روزنامه مردم سالاری
1399/10/21
ما و مناسبات جدید در خاورمیانه
جنگ تنها چیزی نیست که باید در منطقه از آن اجتناب کنیم و دوری جوییم، حتی اگر این جنگ، ناخواسته، تحمیلی یا توطئهای سازمان یافته باشد.اینکه تلاش کنیم در دام چنین جنگی بی سرانجام که آیندهای برای تحکیم اقتدار کشورمان ندارد فرونرویم، اگرچه سیاستی مهم و تعیین کننده است اما ساده ترین رویکرد مواضع سیاسی و البته نوعی دیپلماسی غیرفعال است که به انزوا در منطقه میانجامد؛ حال اگر پرسش کنیم، چرا اتخاذ چنین سیاستی به رغم مزایای بسیار پیشگیری از وقوع جنگی ناخواسته و در جهت حفظ منابع نظامی و زیرساختهای کشور، منفعلانه است، باید گفت زیرا از تشخیص سمت و سوی دیپلماسی در حال تعریف مناسبات و صف بندی جدید قوا از مراکش در شمال غربی آفریقا و مشرف بر اقیانوس اطلس و تنگه جبل الطارق تا بحرین در جنوب خلیج فارس و در ارتباط با کشورهای منطقه غافل مانده است.
تشخیص این سمت و سوی دیپلماسی و بازیگری مقتدرانه در آن، مهمتر از سیاستی است که به هر طریق از ورود به جنگی منطقهای و بیسرانجام امتناع کنیم؛ به عبارتی، حضور رسمی و آشکار رژیم صهیونیستی اسرائیل در منطقه، تغییر جدی در مناسبات سیاسی و اقتصادی و رویارویی با صحنه جدیدی از جنگی تعریف نشده و غیرجبههای برای ایران ایجاد کرده است. درک اصول این بازیگری و پیچیدگیهای آن عرصهای از دیپلماسی فعال را به روی تصمیم گیرندگان سیاست خارجی و اداره کنندگان اقتدار ایران گشوده است.
آنچه در حال وقوع است و روز به روز گسترش مییابد، از حدود 103 سال پیش (دوم نوامبر ۱۹۱۷ برابر با یازدهم آبان ۱۲۹۶ شمسی) یعنی بعد از بیانیه 67 کلمهای بالفور «Balfour Declaration» منسوب به «لرد آرتور جیمز بالفور» وزیر خارجه وقت بریتانیا و بعد از تشکیل رژیم صهیونیستی در سال 1948 میلادی (برابر با 1324 شمسی) در عرصه حوزه نفوذ سیاسی رژیم تل آویو تاکنون بروز و ظهور نداشته است و اگر هم مناسباتی بوده، کاملا پنهانی و غیر رسمی صورت گرفته، حال شاهد هستیم مناسبات رسمی جدیدی میان رژیم تل آویو با کشورهای منطقه برقرار میشود که طی 72 سال گذشته سابقه نداشته و رفته رفته مقاومت سایر این کشورها در امتناع از برقراری چنین مناسباتی نیز سستتر میشود.
اینکه در این مناسبات دقیقا چه مفاد همکاری گنجانیده شده، محرمانه یا چندان آشکار نیست ولی هر چه هست پدیدهای جدید و بیسابقه است که بازیگران اصلی منطقه از جمله ایران نمیتوانند به راحتی از کنار آن بگذرند زیرا این مناسبات در یک راهبرد وسیع منطقهای تعریف شده که تبدیل به یک ساختار سیاسی خواهد شد و به نظر میرسد ماندگار باشد. این مناسبات، فرایندی دامنهدار و عرصهای است که علاوه بر تغییر ژئواستراتژی منطقه بر ژئوپلیتیک آن نیز اثر میگذارد، باید گفت در دامنه این مناسبات، حوزههای اقتصادی نیز بیپروا در مصادیق و اشکال مشخص و مختلف شکل خواهد گرفت و گسترش مییابد. کار به آنجا کشیده که مردم این خطه با اطمینان خاطر و به دور از نگرانی در قالب تورهای گردشگری زیر آفتاب درخشان و آبهای گرم سواحل امارات با امنیت مشغول آب تنی و جت اسکی و برنزه کردن خودشان هستند! حضور این گردشگران در سواحل خلیج فارس، چه واقعی چه سمبلیک، نشان از مناسبات سیاسی محکمی دارد که به نظر نمیرسد زودگذر و مقطعی باشد. از سوی دیگر، ساده انگارانه است که گمان شود این اتفاقات و مناسباتِ در حال گسترش، یک شبه و ناشی از تاکتیکهای کوتاه مدت یا الزاما حضور کسانی مانند نتانیاهو و ترامپ نامتعادل در راس قدرت حاصل شده باشد.
چنین راهبردهایی را غالبا اشخاص تعریف و تعیین نمیکنند، استراتژیهای مهم منطقهای را سیستمهای سیاسی و ضرورتهای اجتناب ناپذیر تاریخی در دستور کار دیپلماسی جهانی قرار میدهند، در عین حال باید دانست آنچه در عرصه دیپلماسی جهانی رخ داده و میدهد غالبا براساس اعتقادات عدالتخواهانه، آرزوهای محق بازیگران و خواسته ملتها شبیه استقلال خواهی دهه 1950 نیست، بلکه متاثر از تعادل قوا است، به همین دلیل به نظر نمیرسد که با روی کار آمدن جو بایدن رئیس جمهور دمکرات آمریکا و برتری آرای کنگره در هفته آغازین ژانویه 2021 به نفع دمکراتها این مناسبات لغو یا پایههای آنها سست شود گرچه تا حدودی متعادل، منطقی و تحت کنترل خواهند شد.
شاید دیپلماسی ما طی 2 دهه گذشته دچار غفلت تاریخی شده اما اکنون مداقه و تامل در وضع موجود و رویکردی متفاوت، ضرورتی انکارناپذیر است.
وضعیت جدید پیش آمده در صف بندی قوا که بر یک وجه مشترک یعنی قبول مناسبات جدید استوار است و دامنه وسیع و رو به گسترشی دارد را نمیتوان فقط با اتکا به مناسبات با سوریه، لبنان، یمن، عراق و گروههای مسلح طرفدار ایران در این کشورها پوشش داد. حتی تجربه برخی کشورها در حمایت از جنبشهای انقلابی دهه 60 میلادی که بر آن بودند با کمک به احزاب یا گروههای مسلح، بر دیپلماسی این یا آن کشور اثر بگذارند یا حاکمیت را در اختیار طرفداران خود قرار دهند، شاخصهای ناموفقی نشان میدهد.
تاثیر سیاسی اقتصادی در منطقههای ژئواستراتژیک به سطح دولتها فراروییده و به هر حال، مناسبات سیاسی در جهان امروز - به رغم برجسته شدن نقش ملتها، به نسبت در میان کشورهای دمکراتیک یا اقتدارگرا- در همین سطح مقبولیت یافته است. دوران کسب هژمونی و قدرت سیاسی با ایجاد گروههای مسلح و تشکیلات حزبی محدود و متکی به کمکهای مالی مستقیم در کشورهای مورد نظر تقریبا سپری شده است. تنها احزاب بومی مرکب از طیفهای مختلف مردمی و غیر ایدئولوژیک، آن هم در عرصه انتخاباتی آزاد، میتوانند رژیمهای مستقر را ماهیتا دگرگون کنند. حال اگر به اصل بحث یعنی کیفیت مناسبات جدید در خاورمیانه مداقه کنیم درخواهیم یافت این مناسبات، تفاوت ماهوی با تقسیمبندی توافق نامه سایکس پیکو در کمی بیش از 105 سال پیش (پاییز ۱۹۱۵ میلادی) که با خط کش روی نقشه جغرافیای منطقه صورت گرفت دارد.
در توافق نامه سایکس پیکو، بازیگران اصلی، دولتهای بریتانیا، فرانسه و تا حدی روسیه بودند، حال آنکه در مناسبات جدید، رد پای انتخاب حکمرانان منطقه، حال با هر کیفیت را میتوان یافت.
حال به چه دلیل و حسب چه ضرورت یا ضرورتهایی، کشورهایی که رژیم صهیونیستی را دشمن میشمردند تن به این مناسبات میدهند و حتی پای کشوری چون مراکش در شمال غربی آفریقا به این مناسبات کشیده میشود، سرفصل بحث دیگری است که در این مختصر نمیگنجد، هر چند آسیب شناسی و جستجوی علت یا علتهای آن برای ایران میتواند حائز اهمیت و در حوزه دیپلماسی خردمندانه انجام شود، اما باید گفت مسلم است که طراحی این مناسبات از دیرباز خواسته رژیم اسرائیل بوده که در دوران ترامپ مورد تایید و قبول قرار گرفت، همچنین خوب است به این نکته اشاره شود که اروپا در مقابل این راهبرد، نقش آشکار و علنی چندانی ندارد و تا حد زیادی سکوت کرده و منتظر حوادث مانده است که خود میتواند دریچهای برای دیپلماسی ایران باشد تا در چارچوب رویکردی جدید و متناسب با این تغییرات از آن بهرهگیری و در جهت منافع ملی خود استفاده کند.
در جمعبندی نهایی باید گفت؛ در منطقه خاورمیانه و شمال آفریقا رخدادهای راهبردی جدیدی به وقوع پیوسته است که به راحتی نمیتوان گفت با تفوق نظامی و یا برتری بلامنازع حتی موشکی، میتوان کشورهای ذکر شده را از گسترش مناسبات با رژیم اشغالگر بازداشت یا ملزم به قطع این روابط کرد، بلکه ممکن است آنها را برای یک چالش مشترک و مقابله جویی نظامی با ایران به هم نزدیکتر کند، نمیتوان فرض کرد که آنان از ترس نابودی، به مناسبات جدید پشت میکنند و در رویکردی جانبدارانه به سمت ایران میآیند، زیرا به طور طبیعی، در چهارچوب روابط بین الملل و بر اساس نظریه آنارشی ( به معنی نبود یک نظم مرکزی تعیین کننده) که هم مورد پذیرش رئالیستهای تندرو بدبین و هم لیبرالهای خوش بین و خواستار صلح است، چنین رژیمهایی غالبا به سمت کشورهای قدرتمند و ذی نفوذ در عرصه دیپلماسی بینالمللی میروند.
این دست کشورهای اقتدارگرا که متکی بر نظامهای دمکراتیک و آرای مردم نیستند و پایه و مایه حکمرانی شان، قومی، قبیله ای و طایفه ای است و موقعیتی نه چندان پایدار دارند، سعی میکنند در ابعاد اقتصادی سیاسی و در چارچوب شبه همبستگی متقابل، به آمریکا و در پی آن رژیم اشغالگر متکی شوند. این تحلیل، ناظر بر نفی تقویت قدرت نظامی یا موشکی ایران در ابعاد آفند و پدافند نیست، اما معتقد است که در روندی آرام، بدون هیاهو، جلوه نمایی و شعارهای تهدیدآمیز غیر عملی و تکراری که عدم انجام آنها در درازمدت اعتماد عمومی در سطح داخل و خارج را کاهش میدهد، سمت و سوی راهبرد سیاست خارجی و مناسبات بینالمللی و منطقهای را نه با زبان نظامی و اتکای اصلی به آن، بلکه با درک عمیق تحولات و تغییرات صف بندی قوا و مناسبات جدید در منطقه سازماندهی کنیم. میتوان از دریچههایی که هنوز مسدود نشدهاند، به عنوان یک بازیگر اصلی و قدرتمند، موقعیت و اقتدار ملی خودمان را تحکیم بخشیم و قدرت نظامی را به طور واقعی در سایه برای پیشبرد دیپلماسی مطرح کنیم نه برعکس!
*پژوهشگر سیاست و اقتصاد
سایر اخبار این روزنامه
ما و مناسبات جدید در خاورمیانه
گزینه دیپلماسی و مذاکره برای تهران و سئول
اجماع روی حذف ترامپ
قدم ناخوش سال جدید میلادی برای طلای جهانی
ادامه واکنشها به اظهارات امام جمعه موقت تهران
141هزار دانشآموز بازمانده از تحصیل در سیستان و بلوچستان
عبرت بایدن از شکست سیاستهای ضدایرانی ترامپ
به دلیل غیرقابل پیشبینی بودن ترامپ نباید هیچ موضوعی را منتفی دانست
اولویتهای اول تا چهارم دریافت واکسن