روزنامه آرمان ملی
1399/10/30
روزگار غربت روزنامهنگاران !
من خانم شيده لالمي را از نزديک نميشناختم اما گزارشهاي حرفهاي و بعضا تکاندهندهاش را که گاهي بازتاب گسترده پيدا ميکرد ميخواندم. موضوع گورخوابي را اولينبار او مطرح کرد و حقيقتا جامعه را تکان داد و نشان داد که وي روزنامهنگاري تيزبين است و شجاعت درگيري با سوژههاي بکر و زيرپوستي را دارد، اصغر فرهادي پس از آن نامهاي دردناک به رئيسجمهور نوشت و او هم عمق فاجعه را پذيرفت و اين همه حاصل باطني صاف و جستوجوگر و مهربان بود که اکنون ديگر در ميان ما نيست. نميدانم وي چرا و چگونه تسليم مرگ شد يا شجاعت روبهرويي با آن را پيدا کرد ولي ميخواهم به همين بهانه قلم را از صدها موضوعي که روزنامهنگاران به آنها ميپردازند بچرخانم و قدري در رثاي احوال روزنامهنگاران بنويسم. آري خبرنگاران و گزارشگران و نويسندگان روزنامهها که موشکاف همه زواياي جامعهاند و شادي و غم و درد اجتماع را به تصوير ميکشند خود هم دچار روزگارند! روزگاري سخت و سنگين که گويا در نقطهاي هولناک توقف کرده است و قصد گذر از آن را ندارد. حالا ديگر دست بالاي دست بسيار شده است و همه قادر به نشر و نوشتن شدهاند و روزنامهها مرجعيت گذشته براي ارائه خبر و تحليل را ندارند. چون بازار مسگران هزاران صدا از هر سو بلند است و صداي روزنامهنگار تجربهديده و آشنا به زيروبم کار در ميانشان گم ميشود و زردها برنده بازي ميشوند و ميبيني که افاده فلان هنرپيشه بازديد ميليوني پيدا ميکند ولي عميقترين تحليلها و گزارشهاي روزنامهنگاران مهر خواندن نميبينند! هرچند جز در مقاطع کوتاهي جامعه ما چندان روزنامهخوان نبوده است ولي حالا ديگر خريد روزنامه کاغذي از دکههاي مطبوعاتي به قوس نزولي خود رسيده است و کرونا هم که آمد بيش از پيش اوضاع اين حوزه مهم و تاثيرگذار را زير فشار خود گرفت. وقتي منبع درآمدي روزنامهها رو به نقصان ميرود و از کمکهاي دولت هم آبي گرم نميشود خيلي ساده و سريع ميتوان احوال روزنامهنگاران را حدس زد؛ وقتي پيشکسوتان و سابقهدارها دچار رنج بيکاري ميشوند اوضاع خبرنگاران تازه فارغالتحصيل که با هزاران اميد درس خواندهاند و حالا ميخواهند از جام اين حرفه پيچيده و پرخطر لبي تر کنند و گامي بردارند و خودي نشان بدهند کاملا روشن است. هرچند در ميان ما هم هستند کساني که با ترفندهاي روابط عمومي قوي و ديدن اين و آن و اتصال به افراد ثروت و قدرت در هيچ شرايطي سرشان بيکلاه نميماند ولي قاطبه روزنامهنگاران احوال خوشي ندارند و به عبارتي يکي از مشقتبارترين دوران خود را سپري ميکنند. نه ميتوان آزاد و رها و صريح نوشت تا عمق واقعيتها را عيان کرد و نه ميتوان زندگي را با سکوت هرچند دلخواه و زاهدانه سپري ساخت! و اين غربتي غريب است و قصهاي تلخ که پيشگامان آگاهي جامعه به تحملش وادار شدهاند. ديگر هيچکس زورش به درياي مواج دنياي مجازي نميرسد (البته چه خوب) ولي روزنامهها و روزنامهنگاران دمدستند و بهسادگي ميشود سياستشان کرد و از نان و نوشتن انداختشان. امروز گفتن بسيار شده است و شنيدن اندک، نوشتن انبوه شده است و خواندن و فهميدن ناچيز و کشتي کشور در ميان تلاطم طوفانها به هر موجي به سويي ميرود و معلوم نيست که اين پديده نوظهور جامعه را با خود به کجا خواهد برد؟ آنان که گلوي روزنامهها را دمادم فشردند و از نفس انداختند و از قدرت خويش شادمان شدند، شايد بر خود ببالند ولي غافلند که در اين شب تاريک و بيم موج و گردابي چنين هايل مردم نيازمند تکيهگاههاي متعددند و اصحاب قدرت هم سبکباران ساحلها نيستند و اگر به صخرهاي بزرگ بربخوريم همه با هم بدعاقبت خواهيم بود. غروب غمناک خانم لالمي به جامعه مطبوعاتي کشور شوکي وارد و سر زخمهاي کهنه را باز کرد. روزنامهنگاران روضهخوان دردهاي جامعهاند ولي حالا چه کسي رنج ايشان را بازخواهد گفت و نگاه پريشان اجتماع را بهسويشان ميگرداند؟ روح يارانمان شاد که غريبانه رفتند از اين خانه...
سایر اخبار این روزنامه
با سرمایه مردم در بورس چه کردید؟
پرچم بورس زيرپاي مالباختگان
حضور زنان در مديريت؟ - اصولگرايان باور ندارند
ویروسکرونای انگلیسی، عامل افزایش بیماران؟
گاندوهای بعدی در راهند
پاسخ وزیر خارجه به ادعاهاي اروپا به جا بود
ظهور احمدينژادي ديگر منتفي نيست؛ هست؟
این بار توهین به لباس کردی حاشیهساز شد
۷ هزار سقط جنین شرعی در ۷ سال
قانونی که تصویب شد و اینک انگار...
روزگار غربت روزنامهنگاران !
بورس، آن روی سکه اقتصاد واقعی است
لزوم پذیرفتن زنان در عرصه سیاست