غوغای کرونا و رکود صنایع دستی

محمد معصومیان
گزارش نویس
خیره می‌شود به بطری قرمز‌ آرزوهایی که در دست دارد و چندتایی را هم روی میز کوچکش گذاشته. چشمان افسانه پر از اشک می‌شود وقتی از سختی‌های دوستان و همکارانش در طول یکسال همه‌گیری می‌گوید. او از مشکلات و نبود حمایت‌هایی می‌گوید که باعث شد هنرمندان صنایع دستی یا دست از کار بکشند یا صنف خود را عوض کنند چون جایی برای ارائه تولیدات دست ساز خود نداشتند: «بسیاری از بچه‌ها دیگر نتوانستند کرایه کارگاه‌هایی را که داشتند، بپردازند؛ خیلی از کسانی که در کارگاه‌ها کار می‌کردند به‌خاطر این وضعیت بیکار شدند چون پولی برای پرداخت حقوق نبود. خیلی‌ها هم ورشکست کامل شدند.»
بعد از ماه‌ها تعطیلی پارکینگ پروانه که محلی برای ارائه تولیدات هنرمندان صنایع دستی بود چند هفته‌ای است که باغ هنر در مجموعه باغ کتاب تهران مکانی جدید برای عرضه تولیدات هنرمندان صنایع دستی و صاحبان مشاغل کوچک شده است. مکانی بسیار کوچک‌تر از پارکینگ پروانه اما مرهمی بر زخم‌های افرادی که تعطیلی‌های اجباری کرونایی معیشت آنها را تحت تأثیر قرار داده بود. آن‌طور که یکی از پیمانکارانی که دست اندرکار راه‌اندازی این مجموعه بوده می‌گوید در آینده قرار است طبقه بالای مجموعه هم به کسبه اختصاص پیدا کند البته اگر کرونا فرصت دهد.


ساعت از یک ظهر جمعه گذشته و دو طرف خیابان تنگ ورودی باغ کتاب گوش تا گوش پر از ماشین است. به سختی جای خالی پیدا می‌شود و مأموران در جواب کجا پارک کنیم مردم، بی‌حوصله شانه بالا می‌اندازند. ورودی باغ هنر حسابی شلوغ است و تقریباً هیچکس بدون ماسک وارد دالانی که در نور نیمروز سایه‌ای بلند ایجاد کرده نمی‌شود. یک آمبولانس پایین ورودی پارک است اما چیزی از استرس آور بودن ازدحام مردم کم نمی‌کند.
 منیژه خانم همراه همسرش مشغول قیمت دادن به مشتری‌هاست. عروسک‌های کاموایی دست سازش حسابی طرفدار دارد. خودش تعریف می‌کند که برای بافتن هر کدام از آنها دو تا سه هفته وقت گذاشته است. منیژه از کلاس اول راهنمایی تا امروز که 59 سال سن دارد همیشه بافته است. از قلاب بافی گرفته تا ملیله دوزی هر چیزی که بتوان آن را فروخت تا چرخ زندگی را چرخاند: «بعد از کرونا تصمیم گرفتم عروسک ببافم که یک تنوع برای روحیه خودم باشد و بتوانم روزهای در خانه ماندن را راحت‌تر تحمل کنم. اما در این یکسال هیچ فروشی نداشتم، نمایشگاه‌ها تعطیل بود، جمعه بازار تعطیل بود و خلاصه همین‌ها در کنار افزایش قیمت‌ها زندگی را سخت‌تر از همیشه کرده بود.»
همسرش که تقریباً 60 و چند ساله به نظر می‌رسد راننده اسنپ است و امروز را برای کمک به منیژه کنارش ایستاده است. او از سخت‌تر شدن معیشت بعد از تعطیلی و محدودیت‌ها می‌گوید: «همین کار کوچکی که همسرم با فروش صنایع دستی در جمعه بازار می‌کرد خیلی کمک مالی بزرگی بود اما این یکسال تعطیلی باعث شد فشار اقتصادی زیادی را تحمل کنیم. البته همه همین بودند اما کسی حمایتی از هنرمندان و کاسبان نکرد و همین باعث شد هر روز چیزی از سفره ما کم بشود.»
ثریا از قدیمی‌های جمعه بازار است و تازه واردهایی که قرار است غرفه بگیرند سراغ او می‌روند تا صلاح و مشورت کنند. او برای زوج جوانی توضیح می‌دهد که باید از 12 شب بیایند تا جاگیر بشوند. دختر جوان می‌پرسد: «12 جا می‌گیریم بعد می‌رویم خانه؟» ثریا با خنده می‌گوید: «نه همه تا صبح می‌مانیم دیگر چه کاری است برویم و دوباره بیاییم.» ثریا که ماسک شلی روی صورت دارد و به نظر بیش از 50 سال سن دارد از بزرگانی می‌گوید که مشکلات این یکسال زمینگیرشان کرد چه برسد به کاسب‌های کوچک: «به همه جا نامه دادیم. خیلی از همکاران ما پول داروی بچه‌ها را هم نداشتند و نصف دارو را می‌گرفتند. خیلی‌ها همین چند هفته توانستند وام و قرض‌هایشان را پرداخت کنند. اینجا خیلی از بچه‌هایی که کار می‌کنند تحصیلکرده هستند و خرج زندگی را با همین کار درمی‌آورند اما خیلی‌ها در این یک سال ضرر کردند و آسیب دیدند. واقعاً خیلی‌ها در این یکساله لای در بودند و له شدند. ما اینجا هنرمندانی داریم که معلولیت دارند. من خودم تقریباً 40 نفر داشتم که برایم کار می‌کردند اما مجبور شدم خیلی از آنها را کم کنم. تازه کار من جوری بود که بعضی بوتیک‌ها مشتری‌ام بودند.»
بازارچه شلوغ است و مردم در حال قیمت گرفتن و خرید کردن. انگار دل همه برای جمعه بازار پروانه تنگ شده چون خیلی‌ها دست خالی آمده‌اند و دست خالی برمی‌گردند. لابد آمده‌اند تا احساس خوب گذشته را تکرار کنند. روزهایی که می‌شد بی‌خیال گشت زد لای اجناس و گوشواره‌ای را برداشت و نگاه کرد بدون اینکه بعد از آن ضدعفونی در کار باشد. بشقابی سفالی با طرح‌های گل و ماهی را لمس کرد و دست دیگری داد؛ روزگاری که می‌شد با خیال راحت نفس کشید.
افسانه از سال 87 که 18 ساله بود کار در پارکینگ پروانه را شروع کرد تا امروز که 34 ساله است و تلاش‌هایش از او زنی مستقل ساخته است. خودش می‌گوید آن اوایل با مواد طبیعی مانند پوست درخت و ذرت و انار کار می‌کرده و امروز کارهای دستی خیلی بیشتر و متنوع‌تری تولید می‌کند از زیورآلات تا کیسه‌های گلیمی و... او که گرافیک خوانده و دلش می‌خواست کار و کاسبی خودش را داشته باشد بعد از یادآوری مشکلات دوستان و همکاران قدیمی که اوضاع مالی بدی را در این یکسال گذرانده‌اند بغض می‌کند: «خیلی از دوستان در هزینه درمان مانده بودند و بعضی هم فوت کردند و جایشان خالی است. در این سه هفته که اینجا را در اختیار ما گذاشتند باعث شد خیلی از بچه‌ها بدهی خود را صاف کنند. بعضی ها قبل از آواره شدن توانستند اجاره خانه عقب افتاده را پرداخت کنند. متأسفانه حمایت خوبی از هنرمندان صنایع دستی نکردند. وام یک میلیونی که بنیاد مستضعفان داده بود و می‌توانست گره از کار خیلی‌ها باز کند به همه داده نشد. خیلی از زنان اینجا سرپرست خانوار هستند و در این مدت خیلی سختی کشیدند. ما در این مدت به همه جا نامه دادیم و همینجا را به‌خاطر نامه نگاری‌های ما دادند که دستشان درد نکند.»
پروانه خودش را کارآفرین کوچک معرفی می‌کند. تکیه زده به ویلچر و با مشتری‌ها با حوصله رفتار می‌کند اما چشمانش از خستگی قرمز و کم رمق شده است. انگار نه انگار ساعت 3 صبح با سختی از خانه‌اش در جنوب شهر به بازارچه آمده تا دست بافته‌هایش را به فروش برساند. او زیرلیوانی قلاب بافی و ساق دست کاموایی و شال گردن و چند قلم جنس دیگر می‌فروشد وقتی از استقلال مالی‌اش حرف می‌زند لحن مغرورانه‌ای به خود می‌گیرد: «خیلی سال سختی بود من چندتا وام گرفته بودم که کمی کار را گسترش بدهم اما خورد به کرونا و تعطیلی برای همین بدجور به دردسر خوردم چون همیشه سعی کردم از خانواده کمک نگیرم و روی پای خودم باشم. خیلی‌ها هم با من کار می‌کردند که این یک سال باعث شد بروند دنبال کارهای دیگر، قبلاً کل هفته را در خانه کار می‌کردند اما حالا مجبورند کارگری کنند تا زندگی‌شان بچرخد. خیلی‌ها که کار دستی می‌کردند در این یکساله زندگی‌شان تغییر کرد.» پروانه معتقد است هنوز مشتری‌ها مثل پارکینگ پروانه استقبال نکرده‌اند و هنوز مانده تا به روزهای اوج برگردند.
دردسرهای هنرمندان صنایع دستی تنها محدود به تهران نیست و بسیاری از شاغلان این صنف در شهرستان‌ها و حتی روستاهای دورافتاده کشور از این راه معیشت خود را برنامه‌ریزی می‌کردند. آن طور که مینا کامران، بنیانگذار استارتاپی در حوزه توسعه روستایی و ایجاد اشتغال در روستاها با محوریت هنر و صنایع دستی بومی می‌گوید، بیشتر هنرمندان در روستاها فروش‌شان از طریق گردشگر در خود روستا در فصل بهار و تابستان بوده که این بازار در شروع سال به‌خاطر محدودیت‌های کرونایی از بین رفت: «بسیاری از هنرمندان تولیدات خود را از طریق عرضه در بومگردی‌هایی که در منطقه بوده به فروش می‌رساندند که متأسفانه نوروز امسال به علت محدودیت‌ها مانند سال‌های گذشته گردشگری برای خرید این تولیدات نبوده از طرفی نمایشگاه‌هایی که در تهران و شهرستا‌ن‌ها بود هم تعطیل شد. مشکل دیگر این بود که شاغلان این عرصه مواد اولیه خود را اغلب از شهرهای بزرگ یا تهران تأمین می‌کردند اما به علت محدودیت در رفت و آمد نمی‌توانستند این مواد اولیه را تأمین کنند.»
ساعت 4 بعد ازظهر است و پایان کار جمعه بازار. مردم دسته دسته با نایلون‌های پر از جنس بیرون می‌آیند و لبخند می‌زنند. مأمورها راه‌های خروج را به کسانی که برای اولین بار است وارد این مجموعه شده‌اند نشان می‌دهند. جمعه بازار پروانه حالا جایی جدید برای پرواز هنرمندانی دارد که سال‌هاست کل هفته را چشم انتظار جمعه می‌مانند.