دستکش مخملی روی مشت فولادی!

بابک خطی‪-‬ گاهی خشونت چنانکه از نام آن بر می‌آید پرسر و صدا نیست و خشم خود را در سکوتی شیرین در روح آدمی خالی می‌کند.
یکی از این مصادیق تعریف مواردی به عنوان «ارزش» و«سرمایه نمادین» در جامعه و سپس تبلیغ و توسعه آنها است.
اینجاست که باید به موضوعی به نام خشونت نمادین اشاره شود که با عملکردی بسیار ملایم به ترویج الگوهایی که به عنوان ارزش و سرمایه سمبلیک در جامعه است دست می‌زند تا به دست آوردن آنها در ذهن افراد اعتبار تفسیر شود.این مفاهیم در پوشه ای ارزشمند و زیباشناسانه عرضه و گاهی با عبارت "سلیقه عمومی"تاویل می گردند.
القاء نظمی دلپذیر و آهنین از ارزش‌ها که در سطح جامعه با طیب خاطر و به عنوان منش برتر انتخاب می شود.هیچ تندی ظاهری و قوه قهریه‌ای در کار نیست و افراد این سازمان اجباری پنهان را با لبخند در آغوش می‌کشند و با احساسی خوش از انتخابی آزاد،تکه هایی از پازل سلطه سرمایه نمادین می شوند و جامعه به دو قسمت واجد سرمایه نمادین و فاقد آن تقسیم می‌شود و زمینه برای سلطه گروه واجد ارزش بر گروه فاقدارزش کلید می‌خورد:


رنگ سال، مدل مو، استایل لباس، لهجه، محل زندگی...
دامنه این خشونت نمادین به تانی در سکوتی پر از خشم به تک تک اعضا و جوارح آدمیزاد دو پا هم راه می‌یابد؛
شکل بینی، گونه، لب، شکم و... و تکرار چندین باره یگانه تاویل خاص از زیبایی و مایه برتری بودن،محیط زیست و تنفس انسان‌ها را به هنگامه‌ی اجرای چرخه خشونت تبدیل خواهد کرد و زمان خطرناک قضاوت آدم‌ها بر پایه‌ی این ارزش‌ها در نقش‌های متعدد
فرا می‌رسد؛
پدر، مادر، فرزند، دوست، خواهر، برادر، معلم، دانش‌آموز، دانشجو، استاد، هم خدمتی و...
برای آرام شدن ذهن پرسشگر زیر فشار سنگین خشونت نمادین مکانیسم دفاعی توجیه ذهنی (rationalization) رونق خواهد یافت؛ خشونت به دلسوزی، مهربانی، نگرانی، توجه و... والایش می‌شود و به تدریج همه چیز درونی می‌شود، چنانکه گویی این ارزش‌ها از ازل در ذهن یک انسان وجود داشته‌است و اصلا آدمی همراه با میل ذاتی به سرمایه‌های نمادین به دنیا آمده است.