روزنامه مردم سالاری
1399/10/17
تدبیر و امید گمشده و سفرههای کوچک شده
در یکی از شهرهای غرب ایران ساکنم و به واسطه کارم، مجبورم بسیاری از وعدههای غذایی را بیرون صرف کنم و معمولا پاتوقم یکی از کبابیهای نزدیک به محل کارم است. چند روز پیش که در کبابی مورد نظر نشسته بودم تا صاحب کبابی سفارشم را آماده کند با دو صحنه مواجه شدم که به گمانم بازگو کردنشان خالی از لطف نباشد. مرد میانسالی وارد کبابی شده و به فروشنده میگوید شنیدهام که دوباره قیمتها بالا رفته، الان کوبیده سیخی چند؟ فروشنده میگوید: فلان تومان. مرد میانسال آهی کشیده و با چهرهای خجل میگوید لطفا یک سیخ برام بذار و به صورت ساندویچی برام درست کن. او را میشناسم، مرد شریفی است و سالهاست که مسافر کشی میکند. به گمانم او هم تا حدی مرا شناخته است. در صندلی کناریام مینشیند و رو به من میگوید ای جوان! عجب روزگاری شده، زمانی با سه چهار سیخ هم سیر نمیشدم، اما الان شرایط طوری شده فقط میتوانم در حدی بخورم که صرفا بتوانم فرمان ماشینم را کنترل کنم، دیگر با سیر شدن خداحافظی کردهام. دیری نمیپاید که جوانی وارد کبابی میشود. از روی قیافهاش، خسته و آشفته به نظر میرسد. از صاحب کبابی قیمت هر سیخ مرغ، جگر، کوبیده و... را میپرسد و در نهایت از ارزان ترینشان یک سیخ را سفارش میدهد و با صدایی آرام به فروشنده میگوید که الان پول همراه ندارم، تا شب برات میارم. فروشنده با غرولندی زیر لب میپذیرد. جوان در میز مقابلم مینشیند. خسته نباشیدی به او گفته و تعارفی میکنم. همان خسته نباشید کافی بود تا بخشی از بغضش را نمایان کند. سر صحبت را باز میکند. از اوضاع به شدت گلایه دارد. میگوید دو سه روز است به مرز مراجعه میکنم اما باری گیرم نمیآید. رو به من میگوید «باورت میشه الان حتی کولبری هم پارتی بازی و باند بازی شده است و برای گرفتن یک بار هم باید کلی واسطه پیدا کرد؟!» این جمله برایم خیلی سنگین بود. خدایا یعنی کار به جایی رسیده که حتی برای کولبری هم باید به واسطهها متوسل شد و از آنها خواهش و تمنا کرد؟! با بغضی در گلو، کبابی را ترک میکنم. در مسیر بازگشت به محل کارم، سخت در فکر فرو میروم. خدایا ما را چه شده که به این حال و روز افتادیم؟ قراربود دولتمردان، عزت مان را روز به روز بیشتر کنند. قرار بود فقر مطلق را ریشه کن کنند. قرار بود سفرهها را رنگین تر کنند. قرار بود کولبری محو شود چون خودشان هم میدانستند که این کار آدمیزاد نیست و مقام آدمی بسیار والاتر از این کارهاست. قرار بود با ایجاد شغلهای پایدار،عزت و آسایش را برایمان به ارمغان بیاورند. الان خیلیها میگویند سفره مردم کوچک تر شده است، اما من از روزی میترسم که با این شرایطی که پیش میرویم،روزی به جایی برسیم که دیگر حتی سفرهای هم برای پهن کردن نداشته باشیم. قرار بود با کلید تدبیر مشکلات بسیاری حل شود، قرار بود با کلید تدبیر، امیدها را در دل مردم زنده کنند، اما متاسفانه با سوء مدیریتها، کلمات تدبیر و امید، خودشان هم به فنا رفتند. اگر این کشور، کشور فقیر و کم برخورداری بود، آدمی زیاد حرص نمیخورد و بغض گلویش را فشار نمیداد، اما این کشور ثروتمند لایق بهترینهاست و مردم این سرزمین، سزاوار بهترین زندگی و رفاه و آسایشی درخور هستند. کاش وجدانهای خفته بیدار شوند و مسئولان امر، در میان مردم حضور پیدا کنند و مشکلات ریز و درشت این مردم را به عینه و از نزدیک مشاهده کنند، شاید فرجی شد و گوشهای از مشکلات ملت را حل کردند.
سایر اخبار این روزنامه
کسی در جنگهای امروز پیروز میدان است که از علم و دانش بیشتری برخوردار است
کرونا، امتحانات و ميانبرهاي دانشآموزي
دولت خریدهای اطمینان بخش درخصوص واکسن کرونا انجام داده است
تدبیر و امید گمشده و سفرههای کوچک شده
افزایش دستگیری سارقان در صنعت ریلی کشور
مردی ماندگار در تار و پود تاریخ ایران
ترس واشنگتن از هواداران مسلح ترامپ
پرونده عیسی شریفی به دیوان عالیکشور رفت محکومیت
تولید ماهانه ۸ تا ۹ کیلوگرم اورانیوم ۲۰ درصد
بازنشستگان؛ اسیر درآمدهای ریالی و هزینههای دلاری
توافق اولیه تهران- سئول برای حل مساله نفتکش
بازخوانی روایتها و ابهامات یک فاجعه