«توازن» را جایگزین دوقطبی شرق و غرب کنیم

مریم سالاری
خبرنگار دیپلماسی
تلاش های دیپلماتیک برای توسعه روابط با قدرت های بزرگ حوزه شرق، توانسته‌اند در طول زمان رابطه مبتنی بر دوگانه دوستی و خصومت را به رابطه‌ای تبدیل کنند که گرچه همچنان نگرانی‌های متعددی را با خود به همراه دارد و در دوراهی راهبرد یا راهکار بودن باقی مانده است؛ اما توانسته بر بسیاری از معادلات منطقه‌ای و بین‌المللی اثر بگذارد و در سال‌های اخیر در قالب شکل‌گیری یک همکاری همه‌جانبه بویژه میان ایران، روسیه و چین ثمر دهد.  با این حال برخی از ناظران ایرانی همچنان با بی‌اعتمادی به ایده «گرایش به شرق» نگاه می‌کنند و در تحلیل آن به مستندات تاریخی ارجاع می‌دهند که طی بیش از یک قرن اخیر فراز و فرود رابطه ایران و قدرت‌های بلوک شرق را شکل داده است. در نقطه مقابل، برخی دیگر راهبرد نگاه به شرق را نسخه قابل اعتنایی در مواجهه با فروپاشی دیوار بی‌اعتمادی می‌دانند که در پی سال‌ها مذاکره هسته‌ای میان ایران و جهان غرب شکل گرفته بود. چه به اعتقاد این دسته، خروج یکجانبه امریکا از برجام و سر ریز شدن عواقب کارشکنی این کشور بر منافع اقتصادی تهران دلیل خوبی برای شلیک به برجام و ممانعت از گفت‌وگوی دوباره با قدرت‌های جهان غرب و استحکام راهبرد شرق ارزیابی می‌شود.
این موضوعی بود که ما در گفت وگو با مهدی سنایی، استاد دانشگاه تهران و مشاور ارشد وزیر امور خارجه در یک گفت‌وگوی تفصیلی به بحث گذاشتیم. سنایی که در قامت استاد دانشگاه کارنامه پرباری در زمینه مطالعات حوزه شرق دارد و تجربه چندین سال نمایندگی ایران در روسیه را هم از سر گذرانده است، برخلاف بسیاری از صاحبنظران، دوگانه‌سازی راهبرد نگاه به غرب یا شرق در سیاست خارجی کشور را روایتی قرن نوزدهمی توصیف می‌کند و  لزوم رابطه با هر دو بلوک قدرت را به هیچ  اما و اگری مشروط  نمی‌کند. مشروح این گفت و گو را با هم می‌خوانیم.



بعد از خروج یکجانبه امریکا از برجام که به تغییر مسیر اجرای این توافق و ناکامی کشورهای اروپایی برای انجام اقدامات مقابله‌ای جهت تحقق منافع اقتصادی ایران انجامید، یکی از موضوعاتی که جدی‌تر از گذشته در عرصه سیاستگذاری خارجی مطرح می‌شود این است که در شرایط جاری که ایران در برابر تحریم‌های امریکایی تنها شد و نتوانست از حمایت شرکای اروپایی بهره‌مند شود آیا تلاش برای گسترش مناسبات با شرکای غربی انتخاب درستی است یا نباید تمرکز روابط خارجی را معطوف به قدرت‌های بلوک شرق نمود. به اعتقاد دسته دوم روابط استراتژیک اروپا و امریکا عرصه عملی برای تهران باز نمی‌گذارد و نگاه به شرق راهبرد هوشمندانه‌ای برای تهران است. در حقیقت یک دوقطبی که از قبل وجود داشته بعد از اقدامات دولت ترامپ عمیق‌تر شده است با این مقدمه بفرمایید نگاه شما به این دوقطبی چیست؟
تقویت راهبرد آسیایی در روابط خارجی ما یک ضرورت و دوراندیشانه است نه تنها به دلیل مختصات کشور ما بلکه به دلیل تحولات جاری در عرصه سیاست و اقتصاد بین‌الملل. اما این الزاماً نباید یک نوع دوقطبی شرقی - غربی در نگاه به سیاست خارجی و در نتیجه مجموعه‌ای از برداشت‌ها و اقدامات واکنشی را به دنبال داشته باشد. در ابتدا و به عنوان مقدمه باید اشاره کنم که علاقه به حوزه سیاست خارجی در کشور ما بسیار فراگیر است، ما یکی از کشورهایی هستیم که در آن توجه به سیاست خارجی و انتظارات از آن خیلی فراگیر و بالا است. این مسأله موجب می‌شود مردم نسبت به مسائل سیاست خارجی با حساسیت برخورد کنند. البته این حوزه پیچیدگی‌های خاص خود را دارد. ما در علوم سیاسی و اجتماعی معمولاً معتقدیم که امر اجتماع یک امر پیچیده است؛ یعنی فرد با همه دنیایی که در درون خود دارد، وارد خانواده و بعد وارد اجتماع می‌شود اینها ضرب در هم می‌شود و پیچیدگی‌های زیادی را رقم می‌زند. سیاست هم پیچیدگی‌های خود را دارد و به‌طور طبیعی در حوزه روابط بین‌الملل این پیچیدگی افزایش بیشتری پیدا می‌کند، به دلیل اینکه در واقع نه فقط یک جامعه سیاسی بلکه جوامع مختلف با شرایط و پیچیدگی‌های خاص خود در کنار هم قرار می‌گیرند و نمایندگان آنها که منافع ملی متفاوتی را نمایندگی می‌کنند، با یکدیگر تعامل می‌کنند. بنده معتقدم امروزه در دنیا سیاست خارجی و روابط بین‌الملل باز هم به دلیل سیال بودن آن پیچیده‌تر شده است. یعنی در حالی که اهمیت موضوعات منطقه‌ای همچنان پابرجاست تأثیر ائتلاف‌ها کم شده و روابط دوجانبه اهمیت بیشتری پیدا کرده است. این مسأله هم پیچیدگی موضوع را افزایش می‌دهد. شما قبلاً در سیاست خارجی با یک بلوک، طراحی واحدی می‌کردید اما الان هر کشور با کشور دیگر نظر به اقتضائات خاص خودش باید موضوع سیاست خارجی را تنظیم کند. لحاظ کردن همه اینها، ضعف سیستم و نهادهای بین‌المللی و سیال بودن عرصه سیاست جهانی برای سرنوشت ملت‌ها مهم است. در همین چارچوب وقتی کشورهای مستقلی مانند ایران می‌توانند در این شرایط جایگاه خود را در نظام بین‌الملل ارتقا دهند، حساسیت‌ها نسبت به آن افزایش پیدا می‌کند بنابراین مجموعه عوامل پیشین و کنونی باعث شده امر سیاست خارجی در جامعه ما مهم و البته پیچیده‌تر باشد.
در مورد برجام باز مقدمه‌ای اضافه کنم ما در سیاست خارجی گاهی عاطفی برخورد می‌کنیم یعنی گویا در روابط دوستانه خود یک دوست پیدا می‌کنیم و بعد انتظار داریم او همه دردهای ما را بفهمد و همه مشکلات ما را حل کند و بعد هم گاهی یک‌باره از آن ناامید می‌شویم و به تعبیری با روابط خود ماکسیمالیستی برخورد می‌کنیم؛ یعنی یا همه یا هیچ برخورد می‌کنیم. در حالی که اگر این نگاه حتی در روابط شخصی و دوستانه هم پاسخگو باشد، در موضوع سیاست خارجی نمی‌تواند پاسخگو باشد. باید به برجام واقع‌بینانه نگاه کرد. بنده به عنوان کسی که سال‌های سال در حوزه تقویت مناسبات خارجی کشور در حوزه شرقی و آسیایی فعالیت کرده ام، اعتقاد دارم برجام یکی از موفقیت‌های دیپلماسی ایران بوده است. اینکه شما بتوانید در این دنیای پیچیده به یک توافق برسید، یک موفقیت است. حالا هر توافقی ممکن است مزایای خاص خود و کاستی‌هایی هم داشته باشد. چین و روسیه این توافق را یک دستاورد مهم برای سیاست خارجی ایران می‌دانستند اینکه کشور ما قادر به حل و فصل موضوعات، آن هم با قدرت‌های بزرگ دنیاست، ظرفیت دیپلماسی کشور و در کل ظرفیت کلان کشور را نشان داد به این معنا که ایران می‌تواند مسائل را تحت مدیریت قرار دهد تا به نقطه بحران نرسد. بنابراین جلوگیری از تشدید بحران و امکان دستیابی به یک توافق خودش نشان‌دهنده ظرفیت در سیستم دیپلماسی و تصمیم‌گیری کلان کشور است منتهی برجام را هم باید در ظرف زمانی خود نگاه کرد. نه این تصور که این توافق می‌توانست همه دردهای کشور را درمان کند تصور دقیقی است، نه نگاه به برجام به عنوان یک پدیده اشتباه، تصور درستی است.
با روی کار آمدن ترامپ عرصه بر برجام و ایران تنگ شد و فشارها بر سیاست خارجی‌اش افزایش یافت، الان هم با تحولات جدید، آن فشارها کاهش پیدا خواهد کرد که البته نسبت به زمان حاصل شدن برجام هم تحولات زیادی در آن‌سو و این‌سوی دنیا اتفاق افتاده و باید در ظرف زمانی خودش به آن نگاه کرد.
حامیان گرایش به شرق معتقدند رفتار اروپا و امریکا تداعی‌کننده همان رویکرد بلوک غرب در دوران جنگ سرد است. بنابراین با ادامه سیاست‌های کنونی امریکا علیه ایران، نمی‌توان انتظار ترمیم و گسترش رابطه با جهان غرب را داشت حتی اگر آنها خواستار تداوم مناسبات با تهران باشند. این در حالی است که نگاهی به گذشته بویژه در خلال مذاکرات هسته‌ای نشان می‌دهد که کشورهای بزرگ شرق از جمله چین و روسیه کاملاً در راستای سیاست‌هایی عمل می‌کردند که خروجی آن تصویب قطعنامه‌های سنگین علیه ایران بود؛ اقدامی که طبیعتاً بنا بر پیگیری منافع ملی‌شان صورت می‌گرفت. چرا این روند از منظر جریان‌های سیاسی کشور به شکل دیگری فهمیده می‌شود و همچنان موضع‌گیری به نفع رابطه دائمی با یکسری از کشورها به رغم فراز و فرودهای سیاسی با آنها مطرح می‌شود؟
در موضوع سیاست خارجی باید دو واقعیت را در نظر گرفت؛ یکی اینکه سیاست خارجی را نباید به تمامه به موضوع سیاست داخلی تبدیل کنیم. در واقع این روش نتیجه‌بخش نیست نه فقط درمورد ما بلکه درباره سایرین هم صدق می‌کند. وقتی شما به روابط کنونی امریکا و روسیه نگاه می‌کنید متوجه می‌شوید که روسیه به موضوع سیاست داخلی امریکا تبدیل شده است و همین مسأله باعث شده که هیچ گره‌ای در روابط دو کشور باز نشود. حتی روسیه تلاش کرد که در دوره ترامپ اتفاقات خوشایندی رخ دهد اما هر چه تلاش کرد روابط بدتر و بحرانی‌تر شد. یا اینکه در مورد برخی از کشورها گفته می‌شود که سیاست خارجی ندارند بلکه سیاست داخلی دارند یعنی بازتاب کامل دعواهای سیاست داخلی‌شان را در عرصه سیاست خارجی می‌بینیم.
درست است سیاست خارجی دنباله سیاست داخلی است ولی باید مرزبندی آن را رعایت کرد. علاوه بر این واقعیت دومی که باید لحاظ شود این است که در عرصه سیاست خارجی رسیدن به یک اجماع نظر ضرورت دارد. ما باید درباره سطحی از مصالح کشور و منافع ملی توافق داشته باشیم و به شکلی آنها را خط قرمز و حوزه حیاتی تلقی کنیم؛ به عنوان مثال به مورد آقای دکتر ظریف و دعوتش به مجلس و دریافت دو کارت زرد اشاره می‌کنم. اینکه سیاست خارجی کشور و عملکرد وزیر خارجه نقد شود کاملاً بجاست و جزو ظرفیت‌های نظام سیاسی یک کشور تلقی می‌شود ولی صحبت‌هایی که در خلال این روند و در برخی رسانه‌ها مطرح شد و به دادن دو کارت زرد به وزیر خارجه که نماینده کشور در عرصه بین‌الملل است انجامید، نشان نمی‌دهد که در راستای نقد منصفانه صورت گرفته باشد. اگر منظور از این اقدامات، حال گیری از وزیر خارجه در مباحث داخلی است که معلوم نیست به زیانش باشد و برعکس ممکن است به سود ایشان خواهد بود اما اگر منظور تضعیف ایشان در عرصه سیاست خارجی است، این اقدام برخلاف منافع ملی است. این رویه جدید است و این اقدامات در گذشته در مورد سیاست خارجی با این ادبیات وجود نداشت. اینکه وزیر خارجه مطلوب برخی گروه‌ها و افراد نباشد، کاملاً پذیرفته شده است و اتفاقاً نشان‌دهنده ظرفیت مردم‌سالاری در کشور ماست اما باید حدود و مرزهایی را در موضوعات مرتبط با سیاست خارجی رعایت کرد.
بازتاب چنین نگاه‌های جناحی را هم می‌توان در پررنگ کردن دوقطبی گرایش به شرق و غرب تأثیرگذار دانست؟
بله؛ این یک واقعیت است که غرب به معنای اروپا و امریکا به ایران بدهکار است و رفتارش با ما طی دهه‌های متمادی صحیح نبوده و در همین قضیه برجام هم یکبار دیگر این واقعیت تلخ تاریخی تکرار شد. با  وجود این من اصلاً موافق این نیستم که با وجود همه پیشرفتی که در روابط ایران و روسیه حاصل شده است تلاشی که باید برای گسترش روابط با همه قدرت‌های آسیایی  انجام دهیم، مرزبندی کنیم که فقط رابطه با شرق یا رابطه با غرب وجود داشته باشد. این مرزبندی متعلق به قرن 19 میلادی است و اصلاً برای شرایط کنونی کشور ما خوشایند نیست. الان کشور ما ایران قرن 19 نیست بلکه یک قدرت منطقه‌ای است و در دنیا حرف دارد، ظرفیت‌های عظیمی دارد و از استقلال برخوردار است و از موضع استقلال تصمیم می‌گیرد. البته باید این واقعیات را در نظر گرفت که غربی‌ها با ایران خوب عمل نکردند نه فقط در شرایط کنونی که در دهه‌های گذشته هم همین‌طور بوده است چنانکه در طول دهه‌های متمادی، از بومی کردن فناوری‌هایشان در ایران نیز دریغ کردند. تردیدی وجود ندارد که سیاست شرقی و سیاست اوراسیایی ما نیاز به تقویت دارد و برای این رویکرد هم دلایل محکمی وجود دارد و تحولات دنیا و شرایط منطقه آن را تعیین می‌کند اما این تقویت رابطه باید از موضع کنش دنبال شود نه از موضع واکنش به جهان غرب. اگر تقویت سیاست و روابط ما با جهان آسیایی و افزایش رابطه با چین و روسیه در عکس‌العمل به غرب و جلوگیری از تعرضات آنها باشد، پاسخگو نیست. ما به یک سیاست اصیل نیاز داریم یعنی سیاستی که بیشتر از اینکه واکنشی باشد از موضع کنش باشد.
چند فرضیه را می‌توان در رابطه با مناسبات بین‌المللی ایران درنظر گرفت؛ یک اینکه سیاست شرقی ما در واکنش به شکل نگرفتن رابطه درست با کشورهای غربی یا برای محدود کردن آن سیاست‌ها و پاسخ دادن به تحریم‌های غرب باشد.
فرضیه دوم این است که به دنبال یک نوع توازن در رابطه باشیم. من فکر می‌کنم ما حتی از این مرحله گذشتیم یعنی جهان معاصر از این فرضیه هم عبور کرده است. فرضیه مطلوب این است که ما باید به شکل واقع‌بینانه‌ای درصدد گسترش روابط خود با چین و روسیه باشیم. بر این اساس که این گسترش رابطه بر‌اساس خواست کشور باشد نه در واکنش به اقدامی از سوی غرب و نه صرفاً برای موازنه شرایط خاصی. اصلاً این تقویت موضوع آسیا الان یک واقعیت در سیاست خارجی کشورهای غربی نیز هست.
البته باید توجه داشته باشیم که امروزه سیاست خارجی چندبرداری مناسب است؛ یعنی بر عکس زمان جنگ سرد سیاست خارجی چندوجهی بیشتر پاسخ می‌دهد بنابراین ما باید در کنار تقویت روابط با شرق، سعی کنیم تا حداکثر ممکن تنش‌های خود را با غرب کاهش دهیم. وظیفه دیپلماسی این است با کاهش تنش‌ها هزینه کمتری به دوش کشور بگذارد و اصل تحقق سیاست آسیایی نیز به سطحی از کاهش تنش در روابط خارجی ما به صورت کلی دارد. باید این کار را کرد چون نهایتاً مردم زندگی و رفاه و اقتصاد می‌خواهند سیاست خارجی هم در نهایت باید ضمن اینکه آرمان‌های کشور را دنبال می‌کند به تحقق این اهداف کمک کند.
ببینید ما مدام دو قطبی می‌کنیم؛ آرمانگرایی یا رفاه مردم... شرق یا غرب... قدرت سخت یا قدرت نرم. یکی از مسائل در سیاست خارجی، قدرت سخت و نرم است که نمی‌توان از هیچ‌کدام صرفنظر کرد قطعاً اگر بازدارندگی نظامی و دفاعی ما تضعیف شود به ضرر دیپلماسی است. برخی فکر می‌کنند اگر دیپلماسی را تضعیف کنند، کار بزرگی کرده‌اند این کار به ضرر بخش قدرت سخت است. سیاست خارجی مانند یک ارکستری است که بخش‌های مختلفی دارد؛ سیاست سخت و نرم از جمله اجزایی است که باید همدیگر را تکمیل کنند. البته اینکه اقتضای هر موضوعی چیست و مزیت ما در آن وضعیت در چیست در اولویت یافتن قدرت سخت یا نرم در آن مورد تعیین‌کننده است.
در جهان معاصر موفق‌ترین دیپلماسی‌ها، رویکردهای چندبرداری است؛ اینکه یک سیاست خارجی بتواند ضمن حفظ اولویت حداکثر تنوع را در بازی خارجی خود به کار گیرد یا حداقل تقویت یک رویکرد را با حداکثر کاهش تنش‌ها و کاهش هزینه‌ها در سایر بخش‌ها انجام دهد. به هر حال ما در محیط بین‌الملل گام برمی‌داریم و هرچه دوستان بیشتری در میان ملت‌ها و دولت‌های بازیگر در جامعه بین‌الملل داشته باشیم دستیابی به اهدافمان را تسهیل می‌کنیم.
 گزاره‌ای که در نگاه حامیان رویکرد گرایش به شرق مغفول مانده است، دغدغه‌های مشترک کشورهای چین و روسیه با کشورهای اروپایی بویژه در مورد فعالیت‌های هسته‌ای ایران است. چه این دغدغه آنها را به حمایت سیاسی برای حفظ این توافق وادار کرده است. چه اگر برجام فرو می‌پاشید این حمایت‌های سیاسی هم ادامه پیدا نمی‌کرد. خصوصاً که حساسیت این دو کشور درباره نظارت بر فعالیت‌های هسته‌ای ایران اگر بیشتر از کشورهای اروپایی نباشد کمتر نیست اما به نظر نمی‌رسد که در نگاه حامیان رابطه صرف با شرق این ملاحظات مورد توجه قرار گرفته باشد. نگاهی که رابطه ایران با روسیه و چین را مبتنی بر یک رویکرد آرمانگرایانه و ضد غربی دنبال می‌کند. شما درباره نگاه روسیه و چین به برجام چگونه فکر می‌کنید؟
اگر من بخواهم نگاه خود به سیاست خارجی را در یک جمله عرض کنم در این شعر معروف خلاصه می‌شود؛ «بیرون زتو نیست آنچه در عالم هست - از خود بطلب هرآنچه خواهی که تویی» اصلاً این شعر گویی برای سیاست خارجی در زمانه ما سروده شده است. ما بیش از اینکه در سیاست خارجی نگاه به بیرون داشته باشیم ابتدا به خودمان نگاه می‌کنیم. روابط با جهان هم سفری است که از مبدأ تکیه به ریشه‌ها و اصالت‌های خویش آغاز می‌شود و اینکه تصور کنیم که غرب یا شرق مشکل کشور را حل می‌کنند اصلاً نگاه و ورود درستی به مسأله نیست. ایران با در نظر گرفتن ظرفیت‌های خود تصمیم می‌گیرد چه نوع سیاستی را در عرصه خارجی انتخاب کند. با این نگاه درونی در روابط خارجی ابتدا همسایگان و سپس مناطق پیرامونی چون خاورمیانه و اوراسیا اولویت پیدا می‌کنند و در پی آن باید به همه ظرفیت‌ها چه در شرق و چه غرب نگاه کند و به تناسب شرایط و اقتضائات روز تصمیم‌گیری کند. نگاه به روابط با جهان می‌تواند بازتاب همین نگاه به درون و از سر اعتماد به نفس و از موضع عزت باشد نه مددخواهی!
در عین حال تردیدی وجود ندارد که ظرفیت‌های سیاست خارجی ما نباید محدود باشد و باید آنها را متنوع کرد زیرا این سبد متنوع به نفع کشور است. شگفت‌آور است اگر کسی تصور کند اگر ما با بخش عمده‌ای از دنیا دشمن باشیم و دوستانمان بسیار محدود شوند، این رویکرد باعث موفقیت و رفاه کشور می‌شود. این نگاه آزموده‌ای است که آزمودن دوباره آن خطاست. در برخی دولت‌ها سیاست خارجی با شعار رویکرد به شرق دنبال شد اما چنان فضای ایران‌هراسی تشدید شد که قدرت‌های شرقی نیز نهایتاً به تحریم ایران در چارچوب شورای امنیت رضایت دادند. کاملاً شفاف و پیداست که باید دوستان کشور را افزایش داد و باید سبد روابط در سیاست خارجی را متنوع کرد که انجام این کار وظیفه دیپلماسی است. باید از موضع قوت و شجاعت و اعتماد به نفس با غرب و شرق  یا هر کشوری در هر نقطه دنیا به تناسب مذاکره کرد اما نهایتاً این اهداف کشور ماست که اصل است نه چیز دیگر.
در مورد رابطه با روسیه و چین هم باید در این چارچوب نگاه کرد. من معتقدم روسیه و چین در سیاست خارجی ما نقش مفیدی را ایفا کردند چه پیش از برجام سعی کردند فشارها را تعدیل کنند چه در دوره برجام که همراهی کردند، اما آنچه برجام را شکل داد روسیه و چین نبودند باز تصمیم خود کشور  ما بود و نقطه‌ای که دستیابی به چنین توافقی را ضروری می‌کرد. طبیعتاً ظرفیت روسیه و چین هم کمک کننده بود. هر دوکشور هم در نهایی شدن این توافق و هم در حفظ آن کمک کردند. درست است که ظرفیت اقتصادی آنها بویژه روسیه برای کمک به ایران در دوره خروج یکجانبه امریکا از این توافق محدود بود ولی واقعاً در خلال مذاکرات و اقدامات و تبادل اورانیوم و طرح‌هایی که بعداً اجرا شد، تلاش کردند البته طبیعی است که روسیه و چین هم از موضع منافع ملی خود این اقدامات را انجام می‌دهند. مثلاً مسأله خروج از پروتکل الحاقی که منجر به متوقف شدن بخش‌هایی از نظارت آژانس بین‌المللی انرژی اتمی بر فعالیت‌های هسته‌ای ایران می‌شود، برای روسیه و چین حساسیت دارد و این را پنهان هم نکردند بنابراین در روند تصمیم‌گیری برای برجام باید حساسیت این دو کشور را هم درنظر گرفت. ضمن در نظر گرفتن اینکه نقش روسیه و چین در رابطه با ایران نقش مثبتی است و ما باید همکاری‌های درازمدتی را با این دو کشور و همچنین هند طراحی کنیم و مزیتی را که ایران در محورهای ژئوپلیتیک آسیایی دارد به صورت جدی مد نظر قرار دهیم.
 خب مشخص است که تحولات سیال جامعه جهانی و لزوم تغییر دیدگاه و برداشت‌های سنتی از مناسبات بین‌المللی در حوزه سیاستگذاری و طراحی راهبرد کلان سیاست خارجی ما جای چندانی ندارد یا دست ‌کم اگرهم از سوی صاحبنظران و نهادهای فکری و اندیشه‌ای مورد توجه قرار گرفته چندان برای جریان‌های سیاسی که با موضعگیری‌های متناقض خود عرصه عمل را برای دستگاه اجرایی دشوار می‌کنند، قابل اعتنا نیست. کشور از رهگذر این مواضع جناحی چه هزینه‌هایی را متحمل می‌شود؟
در سیاست خارجی ما توجه به چند موضوع ضرورت دارد البته من اصل تنوع دیدگاه در میان دستگاه‌های مختلف را منفی نمی‌دانم و این مسأله در بسیاری از کشورها هم دیده می‌شود؛ اما فکر می‌کنم همساز بودن این مواضع و تعیین زمان ورود بموقع دستگاه دیپلماسی و ورود بموقع حوزه دفاعی و نظامی به عرصه اجرایی، به یک نوع سازوکار دقیق‌تری نیاز دارد که خیلی می‌تواند کمک کند.
یک خط قرمزی که باید درنظر گرفته شود این است که باید برای بسیاری از افرادی که در حوزه‌های مختلف اظهار‌نظر می‌کنند، حوزه صلاحیت در نظر گرفت تا مانع از هزینه‌سازی آنها برای کشور شد. زیرا هزینه درست کردن خیلی کار راحتی است. بعد هم باید بپذیریم برخی از اظهارنظرها و موضعگیری‌ها در صلاحیت دستگاه‌های خاص و مراجع بالاتری است و قرار نیست همه افراد به شکل عرضی و طولی در همه مسائل کشور اظهار‌نظر کنند. خب این کار یک نوع بی‌اعتمادی و بی‌ثباتی را ایجاد می‌کند و به آن دامن می‌زند. اصل تنوع آرا می‌تواند یک ظرفیت هم باشد ولی مسأله مهم باید ورود بموقع و میدان دادن بموقع حوزه‌های مختلف و حساس به ثمربخشی تحولات باشد.
 فارغ از این نوع نگاه، به نظر می‌رسد که نهادهای تصمیم‌گیرنده سیاست خارجی هم در طراحی و تبیین سیاست‌های ضروری این عرصه از جمله مشارکت در مناسبات منطقه‌ای چه در حوزه آسیا و چه منطقه خاورمیانه چندان بر‌اساس یک استراتژی روشن و هدفمند عمل نمی‌کنند.
ما نیاز به یک تصمیم‌گیری اساسی و تحول جدی در مسائل و روابط منطقه‌ای خود داریم. ما گفتمان‌های مختلفی را در عرصه سیاست خارجی داشتیم که برخی از آن در قانون اساسی تصریح شده و برخی در دوره دولت‌های مختلف نیز برجستگی داشته است. مثلاً یکی از گفتمان‌هایی که در گذشته در عرصه سیاست جهانی داشته‌ایم، دیالوگ فرهنگی و بین ادیانی و گفت‌و‌گوی بین تمدنی بوده که در دوره‌های مختلف دایر بوده است. یکی دیگر از گفتمان‌های ما تقریب بین مذاهب بر اساس ایجاد وحدت مسلمانان و دیگری هم گفتمان مقاومت بوده است. اینها گفتمان‌های سیاست خارجی کشور در دهه‌های متمادی بوده است و حفظ همزمان آنها در سیاست خارجی ضرورت دارد. توفیق ما در یک عرصه نمی‌تواند موجب شود که از عرصه‌های دیگر چشم بپوشیم. اینها در یک منظومه بدون تردید می‌تواند کمک کننده به گفتمان‌های اقتصادی و امنیتی در روابط خارجی و تکمیل‌کننده آنها باشد.
به هر حال وحدت اسلامی در قانون اساسی اولویت دوم است. روابط کنونی ما در منطقه روابط پایداری نیست و نباید اجازه داد که ایران در منطقه و در بین اکثریت قابل توجهی از کشورهای مسلمان تبدیل به یک تهدید شود یا حداقل ذهنیت تهدید درباره آن ایجاد شود.
اگر کسی پیشنهاد کند ما از گفتمان شیعی و مقاومت دست برداریم بدون تردید حرف بی‌پایه‌ای است و در واقع دارد توصیه می‌کند که ایران از یکی از اهرم‌های اصلی قدرت خود صرف‌نظر کند این در حالی است که سیاست کشور باید به شکلی چندوجهی باشد که رویکردش مبنی بر اینکه در کنار گفتمان مقاومت، گفتمان تقریب و وحدت مسلمانان را هم دنبال می‌کند، آسیب نبیند. مقام معظم رهبری اشاره فرمودند، ایران به دنبال تمدن‌سازی است و می‌خواهد تمدن اسلامی جدید را بنا کند یکی از ویژگی‌های شکل‌گیری تمدن‌ها بهره‌گیری بسیار بالا از قدرت نرم و چندوجهی بودن آن در ابزارها و گستره مخاطبان است. ایران یک قدرت جدی در منطقه است و تأثیر بسیار زیادی دارد و برای دنیا و در عرصه جهانی حرف دارد و مورد توجه است ولی پیشرفت این مسیر نیاز به شرایطی دارد. در برنامه چشم‌انداز کشور هم که از جمله اسناد کلان و بالادستی است، ایران به عنوان کشوری در نظر گرفته شده که باید در حوزه غرب آسیا اقتصاد اول باشد خب برای اقتصاد اول شدن یک نوع ایجاد توازن در حوزه سیاست خارجی و کاهش تنش و اصلاح شرایط با کشورهای منطقه نیاز است.
ایران برای حل و فصل بحران‌های جاری منطقه خاورمیانه در چندین نوبت هم پیشنهاداتی مطرح کرده و اخیراً هم در پاسخ به وزیر خارجه قطر بر آمادگی‌اش برای گفت‌و‌گو با همه کشورهای خاورمیانه تأکید کرده است اما این رویکرد باید به عنوان یک موضوع اصلی در سیاست خارجی کشور به بحث گذاشته شود. اقتصاد اول غرب آسیا شدن و الگو شدن برای کشورهای دیگر نیاز به آرامش در داخل و کاهش تنش و پیشبرد اهداف در سیاست خارجی دارد.
در همین چارچوب حوزه اوراسیا هم باید مورد توجه بیشتر قرار گیرد. توجه به خاورمیانه که بسیار هم مهم است نباید موجب شود که ما به یک طراحی بلندمدت در حوزه اوراسیا نرسیم. این مسأله را از این جهت می‌گویم که تحولات اخیر در قفقاز جنوبی نشان داد که ایران ممکن است در روابط با روسیه در حوزه‌هایی پیشرفت قابل توجهی هم داشته باشد اما باید یک توجه ویژه با برنامه‌ای جامع به حوزه روسیه و اوراسیا و یک فهم دقیق و عمیق‌تر به تحولات این حوزه و همچنین درکی از اهمیت روابط و تعمیق روابط با همسایگان شمالی خودش داشته باشد.
به تحولات اخیر در قفقاز جنوبی اشاره کردید. برخی ادعا می‌کنند مغفول ماندن ضرورت توجه به حوزه اوراسیا منجر به این شد که ایران نقش کم رنگی در تحولات اخیر و مناقشه قره‌باغ داشته باشد. به نوعی به گفته این کارشناسان کشورمان از عرصه نقش‌آفرینی در این تحولات مهم دورماند.
این خود بحثی مبسوط است و مقالی دیگر می‌طلبد. روانشناسی کار با حوزه اوراسیا متفاوت از دیگر بخش‌هاست و توجه بیشتر به این حوزه چه در وجه ساختاری و سازمانی در دستگاه‌های مربوطه و چه در طراحی و تصمیم‌گیری بایسته است از جمله اولویت‌های کنونی در کشور باشد. منطقه قفقاز حوزه تمدنی ایران نیز محسوب می‌شود و این نیز خود دلیلی برای توجه بیشتر به آن است. ایران در طول سده‌های متمادی اگر نگوییم هزاره‌ها، در اقتصاد و فرهنگ این منطقه حضور داشته است. اکنون به شکلی نقش قدرت‌های منطقه‌ای تاریخی دوباره در این حوزه بازآفرینی شده است. به نظر، بهره‌گیری از همه گفتمان‌های موجود در سیاست خارجی ما که در بالا به آن اشاره کردم و پیگیری یک دیپلماسی چندوجهی در این منطقه از اهمیت برخوردار است. اقتصاد انرژی، خطوط انتقال انرژی و کریدورهای حمل و نقل در این منطقه براساس طرح‌های کلان شکل گرفته است و حضور ایران در طرح‌های بزرگ اقتصادی منطقه و فعالیت دستگاه‌های اقتصادی و صنعتی ما با تأخیر یا مشکل جدی مواجه است. سفر اخیر وزیر محترم خارجه به منطقه نیز در این چارچوب و همچنین پیگیری سیاست همکاری‌های منطقه‌ای ایران و حل و فصل مسائل در شکل‌ها و فرمت‌های سه‌جانبه یا شش‌جانبه
حائز اهمیت است.
چنانکه‌ اشاره کردید یکی از وجوه مهم برای پیگیری اهداف سیاست خارجی کشور بهره‌گیری از قدرت نرم است اما بر پایه یک نگاه واقع‌گرایانه می‌توان به عاملیت قدرت سخت کشوری مانند امریکا اشاره کرد که با استفاده از مؤلفه‌های اقتصادی و سیاسی توانست بعد ازخروج از برجام مناسبات سیاسی و اقتصادی ایران را تحت تأثیر قرار دهد و حتی کشورهای دوست و همسایه ایران هم تحت همین فشار ناگزیر به همراهی با امریکا شدند خب این تغییرات ضروری که معتقدید باید صورت گیرد در گام نخست نیازمند حل مشکلات متعدد کشور با قدرتی چون امریکاست بویژه که الان با روی کار آمدن دولت آقای «جو بایدن» فرصتی برای آن فراهم شده است. قبول دارید که اراده ایران برای کنشگری خود حتی در حوزه‌های منطقه‌ای هم تا سطحی وابسته به کم کردن بحران در رابطه با امریکاست؟
البته در این مورد اظهار‌نظر زود است چون باید دید دولت امریکا چه سیاست‌هایی را دنبال می‌کند. وقتی ایران برجام را امضا کرد و به این توافق رسید به دنیا گوشزد کرد که به تعهدات بین‌المللی‌اش پایبند است. این فقط در مورد برجام صدق نمی‌کند به صورت کلی ایران کشوری بوده که در چارچوب سازمان ملل و حقوق بین‌الملل به تعهدات خود پایبند بوده است. اگر نگاه کنید مسائل امریکا و اروپا با ایران هم سر نقض حقوق و قواعد بین‌الملل نبوده بلکه بر سر یک‌سری رویکردها و مفاهیم سیاسی صورت گرفته است. متأسفانه غرب در زمینه‌هایی مانند حقوق بشر و مبارزه با تروریسم در این زمینه کارنامه خوبی نداشته و استاندارد دوگانه‌ای در پیش گرفته است به این ترتیب که برخی از کشورهای دنیا انواع مفاهیم حقوق بشر را نقض می‌کنند اما چون در سازمان ملل پول خرج می‌کنند، موضعی درباره آنها گرفته نمی‌شود ولی برخی از کشورها مانند ایران نقطه به نقطه مورد توجه قرار می‌گیرند.
تحولات داخلی خود امریکا از همین نگاه قابل فهم است شاید برای بسیاری این فهم دشوار بود در جامعه امریکا با وجود شکل خاص حکمرانی ترامپ نزدیک به نیمی از جمعیت امریکا به او رأی دادند این نشان می‌دهد نهادهای موجود پاسخگوی مطالبات مردم نبوده است. در مورد سازمان‌های بین‌المللی هم همین‌طور است اگر الان نگاه کنید مثلاً کار سازمان بهداشت جهانی و سازمان ملل بیشتر به توصیه‌های پزشکی شبیه است سازمان ملل می‌گوید متأسفانه واکسن کرونا به دست فقرا نمی‌رسد فقط اغنیا دارند خب چه کسی باید این مورد را حل کند می‌خواهم بگویم یک شرایط سیال و پیچیده‌ای در عرصه سیاست جهانی حاکم است.
ایران درباره برجام و دولت جدید امریکا سیاست روشنی را اتخاذ کرده که قابل فهم و کاملاً عقلانی است. ایران که از برجام خارج نشده است طرف دیگر خارج شده و همه طرف‌های دیگر از جمله اروپا با همه بی‌عملی‌اش و چین و روسیه این کار را تقبیح کردند. ایران هم که در چارچوب برجام باقی مانده و فقط یک‌سری از تعهدات خود را کاهش داده است. بنابراین امریکا باید تکلیف خود را نه فقط روی کاغذ بلکه به‌طور واقعی روشن کند. تحریم‌ها باید به نقطه اول برگردد و برطرف شود ایران هم در مقابل اعلام کرده که حاضر است اقدامات متقابل را انجام دهد فکر می‌کنم هر نوع پیچیده کردن این روند از جمله وصل کردن آن به مسائل دیگر مانند موشکی و منطقه‌ای کار را سخت می‌کند. ایران یک کشور منطقه‌ای است و نفوذ منطقه‌ای و وظایف منطقه‌ای دارد و بازدارندگی هم جزو مؤلفه‌های امنیت ملی‌اش است و سطحی از بازدارندگی جزو قدرتش به شمار می‌آید بنابراین وصل کردن برجام به مسائل دیگر و پیچیده کردن مکانیسم آن می‌تواند شرایط را دشوارتر کند.
روابط امریکا با کشورهای چین و روسیه پیش از انتخابات به پایین‌ترین میزان رسیده بود. دیدگاهی مطرح است مبتنی بر اینکه با پیروزی دموکرات‌ها به احتمال قوی دولت بایدن به دنبال بازنگری کاملی در روابط امریکا با کشورهای خاورمیانه خواهد بود و بر حوزه آسیا و رقابت با چین متمرکز خواهد شد. نظر شما چیست؟
یک برداشت وجود دارد مبنی بر اینکه دولت جدید امریکا تا حدودی سیاست‌های اوباما را دنبال می‌کند بخصوص که حداقل در عرصه سیاست خارجی و امنیتی افرادی را انتخاب کرده که بخش عمده‌ای از کادر دوران اوباماست اما فکر می‌کنم که دولت بایدن حتماً روابطش را با اروپا اصلاح خواهد کرد و بیش از کار فردی به کارهای نهادی و اجماع‌سازی توجه خواهد کرد و خود این نگاه اجماع‌سازی می‌تواند در رابطه با ایران یک فرصت یا تهدید باشد که بستگی به ایران دارد. در عین حال اگر فرض کنیم سیاست خارجی بایدن ادامه سیاست خارجی اوباماست ولی 2 واقعیت را باید در کنار آن لحاظ کرد؛ یک آنکه میراثی از ترامپ برای او به جای مانده و بخشی از این میراث تبدیل به مطالبه شده و در رابطه با کشورهای مختلف و قراردادهایی که منعقد شده، نهادینه شده است. باید دید که آیا بایدن خواهد توانست همه آنها را منتفی کند و روند لغو آنها چقدر زمان خواهد برد. اما یک واقعیت دیگری که باید به آن توجه کرد این است که نقش بخش سوسیالیست و چپ حزب دموکرات در این دولت بالاست و این مسأله در جامعه شکاف برداشته امریکا اهمیت پیدا می‌کند. مشکل کنونی این کشور شکاف‌های عمیقی است که ترمیم آن به این سادگی نخواهد بود و این شکاف فقط در حوزه سیاست نیست و در حوزه میانی و عمیق جامعه هم مشکلات جدی وجود دارد. خب دولت بایدن با این جامعه و یک وضعیت داخلی رو‌به‌رو است که اصلاح آن زمان زیادی را لازم دارد. من با در نظر گرفتن این واقعیت می‌گویم شرایط ساده‌ای در پیش روی دولت امریکا چه در داخل و چه در سیاست خارجی نیست. نکته مهم دیگر اینکه دیگر دوره‌ای که در عرصه خارجی امریکا به تنهایی تصمیم می‌گرفت و تحولات را رقم می‌زد، گذشته است به هرحال کشورها هر کدام منافع خود را دارند و من فکر می‌کنم که آن نگاه که گویی اگر امریکا تصمیمی بگیرد و مناسبات خاورمیانه را به میل خود رقم بزند، تمام شده است طبیعتاً تأثیرگذاری خودش را دارد ولی مشکلات داخلی امریکا هم به اندازه‌ای است که توجه به آنها وقت زیادی را از دولت بایدن می‌گیرد.
برخی ناظران معتقدند راهبرد افزایش رقابت چین و امریکا در دوره بایدن ادامه خواهد یافت و امریکا تلاش می‌کند ائتلاف‌های پیشین خود در حوزه آسیا را تقویت کند ائتلاف‌هایی که هدف از آنها قطعاً بازدارندگی قدرت در حال ظهور چین است و واشنگتن می‌کوشد که این ائتلاف را در برابر ائتلاف‌هایی که چین در حال ساختن آنهاست، تقویت کند. آیا همکاری‌های امنیتی چین و روسیه و ایران که در سال‌های اخیر به وضوح افزایش یافته است در همین چارچوب معنادار می‌شود؟
من معتقدم دوره جهانی شدن و اجرای سیاست‌های سازمان تجارت جهانی و سیاست‌های حاکم بر مناسبات بین‌المللی در دهه نود میلادی سپری شده است؛ یعنی نظم تک قطبی و طرح‌های خاورمیانه و جهانی امریکا در مرحله انعقاد با شکست مواجه شده است و دیگر نظام تک قطبی و نظم نوین پاسخگو نیست. اما پاسخ به سؤال شما که چه نظمی جای نظم سابق دوقطبی را گرفته است، دشوار است. در محافل دانشگاهی فرضیه‌های مختلفی ترسیم می‌شود؛ نظم چندقطبی یا نظم یک - چندقطبی و یک کشور اصلی و چند قطب دیگر یا همین جدال بلوک شرقی و غربی که برخی دوست دارند این‌طور تعبیر کنند که دوباره یک دوقطبی در حال شکل‌گیری است اما به نظر من هنوز نمی‌توان سخن قطعی گفت.
اگر بخواهیم تحلیلی را مفروض بگیریم که مورد توجه تصمیم‌گیران کشور در عرصه سیاست خارجی باشد یکی این است که تحولات جهانی از ریل نظم بین‌المللی خارج شده است و اینکه چه زمانی به ریل برمی‌گردد هنوز روشن نیست و نشانه‌هایی دیده نمی‌شود که کشورها آن اجماع جهانی را که بعضاً کارساز بود، دنبال کنند. این فرض را که نقش آسیا در حال افزایش است، نه به عنوان شعار بلکه باید به عنوان یک واقعیت مورد توجه قرار داد. دوره هژمونی امریکا سپری شده و این کشور نه فقط در عرصه سیاسی که در عرصه اقتصادی هم تضعیف شده و قدرتش کاهش یافته است. الان چین و هند به عنوان یک اقتصاد بزرگ سربرآورده‌اند و روسیه هم از جهت اقتصادی ممکن است جزو 5 کشور اول نباشد اما جزو کشورهای اول است و در طرح‌های کلان انرژی و برخی عرصه‌های دیگر بسیار سرمایه‌گذاری کرده و موفق بوده و تأثیر آن در مسائل منطقه نیز افزایش یافته است. بنابراین نقش کشورهای حوزه آسیایی به صورت کلی در حال افزایش است.
 در کنار افزایش نقش قدرت‌های شرق به نظر می‌رسد که علاوه بر تشدید رقابت چین و امریکا نمی‌توان آینده چندان روشنی را برای رابطه مسکو و واشنگتن متصور شد. آیا امکان تعمیق شکاف میان این دو کشور در دوره بایدن وجود دارد؟
به صورت کلی انتخاب دموکرات‌ها در صحنه انتخابات ریاست جمهوری امریکا هیچ‌وقت ترجیح روس‌ها نبوده است. هرچند دوره ترامپ هم تجربه خاصی برای روسیه شد. اینکه دولت امریکا به جای اینکه به اصلاح روابط با روسیه کمک کند مشکلات عمیق‌تر شد زیرا روسیه به یک موضوع داخلی در امریکا تبدیل شد و گروه‌ها آن را به بهانه‌ای برای ایجاد فشار بر یکدیگر تبدیل کردند و نتیجه آن تحریم‌های بیشتر روسیه و تشدید تنش در روابط دو کشور شد. اما به صورت کلی در سال‌های آتی هم تحولات داخلی روسیه حائز اهمیت است. فکر می‌کنم این تحولات همچنان در جریان است و تغییرات قانون اساسی در روسیه نشان می‌دهد ابعاد این تحولات بسیار گسترده است که نیاز به بحث جداگانه‌ای دارد. در موضوع روابط با امریکا هم در روسیه تعداد کسانی که نسبت به بهبود رابطه با امریکا خوش‌بینی داشته باشند، بسیار کم شده است چون هم دموکرات‌ها نسبت به جمهوریخواهان حساسیت‌های بیشتری درباره روسیه دارند هم تیم بایدن این حساسیت‌ها را دارد و برداشت آنها این است که ممکن است تحریم‌ها گستره بیشتری پیدا کند و موضوع اوکراین و مسائل حقوق بشری را هم نشانه قرار دهد. البته به صورت کلی روسیه این باب گفت‌و‌گو را باز گذاشته و اعلام کرده است آماده گفت‌و‌گو با دولت جدید امریکاست هرچند کرملین پیروزی بایدن را با تأخیر تبریک گفت اما به هر حال باب گفت‌و‌گو را باز گذاشته است. البته ناگفته نماند که گرچه ترامپ علاقه بیشتری به روسیه نشان می‌داد ولی تیم بایدن این مزیت را دارد که در صورت تمایل به گفت‌و‌گو، قابل پیش‌بینی‌تر است اما به صورت کلی خیلی امیدواری در اینکه بهبودی در روابط دو کشور حاصل شود، دیده نمی‌شود.

اگر تقویت سیاست و روابط ما با جهان آسیایی و افزایش رابطه با چین و روسیه در عکس‌العمل به غرب و جلوگیری از تعرضات آنها باشد، پاسخگو نیست. ما به یک سیاست اصیل نیاز داریم یعنی سیاستی که بیشتر از اینکه واکنشی باشد از موضع کنش باشد
روابط با جهان سفری است که از مبدأ تکیه به ریشه‌ها و اصالت‌های خویش آغاز می‌شود و اینکه تصور کنیم که غرب یا شرق مشکل کشور را حل می‌کنند اصلاً نگاه و ورود درستی به مسأله نیست. ایران با در نظر گرفتن ظرفیت‌های خود تصمیم می‌گیرد چه نوع سیاستی را در عرصه خارجی انتخاب کند. با این نگاه درونی در روابط خارجی ابتدا همسایگان و سپس مناطق پیرامونی چون خاورمیانه و اوراسیا اولویت پیدا می‌کنند و در پی آن باید به همه ظرفیت‌ها چه در شرق و چه غرب نگاه کند و به تناسب شرایط و اقتضائات روز تصمیم‌گیری کند
شگفت‌آور است کسی تصور کند اگر ما با بخش عمده‌ای از دنیا دشمن باشیم و دوستانمان بسیار محدود شوند، این رویکرد باعث موفقیت و رفاه کشور می‌شود. این نگاه آزموده‌ای است که آزمودن دوباره آن خطاست. در برخی دولت‌ها سیاست خارجی با شعار رویکرد به شرق دنبال شد اما چنان فضای ایران‌هراسی تشدید شد که قدرت‌های شرقی نیز نهایتاً به تحریم ایران در چارچوب شورای امنیت رضایت دادند. ما در محیط بین‌الملل گام برمی‌داریم و هرچه دوستان بیشتری در میان ملت‌ها و دولت‌های بازیگر در جامعه بین‌الملل داشته باشیم دستیابی به اهدافمان را تسهیل می‌کنیم
نقش روسیه و چین در رابطه با ایران نقش مثبتی است و ما باید همکاری‌های درازمدتی را با این دو کشور و همچنین هند طراحی کنیم و مزیتی را که ایران در محورهای ژئوپلیتیک آسیایی دارد به صورت جدی مدنظر قرار دهیم
یک خط قرمزی که باید درنظر گرفته شود این است که باید برای بسیاری از افرادی که در حوزه‌های مختلف اظهار‌نظر می‌کنند، حوزه صلاحیت در نظر گرفت تا مانع از هزینه‌سازی آنها برای کشور شد. زیرا هزینه درست کردن خیلی کار راحتی است. بعد هم باید بپذیریم برخی از اظهارنظرها و موضعگیری‌ها در صلاحیت دستگاه‌های خاص و مراجع بالاتری است و قرار نیست همه افراد به شکل عرضی و طولی در همه مسائل کشور اظهار‌نظر کنند. خب این کار یک نوع بی‌اعتمادی و بی‌ثباتی را ایجاد می‌کند و به آن دامن می‌زند. اصل تنوع آرا می‌تواند یک ظرفیت هم باشد ولی مسأله مهم باید ورود بموقع و میدان دادن بموقع حوزه‌های مختلف و حساس به ثمربخشی تحولات باشد
اگر کسی پیشنهاد کند ما از گفتمان شیعی و مقاومت دست برداریم بدون تردید حرف بی‌پایه‌ای است و در واقع دارد توصیه می‌کند که ایران از یکی از اهرم‌های اصلی قدرت خود صرف‌نظر کند. این در حالی است که سیاست کشور باید به شکلی چندوجهی باشد که رویکردش مبنی بر اینکه در کنار گفتمان مقاومت، گفتمان تقریب و وحدت مسلمانان را هم دنبال می‌کند، آسیب نبیند
ایران به عنوان کشوری در نظر گرفته شده که باید در حوزه غرب آسیا اقتصاد اول باشد خب برای اقتصاد اول شدن یک نوع ایجاد توازن در حوزه سیاست خارجی و کاهش تنش و اصلاح شرایط با کشورهای منطقه نیاز است. اقتصاد اول غرب آسیا شدن و الگو شدن برای کشورهای دیگر نیاز به آرامش در داخل و کاهش تنش و پیشبرد اهداف در سیاست خارجی دارد
امریکا باید تکلیف خود را نه فقط روی کاغذ بلکه به‌طور واقعی روشن کند. تحریم‌ها باید به نقطه اول برگردد و برطرف شود. ایران هم در مقابل اعلام کرده که حاضر است اقدامات متقابل را انجام دهد. فکر می‌کنم هر نوع پیچیده کردن این روند از جمله وصل کردن آن به مسائل دیگر مانند موشکی و منطقه‌ای کار را سخت می‌کند

اگر تقویت سیاست و روابط ما با جهان آسیایی و افزایش رابطه با چین و روسیه در عکس‌العمل به غرب و جلوگیری از تعرضات آنها باشد، پاسخگو نیست. ما به یک سیاست اصیل نیاز داریم یعنی سیاستی که بیشتر از اینکه واکنشی باشد از موضع کنش باشد
نقش روسیه و چین در رابطه با ایران نقش مثبتی است و ما باید همکاری‌های درازمدتی را با این دو کشور و همچنین هند طراحی کنیم و مزیتی را که ایران در محورهای ژئوپلیتیک آسیایی دارد به صورت جدی مدنظر قرار دهیم
امریکا باید تکلیف خود را نه فقط روی کاغذ بلکه به‌طور واقعی روشن کند. تحریم‌ها باید به نقطه اول برگردد و برطرف شود. ایران هم در مقابل اعلام کرده که حاضر است اقدامات متقابل را انجام دهد. فکر می‌کنم هر نوع پیچیده کردن این روند از جمله وصل کردن آن به مسائل دیگر مانند موشکی و منطقه‌ای کار را سخت می‌کند