زوال اخلاق زوال سیاست

علی ربیعی
 دستیار ارتباطات اجتماعی رئیس‌جمهوری و سخنگوی دولت
بـــــرخــی اتفاقـــات و اظهارات مثل دماسنج در جامعــــه عمــــل می‌کنند. این اتفاقات نشانگر تحولاتی است که در بطن اجتماع، سیاست، فرهنــــگ و اقتصاد شکل گرفته‌اند و حکایت از یک روند اغلب درازمدت دارند. اظهارات میهمان یک برنامه در صداوسیما را نباید اتفاقی و تصادفی دید. موضوع فقط بیان یک واژه در برنامه تلویزیونی «زاویه» نیست. مدت‌هاست نوع سخن گفتن و کنش‌ها در ساحت سیاسی و ادبیاتی که به‌کار گرفته می‌شود و رفتارهایی که رخ می‌دهند، نشان از نوعی زوال اخلاقی و نارسایی‌هایی در ارتباطات اجتماعی و سیاسی در سطوح قدرت با تسری‌یابندگی به جامعه دارند. این پدیده را از دو منظر مطالعات فرهنگی و جامعه‌شناسی سیاسی می‌توان توضیح داد. از منظر مطالعات فرهنگی، رسانه ملی که باید مبلغ فرهنگ و اندیشه‌ورزی فاخر باشد، در مسائل سیاسی تبدیل به مرکزی برای بروز نابرابری‌های سیاسی و نوعی کنش تخریبی شده است. وقتی ساحت سیاسی بر عناصر فرهنگ، رسانه بزرگ و حتی نمادی که باید مظهر مهر و عطوفت و اخلاق‌گستری باشد، سایه‌ می‌افکند، از فرهنگ که عرصه حقیقت و زیبایی است چیزی باقی نمی‌ماند.
دو فضیلت سیاست عبارتند از: دستیابی به هدف و مدیریت مناقشه و خشونت. وقتی از سیاست به‌مثابه شیفتگی برای خدمت در گفتمان انقلاب اسلامی تا حضور در ساخت قدرت و امکان شهادت، به سمت تشنگی برای قدرت با به‌کار گرفتن هرگونه ابزاری از جمله برداشت‌هایی از دین حرکت می‌شود، هم دستاوردهای سیاست کاسته می‌شود و هم به‌مرور خشونت کلامی در آن افزایش پیدا می‌کند.


نگاه کنید به حضور ظریف در مجلس و کلمات مطرح شده، درخواست‌های اعدام برای این و آن، به‌کار بردن افشاگری بر‌اساس اطلاعات غلط به جای روشنگری و نیز برخی تریبون‌ها که خشونت کلامی در آن موج می‌زند. اینها همه نشانه‌هایی از نقصان در سیاست و پر شدن خشونت در کلام سیاسی است.
جریان‌های تروریستی و فرقه‌ای در اوایل انقلاب تلاش کردند خشونت کلامی و فیزیکی را در فضای سیاسی گسترش دهند ولی به لحاظ قدرتمند بودن گفتمان فرهنگی و دینی مقابل به عقب رانده شدند، اما تصور نکنیم این نوع رفتارها فقط در قالب آن گروه‌ها بروز می‌کند، بلکه تا زمانی که ابزار دموکراسی و رفتارهای کسب قدرت به سامان سیاسی مطلوب خود نرسیده، هر آن امکان بازگشت آن بخش از رفتارها در قالب خشونت کلامی در قالب همه گروه‌ها وجود دارد. متأسفانه این نوع رفتارها فقط در ساحت قدرت باقی نمی‌مانند، تجربه زیسته به ما نشان می‌دهد در مقاطعی که با زوال اخلاقی در عرصه قدرت روبه‌رو می‌شویم، این رفتار با حالت مسری خود به‌سرعت ابتدا به لایه‌های سیاسی و پس از آن به میان شهروندان جامعه رسوخ می‌کند.
این یک حلقه خودتقویت‌شونده است که وقتی سیاست در تریبون‌های رسمی دچار خشونت کلامی می‌شود، خشونت را به درون جامعه و مردم تزریق می‌کند و مردم هم به خشونت واکنش نشان می‌دهند و جامعه دائماً در یک سیر قهقرایی اخلاق سیاسی قرار می‌گیرد و خشونت را مضاعف می‌کند و برای خشونت بیشتر به دنیای سیاست فشار می‌آورد. به نظر من این می‌تواند هشداری برای نظام اجتماعی و سیاسی ما باشد؛ اگر ناسزاگویی و کلام خشن باب شود حد و مرزی نمی‌شناسد و بدین سان اخلاق به مرور قربانی تنش‌های سیاسی می‌شود.
اخلاق برای تنظیم روابط مسالمت‌آمیز و سازنده میان آدمیان است، اما امروز وقتی در تنظیم روابط بین کنشگران سیاسی بالا، خشونت کلامی دیده می‌شود، به لایه‌های پایین و حتی رسانه‌های بزرگ ملی نیز تسری می‌یابد و در این حالت است که می‌توان از کاهش کارکرد اخلاق سخن گفت. میهمان آن برنامه شاید روند تقرب گفتمانی به دولت فرضی بعدی را طی می‌کرد، رفتاری که این روزها رواج یافته است، و از عواقب کار خود آگاه نبود، اما بی‌خبری امثال او نباید همگان را از بیمناک شدن برای عواقب بلندمدت این‌گونه رفتارها بازدارد. پرده‌دری و بی‌هنجار کردن عرصه سیاست کاری نیست که فقط به یک گروه و جریان سیاسی ضربه بزند، این از آن آسیب‌هایی است که چون در بگیرد، زمین سالم باقی نخواهد گذاشت.
از منظر تحلیل جامعه‌شناسی سیاسی نیز این نوع پرخاشگری و رفتارهای سیاسی، می‌تواند ریشه در خشم و پرخاشگری خارج از اراده کسانی داشته باشد که با شکست غیرمنتظره دونالد ترامپ در انتخابات امریکا و پدیدار شدن افق تازه‌‌ای برای احیای برجام، آمال سیاسی خود را در معرض تهدید و روشن شدن تحلیل‌های غلط اتهامی می‌بینند که در چهار سال گذشته تبلیغ کرده بودند. در این چهار سال، این افراد نه تنها به نحوی چشم بر جنایت‌های دولت ترامپ بستند بلکه فرصت را از راه تحریف واقعیت درباره علت تورم و رکود اقتصادی و ناکارآمد نشان دادن برجام و حتی فراتر از آن تحقیر استراتژی «تعامل سازنده با جهان» مناسب دیدند؛ به این امید که قاطبه مردم را متقاعد به نادرست بودن مسیری کنند که برای آن به پای صندوق‌های انتخابات در سال‌های ۹۲ و ۹۶ آمده بودند و این نوع تفکری را که مردم به آن رأی داده بودند برای همیشه شکست‌خورده دانسته یا تحقق آرمان‌های آن را ناممکن بنمایانند. این جریان امیدوار بود که با پیروزی دوباره ترامپ و تداوم کار ماشین تبلیغاتی تحریف، نگذارند که مردم تا انتخابات آینده به حقایق علل فشارهای اقتصادی بر زندگی‌شان پی ببرند. هدف‌شان این بود که پیروزی مجدد ترامپ ظرفیت دیپلماسی را به نابودی بکشاند و جاده‌صاف‌کن دستیابی‌شان به قدرت باشد. اکنون که ترامپ برخلاف انتظار آنها با شکست صحنه سیاست امریکا را ترک کرده، این تفکر سیاسی را با ابزارهای پرقدرت رسانه‌ای خود در کشور، به‌طور دستپاچه به واکنشی تند و تخریب‌گرایانه و برخاسته از نگرانی‌های سیاسی واداشته است.
شبیه این اتفاق در عرصه سیاست را در برخی مقاطع زمانی دو دهه گذشته نیز شاهد بوده‌ایم. فقدان بلوغ رقابت و کسب قدرت سیاسی با ابزارهای غیراخلاقی، نوعی فرهنگ سیاسی است که به زوال اخلاق و سیاست دامن زده است. بر این اساس آنچه در برنامه تلویزیونی شاهد بودیم یک دماسنج است که نشان می‌دهد روندهای سیاسی و اخلاقی جامعه ایران چنانچه همگان مراقبت نکنیم دچار بیماری مزمن می‌شود.