاسخ به سؤال شما باید گفت که فراتر از اینکه حاج قاسم در بین اهل سنت محبوبیت داشت حتی در بین فرماندهان داعش نیز مؤثر و مهم بود داعشی که دشمن حاج قاسم بودند و اگر در صحنه سوریه و عراق به حاج قاسم می‌رسیدند وضعیتی خشونت‌بار‌تر از شهید حججی را در ارتباط با حاج قاسم پیاده می‌کردند. درمورد داعش داستانی را برای شما نقل خواهم کرد بعد به لایه‌ای زیرین بیاییم و ببینیم نگاه اهل سنت به حاج قاسم چگونه است و کردهایی که در عراق و اقلیم کردستان عراق امنیت خود را مدیون حاج قاسم می‌دانند چه نگاهی به حاج قاسم دارند. حتی مسیحیان و ایزدی‌ها چگونه به حاج قاسم نگاه می‌کردند. در اوج بحران سوریه برخی اوقات ارتش سوریه با کمک‌های مستشاران ایرانی، نیروهای  ‌تروریستی را در یک شهر یا منطقه به‌صورت 360 درجه محاصره می‌کرد. این محاصره وقتی طولانی می‌شد این  ‌تروریست‌ها از طریق سرویس‌های امنیتی غربی و حتی برخی کشورهای منطقه پیام می‌دادند که ما آب آشامیدنی سالم نداریم، دارو نداریم، غذا نداریم و ما را نجات دهید. چه اتفاقی می‌افتاد؟ زمانی که گروه‌های  ‌تروریستی مانند داعش، جبهه النصره، احرار الشام و یا دیگر گروه‌های  ‌تروریستی محاصره می‌شدند اول می‌آمدند یک سپر انسانی از زنان و کودکان در پیرامون خودشان تشکیل می‌دادند که محاصره را از این طریق بشکنند. اما در نهایت از طریق غربی‌ها یا رابط‌های سازمان ملل پیغام می‌دادند که ما آمادگی داریم که از این شهر خارج شویم و سلاح‌های سنگین را هم تسلیم کنیم. اما می‌خواستند اطمینان داشته باشند که وقتی که دارند خارج می‌شوند و سلاح‌های سنگین را هم تحویل می‌دهند و سوار اتوبوس‌ها می‌شدند کسی از پشت آنها را هدف قرار ندهد. وقتی به این نقطه می‌رسیدند بحث تبادل مطرح می‌شد؛ تبادل با خروج سران و جریان‌های  ‌تروریستی. تبادل زندانیان و بازداشتی‌هایی که توسط گروه‌های ‌تروریستی در زندان به سر می‌بردند که این‌ها بخش مردم عادی سوریه بودند بخشی هم نظامیان سوریه بودند و در مواردی ممکن بود تعدادی از مدافعین حرم نیز در بین این بازداشتی‌ها بوده باشد. در این مقطع که آن زمان من معاون در وزارت خارجه بودم مقامات سازمان ملل نیمه شب با بنده تماس می‌گرفتند (که به وقت آمریکا آن موقع روز بود) و می‌گفتند که رهبران این گروه‌های  ‌تروریستی (که البته از دید سازمان ملل و آمریکا که حامی ‌آن  ‌تروریست‌ها بودند مسلحین مخالف نامیده می‌شدند) پیغام دادند و می‌خواهند از این مسئله مطمئن باشند که در مرحله تبادل هدف قرار نخواهند گرفت و می‌گفتند آیا ژنرال سلیمانی تضمین می‌کند که ما هدف قرار نخواهیم گرفت. ببینید داعش و جبهه النصره به‌عنوان دشمنان حاج قاسم شناختی از ایشان دارند که می‌گویند که اگر حاج قاسم تضمین کند که ما در مرحله تبادل هدف قرار نخواهیم گرفت ما سلاح‌های سنگین را تحویل می‌دهیم و تبادل انجام خواهد شد. البته در مراحل بعدی حزب‌الله لبنان و سپاه پاسداران نیز به دلیل رفتارهای خود در نزد  ‌تروریست‌ها جایگاه خاص خود را داشتند. این حجم از اطمینان داعش و جبهه النصره به صداقت کلام حاج قاسم واقعاًً بی‌نظیر است. شما پرسیدید که حاج قاسم در عراق و در بین اهل سنت محبوبیت دارد؟ من تا قبل از شهادت ایشان توفیق ارتباط مداوم را با ایشان داشتم. شش ماه قبل از سقوط داعش هیئتی از سران عشایر اهل سنت عراق به نزد من آمدند و خبر این دیدار خیلی هم منتشر نشد. درخواست این‌ها جالب بود. من چون در عهد صدام ملعون در سفارت ایران در عراق بودم ویژگی‌های روانشناختی عشایر و سران عشایر عراق را تا حدودی می‌دانستم. عشایر به راحتی حاضر نمی‌شوند سفر کنند و یا درخواستی از کسی داشته باشند. سران عشایر عراق در بافت قبیله‌ای خود اگر نگوییم خود را از رئیس‌جمهور عراق حتی در عهد صدام بالاتر می‌دانستند خود را هم ردیف با رئیس‌جمهور می‌دانند. این سران عشایر اهل سنت عراق آمده بودند و می‌گفتند که داعش آمده و به ما وعده ‌داده که می‌خواهیم شما را از چنگ شیعیان نجات دهیم و بغداد را آزاد و تقدیم شما کنیم و هزار سال حکومت در عراق در اختیار اهل سنت بوده می‌خواهیم این وضعیت را برای شما همچنان حفظ کنیم و با هم کار کنیم تا ثمره این همکاری را ببینید. سران عشایر به خود بنده گفتند که ما در این سال‌ها دیدیم که جمهوری اسلامی ایران و سردار سلیمانی به آزادسازی بغداد از محاصره داعش کمک کردند و مانع از آسیب بغداد شدند. البته نیروهای نظامی عراق و مردمی بسیج شدند، مرجعیت فتوا داد و مقامات و گروه‌های سیاسی هم به میدان آمدند و جمهوری اسلامی ایران هم کمک کرد. سران عشایر اعلام کردند که در کردستان عراق، اربیل در حال سقوط بود و دیدیم که سردار سلیمانی در خطرناک‌ترین شرایط ممکن وارد اربیل شد و شروع به سازماندهی نیروها کرد و به ما کمک کرد و مانع سقوط اربیل توسط داعش شد. اما هرچه به جلوتر می‌رویم این ژنرال‌های آمریکایی و داعش می‌آیند با ما نشست برگزار می‌کنند و وعده می‌دهند. در نهایت ما به جایی رسیدیم که ارتباط خود را با داعش قطع کردیم و فهمیدیم این‌ها مدافع اهل سنت نیستند. همه اراضی ما را داعش تصرف کرد و هیچ چیزی نداریم. اهل سنتی که روزی در قدرت بودیم امروز نه اعتبار داریم نه قدرتی برای ما باقی مانده و نه جغرافیایی. می‌گفتند که آمریکایی‌ها می‌آیند و در خیمه‌های ما با ما قهوه می‌نوشند و فقط وعده می‌دهند اما ما همه چیز را از دست دادیم و از ایران درخواست کمک داریم. در نهایت ایران نیز کمک کرد و مستشاران ایران دست به کار شدند و سردار سلیمانی به کمک اهل سنت عراق رفت. لذا من به‌عنوان کسی که قدری الفبای جغرافیای عراق را می‌شناسم این را با صدای بلند می‌گویم: «تعداد شهدایی که شیعه و جمهوری اسلامی در عراق در مبارزه با داعش در مناطق سنی‌نشین برای آزادسازی اهل سنت عراق تقدیم کرد به مراتب بیشتر از تعداد شهدایی بود که شیعه در مبارزه با داعش در مناطق شیعه‌نشین تقدیم کرد.» بنابراین سردار سلیمانی یک محبوبیت ویژه‌ای داشتند. ایزدی‌ها، مسیحیان، آشوری‌ها و کردها برای در امان ماندن از حملات داعش از سردار سلیمانی درخواست کمک می‌کردند و ایشان نیز کمک می‌کرد و خیلی با سعه صدر و دست و دلبازی هم کمک کرد. سردار سلیمانی با همان قدرتی که از اهل تشیع در عراق حمایت می‌کرد با همان قدرت نیز از اهل سنت و دیگر قومیت‌ها دفاع می‌کرد. من فراموش نمی‌کنم روزی که داعش تصمیم گرفت به سمت اربیل حرکت کند و اربیل در معرض سقوط قرار گرفت حدود ساعت 7- 8 شب بود و من در دفتر کارم در وزارت خارجه نشسته بودم (اتاق من در وزارت خارجه همان دفتر شهید رجایی بود زمانی که سرپرست وزارت خارجه بود) سرکنسول ما در اربیل زنگ زد و گفت که تمام مقامات کرد در اربیل چمدان‌ها را بستند، یک سری فرار کرده و یک سری دیگر نیز در آستانه خروج از شهر هستند و توی شهر شایع شده که داعش در کمتر از چند ساعت دیگر وارد اربیل خواهد شد. افکار عمومی ما نباید این را فراموش کند. این اتفاق در چه شرایطی افتاد: داعش وقتی موصل را گرفت و موصل سقوط کرد اولین پیام رسانه‌ای داعش در عراق از یک شبکه کردی پخش شد. بعدها گفته شد که داعش به برخی از رهبران کرد گفته بود که به آنها کاری نخواهند داشت در نتیجه خیال این عده راحت بود اما داعش یک دفعه که قدرت گرفت به سمت اربیل حرکت کرد. سرکنسول ما در اربیل به من گفت که رهبران کرد یک پیام دارند مبنی بر اینکه طی چند روز گذشته با آمریکا تماس گرفتیم که داعش را بمباران کنید یا تجهیزات و هواپیما بدهید چرا که اربیل در حال سقوط است اما مقامات آمریکایی هربار اعلام کردند که در حال بررسی هستیم. در آن موقع که تماس گرفتند به من گفتند که درخواست مقامات عالی‌رتبه کردستان عراق این است که جمهوری اسلامی ایران به داد ما برسد. من یادم هست که بلافاصله به دفتر سردار سلیمانی زنگ زدم ایشان هم گفتند که من هم این خبر را از یک کانال دیگر مطلع شده‌ام شما هم از طریق کانال خودتان به آقای بارزانی اطلاع دهید که ما به سرعت به شما کمک خواهیم کرد و واقعاًً سردار سلیمانی ظرف چند ساعت در خطرناک‌ترین شرایط وارد اربیل شد، پیشمرگه را سازمان‌دهی کرد و روحیه بخش بود و شرایط برای سردار سلیمانی به شدت خطرناک بود. سردار سلیمانی مستقیماً با یک هواپیما به اربیل وارد شد. مقامات کرد بعداً اعلام کردند که از شدت گرد و غباری که بر صورت سردار سلیمانی نشسته بود ما ایشان را نمی‌شناختیم. سردار سلیمانی مستقیماً در جریان دفاع از کردها در حمله داعش بود. مقامات کردی که من با آنها صحبت می‌کردم می‌گفتند اصلاً باورمان نمی‌شد که او مستقیماً وارد صحنه شده باشد در حالی که بقیه مسئولان کرد یا فرار کرده بودند یا مشغول بستن چمدان‌های خود بودند. وقتی آقای بارزانی تصمیم به تجزیه عراق گرفت شهید سردار سلیمانی به او پیام داد که این کار به صلاح عراق و حتی کردها نیست و انتظار بود که آقای بارزانی خیرخواهی مقام معظم رهبری و سردار سلیمانی و جمهوری اسلامی را بپذیرد، کسانی که پیش‌تر به داد آنها رسیده بودند. به هر حال با تمام این بی‌مهری‌ها سردار سلیمانی هیچ‌گاه از مرام جوانمردانه خود دست بر نمی‌داشت و این همان رفتار مقام معظم رهبری است که در سردار سلیمانی ظهور و بروز پیدا می‌کرد و این رفتار جوانمردانه در سرتا سر منطقه باعث محبوبیت او می‌شود.
*  به سال 2011 باز گردیم، به زمان آغاز آشوب‌های سوریه و انتشار ویروس داعش که به شدت و سرعت در عراق و سوریه منتشر شد؛ اگر سردار سلیمانی در مقابل شیوع این ویروس نمی‌ایستاد و پایان این ویروس را در سال 1396 اعلام نمی‌کرد چه می‌شد و چه بر سر منطقه و جهان می‌آمد؟
وقتی شهرهایی در عراق و سوریه چون موصل و حلب به دست داعش افتاد و یا به عبارتی در یک خیانت داخلی، منطقه‌ای و بین‌المللی سقوط کرد، یکی از تأثیرات مستقیمش بر امنیت داخلی ما بود، داعش به سرعت داشت پیش می‌رفت و خیلی سریع به دیاله عراق در نزدیکی مرزهای ما رسید و اگر نبود آن مصوبه شورای امنیت ملی ما که مشخص می‌کرد اگر داعش به چهل کیلومتری مرزهای کشور ما در داخل خاک عراق رسید ما آن را سرکوب خواهیم کرد، داعش به شهرهای مرزی ما می‌رسید و به مرور می‌دیدیم که دیگر هیچ ایستگاه مترو و میدان و تجمع در کشور ما امنیت لازم را نخواهد داشت. لذا یکی از کارهای فوری که انجام شد تضمین حداکثری امنیت ملی کشور ما بود، اما به‌خاطر پیوستگی مسائل امنیتی تبعاً نمی‌شود ایران امن بماند در حالی که منطقه‌ای که در آن است ناامن است و این از تیزبینی‌های سردار سلیمانی و جمهوری اسلامی ایران و تشخیص شخص حضرت آقا بود که جمهوری اسلامی ورود پیدا کند به مسئله داعش و ناامنی‌های منطقه، و اگر تأکیدات حضرت آقا نبود در حالی که بسیاری از بزرگان کشور آن موقع دچار ‌تردیدهای جدی بودند، به‌نظرم شخص شهید سلیمانی هم فرصت نمی‌یافت این افتخارات را در سطح ملی، منطقه‌ای و بین‌المللی بیافریند. نقش حضرت آقا و تیزبینی ایشان بسیار دقیق بود. حضرت آقا
در همین دیدار اخیرشان با خانواده شهید سلیمانی و بنیاد ایشان قریب به این مضمون را فرموده بودند که سردار سلیمانی خوب آینده را می‌دیدید و به درستی تحولات را حس می‌کرد، ایشان [سردار سلیمانی] یک موقعی به من [رهبر انقلاب] گفتند که احساس می‌کنم یک خبرهایی هست و اتفاقاتی دارد در منطقه می‌افتد و چندی بعد دیدیم که داعش ظهور پیدا کرد. اگر بخواهم از نگاه آینده پژوهانه سردار سلیمانی بگویم باید‌ اشاره کنم که خود من [امیرعبداللهیان] به همراه جمع محدودی از دوستان که جلسه‌ای سال در 97 با سردار سلیمانی داشتیم، ایشان در آن جلسه مفصل گفت که من یکی از نگرانی‌هایم وضعیت کشورهای حوزه خلیج ‌فارس است، حس می‌کنم که این‌ها به سمت عادی‌سازی روابطشان با رژیم صهیونیستی می‌روند...
* زمانی که عادی‌سازی یک تابو بود.
بله؛ ایشان آن موقع خیلی پیش از آنکه عادی‌سازی علناً بحثش مطرح شود نگران بود که کشورهای مسلمان همسایه ما به سمت عادی‌سازی روابط با اسرائیل بروند. این از ذکاوت‌ها و نکته‌سنجی‌های ایشان بود. پس اگر تیزبینی‌های حضرت آقا و اقدامات شهید سلیمانی و خون شهدای مدافع حرم، حزب‌الله، شهدای عراق، فاطمیون، حیدریون نبود، نه در حوزه ملی، نه منطقه‌ای و نه حتی بین‌المللی ما این امنیت را نداشتیم.
من همیشه در ملاقات خود با مقام‌های اروپایی به آنان می‌گویم که شما باید دست سلیمانی را ببوسید و باید از او تمجید کنید؛ چرا که وقتی داعش تنها در چند روستا مثل رقه، تکریت و فلوجه بود و اعلام خلافت ادعایی اسلامی را کردند ایستگاه‌های مترو شما در پاریس و بروکسل و لندن ناامن شد در حالی که هنوز داعش هیچ نبود. فرض کنید داعش می‌توانست در حلب [کامل مستقر شود و] حکومت خودخوانده خود را برقرار کند و یا می‌توانست در موصل حکومتش را ادامه و توسعه دهد و مقداری جای پای این‌ها سفت می‌شد آن وقت شما [غربی‌ها] در نیویورک هم امنیت نداشتید. اقدامات علیه داعش نقش مؤثری در امنیت جهانی داشت.
مسئله دیگر این است که داعشی که به اسم اسلام، با در دست گرفتن قرآن و با بیرقی که نام خدا و رسول خدا(ص) بر آن نوشته شده این جنایات فجیع را مرتکب می‌شد، چه بر سر امت اسلام می‌آورد، با ادامه آن وضع چه چیزی را به جای اسلامِ رحمانی پیامبر(ص) این‌ها ارائه می‌کردند؟! این نابود کردن امت اسلامی و اندیشه‌های اسلامی بود و مبارزه در این حوزه ارزشش به مراتب بیشتر از مبارزه در حوزه‌های جغرافیایی بود.
زمانی که شهید سلیمانی اعلام کرد که تا کمتر سه ماه دیگر داعش نابود خواهد شد، آن موقع اوج اقتدار جمهوری اسلامی ایران و به‌نظرم اوج اقتدار نظام ولایی ما و اوج اقتدار محور مقاومت، یعنی ایران و متحدانش، به‌عنوان‌ترکیبات سیاسی- امنیتی جدید منطقه بود که به لطف خدا محقق شد.
* آمریکایی‌ها برای ‌ترور ایشان چه اهدافی داشتند و به دنبال چه بودند؟
آمریکایی‌ها مدت‌ها دنبال این هدف بودند. آمریکایی‌ها از جنگ 33 روزه یا حزب تموز در لبنان تا الان همواره به دنبال محقق شدن نظم جدیدی در خاورمیانه هستند. در همان موقع «کاندولیزا رایس» گفته بود، این زایمان سختی است که درد دارد اما باید در منطقه خاورمیانه انجام شود. از نظر آنها «خاورمیانه جدید» منطقه‌ای است که رژیم صهیونیستی به‌عنوان متحد آمریکا برآمده باشد و دیگر کشورهای منطقه که مسلمان‌اند یا تجزیه شده باشند یا به قدری ضعیف باشند که اصلاً به‌نظر نیاید؛ این معادله را اولاً انقلاب اسلامی ایران، ثانیاً اندیشه‌های حضرت امام خمینی، ثالثاً سه دهه رهبری هوشمندانه و حکیمانه حضرت آقا و وجود سربازانی چون سردار سلیمانی و همراهان‌شان، کاملاًً به هم ریخته است. بالاخره آمریکایی‌ها در منطقه‌ای که از نظر آنها ژئو- استراتژیک، ژئو- پولتیک و ژئو- اکونومیک و سرشار از منابع انرژی است هر روز خسارت‌دیده‌اند؛ اینکه ‌ترامپ می‌گوید بیش از 7‌تریلیون دلار هزینه کردیم و هیچ چیزی نصیب ما نشد، نشان‌دهنده اوج شکست آمریکاست. این طرف اوضاع برای جمهوری اسلامی ایران و متحدینش در منطقه به گونه دیگری است؛ لذا آنها می‌خواستند تا با این ‌ترور اولاً ابهت مقاومت در منطقه را بشکنند، ثانیاً به همه بزرگان و رهبران مقاومت این پیام را بدهند که ما تا این حد آماده‌ایم که وارد مصاف بشویم، ثالثاً آنها یک ارزیابی غلطی داشتند که از گروه‌های مختلفی گرفته بودند؛ گروه‌هایی چون سلطنت‌طلبان، منافقین مأیوس و شکست خورده و برخی از به اصطلاح روشنفکران داخلی خودمان که گاهی تحلیل‌های بدتری نسبت به آن دو گروه ارائه می‌کردند (این‌ها گاهی به تینک تنک‌های [اتاق فکرهای] غربی که می‌روند تحلیل‌هایی ارائه می‌دهند که نشان می‌دهد خودشان که خود را نماینده ایران می‌دانند ارزیابی درستی از ایران ندارند). این‌ها تحلیل غلطشان از ایران این بود که کشور در حال فروپاشی است و اگر کسی مثل سردار سلیمانی را نیز مورد هدف قرار دهیم هیچ اتفاقی نخواهد افتاد. اما آن واکنش مردم و تشییع جنازه‌ای که هیچ‌ترتیباتی برایش فراهم نشده بود و این تحول بزرگ را هیچ چیز جز اراده مردم رقم نزده بود، واقعاًً تمام تحلیل‌های این‌ها را به
هم ریخت. آمریکایی‌ها با تحلیل غلطی که از سلطنت‌طلبان، منافقان، به اصطلاح روشنفکران و برخی دوستانِ به واقع دشمنِ نظام گرفته بودند، تصور می‌کردند که اگر حاج قاسم را مورد هدف قرار دهند جمهوری اسلامی ایران در شرایط تحریم‌های حدأکثری و فشارها هیچ واکنشی نشان نخواهد داد. اما واکنش ایران معادلات آنها را به هم ریخت؛ من همیشه می‌گویم که شلیک 13 موشک بالستیک نقطه زن ایران به پایگاه عین‌الاسد آمریکا در عراق تنها انتقام خودروی شهید سلیمانی بود و انتقام شهید سلیمانی هنوز مانده است؛ این پاسخ در ادامه حضور چند ده میلیونی مردم در ایران و جهان (طبق داده‌ها) بود. فقط در 104 نقطه در آمریکا به‌صورت خودجوش در تجلیل از مقام سردار سلیمانی در هفته اول شهادت ایشان مراسم برگزار کردند؛ اتفاقاً هیچ کدام از این‌ها را دانشجویان ایرانی و تشکلات دانشجویی برگزار نکردند، ایرانی‌ها در این مراسم شرکت کرده‌اند اما مردم خود آمریکا این اقدام را انجام دادند. همین را در اروپا و جای جای منطقه هم می‌بینیم.
* شهادت ایشان و واکنش‌ها به شهادت ایشان که شما به آنها‌ اشاره کردید، واکنش‌هایی چون تشییع میلیونی، چه تأثیری در آینده تحولات منطقه می‌تواند داشته باشد؟ آیا می‌تواند خروج آمریکایی‌ها را از منطقه سرعت ببخشد؟
من عمویی داشتم، خدا رحمتش کند، درباره امام خمینی که می‌خواست صحبت کند می‌گفت، امام وقتی از پاریس به ایران آمد دنیایی را تکان داد و سیلی از جمعیت به استقبال او آمد و روزی که او از دنیا رفت در روزی که قرار بود تشییع شده و در بهشت زهرا(س) تدفین شود، دوباره دنیایی را به حرکت درآورد؛ یعنی هم با آمدنش از تبعید به ایران و حضورش و هم با درگذشت و فوتش تحولی ایجاد کرد. در مورد شهید سلیمانی هم جمله‌ای شنیدم که سردار سلامی، در روزی که به همراه خانواده شهید سلیمانی و اعضای ستاد ایشان به خدمت مقام معظم رهبری رسیدیم، گفتند که «شهید سلیمانی بزرگ‌تر از سردار سلیمانی است».
سردار سلیمانی در دوره زندگی‌شان منشأ خدمات فراوانی شد که اگر بخواهم تنها دو نمونه مهم را بگویم و از خدمات او در جنگ تحمیلی عبور کنم و از مبارزه او با‌اشرار و قاچاقچیان در مرزهای شرقی کشور و ده‌ها خدمت او در سیلاب خوزستان به مردم این منطقه کرد و از کمک‌هایش به مردم افغانستان، عراق و... بگذرم، باید‌ اشاره کنم به اینکه شهید سلیمانی در سطح امنیت ملی و منطقه‌ای کاری کرد، رژیم صهیونیستی که خواب حکومت از نیل تا فرات را می‌دید، حالا با همت مقاومت و شهدا و به برکت خون شهدا دیوارهای بتونی چند کیلومتری دور خودشان کشیدند و یک زندان کوچک برای صهیونیست‌ها ساخته‌اند.
دومین خدمت مهم شهید سلیمانی این است که او‌ترکیبات سیاسی- امنیتی جدیدی را در منطقه رقم زد که ما نام محور مقاومت بر آن می‌گذاریم که توانست داعش در منطقه را شکست دهد. اما پس از شهادت سردار سلیمانی با سیلی‌ای که آمریکا از ایران خورد، طی همان قدم اولی که ایران برداشت، هیمنه‌اش شکست و اعلام جمهوری اسلامی ایران آن هم در عالی‌ترین سطح و با صدای بلند که انتقام خون سردار خروج کامل نظامیان آمریکایی از منطقه است، تکمیل‌کننده این مسئله [قدم اول ایران] خواهد بود. این‌ها هنوز حدأقل برکات خون شهید سلیمانی است.
یاد سردار سلیمانی را گرامی‌می‌داریم و ان‌شاء‌الله که همه پیروانش سردار سلیمانی بزرگی باشند برای جهان و امت اسلامی؛ و السلام.