روزنامه شرق
1399/11/07
تأملی در باب برآمدن ترامپ و عاقبت کارش
تأملی در باب برآمدن ترامپ و عاقبت کارش مظفر جهانگیری 1-صحنه بالارفتن طرفداران دونالد ترامپ از دیوارهای ساختمان کنگره ایالات متحده آمریکا آدمی را به یاد همه صحنههای مشابهی میاندازد که در تاریخ معاصر به بزنگاهی برای فهم و ادراک تغییرات اجتماعی و سیاسی جهان بدل شدهاند. شبیه صحنه بالارفتن آلمانیهای هیجانزده از دیوار برلین و تسخیر سفارت آمریکا در ایران که هر کدام نشانهای شدند از پایان یک عصر و آغاز فصل تازهای در حیات کشورها و روابط بینالملل. آیا باز تاریخ در حال عبور از یک کریوه دیگر است؟ زمینهها و دلایلی که معترضان آمریکایی را برای یورش به نهاد قانونگذاری تهییج کرد نهتنها برای دولت و شهروندان ایالاتمتحده آمریکا اهمیت دارد، بلکه با شدت و ضعفی کمابیش مشابه برای سایر کشورهای دنیا نیز گران و قابل تأمل است. این اهمیت صرفا از آن منظر نیست که بیش از یکچهارم ثروت دنیا در اختیار آمریکاست یا در اینکه نهادهای اقتصادی و سیاسیاش میتوانند بر رفتارها و تصمیمهای بقیه دنیا آثار قاطعی بهجا بگذارند. یا نمادینتر از همه، در ارتش غولآسایش نیست که در 150 کشور دنیا حضور نظامی دارد؛ اهمیت موضوع در این است که دونالد ترامپ و هوادارانش با این کار، پس از پیروزی در انتخابات 2016 و کسب بیشترین رأی برای یک بازنده در انتخابات 2020، جبهه آسیبپذیر ایالات متحده آمریکا را با وضوح و روشنی به نمایش گذاشتند.2- تاریخ معاصر جهان، پیشروی ماست. در نیمه دوم قرن بیستم و پس از تخریب کامل حیثیت و قدرت نظامی کشورهای اروپایی در جنگهای نیمه اول قرن، ایالات متحده در مقابل دنیایی تشنه منابع و نیازمند ادارهشدن، به اهمیت جهانیشدن واقف شد. توجه «جورج کنان» به این نکته که آمریکا تنها شش درصد جمعیت دنیا را دارد با 50 درصد ثروت آن، سرآغاز فصلی در تاریخ شد که جنگ سرد، جنگهای منطقهای، توسعه نهادهای بینالمللی و جهانیسازی اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی را در خود داشت. تحولاتی که میشود گفت ایالات متحده آمریکا به عنوان شهسوار فرهنگ سرمایهداری و تنها بازمانده سالم تمدن غربی در آنها تصمیم گرفت به قول امیر عنصرالمعالی (صاحب کتاب قابوسنامه) چاشت را بر سفره دشمنان خود بخورد. میتوان تاریخ نیمه دوم قرن بیستم را روایتی آمریکایی دانست از فرایند خلق و کاربست مفهوم «هژمونی». یعنی تبدیل ایالات متحده آمریکا به ایالات متحده دنیا. تفاوت بارزی که این ارباب خودخوانده دنیا با اسلافش در امپراتوریهای پیشین داشت، درک آن بود از این موضوع که بدون کسب قدرت نرم، برتری نظامی ارتش و وابستگی اقتصادی بقیه دنیا به ثروت ایالات متحده آمریکا نمیتوانست پیچیدگی لازم برای خلق هژمونی را فراهم آورد. یا اگر دقیقتر بگوییم، فقدان هژمونی، هزینههای مدیریت جهان سرمایهداری را تا سطح غیر قابل تحملی بالا میبرد.با درنظرگرفتن شکست نسبی تجارب پیشین که پیوستگی کاملی با شیوههای تعلیمی- تأکیدی دارند، لازم بود تا شیوهای جدید و متفاوت برای خلق قدرت نرم در پیش گرفته میشد. راهکاری که بدین منظور نهادهای فرهنگی ایالات متحده آمریکا، کشورهای اروپای غربی و بعدتر بقیه دنیای
به اصطلاح آزاد از دهه 1940 به بعد اختیار کردند، رویکردی تهاجمی برای امتزاج نهادهای سرمایهداری با پدیدههای فرهنگی بود. رویکردی که تفکیک بین بانک جهانی، سازمان یونسکو، روزنامه لوموند و تلویزیون سیانان را به امری ممتنع یا لااقل بیمعنا و بیهوده میکرد و در عمل مدرنیته را بهمثابه همپیمان طبیعی سرمایهداری مدرن معرفی کرد. روند کالاییشدن خبر امکان سرمایهگذاری در خلق رسانههای بسیار بزرگ را فراهم آورد و اقتصاد مصرفگرا صنعت تبلیغات و سرگرمی را به بالاترین مراتب توجه و سودآوری رساند. این روند آنچنان شتابی به خود گرفت که در دهه آخر قرن بیستم صنعت فرهنگ غربی توانست برای کاربرد قدرت سخت آمریکا و یارانش در هر جای دنیا توجیهات لازم را از دل ارزشهای انسانی فراهم آورد و برای مخالفان هژمونی، انفعال و شرمندگی اخلاقی در انظار جهانی و افکار عمومی تدارک بیند؛ امری برخلاف شکستهای حیثیتی و سیاسی دوران جنگهای دهه 1960 و 1970 با ویتنام، کوبا و... روندی آنقدر موفق که بدون شلیک حتی یک گلوله لهستان، صربستان، گرجستان، اوکراین، قرقیزستان و... را از دست روسیه خارج و به اردوگاه غرب ملحق کرد. در این زمینه فکری و رسانهای بود که فرانسیس فوکویاما مغرورانه خبر از پایان تاریخ داد.
3-پس از پیروزی در کارزار حذف دولتهای کمونیستی از معادلات و چالشهای بینالمللی، توسعه اینترنت و فضای مجازی و سایر ابزارهای تعامل فردمحور مهمترین و آخرین حربه ایالات متحده دنیا در تکمیلکردن هژمونیاش به نظر میرسد. فضای مجازی را میتوان ترکیبی از همه ارکان هژمونیک ایالات متحده دنیا دانست؛ از فردگرایی مدرنیته، کالاییشدن خبر، جهانیشدن اقتصاد و ارزش تجاری یافتن اطلاعات خصوصی و دولتی، ملغمهای پدید آمد که نماد و ابزار ارتباطات انسانی معرفی شد؛ روی بستر مدیریت دادههای نظامی دولت ایالات متحده آمریکا و تحت مدیریت و سازماندهی جمعی از زیرکترین وکلا و روانشناسان و رفتارشناسان و بازاریابان نظام سرمایهداری. اما همانطورکه فوکویاما با مشاهده ظهور جنبشهای اسلامگرا بهسرعت متوجه شد، پایان تاریخ به این سادگیها نیست. واقعه روز ششم ژانویه 2021 در واشنگتندیسی را میتوان از منظرهای متعددی به تفسیر و تحلیل نشست. از منظر تکنیکی روشهای کنترل جمعیت شورشی گرفته تا رفتارشناسی حرکتهای تودهای. میتوان تأثیر کاراکتر و منش دونالد ترامپ در بهوجودآمدن آن را بررسی کرد یا مثلا ریشههای ملتهب کینههای باقیمانده از زمان جنگهای داخلی آمریکا را. میتوان به فرهنگ عامیانه آمریکا پرداخت و نقش گروههایی مثل کوکلوکسکلان و کیوانان و پراود بوی. اما این واقعیت که همه این عوامل سالها در بطن تاریخ و جامعه آمریکا وجود داشتهاند و باوجود تنشهای گاهبهگاه هرگز قصدی برای حمله به ارکان دموکراسی آمریکا را نداشتند، ذهن را به سوی این پرسش میکشاند که آیا این یورش نشانهای از تردید در باب کارآمدی ابزارهای هژمونیک ایالات متحده دنیا نیست؟
این ضرباتی که پیکر واشنگتندیسی را به لرزه درآورد، آیا از نشانههای رشد اودیپی معاصر در بطن یوکاسته نیست؟ در واقع به نظر میرسد از زمانی که فشارهای بیوقفه ایالات متحده دنیا نتوانست جنبشهای اسلامگرا را مهار کند و جمهوری اسلامی ایران را به تسلیم وادارد، دوره انقباضی هژمونی 50 ساله (پس از اوجش در سال 2010) شروع شده و شاید بتوان جنبش اخیر واشنگتن را افق رویداد این تکینگی عظیم فرض کرد. برخلاف آنچه رسانهها و نانخوران هژمونی میکوشند القا کنند، این جنبش صرفا نهضتی ضددموکراسی نیست، بلکه وجه اصلی آن هراس از تبعات هژمونی است و تلاش برای احیای فردگرایی اصیلی که مبنای خلق ایالات متحده آمریکا شد، به جای فردگرایی بیوطن مورد توجه آن هژمونی جهانی که انسانها را به شکل ذرههای خاکاره میپسندد.
4- آنچه رخداد ششم ژانویه را تأمل برانگیزتر میکند این است که حرکت مزبور با استفاده از همان ابزارهایی توانست خود را سازماندهی کند که اساسا برای تحکیم هژمونی ایالات متحده دنیا خلق، تقویت و تقدیس شده است. شبکههای اجتماعی و فضای مجازی که بهظاهر کارکردی در راستای مدرنیته و فردگرایی و نفی سنتها دارند، به نحوی غریب موجب انسجام و وحدت گروههای سنتگرا، نژادپرست و مدرنیتهگریز شدند. ترامپ بیش از هر چیز یک تاجر فرصتطلب با قدرت ریسک بالاست که توانست ظرفیتهای شخصیتی و توانمندی رسانهای خودش را ابزاری کارآمد برای جلب آرای کسانی کند که روالهای هژمونی حاکم بر آمریکا را نمیپسندیدند و به جای آن، شعار «اول آمریکا» را فریاد میزنند. کسانی که در شهروند آمریکابودن مزایای بیشتری برای خود میبینند تا در شهروند جهانبودن. به نظر میرسد هژمونی ایالات متحده دنیا به دو آفت اصلی امپراتوریها دچار شده است. اول بزرگی بیشازحد که امکان کنترل را کاهش و اجازه میدهد فعالیتهایی ناخوشایند در لایههایش ناپیدا و مخفی بمانند. دوم آموزش به دشمنان برای استفاده از تکنیکها و راهبردهایی که باعث موفقیتهای پیشین هژمون شدهاند.
5- ابهامات انتخاباتی که از 20 سال گذشته مداوم باعث نارضایتی عدهای از مردم آمریکا شدهاند، دیگر مانند قرن 19 و 20 فرصت بیاهمیتشدن در رسانهها را از دست دادهاند. در شبکههای مجازی پیوسته دربارهشان بحثهای دامنهداری در جریان است و به جای راهکارهای متداول در سیاست، بیشتر راهحلهایی متکی بر عاطفه و احساس برایشان طرح میشود. بیشک برای ترامپ بازی به پایان نرسیده است. از او مهمتر برای ترامپیستها و نیز برای بقیه مخالفان رویکردهای جهانی آمریکا؛ چه در خود آمریکا و چه در بقیه دنیا.
سایر اخبار این روزنامه
مقصد پنهان پولشویان
نقدجدی به دولت و اصالت مواضعش وارد است
تور قفقازی ظریف
تجلیل مقام معظم رهبری از شهید فخریزاده
جنگیران و مسئولان
نامزد غیراصلاحطلب از دستور کار خارج شده است؟
روزهاي نفسگير تزار
شکایت نمایندگان مجلس از ظریف، کلانتری و آخوندی
«صفر» مورد نظر بالاخره پاک شد
رایزنی آمریکایی- اسرائیلی درباره ایران
موانع احیای برجام
چگونه وضعیت ایران بسامان میشود؟
تأملی در باب برآمدن ترامپ و عاقبت کارش